حسام ســرا
| ||
از بین وسایلت به سختی میتوانی چیزی برای دور انداختن بیابی، ولی از بین دورریختهها، چیزهای زیادی برای برگرداندن پیدا میکنی.چرا؟ چرا نمی توانیم از وسایلی که فعلا به آنها نیازی نداریم دل بکنیم ؟ آیا نگهداری وسایل غیر ضروری برای آینده به معنی انتظار برای روزهای بدتر از امروز است ؟ آیا قرارنیست آینده ای روشن تر وبافراغ بال بیشتری در انتظارمان باشد ؟ روز مبادایی که می گوییم کی است ؟ [ شنبه 88/11/10 ] [ 11:55 عصر ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
بهمن جلالی متولد سال 1323 تهران، عصرجمعه 25دی ماه از دنیا رفت، در رشتههای علوم سیاسی و اقتصاد تحصیل کرده و عکاسی را بهشکل تجربی آموخته بود. مدت کوتاهی پس از پایان جنگ ایران و عراق با آژانس خبری سیپا همکاری کرد، "روزهای خون، روزهای آتش"، با همکاری کریم امامی، "خرمشهر"، با همکاری کریم و گلی امامی و "گنج پیدا" عکسهایی از دوران قاجار از جمله مجموعههای منتشر شدهی اوست. متن زیر به قلم بهمن جلالی برای نسل سومیهاست که شمار زیادی از شاگردان او را تشکیل میدادند: ترم پیش، یک دانشجوی دختر داشتم که هیچ کاری نمیکرد. اصلا هیچ کاری نمیکرد. آرایش میکرد و با موبایلش ور میرفت، همین. من یک روز صدایش کردم دفترم، گفتم: ببین عزیز من! تو اگه به من عکس ندی، من به تو نمره نمیدم. میدانید چی جواب مرا داد؟ گفت: آخ جون نده!. من همین طور ماندم. همه هارت و پورت معلمی من با این جواب از بین رفت.
نگاه عکاس: بهمن جلالی از سال 57- 56 که در تظاهراتها عکاسی میکرد؛ از آن دوران میگفت: در سالهای 56-57 در تظاهراتها و تیراندازیها ما دلمان میخواست جلوتر از همه باشیم. اتفاقی که داشت میافتاد آن قدر برایمان عجیب بود و آن قدر شبیه چیزهایی بود که فقط توی کتابها خوانده بودیم که دلمان میخواست آن را یکجا ببلعیم؛ با خطرهایش و لذت هایش [ چهارشنبه 88/11/7 ] [ 12:34 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
سه سال است بی وقفه در اینجا می نویسم .در این مدت باافراد بسیاری آشناشده ام واز آنان بسیار آموخته ام . بسیاری از آنان سن وسالی کمتر از من داشته اند ومن دانش آموز دانایی آنان بوده ام واز این بابت خوشحالم. اگر لینک های وبلاگم را نگاه کنید کمی طولانی به نظر می رسند ، حق باشماست ،بعضی از صاحبان لینک ها مدتی است وبرخی دیگرمدتهاست که وبلاگشان را به روز نکرده اند وبا وجود این که می دانم آنان قصدنوشتن ندارند نتوانسته ام خودم راقانع کنم که لینکشان راحذف کنم . دریک سال گذشته وقبل ازآن باانتقاداتی از دوستان مواجه شده ام ؛ نمی توانم بگویم از انتقاد خوشحال شده ام که این دروغی بزرگ است اما می توانم باجرات بگویم که از آن انتقادها بسیار آموخته ام وکوشیده ام تاآنجا که توان دارم ونفس ِ سرکش اجازه می دهد اشکالاتم را برطرف کنم. از امروز سال چهارم وبلاگ نویسی را شروع می کنم وبه امید دانایی و آموختن برای به کار بردن وبهتر زیستن ،چشم به راه فردا می مانم بی آن که از لحظاتی که در آن هستم غافل شوم. از همه دوستانی که در این مدت به وبلاگم آمده اند ، نوشته هایم را خوانده ونظرداده اند وآنانی که بی هیچ ردّ پایی آمده اند ونظرهم ننوشته اند وشمارشگر وبلاگ این موضوع راثابت می کند بی اندازه سپاسگزارم وبرای همه آنان که بسیاری از ایشان را نمی شناسم سلامتی وخوشبختی آرزودارم.
