حسام ســرا
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

حرفی درسکوت

برای او که درسکوت حرفش رازد.....

وقتی بخواهی حرف دلت رابزنی می کوشی از پس واژه هایی که انتخاب می کنی یابی اختیاربه زبانت جاری می شوند احساست را منتقل کنی، دوباره توضیح می دهی، روی بعضی کلمات تاکید می کنی وگاهی لحنت را عوض می کنی تابه او بفهمانی که چه می گویی وچه می خواهی..... اما گاهی طرف مقابلت سکوت می کند ... سکوتش از بی اطلاعی نیست می داند ونمی گوید نه این که نتواند، انتخاب می کند که کمتر بگوید وهمین انتخاب آگاهانه اوست که به دلت می نشیند می خواهی اورا تایید کنی می خواهی دستش را به گرمی بفشاری می خواهی تحسینش کنی ومی دانی که نه تنها حرفش رابانگفتن زده که جایی برای خودش درقلبت گشوده است .. نجابت گفتاری را درصدایش می شنوی ،دوستش داری بیش از آنچه می تواند فکر کند وحاضری برای این دوست داشتن هرزحمتی را تحمل کنی ..شاید نداند ولی سکوت همیشه نازیبا نیست.........


[ جمعه 87/1/23 ] [ 7:58 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

خطوط جاده

توی ماشین نشسته ای ،راه طولانی است ، حوصله ات سر می رود خطوط سفید ومُقطّع جاده رامی بینی و سعی می کنی آنها رابشماری ، شمارش را آغاز می کنی ، یک ، دو ، سه ، ..دویست وچهل ..سیصد وپنجاه ...وبالاخره خسته می شوی و...                                                                                                                                                

چند کار نیمه کاره راسراغ دارید که باشتاب شروع شده وبعد نیمه راه رهاشده اند ؟چرا نیمه کاره ؟چرا.....؟

 


[ دوشنبه 87/1/19 ] [ 1:54 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

 

برای مشاعره ( نوشتن شعری از دیگران ) از طرف مدیر وبلاگ هم صحبت باخاک دعوت شده ام ،اگر چه باتاخیر ولی سرانجام شعر زیررا از زبان خواجه شیراز به ایشان وهمه دوستان خوبم تقدیم می کنم :

 

معاشران گره از زلف یار باز کنید

شبی خوش است بدین قصه اش دراز کنید

 

حضورخلوت انس است ودوستان جمعند

وان یکاد بخوانید ودرفرازکنید

 

رباب وچنگ به بانگ بلند می گویند

که گوش هوش به پیغام اهل راز کنید

 

به جان دوست که غم پرده برشما دارد

گر اعتماد بر الطاف کارساز کنید

 

میان عاشق ومعشوق فرق بسیار است

چو یار ناز نماید شما نیاز کنید

 

نخست موعظه پیر صحبت این حرف است

که از مصاحب ناجنس احتراز کنید

 

هر آنکسی که دراین حلقه نیست زنده به عشق

بر او نمرده به فتوای من نماز کنید

 

وگرطلب کند انعامی ازشماحافظ

حوالتش به لب یار دلنواز کنید

 

 

 من هم از خانم مدیر ،خانم ناظم، کلک بهار ، سایه و ستاره دعوت می کنم با یکی از واژه های عاشق ، زاهد وخرابات شعری بنویسند .


[ جمعه 87/1/16 ] [ 12:1 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

اپیزود اول:

راه که می افتم فکر ترافیک کلافه ام می کند وارد بزرگراه می شوم ، دلم می خواهد تند برانم ومی رانم ،جاده کشش لازم را دارد به این فکر می کنم که اگر بخشی ازاین پول نفت را ـــ که قرار بود سر سفره های مردم آورده شود وبه هر دلیل نشد یا... ـــ در همین جاده سازی وایمن کردن راهها به کار گیرند وجان مردم را ازخطر دور دارند چه خدمت بزرگی کرده اند شاید وقتی جان مردم مهم شد این موضوع اهمیت بیشتری پیدا کند .                                                                                                                  

اپیزود دوم :

درامامزاده نطنز  زنی را دیدم که باحالتی بین بیم وامید پارچه ای را به زور بر ضریح گره می زد و وردی می خواند ، نمی دانم به چه فکر می کرد سیمایش نشان از خواسته ای داشت آن هم بیشتر دنیایی .                

اپیزود سوم :

نمایشگاه امیر کبیر ، مواد غذایی امیر کبیر ، رستوران امیر کبیر ، خشک شویی امیر کبیر ، لوازم خانگی امیر کبیر ،بلوار امیر کبیر،ورزشگاه امیر کبیر ودهها مورد مشابه دیگر . می دانم که مردم کاشان در کشتن امیر کبیر نقشی نداشته اند واین را خودشان هم می دانند آیا این نام گذاری افراطی به نام امیر کبیر نشان از سپاس از خدمات اوست یااز روی جبران ؟افراط که نشده است ؟                                                    

اپیزود چهارم:اجداد انسانی ما 

در باره سیَلک وسابقه اش چیزهایی می دانستم وقتی تپه های سیلک رادیدم بی اختیار به گذشته ها پا گذاشتم به دور دست ها خیره شدم تاشاید رد پایی از هم نسلانم بیابم باقیمانده اجساد سه شهروند سیلکی را درمحفظه ای شیشه ای قرار داده بودن واکنون 5500 سال از مرگ آنها می گذشت می گویند وقتی پدران ما یعنی آریایی ها پای بدین دیار گذاشتند با ساکنان سیلک درگیر شدند ودرنبردی خونین آنها را شکست دادند وبه روایتی که گیرشمن نقل می کند زمینش را آتش زدند اجداد ما برای اسکان دراین سرزمین چه کارهایی که نکرده اند بعضی قابل دفاع وبرخی ...؟ برای تدفین وآداب ورسومی که برای مردگان وجود دارد فرهنگ ساکنان قبل از آریایی ها هنوز هم بر اعتقادات ما سنگینی می کند ....                    

اپیزود پنجم :

به ابیانه می رسیم ، وصفش را وعکسش را بارها خوانده ودیده ام اما دیدار حضوری چیز دیگری است روستای سرخ فام ابیانه در 40 کیلومتری شمال غربی نطنز در استان اصفهان و در دامنه کوه کرکس ، دریچه ای است به روی تاریخ و فرهنگ ونمایی از ابیانه هنر مردمان این سرزمین کهنسال .

 ابیانه را نه می توان در این چند سطر توصیف کرد و نه می توان از روزنه تنگ لنز دوربین به تصویر کشید.

برای « دیدن » ابیانه باید این درهای بسته را به روی خود بگشایی . باید هنگام وارد شدن به خانه هایش سرت را خم کنی و کمی زیر تاق های چوبی خانه هایش پای سخن پیرزنان و پیرمردانش بنشینی تا از لابه لای درددل هایشان ناگفته های زندگی مردم این سامان را بشنوی . باید در کوچه پس کوچه های ابیانه قدم بزنی و به هر پستو و آب انبار و زیارتگاه و نیایشگاه سرک بکشی تا بتوانی نادیده های فرهنگ مردم این سامان را ببینی. اگر می خواهی این «رویای شرقی» را با همه زیبایی هایش ببینی. باید« خاکی بشوی » و بگذاری تا مچ پا در خاک خیس و سرخ و چسبناکش فرو بروی . باید برای سیراب شدن از راه پله های تاریک آب انبارهایش پایین بروی و کاسه دستانت را از آب گوارای برف و باران پر کنی و جرعه ای بنوشی. خانه های ابیانه را پله پله روی هم ساخته اند ، توگویی می خواسته اند آدمی را پله پله از خاک تا افلاک بالا ببرند. تن پوش های مردم ابیانه هنوز مُد عوض نکرده اند .هیچ کس نتوانست کلاه دیگری بر سر این مردم بگذارد و هنوز هم همان کلاه های نمدین و چارقد های گُل گُلی را می توان بر سر پیرمردان و پیرزنان ابیانه دید. هنوز هم پرقدرت ترین زیباترین و گران بهاترین وسیله نقلیه در کوچه پس کوچه های ابیانه همان چارپای دراز گوش و سخت کوش است. . شاید اجداد او نسل ها یاری رسان مردمان اینجا بوده اند و امروز او نیز هر باری را که بر روی دوشش بگذارند می برد و صدایش هم در نمی آید. شاید حداقل حُسن این مَرکب بی ادعا این باشد که هوا را آلوده نمی کند و کارت هوشمند سوخت هم نمی خواهد !

 

دبستان دانشوری ابیانه امسال 61 ساله شد ، اما افسوس که درش بسته است و دیگر از آن هیاهوی کودکادبستان دانشوری ابیانهنه در آن خبری نیست. تنها کاری که برای این دبستان کرده اند این است که نامش را عوض کرده اند و نام یکی از شهدای عزیز ابیانه را که برای پاسداشت مرزهای این کهن بوم و بر جان سپرده بر رویش گذاشتند. زنده نگهداشتن یاد و نام آنانی که در راه میهن جان سپردند خیلی زیباست ....

 

مردمی که به ابیانه آمده اند شادابی وروحیه دیگری دارند، شادند ؛ شاید به امید یافتن هویت ایرانی رنج سفر ومسیر پیچ درپیچ آن را به جان خریده اند ، ابیانه روستایی باستانی است که تکنولوژی جدید سیمایش را منهدم نکرده است وآن هم به همت مردان وزنان این دیار ونیز همت مسئولان فرهنگی است نمی دانم شاید زور مردم درپاسداشت از این هویت بر نیروی دولتمردان افزون باشد چرا که دردیگر جاها نیز دولت می خواست کاری کند اما ...                                                                                             

نام مسجد ابیانه توجهم را جلب می کند "مسجد حاجتگاه" که" حاجتکاه" نوشته شده بود وچه فرقی می کند که حاجتگاه باشد یا حاجتکاه؟براستی که هرکس بانیت خالص خدای را بخواند وحاجتش را از او بخواهد درخواستش اجابت می شود ومن مانده ام که آن زن باید به خداوند پناه می برد یا امامزاده ؟وآیا شفاعت امامزاده مربوط به آن جهان است یا برطرف کردن نیازهای مادمسجد حاجتکاهی وقسط وام ودرمان بیماری و..این جهان ؟    

* * * * * * * 

... من اینجا ریشه در خاکم.

من اینجا عاشق این خاک از آلودگی پاکم.

من اینجا تا نفس باقیست می مانم.

من از اینجا چه می خواهم ، نمی دانم !

امید روشنایی گرچه دراین تیرگی ها نیست ،

من اینجا باز در این دشت خشک تشنه می رانم.

من اینجا روزی آخر از دل این خاک ، با دست تهی

 گل بر می افشانم. 

من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه ، چون خورشید

سرود فتح می خوانم ،

       و می دانم تو روزی باز خواهی گشت .

زنده یاد فریدون مشیری

وسفر به پایان می رسد با انبوه خاطراتش وتجربه ای که می گویند پختگی به همراه دارد .جایتان سبز

 

 


[ سه شنبه 87/1/13 ] [ 7:0 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

  بدرقه ای درخور دایی !!

یکم :

خداحافظ جام جهانی ...خداحافظ علی دایی ! اینها جملات گزارشگر مسابقات جام جهانی بود که ناکامی تیم ملی ایران را به یک نفر منتسب می کرد!! انگار بقیه بی گناه بودند فرهنگ ما قهرمان ساز ومظلوم نماست دراین فرهنگ فقط شمر وامام حسین دیده می شوند و از حُربن یزید ریاحی که نه شمر بود ونه امام حسین خبری نیست حتی نقش او در تعزیه ها کم رنگ تر از نقش های سیاه وسفید است .

دویّم :

چندی پیش گزارشگر تلویزیون از مردم عادی کوچه وبازار می پرسید "به نظر شما مربی خارجی برای تیم ملی فوتبال بهتر است یا مربی داخلی " وجالب آن بود که همه نظر می دادند ، شاید کسانی هم نظر نداده باشند اما از آنجا که باید نظر می دادند ،جمله "من نظری ندارم" یا " ازکارشناسان بپرسید " این عده هم پخش نشد تا بی طرفی صدا وسیما اثبات شود! . راستی چرا ما درباره همه چیز، آری همه چیز ،کارشناسیم؟ فوتبال که جای خود دارد؛ کدام سئوال است که بپرسیم یابپرسند  وهرکس نسخه شفابخشی برایش نپیچد ؟ کدام ؟خودمان از این دایره بیرون هستیم ؟

سیُّم:

ما ملت خوش استقبال وبد بدرقه ای هستیم ، علی دایی برای ما افتخارات زیادی کسب کرده است ، توقع تشنه ملت ما برای پیروزی در رقابت های جام جهانی ودر گام نخست ، راهیابی به این رویداد بزرگ هنوز سیراب نشده است وشاید به دلیل بی برنامگی ها و... ونیز عقب ماندن از رقیبان توفیقی به دست نیاید در آن صورت با علی دایی وافتخاراتش چه می کنیم ؟آیا در آن صورت نیز خداحافظ مربیگری تیم ملی وخداحافظ علی دایی را دوباره خواهیم شنید؟

پی نوشت:

دایی گفت : این خواست خدا بوده که من سرمربی تیم ملی شوم .خب اگر اسم ایشان دربین مربیان احتمالی نبوده جز خواست خدا چه احتمال دیگری برای این گزینش می توان یافت ؟


[ چهارشنبه 87/1/7 ] [ 12:49 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

آیین نوروز ایرانی

 نمی دانم چراگروهی تلاش می کنند آیین های ملی رابامراسم مذهبی درآمیزند، درست است که ما ایرانی ومسلمانیم اما این بدان معنا نیست که همه چیز رامخلوط وممزوج کنیم . نوروز آیینی ایرانی است که از آیین زردشت واز نژاد آریایی برخاسته  ؛ امروزه درفلات ایران وخارج از آن  مردمانی به استقبال بهار می روند ونوروز را گرامی می دارند .

