سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حسام ســرا
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

چرا «گُل» «شیفته» غرب می شود؟

نوزادی که به دنیا می آید تکه گوشتی است بدون دانستن کمترین ارزشهاوآداب ورسوم.این پدرومادرها،مدارس،رسانه ها،مساجد،مراسم و...هستند که به این نوزاد درحال رشد ارزش ها وآداب ورسوم را می آموزند واز او انتظار دارند دربزرگسالی مطابق ارزش های جامعه خود عمل کند درکودکی او را به تقلید از بزرگترها وامی دارند ودرنوجوانی به جای قانع کردن استدلالیِ او، راه کودکی را درپیش می گیرند،درمدارس یک رویه را از دبستان تا دانشگاه برمی گزینند وانتظار دارند او دربرابر این آموزش ها همان واکنشی رانشان دهد که دیگران انتظار دارند.داستان ساده ای است؛تکرار روش های یکنواختی که آدم ها را به ظاهرسازی عادت می دهد، عادتی که دربزرگسالی با جلوه گر شدن نمادهای فرهنگی دیگر تمدنها اگر به درستی تقویت نشده باشد رنگ می بازد .....

این روزها خبر تصویری از گلشیفته فراهانی دربیشتر سایت ها ورسانه های دیداری وشنیداری جلوه گری می کند صرف نظر از این که کسانی به تقبیح ویا تقدیر از این رفتار برخاسته اند باید به این موضوع پرداخت که چه اتفاقی می افتد که بازیگر سرشناسی که میلیونها ایرانی بازی خیره کننده اش را در« میم مثل مادر» و« سنتوری » به نظاره نشستند وقتی پای از این مرزهای فرهنگی بیرون گذاشت ودروازه های تمدن غربی را باچشم سر مشاهده کرد یکباره چهره دیگری از خود به نمایش گذاشت و ازبخشی از بنیان های فرهنگی  ایرانی ( صرف نظر از اسلامی بودنش که دراینجا قصد ورود بدان راندارم )رویگردان شد ؟

به نظر می رسد حساسیت بیش از  اندازه روی پوشش افراد واجبار در پوشیدن پوششی خاص بدون قانع کردن آنها نوعی حساسیت منتهی به تنفر را دربین نوجوانان وجوانان درپیش داشته باشد ،دراین اوضاع وقتی شبکه ای بتواند بخشی از مو یا بدن افراد را به نمایش بگذارد جذابیت تماشای این صحنه ها افراد را بدان سو متمایل خواهد کرد وهرچه این برهنگی بیشتر شود جاذبه منفی آن هم افزون تر خواهد گردید .

چرا «گُل» «شیفته» غرب می شود؟

از دیدگاه ملی وایرانی  باتوجه به این موضوع که ایرانیان درهیچ برهه ای از تاریخ خود برهنگی راتجربه نکرده اند موضوع چگونه قابل توجیه است ؟ می گویند اگر همه نقش برجسته های تخت جمشید را بررسی کنیم زن برهنه ای تصویر نشده است  ما را چه شده است که وقتی درجامعه ای حضور می یابیم نمی توانیم از فرهنگ ایرانی خود پاسداری کنیم ؟ چرا عرب ها ، هندی ها ، پاکستانی ها ، آفریقایی ها  و... درکشورهای دیگر همان لباسی را می پوشند که در موطن اصلی خود به تن می کنند ؟چراآنان می توانند پاسدار هویت فرهنگی خویش باشند؟اشکال کار کجاست ؟ملی گرایان ومذهبیون که هر یک بانگاهی ویژه این موضوع را دنبال می کنند برای این پرسش های آشکار چه پاسخی دارند........

 


[ سه شنبه 90/11/4 ] [ 9:33 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

نقدپذیری ما ایرانیان

نمی دانم داستان دبیر دوره ساسانیان را شنیده اید یانه ؟ همان داستانی که گفته اند انوشیروان دربرابر پیشنهاد ویا نقدی که یکی از دبیران انجام داده بود دستور داد تا دبیران با قلمدان هایشان به سر وصورت این دبیر بخت برگشته بکوبند تا فکر انتقادوشاید پیشنهاد را از سر بیرون کند ودرسی باشد برای آیندگان..........

حکایت نوشیروانی اگر دقیق هم نباشد گویای یک مساله است وآن این که «انتقاد در این سرزمین همواره خریداری نداشته وندارد »وشاید این خود یکی از دلایل عقب ماندگی ما در امور اداری واجرایی کشور است؛ با نصب هر وزیر یا مسئولی گمان بر این می رود که تصمیمات او خالی از هرگونه اشتباه وخطاست واز این رو زیرمجموعه به خود اجازه نمی دهند بر تصمیماتی که سرنوشت کشوروجامعه را دگرگون می کند نقدی ابراز کنند ویا چالش های اجرایی اش را برشمارند ....

