حسام ســرا
| ||
مردان با زنان برابرند اما ،زنان برابرترند. خوشا به حال جوراب فروشان شهر! روز پدر مبارک. این نظر یکی از خوانندگان حسام سراست که دارم به معانی پنهانش فکر می کنم این که چرا روز پدر جوراب فروشی ها شلوغ است (درست وغلط بودنش را جدی نگیرید) دراین باره باید گفت: - گاهی اوقات مردها به داشتن جوراب تمیز کمتر دقت دارند واجبار زنان برای خرید جوراب نو به جایی نمی رسد ناچار روزمرد را بهانه می کنند تا مشکل سالانه شان رابرطرف کنند (چاره، گوش دادن به حرف زنان برای خرید جوراب نو درطول سال است!) - ماشین های لباسشویی که همه لباسها را باهم می شوید بعد از مدتی جورابها را از شکل وقیافه می اندازد وآنقدر شُل می شوند که به آسانی تاقوزک پا پایین می آیند وکسی به فکر چاره نیست ناچار زنان ،روز مرد رابهانه می کنند و... - جوراب هدیه ای است که مردها درمورد مدل ورنگ و... آن کمترسختگیری می کنند - بیشترمردها اقتصادی تر از زنها هستندومی توانند جوراب را سالها نگهداری کنند برای روزمبادا!همانگونه که زنها زیورآلاتشان را برای روز مبادا ذخیره می کنند ،روز مبادایی که باشدت فقرهم گاهی هرگز پیش نمی آید! - درخانواده هایی که زنها شغل ودرآمدی ندارند هزینه خرید هدایا از جیب پدران پرداخت می شود به همین دلیل هرچه این هزینه کمتر باشد آنان خوشحال ترند بنابراین جوراب هدیه بدی نیست! - نمی دانم شما با هدیه خریدن اجباری موافق هستید یا نه؟ اما به نظر می رسد هدایای غیرمنتظره هرچند کوچک هم باشند اثربیشتری روی فردبگذارند شاید اگر همین جوراب را دریکی از روزهای معمولی سال به پدرتان هدیه بدهید خوشحال ترشود به خصوص وقتی بداند این هدیه را فقط بخاطر خودش خریده اید نه از روی اجبار ومناسبت و... - دوستی می گفت به نظرمن بهتر است در این روز کارخاصی انجام دهیم که رضایت پدر یا در روز زن رضایت مادر یا همسر راجلب کند مثلا" خانه شان راتمیزکنیم، برایشان آشپزی کنیم ،مشکلات زندگیشان را درحد توان برطرف کنیم و...آنان به روابط عاطفی ما محتاج ترند آنچنان که ما نیز. - روزهای تقویمی می آیند ومی روند ؛گاه اجبار اجتماعی وروابط فامیلی ما را مجبور می کند دست به کارشویم .وکاری بکنیم!بهتر نیست در این روزهابرای خودمان روش وفلسفه ای داشته باشیم وبا آگاهی بیشتر،همان روش را درتجلیل از پدر،مادر،همسر ودیگر افرادی که درمناسبت ها قرارمی گیرندبه کاربندیم؟ نظرشما چیست؟
[ دوشنبه 91/3/15 ] [ 1:5 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
با بغض می گوید :زن که باشی ......،گاهی بی دلیل اشک می ریزی و با تمامی تلاشت.. ریز ریز خُرد می شوی..!!
بیشتر و بیشتر تلاش می کنی..
مردم شهری که همه در آن می لنگندبه کسی که راست راه می رود می خندند!!!درد دارد وقتیهمه چیز را می دانیو فکر می کُنند نمی دانیو غصّه می خوری که می دانی
و می خندند که نمی دانیروز مرد بر زنان و روز زن بر مردان ایران زمین مبارکباد!دوستی برایم نوشته است :مردان هم قلب دارند فقط صدایش، یواش تر از صدای قلب یک زن است! مرد ها هم در خلوتشان برای عشقشان گریه می کنند! ... شاید ندیده باشی؛ اما همیشه اشک هایشان را در آلبوم دلتنگیشان قاب می کنند! هر وقت زن بودنت را می بینم؛ سینه ام را به جلو می دهم،صدایم را کلفت تر می کنم ... ... تا مبادا...لرزش دست هایم را ببینی ! ودوستی دیگر : مرد ها سکوت می کنند!!! راست می گویند؟
[ جمعه 91/3/12 ] [ 12:0 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
تاریخ وفرهنگ این مرز وبوم ریشه درباورهای اقوام وطوایفی دارد که هریک برای خودفرهنگ مستقلی دارند، باورهایی که هویت آن مردم رامی سازد. اگر پشت پازدن به باورها ومراسمی که فرهنگ آدمیان رامی سازند راه درستی باشد آنچه دراصطلاح از آن به «جهانی سازی»به مفهوم برنامه ریزی برای یکپارچه سازی فرهنگ هاست تعبیر می شود امر قابل توجیهی است! معلوم نیست این باور از کجا ریشه گرفته است که گروهی دانسته وگروهی دیگر ندانسته پیشینه مراسم مردم را که با زندگی روزمره آنان عجین شده است نادیده می گیرند وتلاش دارند آنچه خود می اندیشند راجایگزین باورهای قبلی کنند این افراد به یک پارچه سازی فرهنگی اعتقاد ویژه دارند اما جهانی سازی رابرنمی تابند . برای نمونه می توان از «چهارشنبه سوری» و «سیزده بدر» نام برد. قصد آن راندارم که درباره درستی یانادرستی این دو سخنی بگویم اما آنچه هست این است که براساس رسمی کهن که سینه به سینه نقل شده است مردم این سرزمین این دو روز راگرامی می دارند واز این دو به عنوان دو روز شادی بخش یادکرده ومی کنند؛در ذات چهارشنبه سوری آتش زدن لاستیک،ترقه بازی،مزاحمت های خیابانی، بوق زدن،راهبندان و... وجود نداشته است اما وقتی رسانه هاوبرخی مسئولان ما دانسته یاندانسته می کوشند چهارشنبه سوری را«چهارشنبه آخرسال» وسیزده بدر را «روز طبیعت» نامگذاری کنند وبا مردم سرزمین خود درمراسمی که ریشه درتاریخ وفرهنگ آنان دارد سر ستیز دارند نوعی تقابل فرهنگی ایجاد می گردد وبرخی جوانان پرشور می کوشند بانشان دادن اعتقاد خود با برخی از تصمیمات لجبازی کنند وگاه این موضوع به افراط وتفریط هم کشیده می شود . ما به احیای هویت ملی واسلامی خود بیش از گذشته نیازمندیم هویت ملی ما را همین آداب ورسومی می سازند که تیشه برداشته ایم وبنیانش راخراب می کنیم ما درسرزمینی زندگی می کنیم که از اقوام وطوایف متعددی تشکیل یافته اند چسبی که این طوایف واقوام را درکنارهم نگاه داشته است همین هویت فرهنگی ناشی از از آیین ها ومراسمی است که درپی تغییر نام وحذف آنها هستیم . ممکن است من هم با برخی از بخش های چهارشنبه سوری حتی درآیین کهن آن اعتقادی نداشته باشم اما اعتقادمن نباید باورهای مردم را تحت الشعاع قراردهد اگر بکوشم باورهای ملی ومیهنی مردم را که به تعمیق هویت ملی منجر می شود سُست کنم درتخریب فرهنگ جامعه ایرانی کوشیده ام .از سویی دیگر درهر فرهنگ وکشوری مراسمی وجود دارد که از نگاه دیگر ملیت ها خرافه واسراف و... به حساب می آیند اما حکومت ومسئولان آن کشور درتغییر نام ونابودی این مراسم تلاشی ندارند ومی کوشند با برپایی وگسترش اینگونه مراسم زمینه شادی های کوتاه مدت رابرای مردم مهیاکنندوجهانگردان بسیار رابرای تماشای مراسم ورونق چرخ اقتصادکشور به سرزمینشان بکشانند. اگر متولیان فرهنگی جامعه می کوشیدند به جای تقابل درپی ایجاد زمینه های برپایی درست وصحیح این مراسم باشند ومثلا مکانهایی را برای روشن کردن آتش وجشن وشادی مردم مهیا می ساختند این همه تقابل وجود داشت؟چهارشنبه سوری ما ایرانیان باجشن گوجه فرنگی دراسپانیا ،مسابقه دویدن درگل ولای درانگلستان ، مراسم خرافی چین و...دیگر ملت ها چه تفاوتهایی دارد که آنان درگسترشش می کوشند وما درنابودی آن ؟! یا همه این اوصاف باید گفت چهارشنبه سوری درمواردی به چهارشنبه سوزی،مزاحمت خیابانی،راهبندان،بوق های ممتد،آْلودگی صوتی ،و..مبدل شده است ویادآوری نام آن، همین موارد منفی راتداعی می کند این که چرااینگونه شده است واینگونه شده ایم پرسشی است که نیاز به بررسی بیشتری دارد .
[ سه شنبه 90/12/23 ] [ 6:57 عصر ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
با نزدیک شدن به ایام عید نوروز و شروع سال جدید بسیاری از خانواده ها خود به سبز کردن سبزه برای سفره هفت سین خود اقدام می کنند. - استفاده از ظروف سفالی و چینی نتیجه بهتری خواهد داشت تا ظروف پلاستیکی. [ شنبه 90/12/13 ] [ 2:27 عصر ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
شادی پیمان یوسفی از گل دوم قطر در جریان بازی ایران و قطر نیز از لحظات نادر و البته مضحک تاریخ پرسوتی گزارشگری فوتبال در ایران بود!
[ چهارشنبه 90/12/10 ] [ 9:47 عصر ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
وقتی به سابقه واژه ها واصطلاحات قدیمی ایران زمین نگاه می کنم وتحول همان اسامی را از نظر می گذرانیم به انتخاب درست وکارشناسی کسانی که این واژه ها را درفرهنگستان زبان فارسی برگزیده اند آفرین می گوییم . به این واژه ها دقت کنید : قشون ، مکتب ، اجباری ، نظمیه ، کُلُنِل ،بلدیّه ، ولایت، والی و... اکنون از این واژه ها به جای موارد بالا استفاده می شود : ارتش، دبستان (مدرسه ، دبیرستان ) سربازی ، کلانتری ، سرهنگ ،شهرداری ، استاندار ی ، استاندار و.... چند شب پیش دکتر کزّازی درباره اسکندرنامه نظامی درشبکه چهار سیما سخن می گفت خوب که به سخنانش دقت می کردی تقریبا، همه فارسی بودند ومی شد بیشترشان رافهمید .. به فرهنگستان زبان وادب فارسی برمی گردیم وبه انتخابهای سالهای اخیرشان؛ به جز رایانه (همان کامپیوتر مشهور)و یارانه ( همان سوبسید که این روز ها بحث حذف شدن ونشدنش نقل همه محافل است ) چند واژه دیگر را می شناسید که به آسانی درجای کلمه خارجی قبلی اش نشسته باشند؟ چند درصد کارشناسان وصاحبنظران فرهنگستان زبان فارسی متخصص این رشته اند ؟ واگر هستند چرا محصول کارشان این اندازه بی کیفیت است ؟چرا واژه های انتخابی را مردم نمی پذیرند ودرنوشته ها وگفته هایشان از این عبارات خلق الساعه بهره نمی برند ؟
[ یکشنبه 89/10/12 ] [ 1:13 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
همه ی جوامع انسانی رفتارها وآداب ورسومی داشته اند که از آن به عنوان «فرهنگ» یاد می کنند ؛ بنابر این هیچ جامعه ای «بی فرهنگ» نیست با این حال می توان «تفاوت فرهنگی» را درباره بیشتر جوامع انسانی پذیرفت چنانکه درنتیجه این تفاوت فرهنگی ،رفتاری در بین گروهی از مردم موردقبول و در بین گروهی دیگر ناپسند شمرده می شود . وقتی جایی صورت شهر به خود می گیرد پدیده ای به نام مهاجرت آغاز می شود ومهاجران، فرهنگ خود را نیز به همراه اسباب واثاثیه شان به نقطه جدید منتقل می کنند گاهی این ویژگی های فرهنگی تضاد واختلافی ایجاد نمی کند اما گاهی ... بختیاری ها از جمله مهاجرین به شهرهای حاشیه استان چهارمحال وبختیاری هستند . مردمی خونگرم وسلحشور باویژگی های خاص خود وفرهنگی که ممکن است بخشی از آن دربین ساکنان بومی شهرها قابلیت جذب چندانی نداشته باشد برای نمونه به مورد زیر اشاره ای کوتاه می کنم : دوستی تعریف می کرد که شبی در همسایگی ما درخانواده ای بختیاری جشن عروسی برپا بود و میزبان به مناسبت این رویداد فرخنده میهمانانی را دعوت کرده بود واسباب شادمانی نیز به تناسب فرهنگ قومی آماده بود چنان که دقیقا" تاساعت 12 آن شب زمستانی مدام بر طبل و دُهُل کوبیدند وخواب وآسایش را از چشم همسایگان ومحله های دور ونزدیک ربودند وادامه داد : اگر در همسایگی این خانواده که درفکر برگزاری مراسمی باویژگی های فرهنگی خود بودند پزشک جراح، قاضی دادگاه، راننده جاده ویا بیماری وحود داشت که ناچار بود استراحت کند وامکانش نبود، چه می توانست بکند ؟شکایت که امری اخلاقی نیست، تحمل که آستانه ای دارد واندازه ای؛ چه راه چاره ای می ماند ؟به نظرشما آیا آداب ورسوم زندگی عشایری را می توان درشهرها ادامه داد ؟ اگر چنین است برای رفع مشکلاتی که برخی از آنان را بیان کردم چه راه حلی پیشنهاد می کنید ؟ پرسش دوستم راکه شنیدم پاسخی برایش نیافتم بهتر آن دیدم آن را دراینجا بنویسم شاید راه حلّی پیدا شد .
[ چهارشنبه 89/6/31 ] [ 6:16 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |