حسام ســرا
| ||
خدایا این کشور (ایران ) را ازخشکسالی ، جنگ ودروغ ایمن دار. ایران کشور کم آبی است ، همه می دانیم . جنگ نیز درتاریخ این مرز وبوم بسیار رخ داده است. آیا دروغگویی هم درتاریخ ما سابقه داشته که داریوش ، شاه هخامنشی ازخدای خودایمنی می خواسته است؟؟ مثل همیشه دلم رابه نظرات شما امیدوار کرده ام. دریغ نکنید این هم نظر اندیشمندانه دوست خوبم عبدی عزیزکه دربخش نظرات آمده است: حسامی عزیزم ایران کشوری است که طوفان های سهمگین تاریخی را از سر خود گذرانده است و ناچار خصوصیاتی ویژه در ایرانی ،از آن همه حوادث غیر مترقبه به جا مانده است دروغ محصول بی اعتمادی و ترس است در واقع پنهان کردن واقعیت به هر صورت ممکن . این است که ایرانی در تمرین و ممارست قرون دراز برای حفظ خود و به طور کلی علایق اش به ملتی تحویل شده است که امروزه در تمام ملل دنیا در این ویژگی زشت اخلاقی شاخص شده است . شما به تاریخ برگردید تمام اقوام از ترک و عرب و بیابان گرد مغولی و یونانی...پهنه ایران را در نوردیده اند و ایرانی بر خلاف ملل دیگر توانسته است جزئیاتی از فرهنگ و زبان خود را حفظ کند ناگفته نماند هر یک از این اقوام ،گاه، قرن ها در ایران مانده و سلسله های حکومتی بر پا کرده اند و خواستها و منش خود را در مملکت جا کرده اند. خواهیم دید که مردم ایران تا چه اندازه در این مهم، ظرافت و زیرکی و سازگاری با ناهنجاریهای اجتماعی از خود بروز داده اند. این همه ما را با چهره ای نه چندان حقیقی به جهانیان شناسانیده است و چون خود نیز تلویحا" این راپذیرفته ایم قدری دشوارتر شده است،وگرنه زشت ترین گناه در چشم ایرانیان چه با توجه به آیین های کهن ایرانی زردشت و آیین مهر و..و چه دین مقدس اسلام دروغ بوده و هست.من چون ارتجالا" و با مراجعه به محفوظاتم عرض می کنم شاید قدری دقیق نباشد ولی در کتیبه ای که ظاهرا در استان سلیمانیه عراق یافته شد آمده است: زور کار ارب کردنه خاپور گنای پاله حتا شاله زور ژن و کنیکا و دیل بشینا مرد آزا تلی و ری خوینا این در تحسّر از حجم خرابی و و یرانی ناشی از تهاجم عرب به آن خطه آمده است نزدیک به این معنی: ستمگر عرب از گنای پاله تا شهر شاره زور یا همان شهر زور را خراب کرده است.زن و دختران به اسیری می روند و مرد آزاده به خون خود می غلتد.این یکی از حوادثی است که ایرانی با آن در تعارض قرار گرفته است در همین ستون توحش بیابان گردان دیگری از مغولستان و سرزمین های دور با فرهنگ صحرانشینی بسیار غیر همگن و ترکان و یونانیان و سکاها و ... را جمع بزنیدو در نکبت های ایام ایرانی و سلاطین قومی و محلی نادان ضرب کنید ببینید محصول آن چه خواهد شد. به نقل ازدوست خوبم آقای عبدی ازبلاگ :
[ یکشنبه 86/2/16 ] [ 9:39 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
پرده اول: پشت فرمان اتومبیل نشسته ام ، پیادگان رابابوق دعوت به بازکردن راه می کنم وراه را«حق »خودمی دانم ؛پیادگان ازبرخوردمن ناراضی به نظر می رسند، چندلحظه بعد ازماشین پیاده می شوم تاعرض خیابانی راطی کنم ومثلا"چیزی بخرم ، دراین هنگام اگر راننده ای بوق بزند «بی فرهنگ » است وازاصول شهروندی بی خبر !!! پرده دوم: دوران تبلیغات انتخابات است ، طرفداران نامزدها آمده اند تابرای محبوبشان تبلیغ کنند ، آن که پوشش خاص دارد مثلا" مردی که آستین کوتاه پوشیده است (تعجب نکنید هنوز هم درشهرستانها پوشیدن آستین کوتاه راگروهی گناهی نابخشودنی می دانند؛ درکلان شهرها چطور؟ خودتان چه تصوری دارید؟) یاباکروات آمده است «بی دین » خطاب می شود ومحبوبش لامذهب ، اما دوران انتخابات تمام می شود وطرف غالب با آستین کوتاه درمحافل دیده می شود اما دیگر بوی الحاد نمی دهد !! چرا؟ پرده سوم : وقتی درقدرت نیستیم ازضعف فرهنگ واقتصاد وسیاست داخلی وخارجی زبان به اعتراض وفریاد می گشاییم اما هنگامی که قدرت رابه چنگ می آوریم سکوت می کنیم ! آیا مشکلات ، دراین فاصله زمانی حل شده اند؟!! پرده چهارم:
هنگام انتخابات است ، خبرنگاران برای تهیه گزارش به سطح شهر رفته اند تامصاحبه کنند ، تیپ متفاوت دختران وزنان والبته پسران ومردان را درسیما می بینیم وگاهی اگر شد از شبکه های برون مرزی . درآن زمان حسّاس کسی را فکر حجاب وپوشش اسلامی نیست وباتوجه به شرایط حساس داخلی! وبخصوص خارجی !! این نوع پوشش قابل توجیه است .اما....انتخابات می گذرد ودوران آرامش فرامی رسد وهمان دختران وزنان وپسران ومردان دیروز می شوند جلف وبدحجاب؛ وبا تذکر نیروهای نکیر ومنکر ( همان امربه معروف ونهی ازمنکر معروف ) روبرو می شوند.
نمی دانم شماهم گاهی دوگانه عمل کرده اید یانه؟
هیچ چیز جذاب تر ومهم تر از این کامنت های تو نیست.وقت کردی پیغامی بفرست که عزیز تر از آن هدیه ندیدم به همه عمر!
[ شنبه 86/2/15 ] [ 7:58 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
چندی است سخن از طرح نیروی انتظامی برای گسترش امنیت اجتماعی که بیشتربا عنوان طرح مبارزه با بدحجابی مطرح می شود برزبانها جاری است . درباره لباس های موجود دربازار وتناسب آن با فرهنگ ما دیدگاهم را درچند پُست قبل درنوشته ای باعنوان « مامان چی بپوشم » بیان کرده ام ( این نوشته دربخش آرشیو مطالب درقسمت نوشته های من ، قابل دسترسی است ) اما درباره مبارزه با بد حجابی چند نکته قابل یادآوری است : اول : پا راکه درون مدرسه می گذارم معاون مدرسه بانگاهی غضب آلود به من می فهماند که سر ووضعم مناسب نیست ، بچه ها اما دیدگاهی دیگردارند ، بعضی ازمعلمان هم مثل من لباس پوشیده اند امّا نمی دانم اشکال کارمن کجاست ؟حیرانم!!. دویّم : شب به مهمانی رفته ایم . درکنارمن کسان دیگری نشسته اند ؛ همکلاسی سال قبلم . دختر رئیس اداره پدرم . دختر مدیر مدرسه . نوه روحانی محله مان وبالاخره دختر ناظم مدرسه که مراچپ چپ می نگریست؛ همه مثل هم لباس پوشیده ایم اما نگاه همه به مایکسان نیست !انگاربرخی ازما خطایشان «خطاتر »است !!!. سیّم: به گذشته می نگرم . چند دهه قبل زمانی درهمین مرز وبوم کسانی خواستند «به زور » چادر ازسر زنان بردارند ونمی دانم چرا این داستان را « کشف » حجاب خواندند اما توفیقی نیافتند. می دانید چرا؟ یاد ترکیه افتادم که چندسال قبل ماجرای خانمی ( شایدنماینده مجلس بود) که می خواستند « به زور» مقنعه اش رابردارد ، سوژه شد؛ وقتی ازاو پرسیدند که نظرت درباره حجاب درایران چیست ؟گفته بود درایران سعی دارند «به زور» مقنعه بگذارند ودرترکیه « بازور » بردارند . آن روز این گفته برایم عجیب بود اما… چهارم: به سازمانهای فرهنگی جامعه فکر می کنم ؛ازنهادهای کاملا"فرهنگی تا غیر فرهنگی . وقتی مثلا"اداره آب وفاضلاب قدم درراه فرهنگ می گذارد ومدعی برگزاری کلاسهای فرهنگی است ، وزرای فرهنگ وارشاد اسلامی، مهندسین وتحصیلکردگان عرصه علوم پایه اند،چه نتیجه ای جزاین می توان انتظار داشت ؟ دردوران گذشته بیشتر وزرا ومعاونان وزارتخانه ها ازجمله آموزش وپرورش وفرهنگ وارشاداسلامی ( فرهنگ وهنر) درزمینه کاری خود دکترا داشته اند یعنی با مبانی آن حوزه آشنایی کامل داشتند اکنون چه؟سیاست های کلان فرهگی مارا چه کسانی تعیین می کنند؟ پنجم: آموزش های ما ازمنابر گرفته تامدارس ودانشگاهها ، بیشتر جنبه تبلیغی دارند تاقانع کردن استدلالی. وقتی جوان این دیار بامشکلات بی شماری سردرگریبان است ، بیکاراست ، مراکزتفریحی سالم ندارد ، امکان ازدواج آسان برایش مهیا نیست ، با برداشت های سلیقه ای من وشما که برخی ازآنها مستند به سندمعتبری نیست مواجه است … وازطرفی برای داشتن حجاب اسلامی قانع نشده شاید پا رادر حریم حاکمان بگذارد وبخواهد بااین نوع رفتاراجتماعی اعتراض خود رابیان کند اعتراض به کسانی که می توانستند کاری برایش وبرای قشر عظیم جوان بکنند ونکردند. بازبه تاریخ ایران نگاه می کنم دیر زمانی ایرانیان حجاب ویژه داشتند وچادر متعلق به آنان بود ؛چندویژگی فرهنگی ایرانی راحفظ کرده ایم که بخواهیم ازایرانی بودن چادر دفاع کنیم؟ می دانم حجاب انحصار به چادر ندارد وبرخی ازچادری های ماهم بدحجابند!! اما برداشت همه دراین باره یکسان نیست! من هم براین عقیده ام که زنان ودخترانی که باسیمای غیرمتعارف پابه کوچه ، خیابان واماکن عمومی می گذارند خودرا دردام هوسرانان اسیر می کنند وگوهرانسانی آنان نباید دراین کشاکش آسیب ببیند اما برای قانع کردن آنها باید راهی دیگربرگزید شما بگویید چگونه؟ طرح جدید نیروی انتظامی لایه های مختلفی دارد که امنیت فصل مشترک همه آنهاست امنیت زیرساخت هایی دارد، به نظر می رسد چنانچه زیرساخت های هرپدیده ای استحکام نیافته باشند نمی توان به روبناها دلخوش بود وباز بر این نکته تاکید دارم که مهم ترین زیرساخت دراین عرصه « فرهنگ عمومی » است تجربه تاریخی وبومی ما گواه این نکته است که دراین موارد اجبار وزور کمترین اثر راداشته است اگرچه ممکن است کنترل مزاحمین خیابانی راچاره ای جز اجبار وزورنباشد. [ سه شنبه 86/2/11 ] [ 7:43 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
دیرزمانی است بادنیای وب آشنا شده ام ؛نُخُست ،جستجو و چرخشی درسایت هاوبلاگهای متفاوت وسپس طراحی وبلاگ "حسام سرا" وباقی ماجرا... برای من تولید متن ، مهم تر از کُپی وپیست است ،همواره کوشیده ام این قرارداد شخصی را رعایت کنم ؛این را هر بازدید کننده ای که دست کم دوبار به حسام سرا سر زده باشد می داند. وقتی مشخصات وبلاگهای دیگر رامی بینم تابا نویسنده آن آشنا شوم به چند تقسیم بندی می رسم : (به نظرشما شناخت نویسنده یامدیر وبلاگ چه اهمیّتی دارد؟) 1ـــ گروهی ازبلاگرها مشخصاتی ارائه کرده اند که کمتر می توان به درستی آن شک کرد؛اگر این اطلاعات بامکان سکونت ، شغل و اگر امکان داشته باشد عکس بلاگر همراه باشد این "شک" به کمترین درصد می رسد . 2ـــ گروهی دیگر به آرمان وآرزویی بسنده کرده ومشخصات مُبهمی داده اند ،ممکن است برخی کاربران به این اطلاعات اعتمادکنند ولی همه نه، شما ازکدام ذسته اید؟ 3ـــ وامّا دسته سوّم : این دسته بابهره گیری ازویژگیهای روانی برخی ازکاربران ، لوگوی دُخترکی مجهول الهُویه یاهمان ناشناس خودمان را بر می گزینند وعنوانی دارند که بیشتر ،مخاطبان خاص راهدف قرار می دهد ،با این توضیح که همه رانمی توان بایک چشم دید نمی دانم چرا بلاگهای دسته سوم، هم بازدید کننده بیشتری دارند وهم نظرات افزونتر.گو این که شرایط اجتماعی جامعه ونبودن ارتباط منطقی وصحیح این دوجنس لطیف ، این شرایط راایجاد کرده وشاید هم اساسا" موضوع چیز دیگری است !! چراوقتی بعضی ازما با جنس مخالف خود، دردنیای واقعی وحتی مجازی، روبرو می شویم اختیار ازکف می دهیم ؟ اشکال کارکجاست؟ چرا بعضی ازما اولین سوالمان در«چت» «جنسیت شما» است ؟زن ومرد دوموجود انسانی اند، البته باتفاوتهای خاص خودشان ؛ حالا نمی شود این سوال جنسیتی رابعدا" ــ اگر ضرورتی پیش آمد ــ بپرسیم ؟ وقتی موضوع ومحتوای بلاگهایی را که من دوجنسیتی نام نهاده ام درچندین وبلاگ دیگر می بینی ومی بینی که بازدیدکننده زیادی ندارد و همان اندک بازدیدکنندگان دربخش نظرات ، نظری نداده ویا چیزکی با بی حوصلگی نوشته اند ،چه نتیجه ای می گیریم؟بی آنکه بخواهم درصدی ازاین آمار راارائه کنم می بینیم که بعضی ازوبلاگها بامشخصاتی جعلی راه می پیمایند ، نوع نگاهشان ، ادبیاتی که بکارمی برند ، پیام هایی که می گذارند و... این راتاحدودی ثابت می کند ، برخی هم می کوشند سن وسالشان رابیشتر یاکمترازآنچه هست عرضه کنند ، نمی دانم چرا؟ شمامی دانید؟ چندی پیش وزارت ارشاد خبر از ثبت وبلاگها وسایت های خبری داد ومدیران آنهارا تشویق به این امرنمود ،بماندکه آیا این موضوع دردنیای تودرتوی مجازی امکان دارد یانه ؟ اما آیا بهترنیست خودرا هرآنچه هستیم بنماییم ودرفکر ساختن چهره ی متفاوتی از خویشتن نباشیم؟ البته دردنیای اینترنت ـ به ویژه در ایران ـ که کاربران ، اغلب نوجوانان کنجکاو وجوانان مشتاق دانایی هستند شاید نوشتن اطلاعات واقعی به ویژه برای دختران ، دردسرهایی راموجب شود اما چنانچه مدیروبلاگ ، بارویکردی علمی ،خبری ، اجتماعی ، ادبی و.. پابه این عرصه نهاده باشد وباکسانی که نه از روی نیّت پاک ، صفحه ای رابازکرده ونظری غیر اصولی وخارج ازمعیارهای عرفی واخلاقی می دهند صریح ، بی باک ومنطقی برخورد نمایند به تدریج مشکلات ازبین می رود.(شماهم همین گونه فکرمی کنید؟)راستی چرا زنان ودختران ما دردنیای اینترنت امنیت لازم ندارند تاباهویّت اصلی خود بنویسند وبادیگران ارتباط سالم برقرارکنند؟ اغلب وبلاگها درایران رویکردی غیرسیاسی داشته وبه اشخاص حقیقی تعلق دارند ، به نظر شما چه دلایل دیگری می تواند به مجهول الهُویه شدن (همان ناشناس ماندن) مدیر ومبهم بودن مشخصات فردی بینجامد؟ [ شنبه 86/2/1 ] [ 8:23 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
در دوپُست قبلی بانام «تلنگُر» درباره اخلاقیات ماایرانیان مطلبی آوردم که نقد دوست فرهیخته ام ــ مسعودناظم رعایا ـــ را درپی داشت و درسایت سده لنجان درج شد ؛ آنچه درپی خواهد آمد نقد ایشان ونگاهی به این نقد است که امید است سودمند باشد: دوست اندیشمند و فاضلم ــ اکبر اقای حسامی ــ در وبلاگ دوست داشتنی حسام سراــ که خواندن ان بر هر اینترنت کاری از اوجب واجبات است و دلایلم را برای این کار در نوشته ای دیگر خواهم نوشت ــ نوشته زیبایی را اورده اند که پس از خواندن ان بر خود بایسته دانستم نکات زیر را به اگاهی او و شما خوانندگان ارجمند برسانم. 1-نه تنها در ایران « مُرده ی بد وزنده ی خوب وجود ندارد!» که عکس این هم هست.خیلی از مرده ها هم همیشه خوب نیستند.ما مرده های زیادی را می شناسیم که خوب نیستند.این ما هستیم که با عنایت به منافع خود و مصلحت تعیین می کنیم که چه کسانی از زنده و مرده ها خوبند یا بد.ایا از مدرس در زمان پهلوی دوم نامی بود.شما نگاه کنید بسیاری از دانشمندان ما در حیات خود نه تنها نامی از انها نبود بلکه در مرگشان هم همینگونه.دلایل زیادی وجود دارد که ما چه کسی را خوب یا بد می دانیم.بسیاری از زنده های امروزی که بدند در پیش از این خوب بودند یا انها که اکنون خوبند پیش از این بد بودند.بنا بر این در فرایند بزرگداشت افراد باید دید چه کسانی چه کسانی را بزرگ می دارند [ چهارشنبه 86/1/29 ] [ 10:53 عصر ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
ازآستانه در ورودی که وارد می شوی سیاه چادری رامی بینی که دستت رامی گیرد وتو را به اعماق زمان می برد ؛ به گذشته های دور ، آنجاکه اثری از زندگی ماشینی وتجملات امروزی نیست ، توهستی وطبیعت ، طبیعت است و زندگی و صداقت و... جلوتر می روی پا را که به داخل ساختمان می گذاری همه چیز بوی گذشته می دهد ، تنورگلی وآسیاب دستی ( دست آس =آردچی ) ، ابزار وادوات کشاورزی وخرمنکوبی ، خیش ، یوغ ، زنبر ، خرمنکوب =چوم، قالب خشتمالی ، گاله، یانه =هاون سنگی ، چرخ نخ ریسی ، قپان ، ... وسرانجام کُرسی که زمستانهای سرد بی وسیله را گرما می بخشید و نیاکان ماتاچندسال پیش، دور ازچشم وهم چشمی ها وتجملات امروزی ، زمستانها در زیر همین مکعب چوبی صفایی می کردند وخوش بودند . درگوشه ای رادیویی رامی بینی که گذر زمان، غبار فراموشی به او داده ونماد جدال همیشگی سُنت ومُدرنیته است وشاید که نه، حتما" در زمان خودش ـــ مثل اینترنت چندسال پیش ـــ کسانی آن رادلخوش نداشتند ودستیابی به آنراگناهی نابخشودنی می شمردند . برای من که درآخرین سالهای حیات برج ها ، آثار وساختمانهای باصفای قدیمی نیاکانم ، علاوه برچشم سر از دریچه دوربین به آنها نگریسته ام ، دیدن نمادی ازآنها درجایی مثل اینجا اشک وشوق را باهم دارد؛ شوق یادآوری گذشته هایی که هویت مارا می سازند واشک بی توجهی گروهی که به خاطر چندصنّار بیشتر تیشه بر ریشه ما زدند ونگران ازغفلت وساده انگاری کسانی که می توانستند جلوی این تخریب رابگیرند ونگرفتند ... آنچه بود گذشت ، حال ما مانده ایم ومشتی خاطره ازگذشته ای که ریشه های ما را درخود پرورش داده است . اقدام جوانان باغیرت شهرمان رادربرپایی اولین موزه مردم شناسی غرب استان اصفهان (شهرستان لنجان)که به همت شهرداری چمگردان انجام شد می ستاییم وشهروندان فهیم وهمه فرهنگدوستان محترم را به بازدید از این موزه که درابتدای ورودی شهر چمگردان ــ روبروی شهرداری ــ واقع شده دعوت می کنیم . دیدگاهتان رامشتاقانه چشم در راهم [ یکشنبه 86/1/19 ] [ 6:57 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
درپُست قبلی که درباره اخلاقیات ما بود نظرات، بعد ازتعارفات معمول آن بود که « بابا این دردی است که همه به آن مبتلاییم ، درمانش رابگو ...» راستش من در این عرصه نه درمانگرم ونه مُصلح اجتماعی ، ...امّا این البته تکلیف مرا ساقط نمی کند که چیزی نگویم ( فرمول همه چیز دانی ، اینجا هم عمل می کند !!!) بنابر این براساس درک اندک خود، نظرم رامی گویم تا شاید به وظیفه ام عمل کرده باشم. به ادبیاتمان نگاهی بیفکنیم ، وقتی می خواهیم انتقادی رامطرح کنیم ، نقصی رانشان دهیم ، با نوعی کجروی مخالفت کنیم ، خرافات زدایی کنیم و... به جای صریح وبی پرده سخن گفتن ابتدا حدیثی رامی خوانیم ( اگر شد ترجمه اش را هم ) بعد شعری رازمزمه می کنیم ، سپس ضرب المثلی راچاشنی می کنیم وآنگاه باگوشه وکنایه، انتقادمان را ــ البته درلباس کنایه ــ مطرح می کنیم !! ادبیات ما مشحون ازمتونی است که از زبان حیوانات گفته شده چراکه حکّام انتقادناپذیر ما کمترین اعتراضی رابرنمی تافتند و ادیبان ما مجبور بودند چنین روش غیر مستقیمی رابرگزینند .آیا حالا اوضاع تفاوتی کرده است ؟ فکرش رابکنید که در دور واطرافمان عموما" چه کسی را آدم خوب می دانیم ؟ چه کسی رازرنگ می شناسیم ؟ آیا نه این است که هرکس بتواند از هر راهی گلیم خویش واطرافیانش راسالها زودتر ازموعد مقرر ازآب بکشد به لقب « زرنگ » مفتخر می کنیم وبیچاره آدمی را که دراین ماجرا متعادل عمل کرده بی دست و پا و جُلُمبُر؟چه کسی این ادبیات رابه کار می برد؟ کمی به عقب تربرگردیم ، دردوران مدرسه عموما" کدام دانش آموزان به عنوان نمونه اخلاقی شناخته می شدند ومی شوند؟ ــ از استثناها بگذریم ــ آدمی بی دست وپا ، فاقد شهامت اعتراض ، ترسو و... که دایم دستانش را به جای ساختن وپرداختن ، به نشانه احترامی کاذب روی سینه اش قرار می دهد را به عنوان دانش آموز با انضباط ودرواقع الگوی اخلاقی به دیگران معرفی می کنیم وبعد ....این تسلسل ادامه می یابد!!! . حالا اگر دانش آموزی به نظام مدرسه ــ درست ونادرستش بماند ــ معترض شد و دربرابر بی نظمی واحتمالا" بی عدالتی برآشفت تکلیفش معلوم است ، اولین وکمترین تصمیم ، کاهش نمره انضباط است ... چه باید کـــــــــــــــــــرد؟ به جرأت می توان گفت راه برون رفت ازاین بن بست اخلاقی ـ اجتماعی ، توجه ویژه ومخصوص به آموزش وپرورش ودستگاه تعلیم وتربیت والبته پس از آن رسانه های گروهی به ویژه تلویزیون ودستگاه های فرهنگ ساز است . درباره آموزش وپرورش فکر نکنید چون معلمم چنین نظری دارم البته منظورم از این موضوع فقط توجه به معلّم نیست که البته باید به این عنصر ذی روح آموزش وپرورش بیش از این ها توجه شود ...وقتی کتاب های درسی ما روحیه صراحت راترویج نمی کنند ، روابط حاکم برکارکنان مدارس ومدیرانشان شفاف وصریح نیست و... نباید توقّع داشته باشیم که مثلا" من به عنوان معلم ، دانش آموز بی باک وجسور را ــ هرچند ممکن است در درس موفق نباشد ــ به عنوان نمونه اخلاقی معرفی کنم چون من هم درهمین فضا رشد کرده ام. نسل کنونی ما بازمانده همین تعلیم وتربیت است ؛ پدران ، مادران ، معلمان ، مدیران ومسئولان فرهنگی وغیر فرهنگی جامعه، همگی دست پرورده همین اخلاقیاتند ؛ تنها روزنه امیدی که سراع دارم نوباوگانی هسنتد که چشم به فردا دوخته اند ؛ آنان را « باید » دریابیم وتنها «بستر مهم » رشد وبالندگی دراین زمینه آموزش وپرورش است . نگاه به آموزش وپرورش کشور ما مصدوم وباکمی صراحت فاجعه آمیز است ؛ فکری باید کرد ، دست کم بیایید با هم روراست باشیم ودر باره اخلاقیات شعار ندهیم ، همچنین مسئولان درباره آموزش وپرورش .... برقرار باشید نقد منصفانه شما رابی صبرانه خواهم خواند ، امید که دریغ نکنید. [ پنج شنبه 86/1/16 ] [ 6:13 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |