سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حسام ســرا
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

چقدر برای گرفتن نمره بیست به فرزندان ودانش آموزانمان اصرارکرده ایم؟

کاش به فرزندانمان بیاموزیم که شاگرد دوم بودن، چقدر می‌تواند از شاگرد اول بودن، ارزان‌تر باشد. کاش به آنها بگوییم که شاگرد اول بودن از شاگرد دوم بودن بهتر است، اما در تصمیم‌گیری و انتخاب و برنامه‌ریزی برای زندگی، فقط «بهتر» بودن مهم نیست. هزینه‌ی مناسب کردن هم مهم‌ است. اگر پنج ساعت درس خواندن در هفته به نمره‌ی 15 و ده ساعت درس خواندن به نمره‌ی 18 منتهی شود. شاید برای 19 گرفتن بیست ساعت وقت لازم باشد و برای 20 گرفتن چهل ساعت. وقتی که فرزند خود را وادار می‌کنیم که برای 20 تلاش کند و توضیح می‌دهیم که 19 برای تو خوب نیست، به او می‌آموزیم که نصف عمر مفید خود را «صرف بازی رقابت» کند.
 ... بزرگ می‌شود و به خاطر می‌سپارد که دوم بودن خوب نیست. «معاون شرکت یا اداره » بودن خوب نیست و او باید «مدیر شرکت یا رئیس اداره» باشد. از موقعیت خوب خود، ناراضی می‌شود. او خوب به خاطر دارد که شما تایید کرده‌اید که بیشتر وقت گذاشتن و اول شدن،‌ به همه‌ی سختی‌ها و محرومیتها می‌ارزد و او این بار،‌ همسر و فرزندانش را از حضور خودش در خانه محروم می‌کند. زود می‌رود و دیر بازمی‌گردد.
 در بین دوستانش، او بهترین خانه یا بهترین ماشین را ندارد و باز یاد شما می‌افتد که اول بودن، به هر قیمتی می‌ارزد. پس به سراغ رشوه و فساد می‌رود. چون در کارنامه‌ شغلی‌اش هم، رتبه‌ی نخست و نمره‌ی بیست را می‌خواهد.
گرفتن فرصت بازی و شادی و استراحت و رشد و یادگیری و محدود کردن افق دید فرزندان به صفحه‌ی کتاب، بالاترین قیمتی است که در آن سن، می‌توانستند پرداخت کنند و خوب به خاطر می‌سپارند که اول بودن، به هر قیمتی می‌ارزد.
 کاش وقتی فرزندمان نمره‌ی هفده را به خانه آورد، به جای اینکه بگوییم بقیه چند شدند و معدل کلاس چند بود، بپرسیم در آزمون قبلی، نمره‌ات چند شده بود؟ وقتی که یاد گرفت، معدل پایین کلاس می‌تواند توجیهی برای نمره‌ی پایین او باشد، در بزرگسالی نیز، رفتارهای نادرست بزرگ دیگران را بهانه‌ای برای رفتارهای نادرست کوچک خود خواهد کرد. او یاد می‌گیرد که وقتی دروغ گفت، در توجیهش بگوید: دیگران هم دروغ می‌گویند. بیشتر از من. او این نحوه استدلال را از ما آموخته است. اما وقتی می‌پرسیم،‌ نمره‌ی قبلی‌ات چند بود، می‌آموزد که هر کس با گذشته‌ی خودش مقایسه می شود. او مسیر رشد و پیشرفت را طی خواهد کرد،‌ بی آنکه جلوتر بودن دیگران، بی‌انگیزه‌اش کند و عقب ماندن اطرافیان،‌ در دلش شادی نهانی ایجاد کند.
 
کاش هرگز از هوش خوب او نگوییم. از تلاش زیادش بگوییم. اگر از هوشش گفتیم،‌ دیر یا زود، با هر شکست یا اشتباه، باور خود را به هوش بالایش و به حرف‌های ما از دست خواهد داد. زندگی جایی نیست که شکست یا اشتباه، اجتناب پذیر باشد. اما وقتی از تلاش زیادش گفتیم، اگر هم شکست یا اشتباه کرد، باورش را به خودش از دست نمی‌دهد. بلکه تصمیم می‌گیرد که بهتر و بیشتر تلاش کند. هر شکستی او را محکم‌تر و پرتلاش‌تر خواهد کرد. ضمن اینکه به تدریج خواهد آموخت، که چیزی باعث افتخار است که برای تلاشش،‌ زحمت کشیده باشد. نه چیزی که با آن، به دنیا آمده باشد.
 
کاش وقتی او به خانه آمد و گفت بالاترین نمره را به دست آورده و خیلی‌ها،‌ در امتحان حتی نمره‌ی قبولی نگرفتند، به جای لبخند و تشویق، بپرسیم: چه شد که قبول نشدند؟ تو هیچ کاری نمی‌توانستی بکنی که نمره‌ی بهتری بگیرند؟ تا او بیاموزد که لذت و افتخار، زمانی معنا دارد که دیگرانی هم باشند که کمابیش در آن شریک شوند. او باید یاد بگیرد که در آینده هم، زمانی از خودرو گرانقیمت خود لذت ببرد، که دیگران، یک خودرو متوسط در اختیار داشته باشند. او باید یاد بگیرد که هیچ کس از متوسط اطرافیانش چندان فراتر نمی‌رود و دانش‌آموزی که معدلش با میانگین کلاس، فاصله‌ی بسیار دارد، یا طرد خواهد شد، یا تنبل.
 
کاش به خاطر داشته باشیم، که مدرسه، در اولویت نخست، تمرین حضور در جامعه است و نه فرصتی برای کسب نمره و مدرک. مهم نیست که معلم به او نمره‌ی درستی داده یا نه. حتی مهم نیست که حقش بیشتر بوده یا کمتر. مهم آموختن این است که چگونه برای گرفتن چیزی که باور دارد حق اوست صحبت می‌کند. مهم این است که یاد بگیرد بین سلطه‌جویی و سلطه‌پذیری، مرز باریکی وجود دارد که انسان بودن از همان نقطه، آغاز می‌شود... .


 


[ چهارشنبه 93/11/8 ] [ 7:48 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

 

اگر وزیرآموزش وپرورش تغییرکند.....

      این روزها بازار طومارنویسی برای وزیر آموزش وپرورش داغ است از وزیر تازه  انتظار داریم ودارند که اوضاع نابسامان آموزش وپرورش را بسامان کند اورا با وزیر بهداشت ودرمان مقایسه می کنند حتی اخیرا نامه ای را درفضای مجازی دیدم که خطاب به وزیر بهداشت نوشته شده بود اما موضوعش آموزش وپرورش بود نه بهداشت ودرمان .

به باور برخی از ما آنچه در یک وزارتخانه اتفاق می افتد همگی هنر وزیر است  البته تاحد زیادی به وزیربستگی دارد .

از نگاه این افراد عوض شدن وزیر می تواند مشکلات متعدد نظام آموزشی ما را حل کند .

اولین بار وزیر کنونی آموزش وپرورش رادر تابستان 1377 دریک سمینار توجیهی درتهران دیدم وسخنرانی نه چندان جذابش را شنیدیم این را بدان لحاظ گفتم تا میزان ارادتم را به شخص جناب وزیر بیان کرده باشم .

واقعیت این است که آموزش وپرورش کنونی مابامشکلات بسیاری دست به گریبان است:

 ضعف وناکارآمدی نظام آموزشی،بی محتوا بودن کتابهای درسی، سیاست زدگی در انتصابها، ضعف بنیه مالی وزارتخانه، نامناسب بودن توزیع معلمان درگستره جغرافیایی کشور، توزیع نامناسب مدارس دولتی ،شبه دولتی وغیردولتی، کم ارتباط وحتی بی ارتباط بودن آموزش وپرورش باآموزش عالی، ضعف آموزش معلمان، سبقت کمیت برکیفیت، محتوای زیاد کتابهای درسی وعدم نیاز به بسیاری از آموزش های مطرح شده درکتابها ومدارس، نامتناسب بودن همبستگی بین دومقوله ی آموزش وپرورش، تنوع ناموزون مسابقات وبرنامه های پرورشی، بی انگیزه شدن معلمان، ضعف پایه حقوقی معلمان در رشته های مختلف بخصوص رشته هایی که به نوعی باکنکور رابطه ای ندارند، کنکورزدگی مدارس، گسیختگی بین مطالعه کتابهای درسی وغیردرسی، ضعف میزان مطالعه بین معلمان وبالمآل دردانش آموزان ، بی تفاوتی معلمان به سرنوشت نظام آموزشی نسبت به سالهای گذشته ، تغییرات مکرر وبی دلیل نظام آموزشی باتوجه به آماده نبودن ساختارها و... تنها بخشی از این مشکلات است که به ذهن این بنده کمترین رسیده است .

این مشکلات یک شبه وتوسط یک نفر ایجاد نشده اند اینها محصول تفکر، برنامه ریزی، اجرا ودرخواست بسیاری از کسانی است که اکنون خود منتقد نظام آموزشی اند . آموزش وپرورش خروجی قابل قبولی برای جامعه مصرفی ما دارد جامعه به شدت مدرک گرا شده است این که چرا این اتفاق افتاده به عوامل دیگری برمی گردد مثلا به عدم شایسته سالاری واستفاده نکردن از نخبگان درتصمیم گیری ها  اما به هرحال خانواده ها خروجی مدارس را درنمره هایی می بینند که درکارنامه درج شده اند برای بسیاری از خانواده ها فرایند آموزش مهم نیست آنچه برای اینان اهیمت دارد نتیجه است . وآموزش وپرورش درحال راضی کردن این قشر عظیم است به نحوی که با دادن نمرات بی خاصیت وگاه با برگزاری کلاسهای جبرانی وتقویتی به خواسته اولیا جامه عمل می پوشاند . درچنین شرایطی لزومی به تغییر رویکردهای آموزش وپرورش احساس نمی شود اگر هم خانواده یا خانواده هایی از شیوه آموزش درمدارس دولتی سرخورده شوند فرزندشان را به مدارس نمونه دولتی ، شاهد وغیرانتفاعی منتقل می کنند وگمان می برند مشکل رابرطرف کرده اند غافل از آن که در اینگونه مدارس هم به دلیل نظام آموزشی نادرست برون داد آموزشی براساس خواست والدین طراحی می گردد . دریک کلام : کسی با فرایندها کاری ندارد...

دراین اوضاع واحوال وزیر آموزش وپرورش - هرکه باشد- چه می تواند بکند؟ به دنبال حقوق مادی معلمان باشد تا همین آب باریکه به موقع به دستشان برسد؟ مشکل نظام آموزشی عجولانه تغییریافته را حل کند؟به فکر معلمان نداشته ای باشد که اجازه استخدام آنان را ندارد؟مدارس کپری را برچیند؟به کیفیت آموزش وپرورش توجه کند؟با غول کنکور درآویزد؟ ویا...

سخن بسیار است اما به نظر می رسد حل مشکلات آموزش وپرورش به اراده ای فراتراز وزیرآموزش وپرورش مربوط باشد  حل مشکلات نظام آموزشی درایران کنونی ما اراده ای درحد رفع مشکلات درمانی مردم می طلبد درموضوع سلامت اختصاص یارانه از طرف مجلس بود که دولت رامکلف کرد آن را اجراکند.دراین زمینه نقش وزیر بهداشت ، درمان وآموزش پزشکی مهم وغیرقابل انکاراست اما تعیین کننده نیست . آموزش وپرورش به تغییر نگاه مردم ومسئولان نیازمند است نمایندگان مردم درمجلس قانونگذاری باید فراتر از موضوعات دیگر به آموزش وپرورش بیندیشند و کلیت دولت باید بداند هرگونه سهل انگاری ومسامحه درآموزش وپرورش به معنای نابودی عنصرخلاقیت، ابتکار و عدم وجود شهروندانی قانونگرا واجتماعی خواهد بود .

کارآموزش وپرورش با رفتن این وآمدن آن حل نمی شود کما این که درتاریخ 36ساله بعد از انقلاب اسلامی ایران با تغییر 12وزیر آموزش وپرورش، بدون احتساب سرپرستان این وزارتخانه  (میانگین  عمر سه ساله برای هروزیر) مشکلات آموزش وپرورش حل نشده است .

دوستی می گفت برای من مهم این است که این وزیر برکنارشود مشکلات هرچه می خواهد بشود...... گفتم این هم رفتنی است ....اما این خط واین نشان، آموزش وپرورش با رفتن این وآمدن آن اصلاح نخواهد شد.... باید خیلی چیزها تغییر کند تا نیاز به تغییر آموزش وپرورش درمسئولان وکلیت دولت ایجاد گردد... اما اگر با رفتن وزیر جگرت خنک می شود حرفی نیست کورباد چشمی که خنکی جگر تورا نتواند ببیند......

 


[ یکشنبه 93/10/14 ] [ 11:23 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

تقلب در دونسل

خرداد ماه 1393 است ، سرجلسه امتحان ایستاده ام . دانش آموزان دراندک فرصتی از نفرات مجاورشان کمک می گیرند . به چشمان مراقبان امتحان زل می زنند وکارخودشان را دنبال می کنند...

برمرکب افکارم سوار شده ام ، به گذشته می روم  .درنسل ما درهرکلاسی یکی دونفر مشهور به تقلب درامتحانات بودند وعموما هم نمره خوبی کسب نمی کردند ... از آن نسل شهرام جزایری،بابک زنجانی ،محمود رضا خاوری بیرون آمدند ... نسل عوض شده است واز نسل کنونی درهرکلاس یکی دونفر اهل تقلب نیستند . از این نسل درآینده چه اعجوبه هایی بیرون خواهد آمد ؟

 


[ چهارشنبه 93/3/7 ] [ 1:4 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

موانع کار گروهی درایران

می گویند وشما نیزشنیده وشاید گفته اید که «ما ایرانیان درکارهای انفرادی قوی هستیم ودرکارجمعی ضعیف».شاهد مثال را هم فوتبال وکُشتی می آوریم که دراولی چندان موفق نبوده ایم ودر دومی همواره گوی سبقت را از همگنان خود ربوده ومی رباییم.

اما داستان پر رمز و راز این  ناکامی درکارهای گروهی چیست؟

ضرب المثل های ایرانی وباورهای مردم را که می کاویم ضدیت با کارگروهی را درآنها به وضوح مشاهده می کنیم برای نمونه:

شریک اگر خوب بود خدا هم داشت!

دیگی که برای من نجوشد سر سگ درآن بجوشد!!

آشپز که دوتا شد آش یا شور می شود یا بی نمک!!

و....

این مثل ها بُن مایه فرهنگی ما  را ساخته اند . بافت استبدادی حکومتهای تاریخی ایران

 که عمدتا" برمدار یک نفر به نام شاه می چرخید وتا کوچکترین واحد تقسیمات کشوری( آبادی ) وبا نظر مستقیم کدخدا اداره می شد اجازه کار گروهی وفعالیت جمعی را به مردم نمی داد.

درمطالعات جامعه شناسی کسانی کوشیده اند فعالیت های مقطعی مثل لایروبی قنوات وجوی ها را که با مساعدت همه کشاورزان انجام می گرفت  نمونه ای ازمشارکت وکار گروهی قلمداد کنند اما به باور من این حرکت ها نوعی الزام اجبار طبیعی واجتماعی بود وعدم حضور در لایروبی قنات علاوه بر آن که فرد را از آب وکشت محروم می ساخت منجر به غضب کدخدا نیز می شد که خوشایند جامعه بسته روستا وروابط چهره به چهره مردم نبود .

درنظام شاهی ایرانی ،شاه کسی بود که جامعه، استبداد وخود رأیی او را پذیرفته بود. در این نظام ،شاه به وزیر، وزیر به والیان واستانداران ، استانداران به کدخدایان وکدخدایان به مباشران ومیرابها زور می گفتند وکشاورز ساده روستایی هم اگر در استفاده از آب (حتی اگر حق هم داشت) با زورگویی میراب ودشتبان روبرو می گشت ، چاره ای جز اطاعت نداشت ودرنتیجه این خشم فروخفته را سر زن وبچه اش خالی می کرد واینگونه بود که این دور بسته هزاران سال تکرارشد....نتیجه این فرهنگ آن شد که همه ما می خواهیم رئیس باشیم حتی اگر توان مدیریت وریاست راهم نداشته باشیم!!

ادبیات فارسی ما نیز که برگرفته از باورهای ایرانی است ،عموما" نوعی تک روی را ترویج می کند شاعران بسیاری کوشیده اند نظر سلطان را حتی اگر مبتنی برمشورت وکارشناسی نباشد عین صواب معرفی کنند  و با فرمان خدا برابر بدانند! چنان که گفته اند:

   چو فرمان یزدان چو فرمان شاه         که یزدان خداى است و شه پادشاه

 یا:

                           هرعیب که سلطان بپسندد هنر است !

از این ادبیات ونوع زندگی استبدادی،کارگروهی بیرون نمی آید.این وضع در صدسال اخیر با ایجادمدارس جدید وگسترش آموزش های عمومی دچار تزلزل شد وبا ایجاد نهضت مشروطه وبه وجود آمدن مجلس قانون گذاری لزوم کارگروهی ودوری جستن از استبداد رأی نموار گشت اما ناکامی در ارائه آموزش های اصولی نتوانست کارگروهی را درمیان ما ایرانیان نهادینه کند .

اصول آموزشی مدارس ما بر فردگرایی بناشده است این موضوع حتی در روزگارما نیز باهمه تبلیغاتی که روی آموزش های گروهی انجام گرفته همچنان روش فردگرایی را دنبال می کند.

آموزش های فردی، تکالیف فردی، فعالیت های عملی فردی، خوردنی های فردی، و... چیزی جز دانش آموز فارغ التحصیلی که جز به «خود» نمی اندیشد را تربیت نخواهد کرد .

برای نمونه نگاهی به آموزش وپرورش ژاپن وایران می کنیم تا دریابیم دراین دو کشور چگونه کارگروهی را دربین دانش آموزان به یک فرهنگ تبدیل می کنند .

کتاب علوم تجربی سال اول دبستان درژاپن کم حجم و مبتنی بر فعالیت های عملی است . نظام آموزشی ما بدون توجه به زمینه های فرهنگی وآموزش های لازم به معلمان، بخشی از این آموزش ها را درکتاب اول دبستان ایران جای داده است برای مثال :

معلم از دانش آموز می خواهد لوبیایی را در لیوان یک بار مصرف بکارد و آن را درکنار پنجره قرار دهد. دانش آموز موضوع را با اولیای خود مطرح می کند ومادر به کاشت لوبیا اقدام می نماید ، هر روز به لوبیا سرمی زند وآن را آبیاری می کند و سرانجام در روز مهمی که قرار است نتیجه فعالیت دانش آموزان ارزیابی شودنتیجه عملکرد اولیا درکلاس درس نمایش داده می شود ودانش آموز بی عرضه ای که لوبیا را از نزدیک ندیده است تشویق می شود! تا به مرور دریابد می توان کارنکرد وتشویق شد!! . این موضوع را در هنگام تولید روزنامه دیواری هم می توان دید ؛ کودکان زرنگ وبازیگوش کارها را به دوش کودک آرام ودرونگرایی می اندازند واو یک تنه همه کارهی روزنامه دیواری را سرو سامان می دهد ودست آخر اسامی همه تهیه کنندگان را به ترتیب حروف الفبا زیر روزنامه می نویسد چراکه اگر براساس میزان فعالیت، اسامی را ثبت کند ویا اسامی افراد کم کار را ثبت ننماید با مواخذه معلم روبرو می گردد  واینگونه است که کودک پرکار یادمی گیرد که  با وجود یکسان بودن دوغ ودوشاب درکارهای بعدی کمتردرگروه کارکند وخود را به زحمت نیندازد ...

واما درژاپن. درباغچه مدرسه قطعه ای را جدامی کنند و از دانش آموزان می خواهند باهم لوبیا ( یا دانه ای دیگر) بکارند . هر روز در زنگ علوم  دانش آموزان به کنار باغچه می روند تا با کاشت، نگهداری ومراحل رشد گیاه آشنا شوند کودک در این روش می آموزد که اگر بخواهد به لوبیای کاشته شده اش صدمه ای وارد نشود باید به گیاه دیگران صدمه نزند ومی آموزد که باهم کارکردن آن هم زیر نظر معلم کارآزموده، تنها روش  یادگیری است . نتیجه این آموزش آن می شود که در زلزله وسونامی اخیر ژاپن هیچ کس برای دریافت کمک های امدادگران از صف خارج نشود وحقوق دیگران را رعایت نماید . این موضوع را با کشورهایی که نظام آموزشی مشابه کشور ما دارند مقایسه کنید تا تفاوت شیوه آموزش را دریابید.

بی هیچ تعارفی ما نتوانسته ایم درگسترش فرهنگ باهم کارکردن وکارگروهی موفق شویم برگزاری سمینار وهمایش هم تاکنون نتوانسته این نقیصه را برطرف کند وبه نظر نمی رسد درآینده نیز بتواند کارگشا باشد ....

 


[ سه شنبه 93/2/30 ] [ 2:21 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

بی سواد  کیست؟

در زمانی نه چندان دور ، "بی سواد" کسی بود که خواندن و نوشتن نمی دانست. این تعریف ، قرن ها و هزاره های متوالی معتبر بود تا آن که به هزاره سوم رسیدیم.

از ابتدای قرن 21 ، این تعریف از بی سواد رواج بسیار یافت: بی سواد کسی است که با رایانه و زبان انگلیسی آشنا نباشد، حتی اگر سواد خواندن و نوشتن داشته باشد. 
  
امروز و در میانه دهه دوم قرن حاضر، سرعت رشد تحولات علمی - از علوم انسانی گرفته تا مهندسی و پزشکی - به حدی بالاست که بقا در دایره دانش، منوط به همراهی با این تحولات است. 
  
در عرصه تحولات دانش بنیان نیز دو اتفاق مهم رخ می دهد: یا دانسته های قبلی ، نقض و باطل می شوند و یا دانش موجود تکمیل و پربار تر می شود. 
  
از این رو امروزه، بی سواد کسی نیست که فقط خواندن و نوشتن نمی داند، یا بی سواد تنها به کسی اطلاق نمی شود که با رایانه و زبان بین المللی انگلیسی غریبه است ، بلکه بی سواد کسی است که اولاً «نتواند دانسته هایش را بروزرسانی کند» و ثانیاً «جرأت دور ریختن دانسته های باطل شده اش را نداشته باشد.»
  
این دومی، از آن جهت اهمیت مضاعف دارد که خیلی ها در برابر آن مقاومت می کنند، چه آن که تصور می کنند هویت شان با معلوماتی که عمری با آن زیسته اند گره خورده است. 
بنابراین ، به جای آغوش گشودن به مرزهای جدید دانش ، از دانسته های پیشین خود همانند گنجی تاریخی مراقبت می کنند و مانند معشوقی دیرین، بدان وفادار می مانند. 
  
فراموش نکنیم کاروان دانش - که مانند گذشته شتر سوار نیست بلکه با سرعت فوق تصور حرکت می کند - منتظر نمی ماند تا تک تک افراد خود را با آن همراه کنند ، بلکه در این مسیر ، زبدگان را با خود همراه می کند. بقیه ، شکست خوردگانی بیش نیستند ، هر چند بتوانند برای مدتی با سرمایه گذشته ، در مسیر بقا باقی بمانند. 
  
در این میان ، کسانی که مدیریت می کنند ، بیش از بقیه نیازمند سواد جدید که همان "بروزرسانی دانسته و دور ریختن دانسته های تاریخ مصرف گذشته" هستند. 
  
اگر مجموعه ای را مدیریت می کنید ، بخشی از زمان و توان تان را صرف سواد جدید بکنید و الّا ناگهان متوجه خواهید شد که چقدر از قافله عقب مانده اید. 
از این که دانسته های جدید به گنجینه دانش تان اضافه شوند، استقبال کنید و از این که گاه در سطل زباله تان ، دانسته های باطل شده تان وجود داشته باشد، نترسید. 


[ پنج شنبه 93/1/28 ] [ 12:8 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

قانون شکنی قانونی

 آئین نامه ها درهرسازمان و اداره ای فصل الخطابند وبخشنامه ها ونامه های اداری دیگر بر اساس این آئین نامه ها تدوین وتنظیم می شوند بنابراین هیچ دستور وبخشنامه ای نمی تواند برخلاف آئین نامه های مصوب باشد مگر آن که مرجع تصویب کننده آئین نامه به طور رسمی مصوبه خود را لغو ویا تغییر دهد .

با این توضیح چند سالی است که وزارت آموزش وپرورش با ابلاغ بخشنامه ای امتحانات دانش آموزان را که طبق تصریح آئین نامه امتحانات وآئین نامه اجرایی باید در خردادماه هرسال برگزار شود با تعجیل در اردیبهشت ماه شروع می کند بهانه های این تعجیل مختلف است که برگزاری جام جهانی فوتبال در دهه سوم خردادماه سال 1393 یکی از این بهانه هاست .

