حسام ســرا
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

نگاهی به آینده

... می دانم که باسرویس می آید وباسرویس بر می گردد ، می دانم که درمسیر خانه ومدرسه نیازی به این وسیله ندارد ، می دانم پدر ومادرش می دانند که از این وسیله وامکاناتش چه استفاده های نامناسبی می شود کرد وخیلی چیزهای دیگر اما .. هم خودش می داند وهم من که موبایل ( تلفن همراه ) فقط دل مشغولیش را اضافه کرده است، ومی داند که بدون این مزاحم هم می تواند موفق شود ...

پی نوشت :

1$نمی دانم مقاومت وصلابت خانواده ها کجا رفته است؟ باهر درخواستی از طرف فرزندشان موافقت می کنند و می خواهند تمام ناکامی های دوران کودکی خود شان را درهمان ده پانزده سال اول زندگی فرزندشان برطرف کنند ! با این روش، مقاومت دیگر خانواده ها را هم که یا از روی نداری ویا مصلحت اندیشی دربرابر درخواست فرزندشان مقاومت می کند درهم می شکنند .

2$ تابه حال درباره «نداری مصلحتی » چیزی شنیده اید ؟ می توانی ولی نمی خواهی چیزی را برای فرزندت بخری زیرا می دانی هنوز وقتش فرانرسیده است...یادش به خیر زمانی یکی از همکاران که شکر خدا وضع مالی نسبتا" خوبی داشت می گفت من به عمد گاهی برای صبحانه فقط مربا می خرم ومی خواهم به بچه هایم یاد بدهم که اگر روزی درجایی شرایط را مطلوب نیافتند چه باید بکنند باید برای شرایطی که ممکن است سخت باشد آماده شوند .( لطفا این مطلب رابا تورم وگرانی ، کمبود حقوق ماهانه ووعده ووعید مسئولان مخلوط نکنید چراکه فکر می کنم این مقوله ای جداگانه است )

3$ برای دانش آموزان در مدارس مختلف وشهرهای گوناگون کشور قوانین نانوشته فراوانی وضع کرده اند یکی از این قوانین استفاده از موبایل است مدیر مدرسه ای سخت گیری را از حد معمول می گذراند وحساسیت دانش‌آموزان واولیای آنان راتحریک می کند وچندمتر آنطرف تر مدیری دیگر داشتن تلفن همراه را حق طبیعی دانش آموز می داند قانون هم که دراین باره سکوت کرده است وحدت رویه کجاست نمی دانم؟کاش نوآوری درآموزش وپرورش را از زدودن قوانین دست وپاگیر وآوردن قوانین لازم شروع می کردیم و......


[ سه شنبه 87/2/17 ] [ 7:0 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

حاجی بلند شد با صدای محکم -------- گفت این آقا باید بره جهنم

خدا بهش گفت تو دخالت نکن --------- به اهل معرفت جسارت نکن

بگو چرا به خون این هلاکی ---------   این که نه مدعی داره نه شاکی

نه گرد و خاک کرده و نه هیاهو ------- نه عربده کشیده و نه چاقو

نه مال این نه مال اونو برده ---------    فقط عرق خریده رفته خورده

برای شنیدن فایل صوتی اینجا راکلیک کنید

ادامه مطلب...

[ جمعه 87/2/13 ] [ 7:55 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

یه شب که من حسابی خسته بودم ---- همینجوری چشمامو بسته بودممحکمه الهی

سیاهی چشام یه لحظه سُر خورد ------ یکدفعه مثل مُرده ها خوابم برد

تو خواب دیدم محشر کبرا شده ------- محکمه   الهی برپا شده   

خدا نشسته مردم از مرد و زن ------- ردیف ردیف مقابلش واستادن

چرتکه گذاشته و حساب می کنه ------به بنده هاش عتاب خطاب می کنه

می گه چرا این همه لج می کنید ------ راهتون و بیخودی کج می کنید

آیه فرستادم که آدم بشید        -------- با دلخوشی کنار هم جمع بشید

دلای غم گرفته را شاد کنید ------- با فکرتون دنیا را آباد کنید

عقل دادم برید تدبّر کنید ----------    نه اینکه جای عقلو کاه پر کنید

من بهتون چقدر ماشاا... گفتم ------- نیافریده بارک الله گفتم   

من که هواتون و همیشه داشتم --------   حتی یه لحظه گشنه تون نذاشتم

اما شما بازی نکرده باختید ---------   نشستید و خدای جعلی ساختید

هر کدوم از شما خودش خدا شد --------    از ما و آیه های ما جدا شد

یه جو زمین و این همه شلوغی --------     این همه دین و مذهب دروغی

حقیقتا شماها خیلی پستید ----------      خر نباشین گاو و نمی پرستید

از توی جمع یکی بلند شد ایستاد -------      بلند بلند هی صلوات فرستاد

 از اون قیافه های حق به جانب ------------هم از خودی شاکی هم از اجانب

گفت چرا هیچ کی روسری سرش نیس؟-------پس چرا هیچ کی پیش همسرش نیس؟

چرا زنا اینجوری بد لباسند ------------ مردای غیرتی کجا پلاسند

خدا بهش گفت بتمرگ حرف نزن ------------ اینجا که فرقی ندارن مرد و زن

یارو کنف شد ولی از رو نرفت ----------- حرف خدا از تو گوشاش تو نرفت

چشاش می چرخند نمی دونم چشه؟------ آهان! می خواد یواشکی جیم بشه

دید یه کمی سرش شلوغه خدا   ----------- یواش یواش شد از جماعت جدا

با شکمی شبیه بشکه نفت    -------- یهو سرش رو پایین انداخت و رفت

قراولا چند تا بهش ایست دادند --------   یارو وانایستاد تا جلوش وایستادند

فوری در آورد واسشون چک کشید ---- گفت ببرید وصول کنید خوش بشید

دلم برای حوریا لک زده   -----------     دیر برسم یکی دیگه تک زده

اگه نرم حوریه دلگیر میشه ------------    ترو خدا بذار برم دیر میشه

قراول حضرت حق دمش گرم ----------   با رشوه خیلی کَلون نشد نرم

گوشای یارو رو گرفت تو دستش ------   کشون کشون برد و یه جایی بستش

رشوه حاجی رو ضمیمه کردند --------- توی جهنم اونو بیمه کردند

حاجیه داشت بلند بلند غر می زد -------- داشت روی اعصابا تلنگر می زد

خدا بهش گفت دیگه بس کن حاجی ----- یه خورده هم حبس نفس کن حاجی

این همه آدم رو معطل نکن ------------ بگیر بشین اینقده کل کل نکن

یه عالمه نامه داریم نخونده ----------تازه ، هنوز کرات دیگه مونده

نامه تو پر از کارای زشته ----------- کی به تو گفته جات توی بهشته؟

بهشت جای آدمای با حاله -----------   ولت کنم بری بهشت؟محاله

یادته که چقدر ریا می کردی --------- - بنده های ما را سیاه می کردی

تا یه نفر دور و ورت می دیدی -------- چقدر والضالین و می کشیدی؟

این همه که روضه و نوحه خوندی ----- یه لقمه نون دست کسی رسوندی؟

خیال می کردی ما حواسمون نیست؟- --- نظم ونظام هستی کشکی کشکیست؟

هر کاری کردی بچه ها نوشتن --------- می خوای خودت برو ببین تو زونکن

خلاصه وقتی یارو فهمید اینه ---------- بازم درست نمی تونست بشینه

کاسه صبرش یه دفعه سر می رفت ---- تا فرصتی گیر می آورد در می رفت

قیامته اینجا عجب جاییه ------------ جون شما خیلی تماشاییه

از یه طرف کلی کشیش آوردند -------   کشون کشون همه رو پیش آوردند

گفتم اینا رو که قطار کردند ----------   بیچاره ها مگه چیکار کردند؟

ماموره گفت می گم بهت من الان ----   مفسد فی الارض که می گن همین هان

گفت اینا بهشت فروشی کردند ------- بی پدرا خدا رو جوشی کردند

بنام دین حسابی خوردن اینها ----------- کفر خدا رو در آوردن اینها

بد جوری ژاندارک و اینا چزوندن ------ زنده توی آتش اونو سوزوندن

روی زمین خدایی پیشه کردند --------- خون گالیله را تو شیشه کردند

اگه بهش بگی کلاتو صاف کن -------- بهت می گه بشین و اعتراف کن

همیشه در حال نظاره بودند ----------- شما بگو اینا چیکاره بودند؟!

خیام اومد یه بطری هم تو دستش ------ رفت و یه گوشه ای گرفت نشستش

ادامه درقسمت دوم.............


[ جمعه 87/2/13 ] [ 7:52 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

ضربه از درون

  فرصتی دست داد تا برای گشت وگذاری یک روزه راهی سرچشمه های زاینده رود ودشت لاله های واژگون شویم ، راه چندان طولانی نبود صبحانه را درچشمه پیر غار بودیم وبلافاصله راهی دشت لاله شدیم به دلیل کاهش بارندگی طراوت همیشگی لاله های واژگون رخت بربسته بود وفقط سبزی بوته ها و پژمردگی گل ها را می شد دید آنچه بیش ازنبودِ لاله های سرخ قابل تامل بود، نبودِ فرهنگِ استفاده از محیط ومنابع طبیعی بود، گیریم که نارسایی هایی در خدمات رسانی به مردم وجود دارد که دارد ، گیریم که ضعف مدیریت بعضی مدیران نیاز به اثبات ندارد ، گیریم که مشکلات عدیده ای که داریم بعضی به دلیل کارشکنی قدرتهای داخلی وخارجی است ، گیریم که گرانی ،تورم وافزایش سرسام آور ارزاق عمومی مسئله ای غیرقابل انکار است ولی بعضی مسئولان انکارش می کنند ، گیریم به نیازهای اساسی نسل نوپای انقلاب مثل نگاه ویژه به آموزش وپرورش ، تفریح و ورزش و.. توجهی نمی شود وخیلی موارد دیگر... می توان به جرات گفت کندن لاله های وحشی وافتادن به جان طبیعت بابیل وکلنگ برای خارج کردن پیاز لاله ها وموسیر به هیچ یک از موارد بالا ربطی ندارد در این طبیعت گردی ، رفتار ناشیانه بعضی از هموطنان، روان هرشاهدِ منصفی را می آزُرد راستی چه زمانی قرار است این مسائل درست شود ؟ این هم از ضعف مسئولان است یا ..؟ آیا می شود ومی توان برای هر گردشگری یک نگهبان ومحیط بان اختصاص داد ؟ آیا راه دیگری وجود دارد ؟ آیا آینده بهتر از امروز است وخیلی آیاهای دیگر . براستی که از ماست که برماست ؛ مغزم دارد سوت می کشد.

 

پی نوشت :

گویند روزی ملانصرالدین برای فروش خرش به محله خرفروشان رفت وخر رافروخت درحال شمردن پول هایش بود که ازصدای چاروادار دلگیر شد زیرا از خوبی خر ملا چنان تعریف می کرد که مشتریان بی شماری برای خریدنش جمع شده بودند ، ملا به خود گفت اگر چنین است چراخودم نخرم؟ وبدین ترتیب خر خود را باقیمتی افزون از آنچه فرخته بود بخرید وبه خانه آمد وداستان را برای زن تعریف کرد زن گفت قصه من شنیدنی تر است زیرا بعد از رفتن توشیر فروش آمد وچون پول نداشتم ناچار النگوهایم را درترازویش نهادم ومعادل وزنش شیر گرفتم ملا گفت : آفرین، تو از داخل ومن از بیرون برای ساختن زندگی مرفهی تلاش می کنیم تاببینیم فردا چه می شود .


[ دوشنبه 87/2/9 ] [ 11:26 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

اشاره:موانع نوآوری وشکوفایی درآموزش وپرورش

وقتی نامی از نوآوری ،شکوفایی وخلاقیت می شنویم ذهنمان به جاهای مختلف سرک می کشد به گذشته ، به آینده وبه هر جایی که بشود وبتوان نوآوری وخلاقیتی درآن سراغ گرفت یا زمینه های بروز آن را تقویت کرد ...   بی گمان آموزش وپرورش ونظام آموزشی هرکشور زمینه ساز نو آوری وشکوفایی است باید دید آیا آموزش وپروش سرزمین ما می تواند در پرورش خلاقیت ، شکوفایی ونوآوری نقشی تعیین کننده داشته باشد   یانه؟                                                                                                                                                                                                                                 

از آغار آموزش وپرورش نوین درکشورما نزدیک به صدسال می گذرد دراین یک قرن فراز وفرودهای بی شماری بر این دستگاه فرهنگ ساز رفته که بیان برخی از آنها تولید یاس می کند قصد ندارم درابن نوشتار ناامیدی تزریق کنم اما می کوشم با دوری از تعصب نظرم رابی کم وکاست بگویم تا از دایره انصاف گامی بیرون ننهاده باشم .

 یکم: نقش کتاب های درسی دانش آموزان درخلاقیت   

ادامه مطلب...

[ دوشنبه 87/2/2 ] [ 5:0 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

          اگر دردم یکی بودی چه بودی               اگر غم اندکی بودی چه بودی الودگی آب آشامیدنی بانفت خام

تا 5 روز قبل همه اش به آلودگی هوا که صنایع درآمدزای منطقه ( ذوب آهن ، صنایع دفاع ، شرکت های اقماری ذوب آهن و...) ایجاد می کنند فکر می کردم ، وعده های مسئولان وپاک بودن هوا از هرنوع آلودگی را درذهنم مرور می کردم ومی اندیشیدم که بالاخره باید به نحوی این مشکل رابرطرف کرد نمی دانستم روزی باید حسرت همان هوای آلوده را داشته باشم واز آب آلوده فقط به خدا پناه ببرم ماکه جز او کسی رانداریم وبه امید او نشسته ایم تامگر روزی دستمان رابگیرد ، مسئولیت خواستن از بندگانش راهم که به آن جهان حواله می کنیم ........

الان 4 روز است آب آشامیدنی شهر هایی که از خروجی تصفیه خانه بابا شیخعلی ( موسوم به تصفیه خانه آب اصفهان!)استفاده می کنند قطع شده است ، می گویند بی احتیاطی راننده راهسازی سبب شکستگی لوله نفت خام که نفت را از خوزستان به پالایشگاه اصفهان می برد ونفوذ سه ساعته؟ وبی اندازه نفت به زاینده رود علت اصلی این رویداد است ،مردم شهرها درمانده اند ، درست است که باخرید آب معدنی بسته بندی شده نیاز آشامیدنی شان رابرطرف می کنند ( بی انصافی وگرانفروشی فروشندگان آب معدنی بماند برای فرصتی دیگر واصلا چه فایده درد خودمان را به که بگوییم ؟)ولی استفاده از آب فقط برای آشامیدن نیست ، پخت وپز ، شستن ظروف ولباس ، استحمام ، آبیاری باغچه ودررختان و...نیز با آب انجام می شود از دیروز پس از تلاش زیاد مسئولان دوباره آب رابه تصفیه خانه هدایت کرده اند ، دوباره شیر آب راکه بازمی کنی آب جریان می یابد اما این آب بانفت مخلوط است چربی نفت رامی توانی حتی هنگام شستن دستهایت احساس کنی اگر چیزی رابا آب بشویی بوی نفت تاعمق جانش فرو می رود بودن ونبودن این آب فرقی به حال مردم بی دفاع نکرده است ، نمی دانم بحران یعنی چه فقط می دانم ما درفرهنگمان انگار زمانی که کسی به روزگار سیاه بیفتد وضعیت رابحرانی می دانیم .. ............

چند سئوال :

ــ درایام قطعی آب شهرها ، مدارس ومراکز آموزشی و...به کارشان ادامه دادند وکسی به این فکر نیفتاد که این شهروندانی که وزیر ووکیل ومسئول و غیر مسئول برایشان دل می سوزاند وخود را نوکر آنان می داند با بی آبی چه باید بکنند ؟تازه الان که آب وصل شده آیا باید از این آب بخورند ؟ نخورند؟ چه کارکنند ؟اصلا مگر برای آنان فرقی هم می کند ؟مدارس باز است وتعلیم تربیت باشتاب وسرعت نور درحال انجام .

ــ درکشورما ستاد یامرکز یا نمی دانم....حوادث غیر مترقبه ای وجود دارد که می بایست به داد مردم برسد واز حقوق معمولی آنان دفاع کند (حقوق اساسی شان بماند) با بهای باورنکردنی نفت آیا نمی شود ونمی شد بسته های آب معدنی را دراختیار شهروندان قرار داد واندکی از نگرانی آنان کاست ؟ بوی نفت تاعمق جانم نفوذ کرده است.......

ــ وقتی بحرانی شروع می شود عوارضش راباید پس از بحران جستجو کرد نفت تمام زاینده رود ونهرهای منشعب از آن را اشغال کرده است ، فصل نشاکاری شروع شده است وحیات خزانه شالیزار بیش از هرچیز به آب بستگی دارد ، درختان ، بیشه ها وگیاهانی که وجودشان مرهون آب است ونیز آبزیان بی دفاع زاینده رود بین مرگ وزندگی دست وپامی زنند ... با شروع کار تصفیه خانه، دوباره آب رابه لوله ها هدایت کرده اند، اگر مردم نخواهند از این آب استفاده کنند چاره دیگری برایشان نمی ماند واگر استفاده کنند باید منتظر عواقب بعدی آن باشند ظاهرا مسئولان عزیز  ما سکوت رابر آگاه سازی مردم ترجیح داده اند نمی دانم چرا شاید آگاهی دادن مسئولیت داشته باشد شاید جان مردم به آن نیرزد که مسئولی از سمتش کنار رود ویا از مردم به خاطر کوتاهی اش عذر بخواهد شاید هم ...

ــ تلویزیون را که روشن می کنم درهر جا ولحظه ای پخش آگهی های تلویزیونی متوقف نمی شود ، وسط فوتبال ، هنگام سریال وفیلم سینمایی و.. آگاه کردن مردم از محصولات حمید ...!، چیپس وپفک وتنقلات و.. بخش عمده این آگهی هاست می گویند صداوسیما از صاحبان این شرکت های تولیدی بابت پخش آگهی بازرگانی پول زیادی می گیرد ، صداوسیما متعلق به مردم است آیا این دستگاه عریض وطویل خود را ملزم به آگاه سازی مردم بی دفاع می داند ؟ دراین وضعیت کدام ارگان ،مرکز،انجمن، هیئت، وزارت ، اداره ، مطبوعه وبرنامه ساز سینما وتلویزیون کشور ما خودرامسئول آگاه کردن مردم بحران زده نموده یامی نماید ؟فکر می کنم مردم ما برای خلق حماسه زاده شده اندو از آنان انتظاری جز این نیست ولی کسی یا کسانی سلامتی وشادابی وسرزندگی شان را پاسخگو نبوده ونیست شما او رامی شناسید ؟

ــ اگر این اتفاق برای کلان شهر تهران می افتاد نوع برخورد وواکنش مسئولان با این بحران همین گونه بود ؟الان دارم مفهوم طبقه بندی جامعه را درک می کنم دارم می فهمم که شهروند درجه 1 و2 یعنی چه؟ 

الان بیش از هرزمان دیگری می توانم درک کنم که :

آب جایگزین ندارد وصرفه جویی درآب یعنی چه ؟ وخیلی چیزهای دیگر.....

 

 


[ جمعه 87/1/30 ] [ 8:0 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

 قدری تامل!!؟

سرمربی تیم ملی و تیم سایپا در گفتگویی شایعات  مندرج در رسانه ها مبنی بر باطل شدن طلسم تیم سایپا و آغاز بردهای این تیم را در سال 1386 تایید کرد.
علی دایی در گفتگو با ویژه نامه نوروزی روزنامه ایران درپاسخ به سوالی در خصوص جادو شدن تیم سایپا توسط یک جادوگر گفته است : این عین واقعیت بود. یک روز تلفن همراهم را روشن کردم و دیدم از یک خط اعتبارى تالیا برایم پیام کوتاهى فرستاده شده. بیشتر اوقات این جور پیام هاى ناشناس را پاک مى کنم وسوسه شدم که این یکى را بخوانم. دیدم نوشته پسر یک رمال و دعانویس است که به حج و زیارت خانه خدا مى رود، نوشته بود که حلالیت بگیرد. گفته بود پدرش دعانویس است که از طرف یک نفر مأمور شده تا تیم ما را طلسم کند. حلالیت خواست چون مى گفت نان این پدر را خورده! ما خیلى دنبال فرستنده گشتیم.‎ تمام آن نوشته ها عین واقعیت بود.
علی دایی در پاسخ به این سوال که "چه کسى سفارش این جادو را مى داد؟" افزوده است: مى دانم، ولى نپرسید! این یکى را نمى گویم. به هر حال تیم ما به آسیا رفته بود. مربیان زیادى براى مربیگرى سایپا دندان تیز مى کردند. ما به خیلى چیزها اعتقاد داریم ولى قرآن براى همه ما سند است. در همین قرآن آمده که از سحر و جادو بترسید. همان کسى که پیامک فرستاد گفت در بازى بعد چه اتفاقى مى افتد. جلوى پگاه همه چیز مو به مو اجرا شد. ما باختیم.‎چون باید شکست مى خوردیم!

سرمربی تیم سایپا در پاسخ به این سوال که "چطور باطلش کردید؟" گفت : با دعا، با توسل و سپس در پاسخ به سوال دیگری گفت "و البته در محضر و با کمک دعاى خیر آیت الله العظمى بهجت. "  سپس ادامه داد : ایشان اصلاً مرا نمى شناخت. یک بار رفتم دفتر ایشان و حاضرم زندگى ام را فدایش کنم. من فقط ?? ثانیه روبروى آیت الله العظمى بهجت نشستم. سرشان را بلند کردند، چند توصیه کوتاه کردند و در آخر هم گفتند تو آدمى هستى که زیاد در چشم مردم قرار مى گیرى. بعد پشت سر ایشان نماز خواندم. هر زمان به یاد آن نماز آیت الله العظمى بهجت مى افتم مو به تنم راست مى شود.
سرمربی تیم ملی همچنین در این گفتگوی نوروزی درجواب خبرنگار ایران که پرسیده بود "روى نیمکت هم ذکر مى گویید. " اذعان کرده است: صلوات مى فرستم 

لطفا" این مطلب رابخوانید ونظرتان را درباره ارتباط بین این دومطلب درنظرات بیان کنید .

اصل خبر را دراینجا واینجا واگر خواستید  اینجا بخوانید .

 


[ دوشنبه 87/1/26 ] [ 1:18 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

اینجا محلی برای ارائه ی آرا و نظرات من است درباره آنچه که می بینم،می خوانم، می شنوم و آنچه در اطرافم اتفاق می افتد.چنانچه کسی یاکسانی عصبانی هستند ونمی توانند مخالف نظر خود رابا دادنِ «صفت» مخاطب قراردهند ویاقلمشان بادُشنام آشناست وبه آسانی به دیگران تهمت می زنند از نظردادن بپرهیزند چراکه درهر صورت نظر ایشان حذف خواهد شد. آوردن لینک وبلاگ ها به معنی تایید همه مطالب آنها ویامدیر وبلاگ نیست،بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم ..نقل واستفاده از مطالب این وبلاگ آزاد است اگر دوست داشتید منبع آن را نیز ذکر کنید.
امکانات وب


بازدید امروز: 4
بازدید دیروز: 62
کل بازدیدها: 1478311