سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حسام ســرا
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

گزارش سازی

فکرش رابکنید تازه به مدیریت سازمان یااداره یا... ای منصوب شده اید و می دانید عمر این میز طولانی نیست ، می دانی که اگر بخواهی بمانی باید دست وپا بزنی ، به فکر فرو می روی ومی خواهی کارهای نکرده را که دیگران قبل از تو نتوانسته اند یابه هر دلیلی نخواسته اندانجام دهند باهر روش وهزینه ای به انجام برسانی ، هدف معلوم است ،جلب نظر مافوق برای ماندن وماندن وماندن.

یک نمونه :

کیست که نداند مدارس ما از دبستان وراهنمایی تا دبیرستان وهنرستان باهزینه ای دولتی که مثل باران کویری گاهی که معلوم نیست کی واریز می شود در تامین هزینه های ضروری مدرسه مثل آب وبرق وگاز وتلفن واخیرا" اینترنت دچار مشکلات ناگفتنی هستند که شرح بیانش جز افسردگی چیز دیگری به دنبال ندارد ، در این شرایط که بیشتر مدارس از داشتن دوربین  عکاسی وفیلمبرداری ، کامپیوتر به روز ، اسکنر ، چاپگر و..محرومند گروهی از همان مدیران که به ماندن می اندیشند برای هر فعالیت ریزودرشت انجام شده درمدارس انتظار دارند گزارش اقدامات به صورت الکترونیکی وبرلوح فشرده برایشان ارسال گردد ، من با مصور وغیرمصور ، الکترونیکی وغیر الکترونیکی بودن گزارشات مشکلی ندارم ، مشکل زمانی پر رنگ می شود که انرژی مدارس وکارکنان آن به جای پرداختن به اصل تربیت وصرف وقت برای این مفهوم اساسی به گزارش سازی معطوف شده وکارهای نکرده به سی دی تبدیل می شود ، جالب آن که بر اساس همین گزارش ها رتبه بندی مدارس ومدیران نیز انجام می گیرد ؛ دور بسته ای که به ریگزارهای ترکستان ره می بَرَد آن هم شاید .

پی نوشت :

1- می گویند بعضی از مدیران هنگام ثبت نام وبعد ازآن کمک اولیا را با رضایت وبی رضایت آنان دریافت می کنند ، چه مقدار از این کمک ها درجای اصلی خود هزینه می شود ؟اگر هزینه ها درست درجای خود مصرف می شودچرا در مدت پنج سال مشکلات اساسی مدرسه ای ( منظورم امکانات سخت افزاری است ) هنوز برطرف نشده است؟.

2- می دانم که بعضی از مدیران مدارس به اصطلاح رایج، صورتشان را ـ ونیز صورت مدرسه را ـ  باسیلی سرخ نگه می دارند اما بعضی مدارس کمک های قابل توجهی دریافت کرده اند ، کار اساسی ومهمی هم در مدرسه انجام نشده است ،اسنادومدارک وسابقه پاک مدیر نیز نشان از اختلاس ! ندارد پس مشکل کجاست ؟   


[ چهارشنبه 86/12/8 ] [ 7:8 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

       حکایتی است داستان باورها واعتقادات ما .هر کاری را به امید  ثواب وروز قیامت انجام می دهیم ، شاید  ثوابی درآن نهفته باشد . مُحّرم را می گویم ،داستان فداکاری حسین بن علی (ع) در روز دهم محرم سال 61هجری دربیابانی به نام کربلا.

اگر اندک اطلاعاتی از دوگروه جنگاور در این واقعه داشته باشیم خواهیم دانست که لشکریان عمر سعد بیگانه با اسلام نبودند و درزمینه انجام فرایض دینی مثل نماز وروزه پایبندی نشان می دادندو مشهور است که درابتدای ورود امام حسین (ع) به کربلا به امامت ایشان نماز خواندند ؛ آنچه حسین بن علی (ع) را به مبارزه تشویق کرد صرف نظر از دعوت کوفیان از او ،تلاش برای احقاق حق وقیام علیه ظلم خلافت اُموی بود .....

اکنون1367سال از ماجرای کربلا می گذرد ودراین مدت بسیاری برای بزرگداشت این واقعه تاریخی از هر روشی بهره برده اند ، مقتل نویسی ، خواندن روضه ومرثیه ، تعزیه وشبیه خوانی و... بخشی از این روش هاست . اخیرا" نیز راه اندازی کاروان های نمادین به این روش ها اضافه شده است و کسانی قصد دارند  با به راه انداختن کاروان هایی نمادین این رویداد تاریخی مهم را به معرض دید همگان بگذارند . می دانیم که این پدیده از شهرهای دیگر به این دیار راه یافته است و ما مقلّد روش های آنانیم؛ درهمان شهرهای مبتکر این روش گرسنگانی یافت می شوند که به لقمه ای نان محتاجند ودر این اوضاع ،بیش از یک میلیارد تومان صرف کاروانی می شود که اصل وجود آن به این شکل وشمایل همواره مورد تردید مورخان وروحانیون دینی بوده است.

چند سئوال:

1- ما پیرو مکتبی هستیم که آسیب رساندن به بدن را حتی برای انجام واجبات دینی نادرست می داند ودر بعضی فرایض مثل حج، کندن تار مویی از محرمات محسوب می شود چگونه است که برای اجرای مراسم مذهبی محرم، اصل دستورات اسلامی را نادیده می انگاریم ؟

2- نشان دادن ساز وبرگ لشکریان عمر سعد مساوی با نمایش لشکریان کفر نیست ! چراکه اینان نیز بادیدگاهی البته متفاوت، اسلام را قبول داشتند  وبرای "جهاد "، به نبرد با حسین بن علی (ع) آمده بودند ، جنگ خانگی بود نه پیکار باکفر ،تا آنجا که «شمر بن ذی‌الجوشن» در پاسخ به اعتراض نسبت به جنایات کربلا ـ در حالی که مشغول انجام عبادت در مسجد بود ـ‌ گفت: «حاکمان ما از ما خواستند که با حسین و یارانش چنین کنیم و اگر اطاعت نمی‌کردیم در پیشگاه خداوند، از کفّار و اشقیاء می‌شدیم ...»

3- این تصور که شمر وخولی وزعفر جنّی سیه چردگانی بودند که از دیدنشان ترس بر اندام دیگران مستولی می شد وآتش از فرق سرشان به هوا برمی خاست از کجا آمده است؟ چرا فکر می کنیم این افراد باید قیافه انسانی نداشته باشند ؟ قیافه شان سراپا اشکال است یا اعمال ورفتارشان ؟

4- وقتی برای انجام واجبات دینی مثل وضو گرفتن و به جا آوردن نماز ویا گرفتن روزه، آسیب رساندن به بدن جایز نباشد باکدام توجیه شرعی ، خلق خدا را با پای برهنه روی آسفالت سرد خیابان به حرکت در می آوریم با این تمرین ونمایش کدام هدف رانشانه گرفته ایم ؟

5-  به یقین برای راه اندازی این کاروان کسانی ساعت ها ، روزها وماهها وقت گذاشته اند تا به این درجه از هماهنگی دست یابند که البته این هماهنگی ووقت گذاری قابل تقدیراست . امسال نیز محرم تمام می شود وتا سال آینده همین افراد وشاید افرادی دیگر در این عرصه وارد شوند ای کاش درفاصله میان این  دومحرم به اندازه نوشیدن جرعه ای آب که پس از آن جمله ی " یاحسین " را بر لب جاری می کنیم قدری درنگ می کردیم وبه کارهای دیگری نیز  می اندیشیدیم ؛ کاش حماسه حسینی شهید مطهری وکتابهای مفید دیگر را می خواندیم ؛ کاش شمر ویزید وحرمله و حُربن یزید ریاحی و... را نیز می شناختیم ؛ کاش کربلا را کالبُد شکافی می کردیم ؛ کاش با انجام این اعمال در دهه اول محرم به فکر محو اعمال نادرست یکسال گذشته خود نبــــــــــــــــــــودیم ؛ و کاش ........

