سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حسام ســرا
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

داعش درونمان را دریابیم

اسلام در سرزمینی نازل شد که خشونت ،بربریت ،قتل ، زنده به گور کردن دختران ،تعصب های قومی وقبیله ای،نادیده گرفتن حقوق انسانی افراد و... درآن فرهنگ رایج وپسندیده عرب ها بود.

پیامبر اسلام برای مبارزه با فرهنگ رایج عرب هاباید متاعی جز این عرضه می کرد اگر قراربود خشونت، تعصب، ونادیده گرفتن حقوق انسانی افراد ترویج وتبلیغ شود کسی را بدان اعتنایی نبود اسلام دین رحمت وانسانیت بود این که می گویند افراد با دیدن رفتار وسلوک پیامبر اسلام به دین او گرایش پیدا می کردند شاید بدین مفهوم بود که پیامبر رفتاری دگرگونه داشت که درآن عطوفت ومهربانی،پرهیز از تعصب وپیشداوری، احترام به انسانها ومنع زنده به گور کردن دختران و.. را تبلیغ وترویج می نمود .

این روزها کسانی برداشت دیگرگونه از اسلام ارائه می دهند اینان با عقب گردی تاریخی به دوران پیش از اسلام برگشته اند رفتار این افراد تبلیغ فرهنگ عرب قبل از اسلام است .

داعش نماد تفکر افراطی، تعصب، عقب ماندن از زمان وزمانه، تبعیض میان زنان ومردان فراتر از تفاوتهای فردی وموارد مصرح در آیات قرآنی و.. است . ما زمانی رفتاری را درست می دانیم وانجام می دهیم که درتفکرمان به آن رفتار اندیشیده باشیم وآن رفتار را درذهن خود پرورانده باشیم ،تعصب، افراط و... زمینه های فکری طلب می کنند تا به منصه ظهور درآیند باید چهارچشمی مراقب داعش درونیمان باشیم تا از محدوده تفکر به دایره اجتماع پای بیرون ننهد . داعش هریک از ما گریزپا ولجوج است باکمترین امکانی متواری خواهد شد مواظب داعش درونیمان باشیم.

 


[ دوشنبه 93/7/28 ] [ 1:16 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

آیا انسانیت وعاطفه رو به زوال است؟

 یادش به خیر  روزها وسالهایی که «کار فی سبیل الله» درجامعه بیش از الآن ارزش بود ورونق داشت،کاری که نه از روی ریا وخودنمایی که برای رضایت خالق وخلق انجام می شد فرقی هم نمی کرد؛ کشاورزی به یاری کشاورز دیگر می شتافت واجر ومزدی درخواست نمی کرد ، معلمی ساعتی از وقتش را به آموزش دانش آموزان نیازمند مشغول بود وحق الزحمه ای درخواست نمی کرد ، راننده ای مسافر بی پناه ودر راه مانده ای را به جایی می رساند ، پزشکی از نیازمندان ویزیت وحق العملی دریافت نمی کرد و...

می دانم این موارد کاملا" از یادها نرفته اند اینها را می دانم کسانی برایم خواهند نوشت که من کشاورزی، معلمی، راننده ای ، پزشکی رامی شناسم که عصاره انسانیت است کمی چشماهایت راباز کن تا آنها راببینی ، اینها را می دانم اما نمی توانم از کم رنگ شدن این موارد سخن نگویم . جامعه با شدت وسرعت برق وباد مادی شده است درست است که صاحبان همه مشاغل انسانند اما درچنبره مادیات گرفتارآمده اند.  اما چه باید کرد که ما انسانیم ولابد فرقمان با دیگر چارپایان وبهایم آن است که قدرت تفکر وشعور داریم ومی دانیم عاطفه یعنی چه،می دانیم داشتن ونداشتن یعنی چه؟ می دانیم بیماری وتنگدستی یعنی چه؟ یعنی فرض بر این است که بدانیم . این راهم می دانم که نقش بازی کردن های ما  انسانها در بی رنگ شدن عواطف واحساسات انسانی بی تاثیر نیست فرض کنید بیمار تهی دستی درمطب از شدت نداری چنان  اشک بریزد که دل پزشک غیر احساسی بر حال این بیمار بسوزد ورایگان درمانش کند... چند روز  وماهی بگذرد وپزشک درگذر از خیابان ، بیمار بخت برگشته دیروز را با اوضاع مالی متفاوتی مشاهده کند ... نتیجه چه می شود؟ عدم اعتماد به همه بیماران ، تر وخشک باهم سوختن . ترویج روحیه بی اعتمادی درجامعه و ...

می دانم امروز هم کسانی برای کمک به ایتام ونیازمندان آستین ها را بالا زده اند، می دانم پزشکان شریف و اخلاق مداری درجامعه ما به تلاش مشغولند ، می دانم معلمانی بی ادعا با سیلی صورتشان راسرخ نگه می دارند اما از کمک به نیازمندان دریغ نمی کنند ، می دانم رانندگانی هستند که با وجود نداری هوای نیازمندان را دارند ، می دانم کشاورزانی هستند که هوای زمین کشاورزی همسایه شان را مثل زمین خودشان دارند اما..

باور کنید ای موارد دارند رنگ می بازند شاید روزگاری کمک به همنوع ، دستگیری از انسانها، عاطفه انسانی و.. در داستانها وفیلم های قدیمی خوانده ودیده شوند ومن از آن روز وحشتناک بیم دارم . باید از تبدیل شدن خود انسانیم به این غول بی شاخ ودم بپرهیزم...


[ سه شنبه 93/6/11 ] [ 1:55 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

هیچ چیز در این دنیا حال آدم را از تظاهر وتقدس ریایی به هم نمی زند ما آدم ها ذاتا" از انسانهای مومن وامین وپاکدامن خوشمان می آید آدم هایی که به جای حرف وشعار مرد عملند آدم هایی که شعار بلغور نمی کنند آدم هایی که پشت نقاب مخفی نشده اند آدم هایی که حرفشان را مودبانه اما رک وصریح می زنند کسانی که هر حرف بی سندی را مستند نمی کنند وبین شنیده ها ودیده ها فرق می گذارند کسانی که آبروی انسان برایشان از حرمت کعبه والاتر وبالاتر است  ما آدم ها شیفته این افرادیم حتی اگر کسی یاکسانی شعار بی دینی وبی مذهبی سردهند باز هم در خلوت خودشان از این آدم های یکرنگ وصادق خوششان می آید.......


[ پنج شنبه 93/5/9 ] [ 1:9 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

میلاد پیامبر رجمت ومهربانی مبارکباد


[ شنبه 92/10/28 ] [ 5:0 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

... وقتی خبر را می شنوی از سنگینی و شدت باور نمی کنی باور نمی کنی که اینگونه شده باشد با خودت کلنجار می روی وسرانجام همه چیز را به تقدیر می سپاری این که چه حکمتی در این اتفاق نهفته است  راز مگویی است  که  مصلحت وچرایی اش را فقط خدا می داند .

حادثه غم انگیزی بود پدر ومادر خانواده ای به همراه دختر دبستانیشان درخواب به دلیل گاز گرفتگی به استقبال مرگ رفته اند وآتش نشانان با زحمت بسیار دختر را از مرگ رهانیده وبه بیمارستان رسانده اند پسر بزرگشان که آن شب درمنزل نبوده از این حادثه درامان مانده اما به بهای سنگین از دست دادن دویار و یاور و دو پشتیبان عاطفی.پدر ومادر

پنجشنبه که برای عرض تسلیت به مراسم این دو مسافر ابدیت رفته بودم پسرشان که سه سال پیش دانش آموزم بود را خاموش وآرام درکنار در مسجد دیدم همان موقع هم جوان درونگرایی بود با احترام از مردمی که برای عرض تسلیت آمده بودند استقبال وآنان را بدرقه می کرد . راستش در آن لحظات از شدت غمی که در وجود این جوان  رخنه کرده بود  از خدا خواستم کمکش کند و در لحظات سختی که پیش رو دارد مددکارش باشد . درد بزرگی است: بی پناهی در عنفوان جوانی ونبود حامی وپشتیبان. برای حسن وخواهر عزیزش صبر وشکیبایی مسألت دارم ....   


[ جمعه 92/8/10 ] [ 9:17 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

خدایا:

......جهل و نادانی من و عصیان و گستاخی من، تو را باز نداشت از اینکه راهنمایی‌ام کنی به سوی صراط قربتت و موفقم گردانی به آنچه رضا و خشنودی توست.

پس
هرگاه که تو را خواندم، پاسخم گفتی؛
هرچه از تو خواستم، عنایتم فرمودی؛
هرگاه اطاعتت کردم، قدردانی و تشکر کردی؛
و هر زمان که شکرت را بر جا آوردم، بر نعمتهایم افزودی؛
و اینها همه چیست؟
جز نعمت تمام و کمال و احسان بی‌پایان تو!؟
... من کدام یک از نعمت‌های تو را می‌توانم بشمارم یا حتی به یاد آورم و به خاطر بسپارم؟
... خدایا! الطاف خفیه‌ات و مهربانی‌های پنهانی‌ات بیشتر و پیشتر از نعمتهای آشکار توست.
...خدایا ! من را شرمسار خویش قرار ده آن‌سان که انگار می‌بینمت.
مرا آنگونه حیامند کن که گویی حضور عزیزت را احساس می‌کنم.
خدایا!
مرا با تقوای خودت سعادتمند گردان
و با مرکب نافرمانی‌ات به وادی شقاوت و بدبختی‌ام مکشان.
در قضایت خیرم را بخواه
و قدرت برکاتت را بر من فروریز تا آنجا که تأخیر را در تعجیل‌های تو و تعجیل را در تأخیرهای تو نپسندم.
آنچه را که پیش می‌اندازی دلم هوای تاخیرش را نکند
و آنچه را که بازپس می‌نهی مرا به شکوه و گلایه نکشاند.
...پروردگار من!
... مرا از هول و هراس‌های دنیا و غم و اندوه‌های آخرت، رهایی ببخش
و مرا از شر آنان که در زمین ستم می‌کنند در امان بدار.
...خدایا!
به که واگذارم می‌کنی؟
به سوی که می‌فرستی‌ام؟
به سوی آشنایان و نزدیکان؟ تا از من ببرند و روی بگردانند؛
یا به سوی غریبان و غریبه‌گان تا گره در ابرو بیافکنند و مرا از خویش برانند؟
یا به سوی آنان که ضعف مرا می‌خواهند و خواری‌ام را طلب می‌کنند؟
... من به سوی دیگران دست دراز کنم؟ در حالی که خدای من تویی و تویی کارساز و زمامدار من.
...ای توشه و توان سختی‌هایم!
ای همدم تنهایی‌هایم!
ای فریادرس غم‌ها و غصه‌هایم!
ای ولی نعمت‌هایم‌!
...ای پشت و پناهم در هجوم بی‌رحم مشکلات!
ای مونس و مأمن و یاورم در کنج عزلت و تنهایی و بی‌کسی! ای تنها امید و پناهگاهم در محاصره اندوه و غربت و خستگی! ای کسی که هر چه دارم از توست و از کرامت بی‌انتهای تو!
...تو پناهگاه منی؛
تو کهف منی؛
تو مأمن منی؛
وقتی که راه‌ها و مذهب‌ها با همه فراخی‌شان مرا به عجز می‌کشانند و زمین با همه وسعتش، بر من تنگی می‌کند، و...
...اگر نبود رحمت تو، بی‌تردید من از هلاک‌شدگان بودم
و اگر نبود محبت تو، بی‌شک سقوط و نابودی تنها پیش‌روی من می‌شد.
...ای زنده!
ای معنای حیات؛ زمانی که هیچ زنده‌ای در وجود نبوده است.
...ای آنکه:
با خوبی و احسانش خود را به من نشان داد
و من با بدی‌ها و عصیانم، در مقابلش ظاهر شدم.
...ای آنکه:
در بیماری خواندمش و شفایم داد؛
در جهل خواندمش و شناختم عنایت کرد؛
در تنهایی صدایش کردم و جمعیتم بخشید؛
در غربت طلبیدمش و به وطن بازم گرداند؛
در فقر خواستمش و غنایم بخشید؛
من آنم که بدی کردم من آنم که گناه کردم
من آنم که به بدی همت گماشتم
من آنم که در جهالت غوطه‌ور شدم
من آنم که غفلت کردم
من آنم که پیمان بستم و شکستم
من آنم که بدعهدی کردم ...
و ... اکنون بازگشته‌ام.
بازآمده‌ام با کوله‌باری از گناه و اقرار به گناه.
پس تو در گذر ای خدای من!
ببخش ای آنکه گناه بندگان به او زیان نمی‌رساند
ای آنکه از طاعت خلایق بی‌نیاز است و با یاری و پشتیبانی و رحمتش مردمان را به انجام کارهای خوب توفیق می‌دهد.
...معبود من!
اینک من پیش روی توأم و در میان دست‌های تو.
آقای من!
بال گسترده و پرشکسته و خوار و دلتنگ و حقیر.
نه عذری دارم که بیاورم نه توانی که یاری بطلبم،
نه ریسمانی که بدان بیاویزم
و نه دلیل و برهانی که بدان متوسل شوم.
چه می‌توانم بکنم؟ وقتی که این کوله‌بار زشتی و گناه با من است!؟
انکار !؟
چگونه و از کجا ممکن است و چه نفعی دارد وقتی که همه اعضاء و جوارحم، به آنچه کرده‌ام گواهی می‌دهند؟
...خدای من!
خواندمت، پاسخم گفتی؛
از تو خواستم، عطایم کردی؛
به سوی تو آمدم، آغوش رحمت گشودی؛
به تو تکیه کردم، نجاتم دادی؛
به تو پناه آوردم، کفایتم کردی؛
خدایا!
از خیمه‌گاه رحمتت بیرونمان نکن.
از آستان مهرت نومیدمان مساز.
آرزوها و انتظارهایمان را به حرمان مکشان.
از درگاه خویشت ما را مران.
...ای خدای مهربان!
بر من روزی حلالت را وسعت ببخش
و جسم و دینم را سلامت بدار
و خوف و وحشتم را به آرامش و امنیت مبدل کن
و از آتش جهنم رهایم ساز.
...خدای من!
اگر آنچه از تو خواسته‌ام، عنایت فرمایی، محرومیت از غیر از آن، زیان ندارد
و اگر عطا نکنی هرچه عطا جز آن منفعت ندارد.
یا رب! یا رب! یا رب!
...خدای من!
این منم و پستی و فرومایگی‌ام
و این تویی با بزرگی و کرامتت
از من این می‌سزد و از تو آن ...
...چگونه ممکن است به ورطه نومیدی بیفتم در حالی که تو مهربان و صمیمی جویای حال منی.
...خدای من!
تو چقدر با من مهربانی با این جهالت عظیمی که من بدان مبتلایم!
تو چقدر درگذرنده و بخشنده‌ای با این همه کار بد که من می‌کنم و این همه زشتی کردار که من دارم.
...خدای من!
تو چقدر به من نزدیکی با این همه فاصله‌ای که من از تو گرفته‌ام.
...تو که این قدر دلسوز منی! ...
...خدایا تو کی نبودی که بودنت دلیل بخواهد؟
تو کی غایب بوده‌ای که حضورت نشانه بخواهد؟
تو کی پنهان بوده‌ای که ظهورت محتاج آیه باشد؟
...کور باد چشمی که تو را ناظر خویش نبیند.
کور باد نگاهی که دیده‌بانی نگاه تو را درنیابد.
بسته باد پنجره‌ای که رو به آفتاب ظهور تو گشوده نشود.
و زیانکار باد سودای بنده‌ای که از عشق تو نصیب ندارد.
...خدای من!
مرا از سیطره ذلتبار نفس نجات ده و پیش از آنکه خاک گور، بر اندامم بنشیند از شک و شرک، رهایی‌ام بخش.
...خدای من!
چگونه ناامید باشم، در حالی که تو امید منی!
چگونه سستی بگیرم، چگونه خواری پذیرم که تو تکیه‌گاه منی!
ای آنکه با کمال زیبایی و نورانیت خویش، آنچنان تجلی کرده‌ای که عظمتت بر تمامی ما سایه افکنده....
یا رب! یا رب! یا رب 