این ها راکه گفتم مقدمه ای است برای ورود به تصمیمات مدیران جامعه ما، مدیرانی که گمان می کنند با منصوب شدن از طرف مقامات ، همه تخصص های موجود در عالم هستی وماورائی دفعتا" بر آنها نازل شده واین موارد به عقل هیچ بنی بشر دیگری نرسیده ونخواهد رسید!

 به نزدیک ترین مدیری که با او ارتباط دارید ورفتارهای اداری واجرایی اش نگاهی دوباره بکنید( اگر شما مدیر هستید خودتان را استثناکنید باشمانبودم) می بینید که خودش را عقل کل می پندارد وباور کرده است که «به تناسب این ابلاغ چند سطری» اجازه دارد در همه زمینه ها حتا زمینه های حریم خصوصی افراد دخالت کند ویک تنه نظریه ی همه نظریه پردازان عرصه های مختلف فلسفی ، اعتقادی ، علمی واجرایی را به کناری نهد .

نمونه این مدیران همه فن حریف وزیر کنونی آموزش وپرورش است  وقتی دربرنامه نگاه یک سیما، از اودرباره تعطیلی پنجشنبه ها پرسیدند با اطمینانی که از همان روحیه همه چیز دانی ریشه می گرفت پاسخ داد : این برنامه ای است که 40سال پیش در روستا انجام می دادم واکنون خوشحالم که این طرح را به صورت سراسری درکشور اجرا می کنم !این طرح هیچ نکته منفی ندارد !!! وهمه مواردآن مثبت است فقط استلزاماتی ( واژه مورد تاکید ایشان )دارد که باید انجام شود .

بر اساس این طرح قرار است دبستانها از سال تحصیلی آینده روزهای پنجشنبه تعطیل شوند واز شنبه تاچهارشنبه با یک ساعت افزایش کلاس برنامه های خود را دنبال نمایند بنا بر این دانش آموز سال اول ابتدایی باید در زمستان وکوتاهی روزها ساعت 7:20 دقیقه صبح درمدرسه حضور داشته باشد وتا ساعت 12:30 دقیقه درس بخواند ویادبگیرد و لابد فردی بشود فعال واثرگذار درفردای این سرزمین !

این که این نظر کارشناسی است یا نه را درنوشته قبلی ام اینجــــــــا توضیح داده ام وقصد ندارم دوباره در این مورد بنویسم اما می خواهم درباره چند موضوع حاشیه ای که از این تصمیم وتصمیمات مشابه نشأت می گیرد سخن بگویم :

نکته اول نامحدود بودن تصمیمات وزیر درسیستم آموزش وپرورش کشور( وهمه وزارتخانه های دیگر) است تا آنجا که وزیر جدید می تواند همه ساختاری را که وزیر و وزیران پیشین ساخته اند با اشاره ای تغییر دهد !! کجای دنیا اینگونه است ؟ درکشور همسایه ما پاکستان وقتی دولت با کودتایی تغییر می کند ساختار آموزشی کشور تغییر چندانی ندارد و دراینجا با عوض شدن یک مدیر کل نوعی رکود درهمه زمینه های آموزشی پیش می آید تا رئیس جدید ساختار قبلی را تایید کند !

نکته دوم همه فن حریف بودن مدیران آموزش وپرورش در زمینه های مختلف است فرض کنید مهندس مکانیک یا یک دکترای ریاضی به وزارت آموزش وپرورش منصوب شود وظیفه اصلی وی ارائه پیشنهاد برای استخدام معلمان جدید ، ساماندهی معلمان ، سازماندهی مدارس براساس نیازها واستانداردهای امروز ، کمک به بهبود دستورالعمل های موجود درمدارس از طریق مجلس شورای اسلامی وشوراهای تصمیم گیر و ساخت مدارس جدید است ( که البته این مورد از موارد جالب توجه دروظایف وزیر آموزش وپرورش ایران است گو این که وزیر آموزش وپرورش مردهمه فن حریفی است که مدرسه هم می سازد !)

این وزیر با مدرک ریاضی یا مکانیک به راحتی به خود حق می دهد از فردای انتصاب درباره فلسفه تعلیم وتربیت ، روشهای تدریس، شیوه کلاسداری ومدیریت،حجم ومحتوای کتابهای درسی دررشته ها وپایه های مختلف و.. و.. و.. نظر بدهد ونظرخودش را کارشناسی ترین نظر در آن زمینه ها بداند .

