حسام ســرا
| ||
تصویرسمت راست:انگشت بریده شده گالیله دانشمند قرن 17 میلادی که توسط یک کلکسیونر یافته شده است.این انگشت به همراه یک دندان و انگشت شست و چند مهره در هنگام مراسم تدفینی که 95 سال پس از مرگ گالیله انجام شد توسط دانشمندان از بدن وی جدا شده است.
هر زمان شایعه ای شنیدیدو یا خواستید شایعه ای را تکرار کنید این فلسفه را به یاد بیاورید تاشاید کمکتان کند !
[ پنج شنبه 88/10/10 ] [ 12:13 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
خبر:اسامی پادشاهان ازکتاب های درسی تاریخ دانش آموزان آموزش و پرورش حذف می شود. «گفتگوی خبرنگار اعزامی گافنیوز به یکی از دبیرستانهای دخترانه جدید برای انجام گفتگویی درباره ورزش» ما: سلام دخترم. کلاس چندمی؟ دانشآموز: اجازه آقا سلام... اول دبیرستان. ما: چند سالته؟ دانشآموز: 13 سال. ما: دخترم موضوع گزارش ما ورزش هست. شما الان چرا اینقدر اضافه وزن داری؟ دانشآموز: آقا اجازه ما که اضافه وزن نداریم... تازه زنگ ورزش که دو ساله حذف شده به جاش درس اخلاق داریم. ما: خب درسته. ولی بالاخره آدم باید ورزش کنه یا دست کم کمتر بخوره که اینقدر چاق نشه. دانشآموز: آقا اجازه ما که چاق نیستیم. ما: چاق هستی دیگه دخترم... صبح چی خوردی؟ دانشآموز: نون و پنیر با شکلات و تخم مرغ عسلی و تیتاپ و هندونه و یه آبنبات چوبی موزی و یه لیوان شیر و سیب قرمز. ما: خب خیلیه دیگه. نه؟ دانشآموز: آقا اجازه ما که همه شو نخوردیم. همهش دو لقمه نون و پنیر خوردیم که فشارمون اومد پایین و مامانمون بهمون شکلات داد. بعد که حالمون خوب شد خواست تخم مرغ عسلی بده که تا یه قاشق خوردیم بهمون عُق نشست. بعد خواستیم تیتاپ بخوریم که تا یه گاز زدیم هوس هندونه کردیم اما تا یه قاچ خوردیم، بالا آوردیم و بعد واسه این که حالمون بهتر بشه و دیگه گریه نکنیم، خالهمون آبنبات موزی چوبی داد که خیلی دوست داریم، اما گفت به شرطی که شیرمون رو هم بخوریم. سیب هم که هر روز میخوریم که پسر بشه. ما: پسر بشه؟! چی پسر بشه؟ دانشآموز: آقا اجازه بچهمون دیگه. ولی معلممون میگه اینا بیفایدهاس و بچه هفتماهه دیگه جنسش عوض نمیشه... ما: مگه تو حاملهای؟! دانشآموز: آره... مگه چیه؟ ما: معلمهات هم می دونن؟ دانشآموز: آره... پس چی. تازه سر صف هم تشویقم کردند و قراره هفته دیگه با منتخب حاملههای مدارس منطقه بریم پیش وزیر آموزش و پرورش که بهمون جایزه بدن. آقا اجازه... اینقدر این مریم توفیقی که همسایهمونن حسودیش میشه که نگو. هر کارم می کنه نمیتونه حامله بشه. خانم بهداشتمون میگه حتما دختر تو اجاقت کوره که بعد سه بار شوهر کردن هنوز نتونستی بچه دار شی. اجازه آقا ما نمی دونیم به این تنبلا چطوری نمره می دن که تا کلاس چهارم میرسن. ما: پس الان تو توی مدرسهتون شاگرد اولی؟ دانش آموز: نه آقا مگه الکیه... من شاگرد چهارمم. شاگرداولمون غنچه صالحی هست که خود آقای مطهری هم یه بار بهش توی «جشنواره مُتعگان برتر دبیرستانهای تهران» جایزه دادن. پونزده سالشه ولی تا الان سه شکم زاییده و هشت بار ازدواج موقت کرده. خانوممون میگه غنچه تو گل بدی دیگه چی میشی! قراره بره مدرسه استعدادهای درخشان... ما: اون وقت شما چطوری اینهمه فعال هستین با این سن و سال؟ دانشآموز: مدرسه بهمون کمک میکنه. هر مدرسهای یه دفتر مخصوص "مُحب" داره که ... ما: محب؟ محب یعنی چی؟ دانشآموز: آقا اجازه میمش مال مطهریه ح مال حاجی و ب واسه بابایی. معنی هم داره. محب یعنی کسی که خیلی دوست داره و مهربونه. خانم فارسیمون گفته. ما: خب این دفتر چه کار میکنه؟ دانشآموز: مشکلات جنسی نوجوانان رو به طریقه آقای مطهری و آقای حاجی بابایی حل میکنه. یعنی ترتیب ازدواج موقت دخترها با پسرهای منطقه رو میده. نمره هم داره. ما: راضی هستی؟ دانشآموز: آره... ولی امتحانش یه خورده سخته. ما: در آینده میخوای چه کاره بشی؟ دانشآموز: آقا اجازه... معلم. ما: معلم همین درس؟! دانشآموز: نه آقا... این درس خیلی سنگینه پدر معلم درمیاد. میخوام معلم تاریخ بشم. از وقتی دولت پادشاها رو از کتاب تاریخ حذف کرده کتاب تاریخمون شده 15 صفحه. اینقدر خوش به حال معلممونه که نگو! ما: نظر پدر و مادرت چیه؟ دانشآموز: بابامون میگه من آخرش این مطهری رو با دستای خودم خفه میکنم ولی مامانمون مهربونه. میگه من نابغهام. چون تا پارسال من اشکالای درسیمو از اون میپرسیدم الان اینقدر پیشرفت کردم که مامانم اشکالاتش رو از من میپرسه! ما: ممنون. پیامی برای خوانندهها نداری؟ دانشآموز: نه. فقط تو رو خدا به پسرها بگین خجالت بکشن و اینقدر ترقه بازی نکنن. آدم حواسش نیست یهویی سقط میکنه توی امتحان میافته. بعضی ها انگار نه انگار که بابایی شدن.
[ دوشنبه 88/10/7 ] [ 11:34 عصر ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
وباز محرم فرارسید وباز شهر سیاه پوش شد وهمه دراندوه از دست دادن امامی بزرگ که جان ومال وخانواده اش را برای مبارزه با ظلم وفساد درکف نهاد اندوهناک شدند زیرا که او با ظلم ، زور ، تجاوز، نافرمانی ، انحراف از معیارهای اسلامی ، تبدیل خلافت به سلطنت وجانشین کردن یزید به جانشینی معاویه ، رواج فساد اخلاقی واداری و... به پیکارپرداخت والگویی برای مبارزه با حاکمان جور وتعدّی کنندگان به حقوق مردم شد .......... و باز محرم آمد،آنگونه که سالهای پیش آمد وهمچنان که سالهای آینده خواهد آمد . پرداختن به واقعه عاشورا وبزرگداشت جانفشانی امام حسین علیه السلام ویاران باوفایش از جنبه های گوناگون قابل مطالعه و بررسی است .گاهی از جنبه احساسی به این مراسم می نگریم وسعی در بیدارکردن وشاید تحریک احساسات شیعیان داریم که در این زمینه نوحه خوانی وزنجیر زدن ،مدیحه سرایی ، روضه و.. شیوه های دستیابی به این هدف به شمار می آیند . اما چنان که می دانید محرم، سراسر، شیون و زاری واحساس نیست می شود از نگاه یا نگاه های دیگر نیز به این مراسم واین حادثه نگریست !اصلا" مگر ما به داشتن چنین امامی نمی بالیم ومگر از قیامش ناراحتیم ؟ ما افتخا می کنیم که شیوه امام حسین وقیام او - اگر چه دیر امّا - بساط یزیدیان را برچید وظلم را رسواساخت و برخود می بالیم که شیوه آن امام هُمام الگویی برای مبارزانی شد که در راه اعتلای ارزش های انسانی والهی، او وقیامش را سرمشق قراردادند .گاندی رهبر فقید هند یکی از این افراد نامسلمان بود که به اعتراف خودش، روش امام حسین را برای مبارزه برگزید . به نظر می رسد به جنبه های احساسی قیام امام حسین علیه السلام بیش از سایر جنبه ها پرداخته شده است اما در سایر زمینه ها کاری درخور این حرکت صورت نگرفته وتعقل ما در این زمینه همپای احساسمان رشد نکرده است . از سوی دیگر می دانیم که نظام آموزشی در هر کشور برای پرورش قوه تعقل دانش آموزان شکل می گیرد ( با این توضیح که احساس او نیز همپای تعقلش درحال شکل گیری است ) اما در چندسال اخیر برپایی مراسم احساسی محرم به شکل وشیوه روز عاشورا آن هم با راه اندازی کاروانهای سینه زنی وزنجیر زنی وبرپایی هیئت های عاشورایی درمدارس به چند دلیل قابل نقد _ به معنای کالبد شکافی آن – است : یکم: مدرسه محل علم آموزی است ودانش آموزان به مدرسه می آیند تا به پدیده های مختلف جهان هستی وحتا خدا با نگاهی تعقلی بنگرند واز این رو خدا را در درس دینی باروش های علمی وعقلی می یابند ، می شناسند وآنگاه عبادت می کنند . اسلام دین عقل ومنطق است وآموزشگاههای آموزش وپرورش باید در زمینه نگاهی عالمانه وعاقلانه به داستان پرماجرای عاشورا ومحرم سال 61هجزی وپرداختن به شیوه های عقلانی ،دانش آموزان را با سخنرانی ، مطالعه کتاب های مذهبی ومسابقه آشنا کنند وسمت وسوی کارهای خودر را از اهداف عقلی وعلمی منحرف نسازند . دوم: چنان که می دانید جامعه از بخش ها ویابه قول جامعه شناسان از خُرده نظام ها یا نهادهای گوناگون تشکیل شده است. یکی از این نهادها ، نهاد مذهب است که مسجد به عنوان یکی از زیرمجموعه ها یا خُرده نطامهایش معرفی می شود کار مسجد واهدافش کاملا مشخص ومنطبق با نیازهای مسلمانان است که بنا بر مذهب افراد وظایفش تغییر می کند آنگونه که برپایی مراسم عاشورا درمساجد شیعیان به بخش جداناشدنی وظایف مساجد تبدیل شده است . درمقابل ، مدرسه ، نهاد دیگری است که وظایف وکارکردهایش بامسجد متفاوت است. با این توضیحات ، اگر مسجد وظایف مدرسه را انجام دهد ویا مدرسه دربخش تکالیف مسجد گام بگذارد به نظر می رسد نوعی آشفتگی ایجاد شده است . اشتباه نکنید! حرف این نیست که در مدارس کاری ویا برنامه ای برای محرم وعاشورا انجام نشود ؛ حرف من این است که اگر قرار است برای این حرکت تاریخ ساز ومهم تاریخ اسلام کاری صورت گیرد شایسته تر آن است که برشیوه های عقلانی این حرکت توجه بیشتری شود وبه نظر می رسد برای رسیدن به این هدف، برگزاری سخنرانی های تحلیلی ، معرفی ونقدکتاب ، معرفی فیلم ونقد آن، برگزاری مسابقه از کتاب های مختلف و.. می تواند راهگشا باشد . در غیر این صورت چنانچه مدرسه همان کار مسجد را انجام دهد یکی از این دو بدان دلیل که کارکردهای خود را درست انجام نمی دهد غیر ضروری است وچون مسجد ریشه اعتقادی بیشتری دارد ناچار باید مدارس را در دهه اول محرم تعطیل کنیم تا دانش آموزان با فراغت بال به مراسم مساجد وتکایا برسند مگر آن که دیدگاهمان را عوض کنیم وگرنه تا روزگار برمدار خود می چرخد در بر این پاشنه خواهد چرخید. [ جمعه 88/10/4 ] [ 3:13 عصر ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
بالاخره برف آمد وزمین را سفید پوش کرد خدا را شکر که خدا این نزولات جوّ ی را به اشرف مخلوقاتش واگذار نکرده است وگرنه باید دعواهای سیاسی و.. را به دعواهای تقسیم بارش به مناطق مختلف اضافه می کردیم و اوضاع نابسامان تر از الان می شد . می شد تشخیص داد که با آسمان بدون ابر ، صبح فردا زمین آنچنان یخ بسته است که برای حضور دانش آموزان در کلاس درس مشکلاتی ایجاد کند...صبح شد وزمین یخ بسته بود آنچنان که فکر می کردم می دانستم که باید خبرش را از مراجع تصمیم گیر بشنوم تا هم باور کنم و هم قانونی باشد ؛ رادیو را با زحمت روی موج اصفهان تنظیم کردم ،گوینده بعد از همه تعارفات معمول وبا لحنی که انگار اتفاقی نیفتاده با حوصله تمام ارتباطش را با روابط عمومی سازمان آموزش وپرورش اعلام کرد ، از آن سوی ارتباط ، صدای خفیفی شنیده می شد ،گوینده رادیو از کارشناس روابط عمومی آموزش وپرورش خواست تصمیم تعطیلی مدارس را از طریق فکس به رادیو اعلام نماید وبرنامه طبق معمول ادامه یافت . ساعت 7:20دقیقه صبح بود . گوینده باز روال عادی برنامه را درپیش گرفت . زمان به سرعت می گذشت ودانش آموزان ومعلمان ، سرویس های دانش آموزی و.. نمی دانستند در این شرایط جوّی تکلیفشان چیست . مثل همیشه مسیر خانه را به سمت دبیرستان با هر زحمتی بود پیمودم نزدیک مدرسه که رسیدم رادیو اطلاعیه سازمان آموزش وپرورش استان اصفهان را اعلام کرد : دبستانهای منطقه زرین شهر ، مبارکه ، ومنطقه باغبادران درنوبت صبح تعطیل شدند ..... فکرش رابکنید در این شرایط جوّی نامناسب دانش آموزی درکلاس اول با هزاران زحمت پیاده یا باسرویس خودش را به مدرسه رسانده است وبا در بسته روبرو شده است چه باید بکند ؟ درسرما بایستد ؟ دوباره مسیر رفت وبرگشت به خانه را بپیماید ؟از خوشحالی مدرسه شادمان باشد ؟ تازه چرا فقط دبستانها ؟ مگر جاده ی بچه های دبستانی جدای از راه بچه های راهنمایی ودبیرستانی است ؟مگر اتومبیل دبستانی ها از راهی به جز راههای معمول حرکت می کند ؟آیا نمی شد مسئولان تصمیم گیر (لااقل به دلیل مسئولیتشان)کمی زودتر از خواب برخیزند وخبر تعطیلی را زمانی به اطلاع برسانند که دیر نشده باشد ویا به جای تعطیلی ، مدارس را با یک یا دوساعت تاخیر آغاز کنند تاخللی در برنامه آموزشی مدارس ایجاد نگردد همچنان که برای فردای شب های قدر اینگونه عمل می کنند وظاهرا" مشکلی ایجا نمی کند . نزدیک دبیرستان رسیده بودم که رادیو اطلاعیه جدیدی را خواند :«دانشگاه آزاد دهاقان امروز تعطیل است »فکر می کنم در این لحظه دانشجویان شهرهای دیگر که دانشجوی دانشگاه دهاقان بودند کیلومترها با خانه فاصله داشتند . نمی دانم از شنیدن خبر تعطیلی دانشگاه خوشحال شده اند یا ناراحت اما مطمئنم که بسیاری از آنان فحش های آبداری را نثار تاخیر کنندگان در اعلام این تصمیم ـ به هر دلیل ـ کرده اند . فحش چیز خوبی نیست ومن با گفتن وشنیدنش موافق که نیستم مخالف هم هستم ولی اینجا با اصفهانی ها موافقم که «فحش بادبزن جیگره» یعنی اگر فحش مشکلی را حل نمی کند در عوض جگر آدم را خنک می کند. امید که جگر مسئولان هم خنک شود مثل همان برفی که به جاده چسبیده بود ومانع از رفت وآمد وسایل نقلیه می شد . [ دوشنبه 88/9/30 ] [ 12:25 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