کتاب های درسی تاریخ رادوباره نگاه می کنم ؛ اثری از ملیت درآن نیست اگر بخواهم منصف باشم باید بگویم درصد مطالبی که درتقویت ملیت ارایه کرده بسیار اندک است .تصمیم گیران نظام آموزشی ما که زیر مجموعه ای از نظام سیاسی هستند هنگام تدوین محتوای کتاب ها باکم توجهی ـ بخوانید بی توجهی ـ به این مطالب می نگرند اما هنگامی که صحبت از پیشینه فرهنگی وهویت ایرانی می شود خرابه های تخت جمشید را به رخ جهانیان می کشند ای کاش گاهی هم درنمایش تصویر گذشته بدون تعصب وپیشداوری آنچه را اتفاق افتاده بدون کم وکاست دراختیار نسل امروزین قرار می دادیم تاخود قضاوت کنند.

پی نوشت :

1- سال های اولیه انقلاب یادتان هست ؟ دهه 60 رامی گویم خواندن دعای کمیل وتوسل درعروسی ها مرسوم شد اما دیری نپایید ...

2- مراسم دینی ومذهبی تولد پیامبر بزرگوار اسلام وائمه گرانقدر (شادی آفرین ) و شهادت ووفات این بزرگواران (اندوه وعزاداری ) به قدر کافی فرصت برای ما ایجاد می کند که نخواهیم نوروز را بامراسم دینی ترکیب کنیم ؛ همین که خانواده هابر سر سفره هفت سین قرآن کریم راباافتخار می گشایندوآیاتی راتلاوت می کنند  ، دعای یامقلب القلوب ...را می خوانند ودر لحظه منحصر به فرد تحویل سال ابتدا برای دیگران وبعد برای خود وخانواده آرزوهای خوب را از خدای بزرگ درخواست می کنند کفایت می کند .

دیروز تحویل سال نو بود ؛ دوستی به طنز ــ شاید هم نه طنز ــ می گفت : من از گردانندگان مسجد ...گلایه دارم پرسیدم به کدام دلیل؟ گفت:یک مقوا یاپارچه بیرون یا درون مسجد نزده بودند که عید نوروز را تبریک بگوید!!! این هم برعکس ماجراست .باید اجازه دهیم هرنهاد و مراسمی وظیفه اصلی خود را انجام دهد چنان که مسجد ، قبرستان ، دشت وکوهساران ، امامزاده ، عیدفطر ، عید قربان و....عید نوروز......هر یک وظیفه ای دارند وبرای انجام همین وظیفه ایجاد شده اند . 

 


[ جمعه 87/1/2 ] [ 10:59 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

  سال نو مبارک

چگونه خاک نفس می کشد؟

                        ـ بیاموزیم:

شکوه رُستن ، اینک،

                        طلوع فروردین

گداخت آن همه برف،

دمید این همه گُل ،

شکفت این همه رنگ !

زمین به ما آموخت:

زپیش حادثه باید که پای پس نکشیم

مگر کم از خاکیم ؟

نفس کشید زمین ماچرانفس نکشیم؟

   * *  *    *     *      *     *

حلول سال نو وفرارسیدن نوروز بر دوستان ارجمند مبارکباد .امیدوارم گلستان وجودتان سرشار از شمیم گل های همیشه بهار دانایی ،رضایت خاطر و امید به آینده باشد .


[ چهارشنبه 86/12/29 ] [ 7:0 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

اینجا محلی برای ارائه ی آرا و نظرات من است درباره آنچه که می بینم،می خوانم، می شنوم و آنچه در اطرافم اتفاق می افتد.چنانچه کسی یاکسانی عصبانی هستند ونمی توانند مخالف نظر خود رابا دادنِ «صفت» مخاطب قراردهند ویاقلمشان بادُشنام آشناست وبه آسانی به دیگران تهمت می زنند از نظردادن بپرهیزند چراکه درهر صورت نظر ایشان حذف خواهد شد. آوردن لینک وبلاگ ها به معنی تایید همه مطالب آنها ویامدیر وبلاگ نیست،بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم ..نقل واستفاده از مطالب این وبلاگ آزاد است اگر دوست داشتید منبع آن را نیز ذکر کنید.
امکانات وب


بازدید امروز: 10
بازدید دیروز: 62
کل بازدیدها: 1478317