نکته سوم وفاجعه بار در این زمینه مطیع وبی اراده بودن مدیران در اجرای تصمیم وزیران است مثلا" درباره همین طرح تعطیلی پنجشنبه ها قرار است همه دبستانها ثابت صبح شوند واین کار مستلزم منحل کردن بسیاری از مدارس دوره های راهنمایی تحصیلی ومتوسطه برای ایجاد فضای مناسب برای تصمیم وزیر است، تصمیمی که باید به هر قیمتی اجرایی شود . اگر از مدیران اجرایی آموزش وپرورش دراین باره سئوال شود خواهند گفت ما ملزم به اجرای تصمیم مقام عالی وزارتیم وعواقب این موضوع به ایشان برمی گردد ! یکی نیست بگوید آقای وزیر در شهرستان ما ، در استان ما ، درشهر ما امکان اجرای این طرح ، صرف نظر از معایب ومحاسنش ... درصد است  ودرصورت اصرار بر اجرای بیش از این مقدار، عواقبی از نظر آموزشی وتربیتی بر سایر دوره های آموزش وپرورش تحمیل خواهد شد اما چه می شود کرد که چسبندگی میز ریاست زیاد است وابراز این انتقاد ممکن است به جابجایی مدیری منجر شود که به سرنوشت کشورش علاقه مند است اما میزش راهم دوست دارد.

با فرض این که طرح تعطیلی پنجشنبه ها همه حُسن است و امتیاز، آیا اجرای طرحی با این گستردگی درپهنای کشور ایران در یک محدوده سه ماهه امکان پذیر است ؟آیا اجرای آزمایشی این طرح در بهترین زمان سال تحصیلی( اردیبهشت ماه) واخذ این نتیجه که هیچ مشکلی در این زمینه وجود ندارد با معیارهای تصمیم کارشناسی هماهنگی دارد ؟

دوستی می گفت آموزش وپرورش کنونی کشور ما که بیشتر بر کمیت ها (نمره ) تاکید دارد وبه تازگی این کمیت هم با ارزشیابی توصیفی به محاق رفته است هر چه کمتر برجسم وذهن دانش آموزان فشار بیاورد کمتر آسیب وارد می کند پس یک روز تعطیلی درهفته = آسیب کمتر به دانش آموزان .

جالب تر از همه این که مجلس شورای اسلامی درباره کوچکترین رفتار وزیر در انتصاب فلان مدیر دبستان چندپایه ممکن است از وزیر سئوال کند اما مسائل اساسی همیشه به بوته فراموشی سپرده شده است . مجلس ناظر برکار وزیر وقانون گذار است اما وقتی مجلس یک کشور کارایی لازم رانداشته باشد دولت مطلق العنان می شود وآنی می شود که می بینیم .

نقد ونقادی اگر از جامعه ای رخت بربندد وهمه گفتار ورفتارمدیران موجه وغیر قابل ایراد تلقی شود فساد امری بدیهی خواهد بود . اگر مدیری دردوران مدیریتش بیش از توان واستعدادش وقت بگذارد ، دزدی نکند ، ساده پوش باشد و... اما اجازه نقد برنامه هایش راندهد دردرازمدت خیانت درامانتی که به عنوان مدیر دراختیارش گذاشته اند کمترین اتهامش خواهد بود .

رفتار زیردستان می تواند مدیری را نقد پذیر ویا غیرقابل نقد تربیت کند .اطرافیان گاه چنان درآرام جلوه دادن اوضاع ودرستی وکارشناسی کارها به مدیر گزارش می دهند که مدیرگمان می کند واقعا" اوضاع همینگونه است در این صورت اطرافیان درگناه مدیر سهمی دارند یانه؟ باید اطرافیان بله قربان گو را کم کنیم تا به بهبود اوضاع دلخوش شویم .شما از کدام قبیله اید ؟



 


[ جمعه 90/3/6 ] [ 1:6 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

چراگدایی درایران ریشه دار است ؟

تازه از یک روز پرترافیک کاری برگشته ام می خواهم ناهارم را بخورم وکمی استراحت کنم شش ساعت تمام ایستاده ام ودرس داده ام  خستگی تمام وجودم را گرفته است ... ناهارم را می خورم ودراز می کشم هنوز پشت پلکهایم گرم نشده که صدای زنگ در را می شنوم در راباز می کنم جوانکی بلند بالا باشالی به کمر درخواست کمک دارد . سالهاست او را می بینم که آبرویش را کف دستش گذاشته وبه شغل شریف تکدّی مشغول است سالم به نظر می رسد دست کم در ظاهر. دست وپای سالمی دارد ، چشمانش تیز وتند است وگوشهایش خوب می شنوند...این که با این اندام وظاهر چرا گدایی می کند به روشنی مشخص نیست  اما این که من وامثال من در تشویق این جوان وصدها جوان دیگر به گدایی چه اندازه سهیم بوده ایم درخور دقت وتوجه است .

فرض کنید گدایی در یک روز درترمینال مسافربری با1000نفر برخوردکند واز  آنان کمک طلب نماید اگر  از این تعداد 500نفر به درخواستش جواب ندهند و500نفرباقیمانده هریک به طور میانگین 200تومان به وی کمک کنند جمع حاصله در یک روز 100هزارتومان خواهدبود! وچنانچه این شخص 25روز دریک ماه به این شغل شریف مشغول باشد 2میلیون و500هزارتومان درآمدخالص خواهد داشت درآمدی که هزینه های آب وبرق ، اجاره، مالیات و...راهم نخواهد داشت. کارگر بی پناهی که صبح زود قبل از بیدارشدن هرجنبنده ای از خواب بیدارمی شود وتاغروب جان می کند با کمال میل به این گدایان کمک می کند شاید بدان دلیل که ذخیره ای برای قبر وقیامتش باشد انگار کارکرد کمک به این افراد بیشتر جنبه بیمه وذخیره قبر وقیامت است تا شناخت درست ودستگیری از کسی که گرفتار مشکلی شده است .ماایرانیان آنقدر در این زمینه ایثارگریم که افرادبی بضاعتی از دیگر کشورها (همسایگان شرقی )برای دریافت ثوابهای ما به درب خانه هایمان مراجعه می کنند تاهم به آب ونانی برسند وهم مسلمانی را به بهشت رهنمون شوند .مانیز که از دنیا کامی ندیده ایم دست درجیبمان می کنیم تا مگر سرایی در آخرت به دست آوریم سرایی که همراه است با حوریانی بهشتی باوصفی که گفته اند ومی دانیم .

به نظر می رسد رفتار ما ایرانیان درترویج تکدّی گری در این سرزمین نقش اساسی دارد در روزگاری که ما زندگی می کنیم مجلس ،هرساله بودجه بسیاری را صرف تحت پوشش قرار دادن افراد بی پناه وبی سرپرست ونیز افراد ناتوان جسمی وذهنی می کند واین افراد اگرواقعا مشکلی در ادامه زندگی داشته باشند می توانند به دو نهاد کمیته امداد  وبهزیستی ونیز موسسات خیریه مراجعه نمایند .اما رفتار من وامثال من آنان را به دراز کردن دست پیش این وآن واداشته است تاجایی که قطع این روش برای آنان به چندین دلیل که فقط یکی از آنها اقتصادی است عملا" غیرممکن است .

معمولا به گدایان وبینوایان که ریزه خواران دیگرانند چندشاهی می دهیم وگمان می کنیم به آنها کمک کرده ایم ،نمی دانیم که با این کار، آنها را بدبخت تر ورشته گدایی را به گردنشان محکمتر می سازیم . چه خوب بود اگر حس اعتماد واستقلال را که در آنها به خواب رفته بیدار می کردیم و راه زندگی را پیش رویشان می گذاشتیم .«لردآویبوری»

دراشعار فارسی نیز آمده است که :

دستِ طلب چو می کنی پیش ِکسان دراز / پُل بسته ای که بگذری از آبروی خویش

نمی دانم با این نوشته تشویقتان کرده ام باچشمانی باز به مستمندان ونیازمندان واقعی کمک کنید ویا به گدایی ترغیبتان نموده ام! این چیزی است که «شما» می توانید قضاوت کنید وقضاوت شما برایم کافی است.

 


[ شنبه 89/11/16 ] [ 1:4 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

راه می پیمایی تا به سفر بروی راه دور است واین غول های آهنی در دست آدم های بی باک تند می روند تا شاید زودتر برسند ومعلوم نیست این همه عجله برای چیست به دامنه کوهی می رسی که می گویند امامزاده ای است  و از اتفاق این بار زیارتگاه زنی است بی بی خدیجه نام .

بالای کوه را که نگاه می کنی سرت گیج می رود که چگونه این همه راه را بپیمایی؟ منصرف می شوی اما حس کنجکاوی دستت را می گیرد وتو را از پله ها به بالا هدایت می کند پای کوه چند کامیون آجر انبار شده است ودرکنارش تابلویی که روی آن نوشته است : برای اجر معنوی چند آجر به بالای کوه ببرید ودربازگشت کیسه کوچکی را که به این منظور درنظر گرفته اند به محل اول برگردانید . مردم برای کسب این اجر معنوی به تناسب توان جسمی ونیت معنوی دست به کار می شوند زنان فرتوت وناتوان در این رقابت معنوی پیشتازند .... به بالای کوه می رسیم وبا تعجب تپّه ای آجر تلمبارشده می بینیم که به دست توانای این زائران فرتوت وگاهی جوان وبه قصد کسب اجر ومزد معنوی با زحمت بسیار به بالای کوه هدایت شده است زیارتی می کنیم ، کمی می نشینیم وبعد برمی گردیم نمی دانم چرا چیزی در درون جانم وسوسه ام می کند در این باره بیشتر بدانم ... شب می شود درجایی اسکان می یابیم ویکی از دوستان تازه آشنا به دیدارمان می آید وبعد درباره همه چیز وهمه جا می بحثیم تا به امامزاده برسیم ، او که از اوضاع شهر ودیارش آگاهی نسبتا" کاملی دارد به شرح ماجرا می پردازد ومی گوید فلان فرد سرمایه دار، زمین های اطراف این زیارتگاه را تصاحب کرده وداستان آجر ها کار اوست .. معمایم درحال حل شدن است .. مکث می کنم می پرسم پس ... می گوید بله این آقا برای امامزاده خرج می کند اما داستان زمین های اطراف امامزاده جدی است.