تا کی باید در ظواهر اعتقادات گرفتار آییم ؟آیا نباید برای یاد داشت واقعه کربلا به عقلانیت این حرکت بزرگ نیز توجه کنیم ؟ باید بیشتر بیندیشیم. آیا فروع جای اصول رانگرفته است ؟

قبل از هر نظری پیشنهاد می شود  این مطلب رابخوانید .

 


[ یکشنبه 86/10/23 ] [ 7:19 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

 چارلی چاپلین

شما هم نامه چارلی چاپلین به دخترش را خوانده اید.اگر نخوانده اید اینجا بخوانید  اما آیا این نامه متعلق به کیست؟
کمتر کسی پیدا می شود که نامه تاریخی چارلی چاپلین به دخترش را نخوانده باشد. دخترم جرالدین ! اینجا شب است. همه سربازان بی سلاح خفته اند...? نامه ای که حداقل به سه زبان زنده دنیا ترجمه شد و سی سال دست به دست چرخید. در مراسم رسمی و نیمه رسمی بارها و بارها از پشت میکروفن خوانده شد و مردم کوچه و بازار با هر بار خواندن آن به لبخند غمناک چاپلین اندیشیدند که جهانی از معنا را در خود نهفته داشت. اگر بعد از این همه سال به شما بگویند این نامه جعلی است چه می گویید؟ لابد عصبانی می شود و از سادگی خودتان خنده تان می گیرد. حالا اگر بگویند نویسنده واقعی این نامه سی سال است که فریاد می زند این نامه را من نوشتم نه چاپلین و کسی باور نمی کند چه حالی به شما دست می دهد؟ فکر می کنید واقعیت ندارد؟ ادامه مطلب...

[ شنبه 86/9/3 ] [ 7:0 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

مدیریت یا ریاضت؟

جایی خواندم که دریکی از کشورهای آفریقایی رئیس حکومت با ریاضت تمام زندگی می کند وبسیار ساده زیست است ،از آن زمان سئوالی همواره ذهنم را نوازش می دهد که:

اگر هریک ازمردم چند میلیونی این کشور روزانه فقط 10 واحد از پول کشورشان را به عنوان حقوق این رئیس به دولت بپردازند و دربرابر این حقوق مکفی که به حساب این رئیس ساده زیست واریز می کنند از وی مسئولیت بخواهند ،مطالباتشان راطلب کنند ومدیریتی کارآمد راانتظار داشته باشند منطقی تر است یا بگذارند درریاضت بماند ودل بدان خوش دارند که او نه خود می خورد والبته نه می گذارد کسی بخورد !شما چه فکر می کنید؟ (برای آسان شدن معادله، روزانه 10ریال برای هرنفر درنظر بگیرید و  20 میلیون نفر جمعیت حدودی این کشور را در 10ریال ایرانی ضرب کنید تابه عددکل حقوق ایشان دریک روز که بالغ بر  20میلیون تومان و ماهانه 600 میلیون تومان و سالانه ........!! خواهد بود ازنظر اطلاعات دسترسی یابید)

البته واحد پول این کشور دلار است حال اگر ازهر فرد انتظار پرداخت نیم دلار (50سنت ) داشته باشیم میزان حقوق ایشان 10میلیون دلار درهر روز خواهد بود(ماهانه وسالانه اش راخودتان حساب کنید).

نظرتان روشنگر راه ونوازشگر اندیشه هاست. منتظر می مانم.


[ شنبه 86/6/3 ] [ 1:17 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

کدام اسلام؟حتما شنیده اید که حزب اسلامگرای ترکیه درانتخابات این کشور به پیروزی رسید .

سئوال این است که کدام  برداشت از اسلام درجهان درحال گسترش است؟

ــاسلام سنتی؟

ــ اسلام سکولار؟

ْْ اسلام ایرانی؟

یا...؟

نظرتان روشنی بخش اندیشه هاست. منتظر می مانم


[ چهارشنبه 86/5/24 ] [ 6:0 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

 

اشاره:

کیهان به دست قیافه حق به جانبی گرفته وبا افتخار می گوید: پس می گیریم.می پرسم :چی را؟ می گوید : بحرین آقا! بحرین ، می دونی مال مابوده وسال 1350باخیانت سیاستمداران آن زمان برای همیشه ازایران جداشده؟ می گم خب؟ می گه: پس می گیریمش ، ببین کیهان چی نوشته: استان بحرین باید به ایران باز گردد. روزنامه به دست ازمن دور می شود ومن مشوّش باخودم تنها می شوم.

1ــ ایران کنونی بازمانده سرزمینی وسیع است که روزگاری ازچین تامدیترانه گسترده بود واکنون باوسعت 1648195کیلومترمربع درشمار کشورهای وسیع جهان است ؛ تنوع آب و هوایی ، گوناگونی ناهمواری ها وذخایر بی شمار زیر زمینی مارا درزمره ممالک بالقوه ثروتمند قرارداده است بعلاوه بیش از 70میلیون جمعیت ، مارا دومین کشور پرجمعیت خاورمیانه (پس از ترکیه ) ویکی از کشورهای پرجمعیت جهان معرفی می کند .

2ــ دامنه مرزهای جنوبی کشورما به جزایر پراکنده در خلیج فارس منتهی می شود ؛ قشم ، کیش ، ابوموسی ، خارک ،هنگام و... تعدادی ازاین جزیره ها هستند . از امکانات این جزایر تاچه حد بهره برداری کرده ایم ؟ چه گلی به سر جزیره نشینان این مناطق زده ایم ؟ اگر بحرین جدانشده بود باقشم کنونی چه تفاوت هایی داشت ؟آیا می دانید نیمه چنوبی کشور ماهنوز ازنبود آب آشامیدنی سالم دررنج است؟فکر نکنیم اگر بحرین جدانشده بود امروز "بحرین " بود ، خوش بینانه ترین وضعیت رادرموردش می توان به کیش تشبیه کرد ونه بیشتر.

3ــ بحرین بنا به هردلیل موجه وناموجهی سی وپنج سال پیش ازایران جداشد وبه عضویت سازمان ملل متحد درآمد ، اکنون این کشور علاوه بر سازمان ملل وسازمان های بین المللی دیگر  به همه کشورهای جهات ــ از جمله ایران ــ سفیر فرستاده است ومانیز دراین کشور سفارت داریم آیا می شود دردنیای امروزی که همه چیز باگفتگو ، قرارداد و روش های دیپلماتیک حل می شود کشوری را از صفحه جغرافیای سیاسی جهان حذف کرد وبه سرزمین دیگری الحاق نمود ؟

4ــ حل مشکلات کشور مانیاز به مدیریتی منسجم وهماهنگ دارد .آیا از توان بالقوه این سرزمین استفاده مطلوب کرده ایم ؟ آیا با الحاق احتمالی بحرین مشکلات بیشمار ما پایان خواهد یافت؟ چرا صورت مساله را پاک می کنیم؟  

5ــ چرا تعلق بحرین به ایران توسط مراجع رسمی مامثل وزارت خارجه بیان نمی شود وشلیک این خبر ناگهانی وزیر امورخارجه را مجبور به حضور درمنامه وارایه توضیحات می نماید؟

نکته فرعی:

بحرین تنها چندکیلومتر باقطر فاصله دارد وهمه کشورهای عربی اعیاد دینی خودراباعربستان سعودی هماهنگ کرده اند ، اگر بحرین به ایران تعلق داشت مردمانش شروع وپایان ماه مبارک رمضان وعید سعید فطر راباکدام افق تنظیم می کردند ؟ تهران؟ بحرین؟ قطر ؟ یاعربستان؟

 

 


[ دوشنبه 86/5/8 ] [ 6:0 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

محمدنوری زاد

محمد نوری زاد متولد 1325 تهران، فارغ التحصیل مهندسی برق است. وی با پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت خود را در زمینه سینما و تلویزیون شروع کرد و چندین برنامه مستند و گزارشی را تدوین و کارگردانی نمود. متن زیر را سال پیش محمد نوری‌زاد در نقد صدا و سیما بیان داشت. نقد ایشان رابدون توجه به نقد عملکرد  وشخصیت وی، عینا می آوریم وقضاوت رابه عهده شما وامی گذاریم.

می خواهم با شما راجع به واژه ای صحبت کنم که در حوزه فرهنگ با آن مواجهیم. پخمگان فرهنگی.

در حوزه فرهنگ پخمگان فرصت‌سوزی می‌کنند. پخمگی خصلت متداولی است که تنها در حوزه فرهنگ نیست بلکه در سایر حوزه‌ها هم می‌توان از آن سراغ گرفت مثل پخمگان اقتصادی، سیاسی، هنری و... .

شناسایی پخمگان فرهنگی دشوار نیست. مثلاً در حوزه پخمگان اقتصادی، داستان ارز که مرتب دست به دست می‌شد. ارز دولتی، غیردولتی، یک وجهی،  با واسطه، بی‌واسطه و... پشت هر کدام از آنها یک بغل مطالعه است، اما چون ذاتش پخمگی است، صورتک مطالعه و تحقیق به صورت می‌بیند. عین همین امر را در حوزه بنزین و  فرش و صنایع  دستی و... می‌بینیم.

در حوزه فرهنگ، پخمگان برای خود عوالمی دارند. آنقدر از صورتک نجابت و فهم درستی بهره می‌برند که مگر با دقت در اجزاء رنگ‌آمیزی شده صورتک‌شان بتوان به ذات آن پی برد.

اولاً چیزی که پخمگان فرهنگی می‌تراشند یک دشمن بد هیبت و مزاحم و خنجر به دست است. این دشمن کارکردهایی دارد.

1. ا ولین بهره پخمگان از این غول بد هیبت شکستن کاسه کوزه‌ها بر سر اوست.
با ظهور ابتدایی‌ترین بی‌لیاقتی‌ها، به راحتی این مجسمه را پیش می‌کشند و او را ناسزا می‌گویند و آبرویش را می‌برند.

حتی این پخمگان در آمریکا نیز هستند که هر وقت نیاز شد او را علم کنند و بهره ببرند.

2. دوم استفاده از وجاهت‌هایی چون انقلاب و امام و بیت‌المال و مردم و آبروی نظام و این واژه‌هاست. همین که آثار در هم شکستگی و قمر در عقربی اوضاع کارشان ظاهر می‌شود، مخاطبان پرسشگر خود را به حزب القابی چون امام امت، مقام رهبری، بیت‌المال مسلمین و... منکوب می‌کنند.

 پخمگان فرهنگی نه تنها به پخمگی خود معتقد نیستند بلکه خود را نادرترین پدیده هستی و کار کشته سمتی که پذیرفته‌‌اندمی دانند.

آنها به کارهای دم دستی راضی نیستند و  در تلاشند به مناصب بالاتر دست بزنند. به محض قرار گرفتن در یک منصب بالاتر، برجستگان و نخبگان آن حوزه را پایین می‌کشند و دوستان خود را بر سر کار می‌گمارند.

آنان اصلاً توان تحمل کسی را که حتی یک انگشت از آنها قدبلندتر باشد ندارند. بخشی از علت برکناری‌ها، همین علت اساسی است.

پخمگان فرهنگی حرف‌ها و نقدها را می‌شنوند و مطالعه می کنند و خسارت‌ها را می‌بینند، اما سرآخر کار خود را می‌کنند. تا دلتان بخواهد پرونده‌های مختلف پژوهشی پیش روی شما می‌گمارند. خدا نکند بگویید آقا مجموعه تحت مدیریت شما این ضایعات اساسی را دارد، تعلق جوانان ما به فرهنگ آبا و اجدادی ‌شان رو به اضمحلال است، عشق به ایران در محدوده مسابقات ورزشی و به خصوص فوتبال محدود شده است، فرهنگ تزویر و ریا و چاپلوسی بیداد می‌کند، تظاهر به مذهب به صورت یک بیماری مسری در حوزه‌های مختلف در آمده است، مصرف زیاد و به باد دادن ثروت‌ها امری بدیهی است همه را که بگویید، آنها پا به وجدان پاسخگویی می‌گذارند و دشمن فرضی را لعن می‌‌کنند و انگشت به جای دور می‌برند به گونه‌ای که شما به عنوان منتقد فرهنگی چیزی بدهکار می‌شوید.

عوالم دیگر پخمگی آن است که هر چیزی را ببینید که من می‌بینم و چیزی را بپسندید که من می‌پسندم. آنها هر چه ندارند ارتباطات خوبی دارند، به همه جا سرک می‌کشند، سینه‌چاک فرهنگ‌اند. اما کارهایشان سینه فرهنگ را می‌درد. به شدت افسوس بی‌فرهنگی ما را می‌خورند اما همیشه طلبکارند و از تک و تا نمی‌افتند. دانشی اندک دارند اما به هیچ متخصصی مجال سربرآوردن نمی‌دهند. مگر آنان‌که سر به اطاعت و انقیاد آ‌نان درآورند. اینان همیشه در اطراف مسوولین پرسه می‌زنند و از نفوذ آنان ارتزاق می‌کنند.

به سینما که می‌‌روند، سینمای دینی و اسلامی در ‌شان انقلاب می‌طلبند، اما به محض اینکه از آنها سوال کنی یک نمونه بگو، درجا قفل می‌کنند و می‌گویند شان من خواستن است.

در تلویزیون کارکرد متفاوتی اختیار می‌کنند.  زن‌های بی‌حجاب و بدحجاب خودمان را فقط پای صندوق‌های رأی و در راهپیمایی‌های پیش از ا نقلاب قبول دارند و لاغیر.

لای کتاب‌ها را وا می‌‌کنند تا اسمشان در صف مطالعه‌کنندگان باشد. تحمل مخالف برای آنان مثل تحمل ‌آوار است. البته شعارش را می‌دهند تا از کاروان به راه افتاده عقب نمانند.

در حوزه روزنامه‌ها، با شتاب از میدان روزنامه‌های آن طرفی می‌گذرند تا از الطاف روزنامه‌های این طرفی بهره‌مند شود. پخمگان فرهنگی در بستن روزنامه‌های موفق مهارت دارند، بهانه‌اش را طوری جور می‌کنند، مثلاً کاری که روزنامه‌های خودشان که مرتب بر هیچ چنبر زده‌اند ندارند، به روزنامه‌های خودشان نمی‌گویند، خودت را بالا بکش به روزنامه‌های دیگر می‌گویند یا پایین بیا یا درت را گل می‌گیریم.

به موسیقی که می‌رسی از کنار آن رد می‌شود، چون تکلیف موسیقی را دیگران باید مشخص کنند و صلاح در این است که صبوری پیشه کنند.

برای یافتن پخمگان فرهنگی، به میان مسوولین نروید، بلکه در لابلای چرخ دنده‌ها و پیچ و مهره‌ها، در جستجوی «واشرها» باشید. این پخمگان، واشرهای چفت بست فرهنگ ما هستند، اگر باشند و دستی به ترکیبشان نخورد، راه همین است که می‌رویم و اگر آنان را برداریم، چفت و بست‌ها از انسجام خارج می‌شود و لختی و آشفتگی حاکم می‌شود. علت این است که مدیریت این پخمگان جزیی از شاکله مدیریتی ما شده است.

صریح‌تر بگویم این جماعت با تب تندی که دارند، همه چیز را آن‌گونه می‌خواهند که می‌بینند.

به رییس‌جمهور خبر می‌هند که مثلاً در بانک پارسیان یک کوه پول بالا کشیده شده است، آن‌چنان قوی این خبر را آب و تاب می‌دهند که رییس‌جمهور با برگ برنده در اجتماع مردم به غارتگران نهیب می‌زند که اگر ظرف 10 روز کوه پول را برنگردانید خودم مفتصحتان می‌کنم و بعد هم مدت زیادی می‌گذرد اما خبری از تهدید رییس‌جمهوری نمی‌شود.

آنها تا دلتان بخواهد از خانواده شهید  و امت شهیدپرور حرف می‌زنند و تا بگویی به پیر به پیغمبر، دین خدا اینقدر تاریک و بی‌ارزش و کم مشتری نیست و خدای متعال، پیامبر خود را فرمان داده تا برای مردمان آغوش بگشاید و عموم مردمان را به زیبایی‌های دین خدا فرا بخواند، آنها در پاسخ، به نکات کوچک و باریک تاریخ اشاره می‌کنند که مگر پیامبر در فلان حادثه چنین نکرد و امیر مؤمنان آنطور نگفت. خلاصه از دین  خدا آن را می‌پسندند که با مذاق خودشان جور باشد.

اغلب عبوس و ترش رویند. از پراکنده شدن مردمان ترسی ندارند. اینکه رفته رفته طرفداران نظام به دلایل گوناگون از دست بروند و یا بی‌تفاوت باشند و یا حتی در صف مخالفان قرار بگیرند برایشان اهمیتی ندارد.

آنها تعریف متفاوتی از مردم دارند. باورشان این است که مردم الی‌الابد پای در رکاب انقلاب دارند و نارضایتی مردم ربطی به هدر دادن فرصت‌ها و بیکاری و ضایعات و اعتیاد و بی‌لیاقتی‌ها ندارد.

فریاد مردم مظلوم را فقط هنگام ا‌نتخابات می‌شنوند و به محض پایان انتخابات، مردم به سر کار و زندگی خود برمی‌گردند و آنها نیز به سرزندگی خودشان.

ضریب هوشی آنان پایین است اما هرطور شده یک مدرک برای خودشان دست و پا می‌کنند و همیشه چند طرح بی‌سرانجام در آستین دارند تا کسی نگوید بهره‌ای از هوش ندارند.

پخمگان فرهنگی به وادی قانون که می‌رسند مورمورشان می‌شود. یادآوری تبصره‌های قانونی بر تنشان کهیر می‌نشاند و روی کاغذ تمامی چفت و بست‌ها را رعایت می‌کنند تا روزی روزگاری بررسی‌ها موجب یافتن نقطه ضعف‌هایشان نشود.

اگر رکود و سرشکستگی و ضایعه و ندانم‌کاری در هر کجا دیدید حتم بدانید فراکسیونی از پخمگان فرهنگی در آن حوزه فعالیت می‌کنند، بدون اینکه مطرح باشند.

اینها همان کسانی هستند که وزیر و رییس‌جمهور اگر بگوید کاری بشود، می‌گویند رهایش کن، ما باید بگوییم یک کار بشود یا نه.

دیگران را  محکوم نکنیم. شاید یکی از همان پخمگان، خود ما باشیم چون آنها همه جا هستند. از مدیر تا دانشجو تا وزیر. پایان

برگرفته از وبلاگ:

http://pasokhgooee.parsiblog.com/251582.htm

راستی شما چندتا از این پخمگان فرهنگی را می شناسید ؟ به نظرتان باید با این افراد چه برخوردی داشت؟


[ سه شنبه 86/5/2 ] [ 7:0 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

اینجا محلی برای ارائه ی آرا و نظرات من است درباره آنچه که می بینم،می خوانم، می شنوم و آنچه در اطرافم اتفاق می افتد.چنانچه کسی یاکسانی عصبانی هستند ونمی توانند مخالف نظر خود رابا دادنِ «صفت» مخاطب قراردهند ویاقلمشان بادُشنام آشناست وبه آسانی به دیگران تهمت می زنند از نظردادن بپرهیزند چراکه درهر صورت نظر ایشان حذف خواهد شد. آوردن لینک وبلاگ ها به معنی تایید همه مطالب آنها ویامدیر وبلاگ نیست،بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم ..نقل واستفاده از مطالب این وبلاگ آزاد است اگر دوست داشتید منبع آن را نیز ذکر کنید.
امکانات وب


بازدید امروز: 88
بازدید دیروز: 382
کل بازدیدها: 1472119