 


[ چهارشنبه 92/7/24 ] [ 11:56 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

صحرای عرفات

روز دوم از ایام حج این صحرا که درحومه شهرمکه قراردارد صحنه حضور مسلمانانی از سراسرجهان با رنگها وآداب ورسوم خاص  است اما همه در این سرزمین بدون توجه به نژاد وزبان برادردینی به حساب می آیند .


[ شنبه 92/7/13 ] [ 10:39 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]
          مطالب قدیمی‌تر >>

.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

اینجا محلی برای ارائه ی آرا و نظرات من است درباره آنچه که می بینم،می خوانم، می شنوم و آنچه در اطرافم اتفاق می افتد.چنانچه کسی یاکسانی عصبانی هستند ونمی توانند مخالف نظر خود رابا دادنِ «صفت» مخاطب قراردهند ویاقلمشان بادُشنام آشناست وبه آسانی به دیگران تهمت می زنند از نظردادن بپرهیزند چراکه درهر صورت نظر ایشان حذف خواهد شد. آوردن لینک وبلاگ ها به معنی تایید همه مطالب آنها ویامدیر وبلاگ نیست،بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم ..نقل واستفاده از مطالب این وبلاگ آزاد است اگر دوست داشتید منبع آن را نیز ذکر کنید.
امکانات وب


بازدید امروز: 101
بازدید دیروز: 200
کل بازدیدها: 1445389