چند سئوال :

1- اگر اعتقادات دینی ومذهبی( ادیان آسمانی وغیر آسمانی ) را از تاریخ بشر حذف کنیم آیا بناهای باشکوهی مانند اهرام مصر ، مساجد ، معابد ، کلیساها ، و.... ساخته می شدند ؟

 2- تاکنون برای ساخت معابد از اعتقادات پیروان مذاهب سوء استفاده شده است یانه ؟درصورتی که جواب مثبت باشدآیا مردمی که مورد سوء استفاده قرار گرفته اند تاکنون خود به این نکته واقف شده اند ؟

3- بسیاری از امامزادها در کنار چشمه ، مزرعه ، منطقه خوش آب وهوا ونظایر اینها استقرار یافته اند راز این معما درچیست ؟

به زودی نوشته ای را درباره امامزاده های ایران ارسال خواهم کرد.


[ چهارشنبه 89/1/18 ] [ 12:20 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

بانسیم دفتر ایام برهم می خورد

سالی دیگر از دفتر تقویم به پایان می رسد.  365 روز پیش در چنین روزهایی طبیعت با همه توان به استقبال نوشدن رفت ومردم ما با همه ی داشتن ها ونداشتن هایشان بزمی آراستند تا درکنار هم نو شدن طبیعت را جشن بگیرند ... سالی یک بار همه به نوشدن ،به نوروز و به «عید» فکر می کنیم. یادمان می رود که هر روز که آفتاب از خاوران سر بر می آورد روزی نو «نو روز» است ومی شود درکنار عزیزان وآنانی که دوستشان داریم لحظاتی شاد تر از گذشته را بسازیم اگر چه روزگار نامُراد است ومشکلات بسیار .

در 365 روزی که گذشت اتفاقات زیادی را تجربه کردیم کسانی پای به این دنیای پرتلاطم گذاشتند وافرادی جهره درنقاب خاک کشیدند؛ آنان که آمدند به دنیایی قدم گذاشتند که سراسر بیم است وامید وشوق واشک وآنان که رفتند با دنیایی از امید وآرزو وکارهای نیمه تمام آرزویشان را به خانه ی گور سپردند وشاید اینک به آن می اندیشند که چه فرصت هایی را از کف داده اند وچه روزگاری را دراختیار داشته واز آن به خوبی بهره نبرده اند. جای همه درگذشتگان وآنانی را که سال پیش همسفر ما بودند گرامی می داریم وبرایشان از خدای بزرگ آرامش وآمرزش خواستاریم .

چند روز دیگر باز 365 روز دیگری آغاز می شود که به باور من 365 «روز نو » دارد ما به اشتباه فکر می کنیم همه ی روزهای سال باهم مشابه و تکراریند ، هر روز نماد روزی تازه است . می شود هر روزسال را آغازی برای کارهای تازه دانست وبرای همه ی 365 روزش برنامه ریزی کرد وبرنامه داشت، می شود هر روزی که آغاز می شود عزیزانمان را درآغوش بگیریم و مثل روز اول سال برایشان آرزوهای خوب بکنیم . باید با خودم هم عهدی ببندم که روزها ولحظاتم را به بیهودگی سپری نکنم واز همه روزهای سال  به درستی بهره گیرم.

سرسبزترین  بهار تقدیم توبادسال نو بر همه شما پیشاپیش مبارک باد


[ چهارشنبه 88/12/26 ] [ 1:8 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

راه می افتیم این بار به سمت شهر گُل وبُلبُل ، شهر حافظ وسعدی ،شهر میراث جاودان ایران پیش از اسلام وشهر نارنج ولیمو ، شیــــــــــــــــــراز.

راه می افتیم ومی دانیم که راه نیز جزیی از سفر است به آباده می رسیم ، از وسط شهر می گذریم تا به پارک نسبتا خلوتی برسیم ، صبحانه بخوریم وبعد از کمی استراحت به مسیرمان ادامه دهیم . دوباره راه می افتیم کمی بعد تابلوهای مسیر به ما می گویند درمسیر بناهای تاریخی قرارداریم نخستین آن محوطه بسیار بزرگی به نام پاسارگاد است در این محوطه بناهای متعددی قراردارند که مشهورترین ومعروف ترین آنها مقبره کورش بزرگ بنیان گذار وموسس شاهنشاهی هخامنشی است همو که به گفته علامه طباطبایی و بنا بر قرائن موجود باذوالقرنین همخوانی دارد ودر روزگار او کسی هم پای وی برای تصاحب این عنوان نیست  کورش را افراد بسیاری با عقاید گوناگون ودلایل مختلف می شناسند وبرایش احترام قائلند ، یهودیان برای آزادساختن اجدادشان از بابل ، ایرانیست ها برای آن که شکوه ایران وایرانی قبل از اسلام با او آغاز شده است ، حقوقدانان برای منشور حقوق بشرش و بازدید کنندگان برای آثار خیره کننده اش در زمینه معماری وبناهای سنگی وشاید افرادی دیگر بنا به دلایل دیگر.

مقبره کورش

در پاسارگاد پدر وپسری باهم بحث می کردند، پسر از پدر پرسید اگر بخواهند در 50 یا 60سال اخیر نمادی برای ایران بسازند ویا به جهان معرفی کنند چه اثر وبنایی را می توان یافت؟ وپدر که به نظر می رسید تحصیلاتی دارد وخیلی شیفته ایران باستان نیست بحث را به نمادهای تمدنی کشاند . می گفت بشر امروزی از حالت های تمدنی خارج وبیشتر به جنبه های فرهنگی روی آورده است بنابر این نمی توان انتظار داشت مثل دوهزارسال قبل نمادهای تمدنی از خود بناکند اما پسر شیفته ایران باستان بود

وحرف های پدر برایش بی معنا بود باز از دریچه ای دیگر به موضوع می نگریست وایران نیمقرن اخیر را با کشورهای دیگر مقایسه می کرد .. کمی از آنها فاصله گرفتم اما نمی دانم سرانجام پدر باتجربه توانست دیدگاه فرزند دست پرورده خویش را تغییر دهد یا نه ؟

آنچه برایم مهم بود این بود که در ایران قبل از انقلاب اسلامی ،بی توجه به زمینه های اعتقادی، بیش از هرموضوع بر سابقه تاریخی وپادشاهی ایران ( پان ایرانیسم‌) تاکید داشتند وحتا حاضرشدند بخاطر این موضوع تاریخ هجری را به شاهنشاهی تغییر دهند اما درهمان دوران برای نگهداری از این آثار اقدام درخوری انجام نشد اواخر دهه 60 هنگامی که بیش از ده سال از پیروزی انقلاب اسلامی وبیش از 64 سال از آغاز حکومت پهلوی ها می گذشت تخت جمشید بنایی دور افتاده با جاده ای خاکی بود که هیچ گونه تسهیلات رفاهی برای بازدیدکنندگانش مهیا نشده بود نقش رستم نیز وضعی اسفبارترداشت ومقبره کورش نیز همچنین .وقتی فیلم 300 ساخته شد در نوشته ای گفتم ونوشتم که به راستی ما برای معرفی خشایارشا به مردم خودمان وسایر کشورها کدام کار درخور را انجام داده ایم که بخواهیم آن را با 300مقایسه کنیم ؟ در 100سال اخیر کار شایسته ای برای حفظ میراث فرهنگی ایرانیان ( با باستان گرایی اشتباه نشود) انجام نشده است اگر شده مصداق ونمونه بیاورید.

درپاسارگاد مقبره کورش درفضای بسیار وسیع وفراخی قراردارد ؛ کمی دورتر کاخ های هخامنشیان به صورت مخروبه هایی دیده می شوند . گفته می شود برخی از این ویرانه ها مقبره ای برای شاهان هخامنشی بوده اند چنانکه یکی از این بناهای سنگی متعلق به مقبره کمبوجیه پسر کورش است .

نمایی از کاخ های هخامنشی درپاسارگاد

 

 دیدارمان از پاسارگاد به اتمام می رسد راه می افتیم به سمت شیراز چندکیلومتر جلوتر به نقش رستم می رسیم که محدوده ای است بابناهای تماما" سنگی که آثاری از دوره های هخامنشی وساسانی در آن دیده می شوند بناهای کعبه زرتشت ( که پس از اسلام وکشف این محدوده گمان می رفت مشابه کعبه مسلمانان بوده ومراسم دین زرتشت در آن برگزارمی شده واکنون مورد تایید نیست وجایی بوده برای نگهداری اسناد و پرچم های حکومتی )، مقبره چند تن از شاهان ، صحنه تفویض قدرت توسط فروهر به پادشاه ساسانی( که نشان می دهد ایران زمین وخاورمیانه از دیرباز محل حکومت های تئوکراتیک (مبتنی بر اندیشه دینی ) بوده است) و..

قدرت گرفتن از اهورامزدا

 اما مهم ترین صحنه به تصویر کشیده شده در نقش رستم صحنه اسارت والریانوس امپراتور روم شرقی به دست شاپوردوم ساسانی است که دربرابر شاهنشاه ساسانی زانو زده است وشاه سوار بر اسب، قدرت خود را به رخ او وجهانیان می کشد .

والریانوس اسیرشاپوردوم

دوباره راه می افتیم تابه شیراز می رسیم درخیال خام خود می پنداریم که مکان مناسبی را می توان یافت تا یکی دوشب را درآن اتراق کرد از باشگاه فرهنگیان شروع می کنم وبه ترتیب تقریبا تمامی هتل ها ، مهمانسرااها، مهمانپذیرها و مسافرخانه ها را سر می زنم اما از اتاق خالی خبری نیست یکی دوجا که اتاقکی دارند بی بهره از امکاناتی است که بشود تحمل کرد ، پارکینگ ندارد والبته باتوجه به این بی کیفیتی قیمت های بالایی دارد ، طمع می کنم وبه راه می افتم تا مگر جای مناسبی بیابم این یافتن وکاویدن بیش از 4ساعت طول می کشد حالا ساعت 8 شب است ناچار می شوم در آخرین لحظات اتاقی را که مثل همان اتاق قبلی بود وامکاناتی ندارد بالاجبار برگزینم وشب در آن می آساییم تا صبح شود .این همه مسافر در شهر به آسانی رفت وآمد می کنند اما برای اسکان آنان فکری نشده است معلوم نیست این سازمان ایرانگردی وجهانگردی چکار می کند اگر درهمین ایام توریست های خارجی به شیراز یا شهرهای توریستی دیگر ایران بیایند وجایی برای اسکان نیابند چه باید بکنند ؟ایرانیان بالاخره گُلی به سرشان خواهند زد (شما هرجور خواستید تعبیرکنید)

صبح روز بعد برای گشت وگذاری درشهر راهی می شویم اول به شاهچراغ می رویم خوشبختانه کنار این زیارتگاه پارکینگ تعبیه شده ومی شود با فراغ بال ماشین را پارک کرد وبه زیارت رفت حرم شاهچراغ خلوت است مثل حرم امام رضا ازدحام نیست به عقیده من هرجایی که بشود با خدا راحت تر ارتباط برقرارکرد همان جا زیارتگاه است وشاید حرم امامان وامامزادگان ومحیط آنها بتواند این فضا را ایجاد کند. زیارت می کنیم وبرمی گردیم ساعت حدود 9:30 صبح است به سمت آرامگاه حافظ روانه می شویم همو که شعرهایش از زبان افراد مختلف شنیده می شود : عارفان ، عاشقان حقیقی ، عاشقان مجازی ، صوفیان و از دنیا بریدگان و... کنار آرامگاه حافظ جمعیت انبوهی به احترام این شاعر شهیر ایرانی تعظیم می کردند ، فاتحه می خواندند وبا ادب رد می شدند اما زنی میانسال که به نظر می رسید سواد چندانی ندارد مدام وبی وقفه بر قبر حافظ دست می کشید وبر سر و صورت خود می مالید وزیر لب چیزی زمزمه می کرد فکر کنم اینجا را با امامزاده اشتباه گرفته بود بیچاره نمی دانست که خواجه شمس الدین محمد، انسانی بود مثل خودش واگر نبوغ واستعدادی داشته در همین کلمات وشعرهایش نمود پیداکرده است وهیچگاه ادعایی بر کشف کرامت وبرآورده کردن حاجات نیازمندان نداشته است اما چه می شود کرد که مشکلات بسیار است وامکانات اندک وناچار مردم نیازمند راه میانه را که دخیل بستن به هر مقبره وقُبّه ای است برمی گزینند تا مگر مُراد خویش بیابند وکامرواشوند .

 

 

دیدار حافظ به اتمام می رسد برای دیدار آرامگاه سعدی روانه می شویم؛ دوستی می گفت من با سعدی میانه خوبی ندارم زیرا مثل معلم ها آدم را نصیحت می کند ودست از این نصیحت بازی برنمی دارد گفتم خب البته سعدی معلم اخلاق ونصیحت است اما دید او به جهان واقع گرایانه تر از حافظ است والبته سعدی جهاندیده تر است از این رو افق دید واقع گرایانه او را می توان در نوشته های نثر ونظمش دید وخواند جایی خواندم که شهرت حافظ به سعدی آسیب رسانده است وگرنه غزلیات سعدی از نظر اهمیت وفن غزلسرایی نقصانی ندارند شاید شهرت دوغزلسرا از یک شهر زیادی جلوه می کرده که یکی در حکایت ونصیحت شهره شده ودیگری در غزلسرایی.

ساعت از 1 بعد ازظهر گذشته است برای ناهار آماده می شویم وبعد کمی استراحت . می خواهیم به باغ دلگشا برویم که نزدیک آرامگاه سعدی است دربهمن ماه شیراز هوایی بهاری دارد کمی درباغ قدم می زنیم جایی پیرمردی آواز می خواند انگار می خواهد لحظه ای غم هایش را فراموش کند ودیگران به صدایش گوش می دهند انگار آنان نیز نیازدارند گاهی لحظاتی غم هایشان را با صدای آواز ویا ساز درآغوش باد رها کنند ، مست صدای پیرمردند واو نیز بی خود از خود می خواند تاشاید اندکی آسوده شود، نمی دانم می تواند یانه؟

غروب شده است تصمیم می گیریم به تخت جمشید برویم اما این بنای باشکوه در بیرون از شهر شیراز ودر مرودشت است تابیاییم به تخت جمشید برسیم هواتاریک شده است می گویند شب های تخت جمشید زیبا وباشکوه است اما مشکل دربدری واسکان دوباره در دلمان می افتد، منصرف می شویم بازمی گردیم به آلونکی که مهماندار مهمانسرا به ما انداخته است. شب را استراحت می کنیم وصبح پس از صبحانه راه می افتیم تا به تخت جمشید برسیم وکمی بعد می رسیم از پله ها بالا می رویم وپای درجای پای شاهان هخامنشی می گذاریم شکوه معماری ایرانی آدمی را مجذوب می کند انگار ابرقدرت بودن هم برای خودش کیفی دارد انگار می شود قدرتمند بود ومردم زیر سلطه از این قدرتمندی زمامداران والبته مردمان خود بر خویش ببالند و معلوم است که گاهی این ابرقدرتی موجب سرافکندگی هم می شود اگر قدرت در دست نالایقی باشد که اقتدار چندین وچند ساله را به بهایی اندک بفروشد ویا با زیردستانش چنان کند که شایسته یادآوری نباشد . درتخت جمشید ونقش های برجسته اش هیچ کس عصبانی نیست ، هیچ کس سوار بر اسب نیست،هیچ کس را درحال تعظیم نمی بینی ،هیچوقت برده داری در ایران مرسوم نبوده است وسنگ نبشته های یافت شده نشان می دهد کارگران مزد دریافت می کرده اند ،دربین این صدها پیکر تراشیده شده حتا یک تصویر برهنه وجود نداردو این است آداب اصلی ایرانیان پیش از اسلام :نجابت ، قدرت ، احترام ، مهربانی وخوشرویی حتا با ملل تابعه مانند مصریان ، بابلیان، فنیقی ها و..نمایی از تخت جمشید

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بازدیدمان از تخت جمشید تمام می شود راه می افتیم به سمت آباده تعطیلات اتفاقی بهمن ماه امسال فرصت خوبی بود برای دیدار از شهر گل وبلبل ویادگار تاریخ نیاکان ما امید که فرصت دیدار از جاهایی که آرزویش را دارید برایتان مهیاشود ودر آینده نزدیک باروحیه ای شاد وروانی آسوده به مسافرت بروید واندکی از گرفتاری های روزمره آسوده شوید .کار ومشکلات زندگی همیشه هست باید یادمان باشد که دنیا بدون ما نیز می گردد...


[ پنج شنبه 88/11/29 ] [ 12:51 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

 استعدادایرانی

«مُطلَق گرایی »یکی از ویژگی های افراد ی است که دچار خودشیفتگی اند . مطلق گراها فکر می کنند همیشه وهمه جا حق با آنهاست ، فکر انتقاد از این افراد خوابشان را آشفته وذهنشان را مشوّش می کند . گروهی ازما ایرانی ها نیز خواسته یا ناخواسته دچار مطلق گرایی هستیم . به این جمله توجه کنید :

«ایرانیان باهوش ترین مردم دنیا هستند»

تاکنون کدام پژوهش علمی اثبات کرده است ایرانیان برترین مردم دنیا درهوش واستعداد هستند ؟ آیا مردم کشورها ونژادهای دیگر استعداد کمتری دارند ؟ اگر چنین است چرا دربعضی زمینه ها مثل اقتصاد ،مدیریت ،پیشرفت های علمی وتحقیقاتی ، شیوه های موفق آموزشی و... از ما ایرانیان پیشتاز ترند ؟این موضوع را به بی استعدادی ایرانیان تعبیر نکنید چراکه به نظر می رسد ایرانیان همانند دیگر افرادبشر طیف متنوعی از افراد بااستعداد ، استعداد متوسط و کم استعداد را شامل می شوند ولی شاید به این دلیل که با استعدادترین افراد این مرز وبوم به دیگر کشورها مهاجرت می کنند ودرمقایسه با افرا متوسط جامعه ی مهاجرپذیر ، نمودِ بیشتری در تحقیقات و..از خود نشان می دهند این برداشت برای ما ایزانیان ایجاد شده باشد .

درهمین زمینه این مقاله ارزشمند را نیز بخوانید .

 


[ جمعه 88/8/29 ] [ 11:31 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

اینجا محلی برای ارائه ی آرا و نظرات من است درباره آنچه که می بینم،می خوانم، می شنوم و آنچه در اطرافم اتفاق می افتد.چنانچه کسی یاکسانی عصبانی هستند ونمی توانند مخالف نظر خود رابا دادنِ «صفت» مخاطب قراردهند ویاقلمشان بادُشنام آشناست وبه آسانی به دیگران تهمت می زنند از نظردادن بپرهیزند چراکه درهر صورت نظر ایشان حذف خواهد شد. آوردن لینک وبلاگ ها به معنی تایید همه مطالب آنها ویامدیر وبلاگ نیست،بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم ..نقل واستفاده از مطالب این وبلاگ آزاد است اگر دوست داشتید منبع آن را نیز ذکر کنید.
امکانات وب


بازدید امروز: 156
بازدید دیروز: 50
کل بازدیدها: 1471023