این که  دانش آموزان ممکن است به دلیل تب فوتبال درس را بی خیال شوند، این که آموزش وپرورش نگران یادگیری دانش آموزان است!! ، این که ... همه درجای خود درست اما این راهم باید درنظر گرفت که  بخشنامه نمی تواند آئین نامه را نقض کند . کاش کسی به داد قانون می رسید .

پی نوشت:

فکر نکنید فقط درآموزش وپرورش بخشنامه ها برخلاف آئین نامه ها هستند تقریبا در وزارت خانه های دیگر نیز وضع بدین منوال است این را از این لحاظ نوشتم که  اگر می توانید به داد دیگر جاها هم برسید .....


[ جمعه 92/12/9 ] [ 11:29 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

حرف های ناتمام

مناظره این هفته شبکه یک سیما درباره تعطیلی پنجشنبه مدارس بود . پیشتر وقبل از آن که موضوع برای خیلی ها حساس شود نظراتم را اینجـــــــــا و اینجــــــــــا نوشته بودم .

امروز وقتی دیدگاههای غیر کارشناسی ومتناقض مسئولان را شندیم ومنتظر ماندم تا پاسخ های منطقی بشنوم وانتظار  نتیجه ای دربر نداشت ناامید شدم  ناامید از بی نتیجه بودن بحث های کارشناسی ناامید از وقتی  که از میلیونها نفر مشتاق حل شدن مشکلات  تلف می شود ومشکلی حل نمی شود .ناامید از خالی بودن جایگاه پژوهش دربین مسئولان . جایی ودرجلسه ای گفتم که مسئولان ما (تعداد زیادی ) پژوهش گریز هستند وکسانی که درجلسه بودند حیران به چشمانم نگریستند امروز اما حرف پیشینم را دوباره تکرار می کنم که : بسیاری از مسئولان ما پژوهش گریزند واز اتفاق اگر کسی بخواهد بر اساس پژوهش عمل کند به بی خردی متهم می شود به این که کارهایش بچه بازی است وحساب وکتابی ندارد راست گفته اند که«مردم شهری که همه می لنگند به کسی که راست راه می رود می خندند»

جالب تر از همه این بود که دیدگاه  مردمی که با پیامک درباره تعطیلی پنجشنبه ها نظر مثبت داده بودند به عنوان یکی از اسناد قابل اعتنا مورد استناد قرار می گرفت وبا افتخار از آن یاد می شد  اگر من هم می خواستم در این مسابقه پیامکی شرکت کنم شاید با تعطیلی پنجشنبه ها موافق بودم اما با یک پیش شرط وآن این که کتابهای درسی به اندازه یک ششم کنونی کاهش داشته باشند ودانش آموزان مجبور نشوند ساعت ششم را هم درمدارس بمانند  آن هم گرسنه وتشنه!! کاش یکی از میان آن همه کارشناس خارج دیده وندیده می گفت که درکشورهای دیگر وقت ناهار غذای مختصر ودانش آموزی به بچه ها می دهند وساعت بعدی را با شکم نسبتا سیر سپری می کنند کاش از شعار کمی فراتر می رفتیم

اگر موفق به مشاهده این مناظره نشده اید گزارش آن را از اینجـــــــــــــــــا بخوانید .


[ جمعه 92/11/11 ] [ 11:38 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]
          مطالب قدیمی‌تر >>

.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

اینجا محلی برای ارائه ی آرا و نظرات من است درباره آنچه که می بینم،می خوانم، می شنوم و آنچه در اطرافم اتفاق می افتد.چنانچه کسی یاکسانی عصبانی هستند ونمی توانند مخالف نظر خود رابا دادنِ «صفت» مخاطب قراردهند ویاقلمشان بادُشنام آشناست وبه آسانی به دیگران تهمت می زنند از نظردادن بپرهیزند چراکه درهر صورت نظر ایشان حذف خواهد شد. آوردن لینک وبلاگ ها به معنی تایید همه مطالب آنها ویامدیر وبلاگ نیست،بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم ..نقل واستفاده از مطالب این وبلاگ آزاد است اگر دوست داشتید منبع آن را نیز ذکر کنید.
امکانات وب


بازدید امروز: 99
بازدید دیروز: 200
کل بازدیدها: 1445387