[ شنبه 88/11/3 ] [ 12:2 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
دلایل علمی زیادی وجود دارد که اثرات مضر قند و شکر را بر سلامت انسان نشان میدهد. [ یکشنبه 88/10/27 ] [ 1:8 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
با دسته ای قبض ولباسی که مشخص می کند مسئولیتی دارد به سراغت می آید ، هنوز کامل ماشینت را پارک نکرده ای که مثل اجل معلق ، سر و کله اش پیدامی شود تابیایی پیاده شوی قبض را زیر برف پاک کن گذاشته یا به دستت داده ،تقاضای مبلغ آن را دارد ؛200یا300تومان پولی نیست که بخواهی برایش حساب باز کنی واز پرداختش مُکدّر شوی اما پرداخت پول ، هرچند اندک، آن هم برای کنار خیابان که نه سقفی دارد ونه نگهبانی ،روح آدم رامُچاله می کند این هم شده نوعی کمک به کمیته امداد!! انگار نوعی نگاه ترحم در چشم کسانی که این پول اندک ولی بی نتیجه را می پردازند دیده می شود .این هم شده شغل ، نه شغل نان وآب داری که آینده فردی( ونه خانواده ای) را تامین کند حالا که دولت از تامین شغل مورد نیاز جامعه ناتوان شده شاید گسترش اینگونه شغل های غیر ضروری بتواند دست کم بازنشستگانی را سرگرم کند ومن دلم را به این خوش کنم که نگهبانی ماشینم را مواظب است وباخیال راحت به کارم برسم...چه خیال خامی... بعد چه پیش می آید وچه کسی مسئولیت قبول می کند اصلا مهم نیست چرا که هیچ کس به این قسمت ماجرا فکر نکرده است .بیراهه که نمی گویم؟ [ چهارشنبه 88/10/23 ] [ 12:40 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
خاطراتم را ورق می زنم،به دوران کودکی می رسم. پر رنگ ترین خاطراتم در این قسمت در مدرسه وبامعلمان سپری شده است گاهی نگاه ، سخن ، جمله ای کوتاه واشاره ای از معلمی تا اکنون در ذهن و روانم مانده است اگر چه در آن ایام شاید از شنیدن نصیحت پدرانه ویا بازخواستی رنجیده باشم اما اکنون نیک می دانم که آن همه سخت گیری واندرزهای مشفقانه مرا روزی به کار می آمده چنانکه امروز به کار آمده است ... دفتر خاطرات بی آنکه بخواهم ورق می خورد تا زمانی که خود معلم شدم ... نمی دانم کدام جمله یا رفتارم تاثیری اینگونه بر روان دانش آموزانم داشته است وکدام حرف و رفتارم روان کسی را آزرده است یاد این جملات می افتم: یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بربخورد در چشمان حیوان بی زبانی که به سوی قربانگاه میرود زل بزنم تا به مفهوم بودن پی ببرم شبانه دورهگردی که از سازش عشق میبارد به اسرار عشق پی برد و زنده شد .... اما باز می اندیشم که شاید در آن لحظات به کسی بر بخورد ولی در آینده دریابد که آن سختگیری های گذشته بی حساب نبوده اند . چقدر کار معلمی و«معلم بودن »سخت است ...این را زمانی بیشتر درمی یابیم که فرزندمان باهزاران امید وآرزو به مدرسه برود. همه نگرانی ها را دروجودش می توانیم بیابیم البته این را به نگرانی های خودمان از آینده اضافه کنیم تا جواب را بیابیم ... [ یکشنبه 88/10/20 ] [ 11:57 عصر ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
در پی درخواست رئیس جمهور ازاسفندیار رحیم مشائی برای تعیین کارگروهی جهت تعیین میزان خسارت وارده در جنگ جهانی دوم به ایران و تلاش برای گرفتن آن، مواردی تکمیلی زیر برای بررسی این کارگروه و بیرون کشیدن حقوق ملت ایران از حلقوم بیگانگان متجاوز مطرح می گرد: ابتدا این پرسش مطرح می شود که آیا امکان ندارد ما در سیاست خارجی خود در این زمینه قدم های بیشتری برداریم و طلب های خود را علاوه بر متجاوزان در جنگ جهانی در موارد دیگر نیز مطالبه کنیم؟ برای مثال در سال 1134 گروهی از افاغنه از قندهار به ایران هجوم آورده و دولت صفوی را که یکی از ثروتمندترین دولتهای آسیا بود، سرنگون کردند. این حمله که نزدیک به یک دهه طول کشید، خسارات زیادی را به بار آورد که تاکنون هیچ کس مطالبه خسارت نکرده است. پیش از آن هم سلطان سلیم یاوز در سال 920 به تبریز حمله کرد و ضمن جنگ چالداران خسارات زیادی را به ایران وارد آورد. در آن جنگ« بهروزه خانم» همسر شاه اسماعیل اسیر شد و بسیاری از مردم ایران کشته شدند. به نظر می رسد خسارت این جنگ هم باید از دولت ترکیه مطالبه شود. از سوی دیگر اعراب در هزار و چهارصد سال پیش به ایران حمله کردند و دولت ساسانی را نابود ساختند و بسیاری از شهرهای ایران را گرفتند. البته از این بابت که اسلام را به ما هدیه کردند، متشکریم، اما این ربطی به درخواست خسارت های ما ندارد. البته تنها مشکلی که این مسیر دارد این است که اگر دیگران از ما ادعای خسارت کردند چه باید بکنیم؟ آقا محمد خان قاجار هم به گرجستان حمله کرد و تفلیس را نابود ساخت. اگر گرجستانی ها ادعای خسارت کردند چه کنیم؟ ماجراهای دیگری هم اتفاق افتاد که باید اتاق فکری در وزارت خارجه یا دفتر رئیس جمهور تشکیل شده و با استفاده از حقوقدانان راه رسیدن به یک نقطه نظر مقبول را به دست آورند. البته در کنار این موارد مهم و تاریخی، به نظر می رسد مناسب است دولت، برخی موارد جزئی و کم اهمیت نظیر همین دو سه میلیارد دلاری که به تازگی دولت امریکا از حساب ایران بالا کشیده است را بگیرد. زیرا ممکن است این هم مشمول مرور زمان شده و غیر قابل وصول باشد. اما آخرین مورد آن که اگر بخواهیم در کنار خسارات جنگ جهانی دوم، اقدام ابتکاری دیگری داشته باشیم ، لازم است پای شرکت نفت ایران و انگلیس را هم به میان کشیده از آغاز قرارداد نفتی تا ملی شدن آن در سال 1329 را هم محاسبه کرده انگلیس را بدهکار کنیم. با وصول این پول می توان هر از چندی پنجاه تا هفتاد هزار تومان به کسانی که نیازمندند کمک کرد.. حالا که سفره انتقام گیری ودریافت خسارت وغرامت پهن شده بهتر است یادمان به اسکندرمقدونی ، چنگیزخان مغول ، ترکان آسیای مرکزی ودیگران هم باشد البته یادمان نرود که این کار را درخفای کامل انجام دهیم چراکه اگر مصریان یادشان به کمبوجیه وتصرف مصر افتاد باید برای رابطه با مصر که به نظر می رسد دارد به جاهای خوب می رسد تاچندسال آینده هم صبرکنیم . البته یادمان باشد که هنوز دلمان از تجربه حمله عراق به ایران خون است وخرابی های این جنگ نیز هنوز دیده می شوند شاید بهتر باشد ابتدا به غرامت این جنگ نابرابر بپردازیم ....که فردا دیر نباشد..... [ سه شنبه 88/10/15 ] [ 1:9 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |