سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حسام ســرا
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

پنج اشتباه رایج درباره آجیل وتنقلات

1-  بعضی‌ها خیال می‌کنند آجیل ارزش غذایی ندارد و به قول معروف، شکم‌پرکن است! اصلا این‌طور نیست! آجیل منبع سرشاری از پروتئین، آهن، روی، کلسیم، پتاسیم و بسیاری دیگر از مواد معدنی و ویتامین‌های آنتی‌اکسیدان است.

2- بعضی‌ها فکر می‌کنند چربی آجیل، سلامت قلب را تهدید می‌کند


البته آجیل چرب است، اما چربی‌اش از نوع اشباع‌نشده است که کلسترول خون را پایین می‌آورد و خطر بیماری ‌های قلبی و عروقی را کم می‌کند. اغلب مغزهای موجود در آجیل شامل 90 درصد اسیدهای چرب اشباع‌نشده هستند.


3- برخی می‌گویند آجیل سرطان‌زاست


برعکس! انواع آجیل حاوی آنتی‌اکسیدان‌هایی است که باعث کاهش خطر ابتلا به سرطان می‌شود. این آنتی‌اکسیدان‌ها از اکسید‌شدن و تخریب سلول‌ها و بروز بیماری‌هایی مانند دیابت هم جلوگیری می‌کنند. البته دیابتی‌ها برای مصرف آجیل باید میزان تقریبی انرژی و کربوهیدرات آجیل مصرفی روزانه‌ خود را محاسبه کنند و آن را از کل کالری و کربوهیدرات دریافتی روزانه‌شان کم کنند.


4- - بعضی‌ها هم از آن‌ور بام می‌افتند و می‌گویند آجیل هیچ ضرری برای بدن ندارد


این‌ هم اشتباه است! بالاخره آجیل‌ها پرکالری هستند و هر گرم آجیل، لااقل 5 کالری انرژی غذایی تولید می‌کند. از نظر ارزش تغذیه‌ای، یک نعلبکی آجیل تقریبا 600 کالری انرژی غذایی دارد؛ یعنی معادل 2 بشقاب برنج! و به همین دلیل توصیه می‌شود مصرف آجیل و مغزه‌ها به عنوان میان‌وعده و در حد متعادل باشد. وجود چربی‌های متراکم در انواع آجیل در افزایش وزن و بروز چاقی موثر است. ضمن این‌که آجیل،‌ سلامت دندان‌ها را هم به خطر می‌اندازد و بعضی از محتویات آجیل، مانند بادام زمینی، برای بعضی افراد به شکل آلرژن عمل می‌کند و حساسیت‌زا هستند.


افرادی که به بادام‌زمینی یا به دیگر اقلام موجود در آجیل حساسیت داشته باشند، با مصرف آن دچار واکنش‌های حساسیتی می‌شوند که این واکنش‌ها در بعضی از موارد می‌تواند بسیار شدید و حتی کشنده باشد. به همین خاطر توصیه می‌شود این قبیل افراد از خوردن آجیل یا آن اقلام خاص چشم‌پوشی کنند. ضمنا افراد مبتلا به آسم هم باید از خوردن آجیل و خشکبار به طور کلی پرهیز کنند.


5- می‌گویند فشارخونی‌ها باید قید تمام انواع آجیل را بزنند


نه! به فشارخونی‌ها توصیه می‌شود در صورت تمایل به مصرف آجیل، تا حد ممکن از آجیل‌های خام استفاده کنند و دور آجیل‌های بوداده و شور را خط بکشند. آجیل اگر به اندازه و به عنوان منبع تامین‌کننده بخشی از انرژی غذایی روزانه‌مان مصرف شود، ضرر که ندارد هیچ، مفید هم هست. اما بیماران مبتلا به فشارخون بالا باید حسابی مواظب باشند چون تحقیقات نشان داده مصرف آجیل‌های شور می‌تواند در افراد مبتلا به فشار خون بالا، منجر به شوک ناگهانی و ایست قلبی شود.


6-  خیلی‌ها موقع خرید آجیل، پسته‌های لب‌خندان را ترجیح می‌دهند


می‌دانید پسته‌ها را چطوری لب‌خندان می‌کنند؟ اولش، آنها را می‌ریزند در ظرف‌ آبگرم تا پسته‌ها حسابی باد کنند و بعدش بلافاصله می‌ریزندشان توی ظرف آب سرد تا به قول خودشان، پوست پسته بترکد. اما این شوک حرارتی (اختلاف دمای ناگهانی)، روی کیفیت پسته تاثیر منفی می‌گذارد و علاوه بر آن، موجب نم کشیدن پسته می‌شود. خلاصه این‌که پسته‌های لب‌خندان هم ارزش غذایی‌شان پایین‌تر است، هم زودتر فاسد می‌شوند. حتی تخمه‌های لب‌خندان هم انتخاب مناسبی نیستند؛ چون مغز تخمه وقتی در مجاورت هوا قرار می‌گیرد، علاوه بر طعم، کیفیتش را هم از دست می‌دهد و زودتر از انواع دربسته فاسد می‌شود.

 


[ سه شنبه 90/12/16 ] [ 6:55 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

تنها انسان بدون قلب ونبض درجهان کیست؟

دو پزشک امریکایی به نام های «بیلی کوهن» و «باد فریزر» از مؤسسه قلب تگزاس توانسته اند طی یک عمل موفقیت آمیز در سینه یک بیمار رو به مرگ به جای قلب یک دستگاه جاسازی کنند و ادامه زندگی او را بدون قلب و حتی نبض میسر سازند.
 
به نوشته دیلی میل،  پیش از آنکه این دو پزشک تصمیم به شکافتن سینه و خارج کردن قلب بیمار خود، آقای «کِرِیگ لوئیس» بگیرند، عمل تعویض قلب را بر روی پنجاه گوساله انجام داده بودند. با انجام موفقیت آمیز این عمل، امروز آقای لوئیس و گوساله های بی دل و زبان به جای قلب از نوعی دستگاه پمپ گریز از مرکز (سانتریفیوژ) بهره می برند.
 

تا به اینجای کار شاید چندان هم بی سابقه نباشد، اما آنچه این عمل را به صورت موردی خاص برجسته می کند شیوه عملکرد دستگاه جایگزین قلب است. قطعه فوق چیزی شبیه به یک توربین است با چند روتور ساده گردان که مثل یک قلب نمی تپد، بلکه مانند شلنگ های آبیاری مورد استفاده باغبان ها «جریانی پیوسته» را ایجاد می کند.
 
بعد از اینکه پزشکان یکی از گوساله های آزمایشگاهی به نام «اَبیگِیل» را برای تعویض قلب جراحی کردند، آنگونه که دکتر کوهن در یک مصاحبه با رادیو «ان. پی. آر» می گوید: «اگر با یک گوشی به صدای قلب او گوش کنید، هیچ صدای تپشی را نخواهید شنید و اگر رگ هایش را معاینه کنید نبضی حس نخواهید کرد. اگر هم حیوان را به یک قلب نگاره (ای.کِی.جی.) وصل کنید تنها یک خط صاف را بر روی نمایشگر خواهید دید.»  
 

«کِرِیگ لوئیس» که هم اکنون تنها انسانی است که بدون  قلب و نبض بر روی کره زمین زندگی می کند پیش از عمل به سبب بیماری آمیلوئیدوز در بستر مرگ افتاده بود. در بیماران مبتلا به آمیلوئیدوز، پروتئین های غیرطبیعی در بدن انباشته می شوند و با مسدود کردن اندام ها و بافت ها مانع از ادامه فعالیت آن عضو می شوند. اما لوئیس 55 ساله پس از دریافت دستگاه پمپ به جای قلب، دیگر از این بیماری رنج نمی برد.
 
بعد از انجام جراحی و جریان یافتن دوباره خون در رگهای کریگ لوئیس زمانی که پزشکان گوشی مخصوص را بر روی سینه او قرار دادند تنها صدای «زمزمه ای ممتد» را به جای ضربان قلب او شنیدند. دکتر کوهن می گوید: «طبق همه فاکتورهای موجود برای سنجش علائم حیاتی بیماران، این بیمار مرده است.» این پزشک در نهایت می گوید: «این عمل اثباتی است بر این حقیقت که فیزیولوژی انسان بدون وجود نبض هم قادر به ادامه حیات است.»

دو پزشک امریکایی به نام های «بیلی کوهن» و «باد فریزر» از مؤسسه قلب تگزاس توانسته اند طی یک عمل موفقیت آمیز در سینه یک بیمار رو به مرگ به جای قلب، یک دستگاه جاسازی کنند و ادامه زندگی او را بدون قلب و حتی نبض میسر سازند.
 به نوشته دیلی میل،  پیش از آنکه این دو پزشک تصمیم به شکافتن سینه و خارج کردن قلب بیمار خود، آقای «کِرِیگ لوئیس» بگیرند، عمل تعویض قلب را بر روی پنجاه گوساله انجام داده بودند. با انجام موفقیت آمیز این عمل، امروز آقای لوئیس و گوساله های بی دل و زبان به جای قلب از نوعی دستگاه پمپ گریز از مرکز (سانتریفیوژ) بهره می برند.

تا به اینجای کار شاید چندان هم بی سابقه نباشد، اما آنچه این عمل را به صورت موردی خاص برجسته می کند شیوه عملکرد دستگاه جایگزین قلب است. قطعه فوق چیزی شبیه به یک توربین است با چند روتور ساده گردان که مثل یک قلب نمی تپد، بلکه مانند شلنگ های آبیاری مورد استفاده باغبان ها «جریانی پیوسته» را ایجاد می کند.
 بعد از اینکه پزشکان یکی از گوساله های آزمایشگاهی به نام «اَبیگِیل» را برای تعویض قلب جراحی کردند، آنگونه که دکتر کوهن در یک مصاحبه با رادیو «ان. پی. آر» می گوید: «اگر با یک گوشی به صدای قلب او گوش کنید، هیچ صدای تپشی را نخواهید شنید و اگر رگ هایش را معاینه کنید نبضی حس نخواهید کرد. اگر هم حیوان را به یک قلب نگاره (ای.کِی.جی.) وصل کنید تنها یک خط صاف را بر روی نمایشگر خواهید دید.»  

«کِرِیگ لوئیس» که هم اکنون تنها انسانی است که بدون  قلب و نبض بر روی کره زمین زندگی می کند پیش از عمل به سبب بیماری آمیلوئیدوز در بستر مرگ افتاده بود. در بیماران مبتلا به آمیلوئیدوز، پروتئین های غیرطبیعی در بدن انباشته می شوند و با مسدود کردن اندام ها و بافت ها مانع از ادامه فعالیت آن عضو می شوند. اما لوئیس 55 ساله پس از دریافت دستگاه پمپ به جای قلب، دیگر از این بیماری رنج نمی برد.
 بعد از انجام جراحی و جریان یافتن دوباره خون در رگهای کریگ لوئیس زمانی که پزشکان گوشی مخصوص را بر روی سینه او قرار دادند تنها صدای «زمزمه ای ممتد» را به جای ضربان قلب او شنیدند. دکتر کوهن می گوید: «طبق همه فاکتورهای موجود برای سنجش علائم حیاتی بیماران، این بیمار مرده است.» این پزشک در نهایت می گوید: «این عمل اثباتی است بر این حقیقت که فیزیولوژی انسان بدون وجود نبض هم قادر به ادامه حیات است».


[ سه شنبه 90/11/25 ] [ 1:20 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

همه دایره‌المعارف‌هایی که درباره ایران تالیف شده‌اند، مدخل «آبگوشت» دارند.

شاید باور نکنید! اما آبگوشت در کنار همه نام‌ها و نامداران فرهنگ ایرانی، در دایره‌المعارف‌های تخصصی بدل به مدخلی مفصل شده اما در منوی هیچ یک از رستوران‌های تهران آبگوشت نیست! برای خوردن آبگوشت باید به خانه، چایخانه، قهوه‌خانه یا دیزی‌سرایی رفت. آن هم فقط سر ظهر، نه قبل و نه بعد از آن. از قدیم دکان‌هایی هستند که به طور تخصصی هر کدام یک خوراک بیشتر نمی‌پزند؛ حلیمی، کبابی، چلویی، جگرکی، کله‌پزی و بریانی. اما باز هیچ یک از این خوراک‌های اصیل و محبوب ایرانی، جز چلوکباب‌ها، در منوی رستوران‌های ایران جایی ندارند! و به همین خاطر است که در کتابچه‌های راهنمای ایرانگردی برای خارجیان هم فقط فرق پلو و چلو و شرح انواع کباب‌ها آمده است. هر جای دیگر جهان که بود، این تنوع خوراکی را جاذبه‌ای سیاحتی می‌کردند و دست‌کم در منوهای وطنی جایی به آن می‌دادند.


آبگوشت به هزار و یک دلیل از خوراک‌های کهن ایرانیان است. یکی از این دلایل، شیوه کوچی و عشایری زندگی نیاکان ایران، برپایه فرهنگ دامپروری است. ایرانیان حتی هنگامی که شهرهای کهنی همچون همدان و شوش و پارسه را ساخته بودند، به معنی واقعی یکجا‌نشین نشده بودند و باز شاهان و درباریان، همانند مردمان در راه این شهرها ییلاق و قشلاق می‌کردند. این جا‌به‌جایی فصلی، حتی تا چند دهه پیش، میان قشلاق تهران و ییلاق شمیران هم، برای بعضی خانواده‌های متمول، متداول بود. پس گمان نکنید که زندگی کوچی با پایتخت 200ساله اخیر ایران نسبتی ندارد.

آبگوشت، محصول زندگی یکجا‌نشینی است و کباب، خوراک زندگی کوچ‌نشینی و کوچندگان تنها هنگامی که به مقصد نهایی می‌رسیدند، فرصت و شرایط بارگذاشتن آبگوشت را می‌یافتند. اگر به مستندهای این نیم قرن که از زندگی عشایر ایران ساخته شده، نگاهی بیندازید، گله‌های چندهزار سَری را می‌بینید که هر یک از بزها، گوسفندان، گاوان و اسبان برای صاحبانشان مهم و محترم‌اند و جان دامداران به جان دام بسته است و بسیار کم پیش می‌آید که دام را سرببرند و جز از شیر و فرآورده‌های شیری آنها، تغذیه نمی‌کرده‌اند. اما در راه ناهموار و پرخطر کوچ هر روزه چند سَر از این دام‌های سلامت و پروار، ناکار و تلف می‌شده‌اند و عشایر پیش از آنکه دام، جان بدهد، آنها را سر می‌بریدند و کباب شام را به راه می‌کردند. کوچ، زمانبندی داشت و می‌بایست که به موقع به مقصد می‌رسیدند وگرنه هزار و یک ضرر و خطر طبیعی، در راه بود. پس فرصت بارگذاشتن آبگوشت تا رسیدن به مقصد، در سفر دست نمی‌داد. آبگوشت ظهر فردا را، از شب قبل باید بار‌گذاشت و پیشتر مقدمات و مخلفات آن را مهیا‌کرد که این همه، جز در یکجانشینی ممکن نبوده و نیست.


آبگوشت

دیگر اینکه بساط کباب را به سادگی با سیخی چوبی نیز در بیابان می‌توان به راه کرد اما آبگوشت جز در ظرف پخته نمی‌شود. ساکنان فلات ایران هزاران سال پیش، نخستین ابزار و ظرف‌ها را از چوب و سنگ ساختند. اما ظرف چوبی روی آتش کارکردی نداشت و تنها ظرف‌های سنگی به کار می‌آمدند. پس از آن بود که توانایی ساخت سفال حاصل شد و انواع و اقسام ظرف‌ها شکل گرفت. هزاره‌ها ظرف‌های سفالین به کار می‌رفتند، تا انسان ایرانی به راز سنگ‌های معدنی و آب‌کردن و ریخته‌گری فلزات پی برد و از آن ابزار و ظرف ساخت و ظروف فلزی را به میان آورد. جالب است که آبگوشت، هنوز که هنوز است در سه ظرف سنگی، سفالی و فلزی، طبخ و میل می‌شود. انواع دیزی سنگی و سفالی و رویی (رویی به معنای رویین یعنی ساخته شده از فلز روی که به زبان عامیانه به آن روحی هم می‌گویند) هنوز به شیوه هزاره‌های دور، در ایران ساخته و به کاربرده می‌شود و این سه نوع دیزی، یادگاری است از سه عصر سنگ و سفال و فلز در باستان‌شناسی.

در قدیم پلو یا چلو را در مجمعه‌های بزرگی می‌کشیدند، که به آنها «قاپ» یا «قاب» می‌گفتند و چند نفر با دست از یک قاپ مشترک، غذا می‌خوردند. ممکن بود که چند آدم بزرگ و پرخور با پیری یا کودکی نحیف و کم‌غذا در قاپی همسفره و هم‌غذا ‌شوند. این بود که تقسیم غذا عادلانه نبود و یکی به اصطلاح، قاپ دیگری را می‌دزدید و غذای بیشتری می‌خورد. این بود که ایده «قاپ شخصی» به میان آمد که برای هر کس قاپ کوچکی غذا بکشند و آن را در پیش وی بگذارند. این بود که این «پیش‌قاپ» را «بُشقاب» نامیدند. یک قاپ بزرگ پر از غذا سر سفره می‌آمد و چند قاپ کوچک خالی (بُش به ترکی: خالی) گِرد آن می‌چیدند و برای هر بشقاب، جدا غذا می‌کشیدند. اما آبگوشت چه برای یک تن پخته شود، چه هزار تن، محتوای هر دیزی جدا، درون خود آن می‌پزد و گوشت و نخود و آب، برای هر دیزی به پیمانه برابر ریخته می‌شود و تبعیضی در میان نیست. مانند پلو همه را در یک دیگ نمی‌پزند و پس از پخت، غذا را نمی‌کشند، بلکه اول سهم خام هر دیزی کشیده می‌شود و پس از تقسیم، پخت آغاز می‌گردد.


آبگوشت

اما پختن و خوردن آبگوشت کار ساده‌ای نیست. شاید همگان به پختن آن کاری نداشته باشند اما همه از خوردن آن لذت می‌برند. اما اگر یک خارجی از راه برسد و یک دیزی سنگی داغ با سنگک و ریحان جلویش بگذارید، شاید لذتی از لذیذی آن نبرد. چراکه خوردن آبگوشت آموزش می‌خواهد. با قاشق از دهانه تنگ دیزی چیز زیادی بیرون نمی‌آید، مگر اینکه دیزی را کج کنید و برای کج کردن هم، دست خواهد‌سوخت، مگر آنکه با تکه نانی گوشه ظرف را بگیرید و در این کار حتی دستمال کاغذی هم، کمک تکه نان را نخواهد کرد. البته بعضی از دیزی‌های سفالی دو دسته کوچک در دو طرف دارند که در این موقع به دستگیری خورنده می‌‌آیند.

آبگوشت دو بخش دارد، بخش « تَر» که به آن «ترید» می‌گوییم و بخش «خشک» که «کوبیده» می‌خوانیم. همان آب و گوشت که روی هم آبگوشت را پدید آورده‌اند. تقریبا با هم پخته می‌شوند اما جدا خورده می‌شوند. اما عمل‌آوردن این دو بخش به عهده آشپز نیست و شاید تنها خوراکی باشد که خورنده نیز در کار طبخ شریک است. اگر این دو بخش را جدا نکنید، تبدیل به سوپی نه چندان دلچسب خواهد شد و اگر هر یک از این دو بخش را خوب به عمل نیاورید، یعنی مثلا کوبیده را آب‌دار بردارید، لطفی نخواهد داشت. خلاصه آنکه آبگوشت‌خوردن کار هر کسی نیست و اگر برای نخستین بار کسی سر سفره آبگوشت بنشیند، بی‌راهنما به راحتی از ماجرا سر در نخواهد آورد.

گوجه‌فرنگی و سیب‌زمینی دو جزء لاینفک آبگوشت‌های امروزی‌اند و برای ایرانیان شاید تصور آبگوشت‌ بی‌سیب‌زمینی و گوجه‌فرنگی ممکن نباشد. اما شاید ندانید که این دو محصول فرنگی تا صد سال پیش از این، در ایران ناشناخته بوده‌اند. اما آبگوشت پیش از واردات این دو نیز، با گوشت و آب و نخود، آبگوشت بوده. ایرانی همان‌طوری این دو محصول فرنگی را در دیزی کرد و به آن دو رنگ ایرانی بخشید که جانشینان یونانی اسکندر و مغولان وارث چنگیز را به ایرانیانی اصیل و ایراندوست تبدیل کرد.


آبگوشت



با وجود این همه کتاب آشپزی و مردم‌شناسی تا به امروز به آبگوشت این‌گونه نگاه نکرده بودیم. چراکه ما گاهی از کنار میراثمان سهل‌انگارانه به سادگی ‌گذشته‌ایم و ظرائف و لطایف فرهنگی نهفته در آنها را ندیده‌ایم. آبگوشت، عصاره فرهنگ ایرانی است و هزاره‌ها تاریخ و نکته در آن خفته است و همه قوت آن به ارزش غذایی‌اش نیست و اگر دقیق به آن بنگریم جان فرهنگ نیاکانمان را در پیاله‌ای از آن خواهیم دید. پس لقمه‌ای از آن را هم نباید هدر داد.

به نظر می رسد دوست داشتن یا دوست نداشتن غذاهای ایرانی وبه ویژه آبگوشت بیشتر به سلیقه والدین مربوط باشد والدینی که خود آبگوشت وغذاهای ایرانی دوست ندارند نمی توانند از سلیقه غذایی فرزندانشان شکایتی داشته باشند .


[ جمعه 90/10/30 ] [ 5:6 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]


مجله اقتصادى "فوربس" مردم ‌10 کشور جهان را به عنوان شادترین ساکنان این کره خاکى اعلام کرد.

یکى از معیارهاى انتخاب این ‌10 کشور به عنوان شادترین کشورها در جهان، میزان تولید ناخالص داخلى در این کشورها بوده است. کارشناسان مجله اقتصادى "فوربس" طى تحقیقات خود اعلام کردند که ساکنان 10 کشور جهان، جزو شادترین و خوشحال‌ترین مردم روى کره زمین به شمار رفته و با توجه به بحران اقتصادى رو به رشدى که جهان را در بر گرفته، مردم این ‌10 کشور باز هم شاد هستند.

 

نمایى از ساختمان فوربس (Forbes) در نیویورک
 
بنابر گزارش رسمى مجله "فوربس"، کشورهاى دانمارک، فنلاند و هلند در صدر این لیست قرار داشته و پس از آن سوئد، ایرلند، کانادا، سوئیس، نیوزلند، نروژ و بلژیک به ترتیب در رده‌هاى بعدى قرار دارند.

این در حالیست که بر اساس گزارش مجله فوربس، میزان رضایتمندى مردم از زندگى در دانمارک 90.1 درصد، فنلاند 85.9 درصد، هلند 85.1 درصد، سوئد 82.7 درصد، ایرلند 81.1 درصد،‌ کانادا ‌78 درصد ، سوئیس 77.4 درصد، نیوزلند 76.7 درصد، نروژ 76.5 درصد و در بلژیک 76.3 درصد است.

گفتنى است، یکى از معیارهاى انتخاب این ‌10 کشور به عنوان شادترین کشورها در جهان، میزان تولید ناخالص داخلى در این کشورها بوده است، چرا که به عنوان مثال دانمارک با داشتن ‌68 هزار دلار تولید ناخالص داخلى در سال ‌2009 میلادى به عنوان اولین کشور در صدر قرار گرفته است. یکى دیگر از معیارها، میزان ساعت کارى در هفته است، به طورى که در کشورهاى اسکاندیناوى مردم کمتر از ‌37 ساعت در هفته کار مى‌کنند، ولى در کشورهایى نظیر چین مردم بیش از ‌47 ساعت در هفته کار مى‌کنند، اما همچنان از زندگى مى‌نالند و از نوع زندگى خود ناراضى هستند.

علاوه بر این، میزان نرخ بیکارى در کشورهایى نظیر دانمارک دو درصد، در نروژ 2.6 درصد و در هلند 4.5 درصد است اما این میزان بر اساس اعلام وزارت کار آمریکا در این کشور هم اکنون ‌9 درصد تخمین زده شده است. به همین دلیل گفته مى‌شود که این ‌10 کشور جزو بهترین و شادترین مناطق روزى زمین به شمار مى‌روند و میزان طول عمر مردم در این ‌10 کشورها ، ‌85 تا ‌90 سال است.



1. دانمارک "Denmark"
 

میزان رضایتمندى مردم از زندگى: 90.1
خشنودى پیش بینى شده با زندگى آینده: 92.3
میزان تولید ناخالص داخلى در سال 2009: $68,362
نرخ بیکارى: 2%

کشور پادشاهى دانمارک در صدر این گزارش قرار دارد و بر اساس پژوهش هاى انجام شده، شادترین مردم دنیا در دانمارک زندگى مى کنند. دانمارک در حدود 5.5 میلیون نفر جمعیت دارد و درصد فقر در این کشور بسیار ناچیز است. براحتى میتوان فهمید که چرا دانمارک شادترین مردم جهان را دارد چرا که سطح آموزش و پرورش در این کشور بسیار بالاست. مدارس از کیفیت بالاى آموزشى برخوردارند و میزان شهریه مدارس خصوصى با توان مالى مردم سازگار است و مردم این کشور هم از درآمد خوبى برخودار هستند. دانمارک با کشورهاى آلمان، سوئد و نروژ هم مرز است. متوسط عمر افراد در حدود 78 سال میباشد. در آمد سرانه مردم دانمارک 34.600 دلار در سال است. دانمارک از دموکراسى، برابرى اجتماعى و محیط صلح آمیزى برخوردار و کشورى شکوفا و آباد است.



2. فنلاند "Finland"
 
 
میزان رضایتمندى مردم از زندگى: 85.9
خشنودى پیش بینى شده با زندگى آینده: 88.0
میزان تولید ناخالص داخلى در سال 2009: $55,344
نرخ بیکارى: 6.4%

از نظر روحیه شاد و سطح زندگى مردم فنلاند در رده دوم جهان قرار دارند. داراى 5.200.000 نفر جمعیت است و متوسط طول عمر افراد 79 سال و درآمد سرانه مردم این کشور 30.900 دلار است. داراى مرز مشترک با سوئد، روسیه، استونیا و نروژ میباشد. این کشور از نظر استاندارد هاى بهداشت و پزشکى و آسایش مردم در سطح بسیار بالایى قرار دارد و فقر در این کشور تقریبا قابل ذکر نیست.



3. هلند "Holland"

میزان رضایتمندى مردم از زندگى: 85.1
خشنودى پیش بینى شده با زندگى آینده: 88.2
میزان تولید ناخالص داخلى در سال 2009: $55,453
نرخ بیکارى: 4.5%

هلندى ها نیز سومین رده از این لیست را به خود اختصاص داده اند. حکومت هلند پادشاهى مشروطه‌است که در آن شاه یا ملکه نقشى در سیاست ندارد و تنها نماد ملى است. هلند در واقع یک دلتاى سرسبز است که رودخانه‌هایى چون راین از میان آن مى‌گذرد. از این رو هلند کوه ندارد و ارتفاع بلندترین تپه در جنوب این کشور 322 متر بیشتر نیست.



4. سوئد "Sweden"
 
میزان رضایتمندى مردم از زندگى: 82.7
خشنودى پیش بینى شده با زندگى آینده: 85.6
میزان تولید ناخالص داخلى در سال 2009: $54,908
نرخ بیکارى: 6.4%

مردم سوئد چهارمین کشور شاد و سرزنده جهان هستند. داراى 9 میلیون جمعیت و متوسط طول عمر 81 سال و درآمد سرانه افراد این کشور 28.900 دلار میباشد. این کشور مالیات بسیار بالایى از شهروندان خود دریافت میکند اما در عوض یکى از بهترین سیستم هاى سلامتى و بهداشت در اروپا را داراست. مزایاى دریافتى و کار و شرایط مناسب آن خنده بر لبان شهروندان سوئدى میآورد. مردم این کشور براستى از آزادیها و حقوق قانونى برخوردارند. مردم عادى این کشور در صورت تمایل میتوانند نامه هاى رسمى نخست وزیر را ببینند! سوئد با کشورهاى دانمارک، نروژ و فنلاند هم مرز است.



5. ایرلند "Ireland"

میزان رضایتمندى مردم از زندگى: 81.1
خشنودى پیش بینى شده با زندگى آینده: 91.4
میزان تولید ناخالص داخلى در سال 2009: $63,788
نرخ بیکارى: 6.2%

ایرلندى ها پنجمین کشور شاد جهان هستند. ایرلند با 4 میلیون جمعیت و متوسط عمر 78 سال و درآمد سرانه 41.000 دلار در سال و اقتصاد کاملا باز و سیستم آموزشى بسیار بالا و سطح زندگى قابل مقایسه با استانداردهاى اروپایى، توانسته است که آسایش و آرامش و شادى را به مردم کشورش به ارمغان بیاورد. مشکل مسکن وجود ندارد و درجه فقر و بیکارى بسیار پائین است. متوسط طول عمر افراد 80 سال و در آمد سرانه مردم این کشور 35.700 دلار میباشد.



6. کانادا "Canada"
 
میزان رضایتمندى مردم از زندگى: 78.0
خشنودى پیش بینى شده با زندگى آینده: 87.3
میزان تولید ناخالص داخلى در سال 2009: $46,799
نرخ بیکارى: 6.1%

کانادایى ها در رده ششم قرار دارند و داراى 33 میلیون جمعیت و متوسط عمر 80 سال و درآمد سرانه 34.000 دلار که خود نشان از آرامش و آسایش است. کانادا داراى سیستم بهداشت و پزشکى فوق العاده بالایى میباشد و درصد جرائم در این کشور بسیار پائین است. کانادا از نظر استاندارد زندگى در رده 3 کشور بالاى رده بندى جهانى قرار دارد.



7. سوئیس "Switzerland"
 
میزان رضایتمندى مردم از زندگى: 77.4
خشنودى پیش بینى شده با زندگى آینده: 80.9
میزان تولید ناخالص داخلى در سال 2009: $65,563
نرخ بیکارى: 3%

کشور آرام و زیباى سوئیس در رده هفتم جدول شادترین مردم جهان قزار دارد. داراى 7.5 میلیون جمعیت است و متوسط طول عمر در این کشور در حدود 81 سال میباشد. نرخ جرائم در سوئیس بسیار پائین است و کشور از زیر بناى محکم اقتصادى برخوردار است. در آمد سرانه مردم این کشور 32.300 دلار است. مرکز صلیب سرخ جهانى در این کشور قرار گرفته است. فعالیت هاى ورزشى از جمله اسکى و قایقرانى نقش بسزایى در زندگى روزمره مردم این کشور دارد. معدل بودجه سلامتى براى هر نفر در این کشور در سال 3.445 دلار است. داراى مرز مشترک با آلمان، فرانسه، ایتالیا و اتریش میباشد.



8. نیوزیلند "New Zealand"

میزان رضایتمندى مردم از زندگى: 76.7
خشنودى پیش بینى شده با زندگى آینده: 85.5
میزان تولید ناخالص داخلى در سال 2009 :$ 30,556
نرخ بیکارى: 4%

نیوزیلند یا زلاندنو کشورى در جنوب غربى اقیانوس آرام است و در رده هشتم این رده بندى قرار دارد. نیوزیلند فاصله زیادى با دیگر خشکى‌هاى کره زمین دارد، بطوریکه استرالیا نزدیکترین همسایه این سرزمین در دو هزار کیلومترى آن قرار دارد. نرخ بارورى در نیوزیلند به نسبت کشورهاى توسعه یافته بسیار بالا است.

هر زن نیوزیلندى به ‌طور میانگین 2/2 فرزند را در طول عمر خود به‌ دنیا مى‌آورد. امید به زندگى هر کودک دختر 81/9 سال و هر پسر 77/9 سال است.



9. نروژ "Norway"

میزان رضایتمندى مردم از زندگى: 76.5
خشنودى پیش بینى شده با زندگى آینده: 84.3
میزان تولید ناخالص داخلى در سال 2009: $98,822
نرخ بیکارى: 2.6%

نروژ هم نهمین کشور انتخابى در این مجموعه مى‌باشد. مساحت نروژ 155/385 کیلومتر مربع است. 94/2 درصد خاک کشور، زمین قابل کشت است. نروژ 544/2 کیلومتر مرز مشترک با همسایگان خود دارد. با فنلاند 729 کیلومتر، با سوئد 619/1 کیلومتر و با روسیه 196 کیلومتر. این کشور یکى از بهترین و مرغوب‌ترین چاه‌هاى نفت دنیا را در اختیار دارد. همین‌طور به علت اینکه نروژ را دریا احاطه کرده، یکى از چرخه‌هاى اقتصاد این کشور را آبزیان دریایى تشکیل داده‌اند.
لازم به ذکر است که نروژ 3 نوع ماهى دارد که در هیچ جاى دنیا یافت نمى شود. در بیشتر مناطق شمالى نروژ معمولا شش ماه شب است و شش ماه روز است. اکثر مناطق شمالى نروژ معمولا 9 ماه در سال بارش برف و باران را به همراه دارد.



10. بلژیک "Belgium"
 
میزان رضایتمندى مردم از زندگى: 76.3
خشنودى پیش بینى شده با زندگى آینده: 75.5
میزان تولید ناخالص داخلى در سال 2009: $49,888
نرخ بیکارى: 6.5%

پادشاهى بلژیک، دهمین انتخاب این رده بندى کشورى است در غرب اروپا. پایتخت آن بروکسل است. در شمال با هلند، در شرق با آلمان، در جنوب شرقى با لوکزامبورگ، در جنوب با فرانسه و از شمال غربى با دریاى شمال مجاور است. بلژیک یکى از مهم ترین و اصلى ترین اعضاء اتحادیه اروپا به شمار مى‌رود. زندگى فرهنگى بلژیک به تمرکز بین هر اقلیت گرایش دارد.


[ پنج شنبه 90/8/19 ] [ 1:6 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

 

یادمان باشد

یادمان باشد همیشه:
پشت هر "فقط یه شوخی بود" ذره ای حقیقت؛
پشت "همین طوری پرسیدم" کمی کنجکاوی؛
پشت "به من چه اصلا... " قدری احساسات؛
پشت "چه می دونم" مقداری خِرَد؛
و پشت "اشکال نداره" اندکی درد وجود دارد.....

از کنار این عبارات ساده عبورنکنیم.

 


[ دوشنبه 90/7/4 ] [ 6:8 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

 

هر ساعت تماشای تلویزیون 22 دقیقه از عمرمان کم می کند!   


برخی افراد عادت دارند روزی حداقل شش ساعت پای تلویزیون باشند.این گروه قطعا فعالیتهای بدنی کمتری نسبت به سایرین خواهند داشت و بنا به نتایج تحقیقاتی تازه احتمال دارد  پنج سال زودتر از سایرین بمیرند.
بنا به همین تحقیقات تماشای زیاد تلویزیون به اندازه سیگار کشیدن و اضافه وزن برای بدن مضر است و این موضوع باید در کنار موارد ذکر شده به عنوان یک مشکل عمومی سلامت در جامعه مطرح شود. 

متخصصان دانشگاه کوییزلند استرالیا در این زمینه نوشتند:«تماشای تلویزیون هم می تواند در صورت افراط همچون سیگار کشیدن و اضافه وزن سبب کاهش طول عمر شود و هر ساعت تماشای تلویزیون تقریبا تا  22 دقیقه از عمر افراد می کاهد.»
به گفته این متخصصان کودکان نباید بیش از دو ساعت تلویزیون در روز تماشا کنند و باید این موضوع فرهنگ سازی شود که بزرگسالان هم به اندازه کودکان در معرض خطرات ناشی از تماشای بیش از اندازه تلویزیون قرار دارند. 

این نتایج که در نشریه British Journal of Sports Medicine به چاپ رسیده ماحصل تحقیقات دکتر لنرت ویرمن و تیم همراهش در فاصله سالهای 2000 تا 2010 است که با نظرسنجی از بیش از یازده هزار استرالیایی صورت گرفته است و تماشای تلویزیون در کنار نشستن در خودرو از رایج ترین فعالیتهای غیر تحرکی در بزرگسالان است. 

به گفته دکتر ویرمن بسیاری از مردم به خاطر اطلاع رسانی خوب درباره مضرات سیگار دست به استعمال آن نمی زنند اما در مورد تماشای تلویزیون اقدام مشابهی صورت نگرفته و به همین خاطر مضرات آن کمتر شناخته شده است .

برگرفته از اینترنت

 

 


[ پنج شنبه 90/6/3 ] [ 1:58 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

آشتی باطبیعتآشتی باطبیعت

یادش به خیر ! تازه به خانه جدید آمده بودیم هنوز حیاط ساختمان نیمه کاره بود و کف حیاط موزائیک نشده بود از کامپیوتر هم خبری نبود دلخوشی لحظه های بیکاری من ایجاد باغچه ای بود برای کاشت صیفی جات،تنهایی ام را با گیاهانی که دورنگی برای آنها رنگی نداشت سپری می کردم وچقدر این موضوع آرمش بخش بود . زمان گذشت یادم هست می خواستم با پس اندازی که داشتم کامپیوتر بخرم ولی ترجیح دادم حیاط خانه را سر وسامانی بدهم وناچار پول خریدکامپیوتر و البته مبالغ دیگر صرف نماکاری و تعمیر کف حیاط شد ... درحیاط جدید ،باغچه هم طراحی شده بود ، کوچک تر از قبل. وباز کاشتِ آنچه دلخواهم بود بامقیاسی کمتر ادامه یافت و روزگار گذشت تا روزی که کامپیوتر خریدم وآرام آرام با طبیعت باغچه خانه ام بیگانه شدم واگر نبودند افراد خانواده که گاهی آبی بر تشنگی گُل وگیاه بپاشند امروز اثری از گیاه هرزه ای هم در باغچه دیده نمی شد .امسال پس از سالها دوباره به باغچه سری زدم درختان اضافی اش را بریدم وخاکش را ترمیم کردم،قصد دارم دوباره با باغچه خانه ام آشتی کنم می خواهم گاهی این صفحه کلید را رها کنم وهمان آدم قبلی شوم نمی خواهم از دنیای مجازی ودوستی هایش دل بکنم اما می خوام گاهی به یاد بیاورم که می شود با طبیعت وگل وباغچه آشتی کرد بی آن که در زندگی روزمره ما اختلالی ایجاد شود .

باید یادم باشد گرفتاری بشر از زمانی شروع شد که پنداشت عقل ِکُل است وبا تخریب محیط زیست می تواند به همه چیز دست یابد از این رو همه چیز را تخریب کرد تا به همه چیز دست یابد واکنون همه چیز را نابود کرده  بی آن که به همه چیز دست یافته باشد .

سیزده نوروزیا سیزده بدر درتقویم ها روز آشتی باطبیعت نام گرفته است به گمانم اگر ما آدم ها برای ادامه روزهای زندگی مان بر اساس آشتی باطبیعت تصمیم درستی نگیریم این یک روز بیش از آن که موثر باشد مخرب است کافی است به حچم زباله تولید شده در سیزه بدر توجه کنیم باقی قضایافعلا" پیشکش .بیایید نگاهمان را به طبیعت کمی اصلاح کنیم .

امید وارم سیزده بدر امسالتان خوش بگذرد واین خوش گذشتن، آسیبی به طبیعت وارد نسازد.


[ جمعه 90/1/12 ] [ 12:59 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

اینجا محلی برای ارائه ی آرا و نظرات من است درباره آنچه که می بینم،می خوانم، می شنوم و آنچه در اطرافم اتفاق می افتد.چنانچه کسی یاکسانی عصبانی هستند ونمی توانند مخالف نظر خود رابا دادنِ «صفت» مخاطب قراردهند ویاقلمشان بادُشنام آشناست وبه آسانی به دیگران تهمت می زنند از نظردادن بپرهیزند چراکه درهر صورت نظر ایشان حذف خواهد شد. آوردن لینک وبلاگ ها به معنی تایید همه مطالب آنها ویامدیر وبلاگ نیست،بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم ..نقل واستفاده از مطالب این وبلاگ آزاد است اگر دوست داشتید منبع آن را نیز ذکر کنید.
امکانات وب


بازدید امروز: 142
بازدید دیروز: 55
کل بازدیدها: 1472366