عجبا از این آدمی . موجودی باتوانایی جسمی محدود وادعای فراوان . وعجبا از این آدم ایرانی که ادعایش گوش فلک را کر کرده است اما در رفع نیازهای اولیّه اش مانده است . لحظات ناراحتی اطرافیانش نمی داند چگونه با آنها همدلی کند ،گاه می ماند که سکوت کند یا حرف بزندو گاهی نمی داند که چگونه خود را درشادی دیگران سهیم کند . ما ادعای بسیارداریم وتوانایی اندک( والبته توانمندیهایی که اینجا نمی خواهم بدانها بپردازم) . افسوس که لاف وخودبزرگ بینی مانع از این شده که ضعف هایمان رابشناسیم و در رفع نیازهای اولیه ی انسانی خود _ فارغ از هر عقیده ومسلکی _ مانند ارتباط صحیح وانسانی برقرارکردن، تحمل سختی ها ومشکلات ، درست لباس پوشیدن، درست غذاخوردن ، درست حرف زدن ، تحمل حرف مخالف و..گامی یا کم تر از گامی به جلو برداریم . مانده ایم در ابتدای خط و... [ شنبه 88/9/28 ] [ 12:14 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
چندی پیش سیمای شبکه اصفهان درپایان هر هفته برنامه ای را بانام «پیک هفته»آماده وپخش می کرد .اخیرا" نیز برنامه دیگری را با نام «پرانتز»برای پخش آماده می کند. در این برنامه ها یکی از مسائل اجتماعی که غالبا" دربخش آسیب های اجتماعی دسته بندی می شوندمورد بررسی قرارمی گیرد . نکته ی جالب در این برنامه ها استفاده از چند نفر کارشناس ثابت برای کالبدشکافی موارد وبیان نظر است وعجیب تر این که این چند نفر در«همه ی زمینه ها» کارشناسند! از داشتن ونداشتن ماهواره گرفته تا اعتیاد، روابط دختر وپسر،رشوه گیری در ادارات ،اینترنت وچَت و... آدم از این همه اظهارنظر درهمه ی زمینه ها واز این« همه چیز دانی» آنها حیران وسرگردان می شود.یکی نیست به این کارشناسان محترم بگوید اگر برای مردم، شان ومنزلتی قائل نیستید دست کم برای شخصیت خودتان شانی قائل شوید واعتبار خود را با نظرات آبکی ودست چندم درمعامله ای باقیمت ناچیز و گاه ،مجّانی به حراج نگذارید. [ شنبه 88/9/21 ] [ 11:28 عصر ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
طنز، معنایی شگفت میان آدمیان است با این زبان می توان انتقادهای تند را به شکلی بیان کرد که تندی وتیزی «انتقاد» رانداشته باشد. طنز ،بیان تلخی های جامعه با روکشی از شیرینی است به نحوی که پس از خندیدن ، کم کم تلخی های بیان انتقادی خود را نشان می دهند . سالهاست صدا وسیما به دلایل گوناگون از تهیه وساخت برنامه های طنز اجتماعی که بیان دردهای جامعه را در بر گیرد ناتوان بوده است (قصد من بیان این تنگناهای برنامه سازی نیست) اما درطنز مسافران ،آدم های معمولی جامعه با تعدادی انسان فضایی درفضای جامعه ایرانی گرد آمده اند و آرام آرام رفتار ایرانیان بافرهنگ، بر روان آدم فضایی ها اثرمی کند وآنان می آموزند که آدم های زمینی احساس دارند ، دروغ می گویند ، زود قضاوت می کنند و... بعلاوه آدم فضایی ها از ما زمینی ها می آموزند که همدیگر را دوست بدارند ، پول را بشناسند وبرای جمع کردنش هرکاری بکنند و... به نظرم آخرین سکانس هر قسمت از این مجموعه تلویزیونی که به ارائه گزارش به فضا اختصاص دارد وپیام آن قسمت را منتقل می کند جذاب ترین بخش این مجموعه است . اگر همه این پیامهای فضایی را که درقسمت آخر هر بخش مخابره می شود در یک مجموعه گرد آورند شاید خود، مجموعه گرانبهای تازه ای شود که آدم های فضایی هم مشتریش باشند. پی نوشت : روزگاری در این سرزمین، داستانها را از زبان حیوانات نقل می کردند ، بعدها به ناکجاآبادی مثل پشت کوه ،علی آباد، و برره نسبت دادند وامروز ناچارشده اند از آدم های فضایی ( یا دست کم از نامشان ) بهره گیرند! به نظرشما راز این موضوع چیست ؟ [ دوشنبه 88/9/16 ] [ 11:45 عصر ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |