حسام ســرا
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اشاره: درخبرها آمده بود : تحقیقات جدید حاکی از آن است که برخی افراد از نظر بیولوژیکی قادر به انجام پاسخ به موسیقی نیستند و این مورد تنها به سلیقه آنان مربوط نمیشود.نتایج مطالعات گروه تحقیقات جهانی به سرپرستی دانشگاه بارسلونا، نشان داد بین یک تا پنج درصد افراد، «فقدان خاص لذت موسیقی» را تجربه کردهاند. اطلاعات بیشتر را از اینجــــــــــا بخوانید. حاشیه اول: منظور من از موسیقی همان است که درفرهنگ ایرانی ما جایگاه خود را دارد ومی شود درباره شعر، موسیقی وآهنگ آن مطالعه وبررسی کرد. نمی دانم چرا بعضی از تصمیم گیران موسیقی بین این یک تا پنج درصدند. حاشیه دوم: درمراسم حشنی که از طیف های مختلف حضور داشتند هنرپیشه (صداپیشه ) ای را برای تقلید صدا دعوت کرده بودند واو هم صدای خوانندگان وهنرپیشه های تلویزیونی را تقلید می کرد دربین اجرای هنرش گریزی به آهنگ های آن سوی آبی زد(صبرکنید تا بدانید از کجا معلوم شد) جلسه هنوز تمام نشده بود که صدای افراد موجه جلسه هم درآمد که چرا تقلید صدای خوانندگان زن را درآورده است . از شما می پرسم ؛ اگر افراد موجه مورد نظر، آهنگهای خاص را نشنیده بودند از کجا می دانستند که هنرپیشه یا همان صداپیشه مراسم چه می خواند و صدای چه کسی را تقلید می کرد؟ [ پنج شنبه 93/1/14 ] [ 11:40 عصر ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
این روزها گاهی به گفتگوی ویژه خبری که نگاه می کنم ومجریان جوان وبی تجربه را درمقابل مدیر کارکشته ای به نظاره می نشینم از جوان گرایی وتغیییر شیوه مدیریت صدا وسیما خوشحال می شوم اما فکر نمی کنم در گفتگو وگاهی مجادله بین مجری کم تجربه ومدیر کارکشته چیزی نصیب بیننده شود شاید بهتر آن باشد که برای هر موضوع مجری مسلط وکارکشته ای دربرابر مدیران بنشیند تا هم اعتبار برنامه کاسته نگردد وهم امکان پرسش وپاسخی منطقی فراهم آید..... [ چهارشنبه 92/9/6 ] [ 11:39 عصر ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
ضمن تشکر از زحمات همه کسانی که درتولید واجرای برنامه های سیما زحمت می کشند وتشکر از تهیه کنندگان برنامه زنده «هشت بهشت» چند نکته درباره این برنامه قابل یادآوری است امید که مورد توجه قرارگیرد: 1- برنامه مدت زیادی است تولید می شود اما به جز تغییر مجریان درفرم ومحتوای برنامه تغییری ایجاد نشده است 2- نفس دعوت از اساتید دانشگاهی امری پسندیده است اما پافشاری برنامه بر دعوت از عناوین« دکتر»،« استاد دانشگاه» وافرادی از این دست برنامه را از جذابیت انداخته است . 3- اگر این روند ادامه پیداکند شما ناچارخواهید شد همه استادان دانشگاه وهمه پزشکان مقبول وغیرمقبول را دربرنامه دعوت کنید . 4- جامعه از افراد واقشار متفاوتی تشکیل شده است یکی از این اقشار بسیار شریف اساتید دانشگاه وقشر دیگر پزشکان هستند اما اقشار وافراد دیگری هم هستند که جامعه بدون حضور و وجود آنان نخواهد چرخید لطفا به آنان کم توجهی نکنید.صداوسیما به همه مردم متعلق است. 5- اصرار بیش ازحد بر نخبگان دانشگاهی عارضه ای دارد وتصوری ایجاد می کند که« همه راههای خوشبختی از دانشگاه می گذرد!!» شما خواسته ویا ناخواسته به این موضوع دامن می زنید . همه ی خوشبختی، ورود به دانشگاه ویا استاد دانشگاه بودن وشدن نیست . 6- بسیاری از فرزندان اعضای هیئت علمی دانشگاهها از رانت پدر ومادرشان برای جذب در رشته دلخواه استفاده کرده اند( اعضای هیئت علمی دانشگاهها سهمیه ای برای ورود فرزندانشان به رشته های دانشگاهی دارند که کمتر از آن یاد می شود!!) ولی مصاحبه با آنان این تصور را ایجاد می کند که آنان نخبه های جامعه هستند یادتان باشد که« با تشویق یک فرد چند نفر را تنبیه می کنید»؟ . 7- پیشنهاد مشخص این است که افراد، اقشار، شهرها وشهرستانهای دیگر استان را هم ببینید وبرای همه طبقات جامعه امید تولید کنید « هشت بهشت » باشید وبرای هر بهشت، یکی از طبقات مردم را لحاظ کنید برنامه بی اندازه دانشگاهی شده است طبقات مختلف دانش آموز ودانشجو به طور طبیعی استرس ورود به رشته های خاص را دارند لطفا بر این آتش افروخته ، نفت نریزید. با این حال باز هم از زحمات شما صمیمانه سپاسگزارم وبرای همه شما سلامتی وتوفیق آرزو دارم
[ چهارشنبه 92/4/5 ] [ 8:50 عصر ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
درآمد حدود یک میلیارد تومان از تبلیغات فقط تلویزیونی، که چندان از نظر کارشناسان مفید نیستند، سبب شده تا صداوسیما چندان به هشدارهای متخصصان درباره تبلیغات مضر توجه نکند.
[ پنج شنبه 92/1/29 ] [ 12:16 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
سالها پیش که برای جستجوی موضوعی کتابها ومنابع قدیمی را می کاویدم روزنامه ای با نام صدای لنجان توجهم را به خود جلب کرد روزنامه ای که با مدیریت رضاصالحی مورکانی منتشر می شد واگر اشتباه نکرده باشم به دهه 30شمسی مربوط می شد . از آن روزنامه تا روزنامه بعدی بیش از 30 سال فاصله بود تا این که در نخستین سالهای دهه هفتاد شمسی هفته نامه پیام زاینده رود باصاحب امتیازی و مدیریت محسن کوهکن منتشر وچندسال دوام آورد بیشترین رویکرد این هفته نامه سیاسی بود وبه صورت کمرنگ تری در زمینه های فرهنگی ، ورزشی و اقتصادی نیز قلم فرسایی می نمود این هفته نامه با توجه به مشکلات اجرایی وعدم راهیابی مدیرمسئول آن به مجلس از انتشار باز ماند . دردهه 80 ودر سالهای میان 1386تا1390 ماهنامه ای باعنوان نویدلنجان با صاحب امتیازی ومدیرمسئولی محمودسلیمیان در زرین شهر منتشرشد چاپ رنگی واستفاده از کاغذمرغوب از امتیازات این ماهنامه بود. نوید لنجان دست کم در مقام حرف می کوشید پنچره ای به دنیای فرهنگ، سیاست واقتصاد شهرستان بگشاید اما هیچگاه بحث های چالشی رابرنمی تابید دلش می خواست بدون مُردن به بهشت برود! از نقد منصفانه عملکرد مسئولان می گریخت واز این رو کسانی که با این نشریه همکاری می کردند پس از مدت کوتاهی جای خود را به نیروهای تازه نفسی می دادند که به کلی با نفرات قبلی اختلاف سنی، تحصیلی، وفکری داشتند . چندماه پس از برگزاری انتخابات مجلس نهم این نشریه نیز مانند دونشریه پیشین به کُمای همیشگی فرو رفت واکنون تنها نشریه شهرستانی لنجان ، «نسیم لنجان» نام دارد که با صاحب امتیازی مجید شمس باغبادرانی به انتشار خود ادامه می دهد . لنجان ، بُرشی از جامعه ایران است در این شهرستان افراد متدین ، ثروتمند، خیر، تحصیلکرده ، بی سواد ، فقیر ،بومی ،مهاجر و.. درکنار هم به زندگی ادامه می دهند وقتی دیگر شهرستانها را از نظر می گذرانیم وضعیت مطبوعات ونشریه های داخلی آنها متفاوت از لنجان است این که چه عواملی این وضعیت را ایجاد کرده ومی کنند پرسشی است که به پژوهش بیشتری نیازمند است... این که چه عواملی در برآمدن هفته نامه پیام زاینده رود ونوید لنجان دخالت داشتند وکدام دلایل به تعطیلی همیشگی آنها انجامید نیز پرسش دیگری است که فرا روی خوانندگان این مطلب قرار دارد...
[ چهارشنبه 92/1/14 ] [ 11:38 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
همه می گویند عصری که ما در آن زندگی می کنیم عصر ارتباطات نام دارد سیاستمداران و مدیران و بزرگان بشریت هم این عصر را عصر ارتباطات می نامند اما عصر ارتباطات نام دروغینی بیش نیست . این عصر،عصر تنهایی و در خود فرو رفتن است ! این که در جیب همه از پیرمرد ِ 80 ساله ی محله ی ما تا بچه های 5 ساله مهد کودکی یک تلفنِ همراه است ، دلیلی بر با هم بودنِ آدم ها نیست . هیچ کس یک ظهر دلگیرِ جمعه که دلت دارد از سینه در می آید و خفه شدی از بی هم صحبتی زنگ نمی زند و نمی پرسد حالت خوب است ؟هیچ کس تو را به نوشیدنِ قهوه های بیمزه یا خوردن کیک های خوشمزه و حرف زدن دعوت نمی کند! هیچ کس نمی گوید بیا با هم برویم جاده چالوس و کباب و ماهی قزل آلا بخوریم . هیچ کس تو را به پیاده روی یک عصر پاییزی دعوت نمی کند. هیچ کس حتی تنهایی اش را با تو سهیم نمی شود. وقتی زنگ می زنند با خودت شرط می بندی که حتما کاری از تو توقع دارد و بدتر از آن شرط می بندی برای پرسیدن حالت زنگ زده است یا کاری دارد و همیشه می بازی. و تماشایی است تعجب دوستان و اقوام وقتی فقط بخاطر دیدنشان بهشان سر می زنی یا تماس می گیری! . سهم ما از ارتباطات ،گسترش دردسرها و گرفتاریهایمان است . عصر ارتباطات فقط یک فریب است . ما وسایلِ ارتباطی را گسترش داده ایم که مادرها هر زمان دلشان خواست به فرزندانِ بخت برگشته زنگ بزنند که کدوم گوری هستی ؟ و زن ها به شوهرهایشان زنگ بزنند " کجایی؟ چرا دیر کردی؟ " و شوهرها زنگ بزنند که " به مامانم زنگ بزن حالش را بپرس " و فرزندها به پدرهایشان بگویند سر راه برای من سی دی جدید بخر با چیپس فلفلی و ماستِ موسیر! ما هی هر روز تنها تر شدیم . هر روز منزوی تر شدیم. هر روز مجازی تر شدیم. ما در دنیای مجازی غرق شدیم ! ما یادمان رفت به پدربزرگ و مادر بزرگ هایمان سر بزنیم ، چون هر بار که می خواهیم از خانه بیرون برویم ، چراغ اسم یک عالمه از دوستان مجازی ما روشن است و دلمان نمی آید بدون گپ زدن با آنها برویم و وقتی گپ ما تمام می شود دیگر دیر شده و خسته شده ایم از بس با کیبورد حرف زده ایم! این گونه است که وب کم ها زیاد می شود و اسکایپ و اوووو ! همه گیر تر می شوند و اینگونه است که ما مجازا عاشق ِ " ع " می شویم و " ع " مجازا عاشق " الف "و " واو" می شود و آنها مجازا عاشقِ دیگرانی که خود مجازا عاشقِ دیگران اند! این گونه است که ما دلمان نمی خواهد از پشت ِ صفحه بلند شویم مبادا " ع " بیاید و برود و ما نبینیمش! این گونه است که هی آدم ها تنها تر می شوند. این گونه است که ما خواهرمان را دو هفته است ندیده ایم و حرف نزده ایم و فقط سه باری مجازا گپ زده ایم. اینگونه است که نیمه شب می فهمیم پدرمان یک سفر ِ ده روزه در پیش دارد و ما نمی دانستیم ، ولی می دانیم که دخترِ فلان دوست ندیده ، دیروز عروسکی خریده است که وقتی دلش را فشار دهی " آی لاو یو " می گوید! و پسر ِ فلان بلاگر تازگی ها نقاشی می کند و عکس نقاشی اش را هم دیده ایم ، اما سه هفته است که برادرمان را ندیده ایم ! این گونه است که دیگر همسایه از همسایه خبر ندارد . کبری خانم دارد از فلان سایتِ خانه داری دستورِ تهیه دسری که هفته پیش در "بفرمایید شام" خیلی مورد استقبال واقع شد را می خواند و اصغر آقا دارد برای سفر به کرمان بجای علی آقا همسایه کرمانی مان از «سفرتور دات کام» مشورت می گیرد! اینگونه است که مردها درمحل کارشان با زنانِ خانه دار بیکاری که از تنهایی می نالند چت می کنند و آنها را دلداری می دهند و می گویند زندگی همین است دیگر ! در حالی که زن هایشان در خانه از بی توجهی همسر می نالند و دلداری داده می شوند........
[ پنج شنبه 91/10/21 ] [ 1:41 عصر ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
چند روزی است که به دلیل رنگآمیزی ونظافت اتاقها وپذیرایی تلویزیون محترم را جمع کرده ایم وفضایی برای روشن کردنش دراختیار نداریم! اخبار را اگر بتوانم مثل گذشته والبته کمی بیشتر، از اینترنت دنبال می کنم اما درهمین مدت کوتاه دریافته ام که بدون تلویزیون هم می شود زنده بود ومی توان زندگی کرد هرچند ممکن است بعضی بامن مخالفت کنند ومعتقدباشند بدون تلویزیون آری اما بدون خبر هرگز ! چندی پیش کتابی را با عنوان «درستایش بیسوادی» در حسام سرا معرفی کردم اکنون که دوباره به محتوای کتاب مراجعه می کنم درمی یابم که نوشته های آن کتاب تا چه اندازه قابل دفاعند اگر فرصتی یافتید ودوست داشتید معرفی کتاب درستایش بیسوادی را اینجـــــــــــــــــا ببینید.
[ دوشنبه 91/7/10 ] [ 12:32 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |