حسام ســرا
| ||
اشاره: ازابتدای تیرماه با بخشنامه استانداری اصفهان ساعات کار ادارات دولتی از 7:30صبح به 7 صبح تغییر یافت . ابتدا تصور این بود که این تصمیم به دلیل عدم تغییر ساعت رسمی کشور درتابستان گرفته شده است ولی ظهر روز شنبه 2/4/86 معلوم شد که انتهای کار اداری همان 14:30قبلی است واین تصمیم ، نیم ساعت به میزان کار ادارات اضافه کرده است. صرف نظر از کارشناسی بودن یا نبودن این تصمیم چند نکته قابل تامل است: یکم: به دلایل مختلف کارمندان ادارات دولتی مااز نظر میزان کار، کمیت و کیفیت مطلوبی ندارند ومیانگین کار آنان درهر روز هرچه باشد با استانداردهای جهانی هماهنگ نیست . افزایش ماندن درادارات چه اندازه این نسبت را هماهنگ خواهد کرد؟ دویم: اگر قانونگذار، کار کارمندان ادارات دولتی را این مقدار تعین کرده درکنارش سرویس آمد ورفت ، ناهار روزانه وسایر خدمات را هم دیده است چرا همیشه یک طرف غش می کنیم؟ سیم: کارکنان ادارات آموزش وپرورش معلمانی هستند که به جبر اداری یا انتخاب خود درادارات به کار مشغول شده اندو مثلا" معلمی که 20سال سابقه دارد باید به جای 24ساعت درهفته 20ساعت درمحل کارش حاضر شود . برای انجام بهتر کارها توسط این افراد اضافه کار متعادل پرداخت نمی شود ساعت کار هم که بیش از روال معمول است پس جاذبه کار کجاست که من کارمند دلم را به آن خوش کنم؟ چهارم: فکر نکنید مشکل من نوعی، ماندن نیم ساعت اضافی در اداره است که من بیش از آنچه باید بمانم مانده ام ودر این باره هم اعتراضی ندارم ولی این تصور که با افزایش نیم ساعتی کار ادارات دولتی کار مردم بهتر انجام می شود و به عدالت ــ از هر نوعش ـ بیشتر نزدیک می شویم و.. برایم قابل هضم نیست انگار که ازابتدای پیروزی انقلاب همه کارکنان دولت روزانه نیم ساعت کمتر کار کرده اندو به مردم ودولت بدهکارند!!!! پنجم: وقتی جنگ شروع شد بعضی از معلمان با امضای طوماری خواستار آن شدند که برای کمک به اقتصاد جنگ به جای 22 ساعت 24ساعت درهفته به تدریس بپردازند والبته این پیشنهاد چون تکلیفی برای دولت ایجاد نمی کرد فورا" مورد قبول واقع شد .جنگ تمام شد ولی هنوز ساعات رسمی کار معلمان ایران برخلاف همه استانداردهای جهانی 24ساعت درهفته است . چرا عدالت رادراینجا اجرا نمی کنیم ؟ ساز را وارونه نگرفته ایم؟ برای این که کارمندان ما در ادارات دولتی کار مردم را به خوبی انجام دهند باید به نظامی بوروکراتیک اعتقاد داشت فکر نکنید بوروکراسی چیز بدی است بد تعریفش کرده اند وما شنیده ایم وقتی برای انتخاب متصدیان ومسئولان در ادارات وسازمان های مختلف بدون توجه به سابقه قبلی وکار اجرایی متناسب دست به انتخاب می زنیم برای کارمندی که سالها جان کنده تا تجربه وتخصص دست وپا کند انگیزه ای نمی ماند واز این رو شاید رفتارش با ارباب رجوع منصفانه نباشد ودست ودلش به کار نرود اگرهم جایش را به کارمند دیگری بدهیم مدتی نه چندان طولانی همین هم یکی می شود مثل همان کارمند قبلی ؛ ماندن بیشتراین کارمند چه مشکلی را حل می کند؟ .آری باید زیرساخت هارا ساخت وگرنه تغییرات شکلی در نظام اداری شاید نظر عوام راجلب کند ومثلا" کسی که از من کارمند خوشش نمی آید جگرش خنک شود ولی این تغییر در چرخه تسهیل امر اداری ما تاثیری نخواهد داشت .صبر همه چیز را روشن می کند.
[ شنبه 86/4/16 ] [ 7:10 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
ما دربرخورد با هرپدیده ای ( مثلا" غرب ) ممکن است یکی ازاین رفتارها را ازخود بروز دهیم : ــ گاهی برخورد منفی داریم وهمه خوبی هاوبدی های آن را نادیده می گیریم (غرب ستیزی) ــ گاهی مجذوب آن پدیده شده وهرگز به موارد نادرست ومنفی آن نمی اندیشیم ( غرب زدگی ) ــ بعضی اوقات می کوشیم با شناخت بیشتر موارد منفی ، بخش های مثبت آن پدیده رادریافت کرده ودرزندگی فردی واجتماعی خویش به کاربندیم ( غرب گرایی) ولی مافقط باغرب مشکل نداریم مشکل ما در این سه مقوله یعنی غرب ستیزی ،غرب زدگی وغرب گرایی هم فقط به غرب محدود نمی شود ؛ گاهی غرب زده می شویم وگاهی نیز عرب گرا( همان اعراب )، همچنان که دربرخورد با شرق نیز. مشکل اساسی تر دراین زمینه « شخصیت زدگی »است ، گاهی چنان مجذوب آدمی می شویم که یادمان می رود این هم ،یکی است مثل سایرین وممکن است درتصمیم ، اخلاق وعملش خطایی یا خطاهایی داشته باشد!! وعجیب تر آن که گاهی کسی راتاعرش بالا می بریم وچندی بعد برفرش که هیچ برقعر چاهی تاریک می اندازیم !!! راستی چرا؟ [ پنج شنبه 86/2/20 ] [ 12:14 عصر ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
چندی است سخن از طرح نیروی انتظامی برای گسترش امنیت اجتماعی که بیشتربا عنوان طرح مبارزه با بدحجابی مطرح می شود برزبانها جاری است . درباره لباس های موجود دربازار وتناسب آن با فرهنگ ما دیدگاهم را درچند پُست قبل درنوشته ای باعنوان « مامان چی بپوشم » بیان کرده ام ( این نوشته دربخش آرشیو مطالب درقسمت نوشته های من ، قابل دسترسی است ) اما درباره مبارزه با بد حجابی چند نکته قابل یادآوری است : اول : پا راکه درون مدرسه می گذارم معاون مدرسه بانگاهی غضب آلود به من می فهماند که سر ووضعم مناسب نیست ، بچه ها اما دیدگاهی دیگردارند ، بعضی ازمعلمان هم مثل من لباس پوشیده اند امّا نمی دانم اشکال کارمن کجاست ؟حیرانم!!. دویّم : شب به مهمانی رفته ایم . درکنارمن کسان دیگری نشسته اند ؛ همکلاسی سال قبلم . دختر رئیس اداره پدرم . دختر مدیر مدرسه . نوه روحانی محله مان وبالاخره دختر ناظم مدرسه که مراچپ چپ می نگریست؛ همه مثل هم لباس پوشیده ایم اما نگاه همه به مایکسان نیست !انگاربرخی ازما خطایشان «خطاتر »است !!!. سیّم: به گذشته می نگرم . چند دهه قبل زمانی درهمین مرز وبوم کسانی خواستند «به زور » چادر ازسر زنان بردارند ونمی دانم چرا این داستان را « کشف » حجاب خواندند اما توفیقی نیافتند. می دانید چرا؟ یاد ترکیه افتادم که چندسال قبل ماجرای خانمی ( شایدنماینده مجلس بود) که می خواستند « به زور» مقنعه اش رابردارد ، سوژه شد؛ وقتی ازاو پرسیدند که نظرت درباره حجاب درایران چیست ؟گفته بود درایران سعی دارند «به زور» مقنعه بگذارند ودرترکیه « بازور » بردارند . آن روز این گفته برایم عجیب بود اما… چهارم: به سازمانهای فرهنگی جامعه فکر می کنم ؛ازنهادهای کاملا"فرهنگی تا غیر فرهنگی . وقتی مثلا"اداره آب وفاضلاب قدم درراه فرهنگ می گذارد ومدعی برگزاری کلاسهای فرهنگی است ، وزرای فرهنگ وارشاد اسلامی، مهندسین وتحصیلکردگان عرصه علوم پایه اند،چه نتیجه ای جزاین می توان انتظار داشت ؟ دردوران گذشته بیشتر وزرا ومعاونان وزارتخانه ها ازجمله آموزش وپرورش وفرهنگ وارشاداسلامی ( فرهنگ وهنر) درزمینه کاری خود دکترا داشته اند یعنی با مبانی آن حوزه آشنایی کامل داشتند اکنون چه؟سیاست های کلان فرهگی مارا چه کسانی تعیین می کنند؟ پنجم: آموزش های ما ازمنابر گرفته تامدارس ودانشگاهها ، بیشتر جنبه تبلیغی دارند تاقانع کردن استدلالی. وقتی جوان این دیار بامشکلات بی شماری سردرگریبان است ، بیکاراست ، مراکزتفریحی سالم ندارد ، امکان ازدواج آسان برایش مهیا نیست ، با برداشت های سلیقه ای من وشما که برخی ازآنها مستند به سندمعتبری نیست مواجه است … وازطرفی برای داشتن حجاب اسلامی قانع نشده شاید پا رادر حریم حاکمان بگذارد وبخواهد بااین نوع رفتاراجتماعی اعتراض خود رابیان کند اعتراض به کسانی که می توانستند کاری برایش وبرای قشر عظیم جوان بکنند ونکردند. بازبه تاریخ ایران نگاه می کنم دیر زمانی ایرانیان حجاب ویژه داشتند وچادر متعلق به آنان بود ؛چندویژگی فرهنگی ایرانی راحفظ کرده ایم که بخواهیم ازایرانی بودن چادر دفاع کنیم؟ می دانم حجاب انحصار به چادر ندارد وبرخی ازچادری های ماهم بدحجابند!! اما برداشت همه دراین باره یکسان نیست! من هم براین عقیده ام که زنان ودخترانی که باسیمای غیرمتعارف پابه کوچه ، خیابان واماکن عمومی می گذارند خودرا دردام هوسرانان اسیر می کنند وگوهرانسانی آنان نباید دراین کشاکش آسیب ببیند اما برای قانع کردن آنها باید راهی دیگربرگزید شما بگویید چگونه؟ طرح جدید نیروی انتظامی لایه های مختلفی دارد که امنیت فصل مشترک همه آنهاست امنیت زیرساخت هایی دارد، به نظر می رسد چنانچه زیرساخت های هرپدیده ای استحکام نیافته باشند نمی توان به روبناها دلخوش بود وباز بر این نکته تاکید دارم که مهم ترین زیرساخت دراین عرصه « فرهنگ عمومی » است تجربه تاریخی وبومی ما گواه این نکته است که دراین موارد اجبار وزور کمترین اثر راداشته است اگرچه ممکن است کنترل مزاحمین خیابانی راچاره ای جز اجبار وزورنباشد. [ سه شنبه 86/2/11 ] [ 7:43 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
نمی دانم تابه حال شده که عکسی، فیلمی،نوشته ای، سخنی، نگاهی، جذبه ای ، یا... منطقتان راقلقلک بدهد؟. وقتی فیلم یادواره روانشاد رسول ملاقلی پور راازشبکه چهارم سیما دیدم ضمن آن که قبلا"احساس لطیفش رادرفیلم «میم مثل مادر »ستوده بودم ، چندنکته روانم رانوازش دادکه بخشی ازآن نوازش ها ازاین قرارند : الف ــ می گویند جنگ ، گذشته ازویرانی ها ، تلفات انسانی ، آثار روانی و... برکاتی هم دارد چنانکه بسیاری ازاختراعات امروزی بشر، محصول تنگناهای جنگهای جهانی است ، جنگ ایران وعراق نیز باتوجه به محدودیت هایی که داشت نوآوری های مادی ،تکنولوژیکی ، پزشکی وتراوشات فکری زیادی راهم فراهم کرد ، رسول ملاقلی پور نمادی ازاین نوآوری هابود که تجربه ایام جنگ وپس ازآن ازوی کارگردانی زبردست ساخته بود. ب ــ می گویند درایران « مُرده ی بد وزنده ی خوب وجود ندارد!» نمی دانم چرامابرای زندگانمان برنامه مشخصی نداریم ، مثلا" برای بزرگداشت ، تهیه فیلم و.. اما وقتی کسی قدم به سرای باقی گذاشت ، همه به دنبال فیلمها وعکسهایی می گردیم که نیست ومی خواهیم فیلم جدیدی ازاوبسازیم تقریبا" با هیچ .. ( ازچهره های چهره شده که ناچار به معرفی آنها هستیم وگاهی نه به خاطر خودچهره است بگذریم ). ملاقلی پور،عکاس وکارگردان بود ومی شد ازاوچیزهایی یافت که بشود یادواره ای ترتیب داد. دیگران راچه؟ نویسندگانی که سالها درگوشه ای دورازهیاهوی تبلیغاتی نوشته اندو چشم برسفیدی کاغذ دوخته اند، پژوهشگرانی که سالهاست حضوردرآزمایشگاهها وکشفی جدید، آنهارا از«آفتاب »محروم ساخته است و.. شهروند این جامعه نیستند؟ ج ــ «تولد» آغازی برای رفتن وشمارش معکوس برای مُردن است .به قول امام علی (ع) درنهج البلاغه« آدمی با دَمی که برآرد گامی به سوی مرگ بردارد » همه درهرجاکه باشند،مرگ رادرآغوش میگیرند واین حکم الهی، سیاه وسفید ، عرب وعجم ، دارا وفقیر ،راست وچپ، مُعمم ومکلّا ، باسواد وبیسواد، شهری وروستایی ،مسلمان وغیرمسلمان ، شیعه وسنّی و... نمی شناسد که «هرنفسی طعم مرگ راخواهدچشید» اما نمی دانم دقت کرده اید ، انگارکه اهل سنت وسایر ادیان مرگ راراحت ترپذیرفته اند ؛ قصدم نقد شیعه نیست اما انگارما رابا جزع وفریاد نسبتی است دیرین . مراسم مردگان راهمه دیده ایم ، مداح وسخنران چیزهایی می گویند که گاهی هرگزدروجود مرده ای که دیگران به خاطر بستگانش مجلسی برپاکرده اندوجودندارداما اشک کباب موجب طغیان آتش می شود و مجلس مداح گرم وپرشور ، راستی چرا؟ چرامابامرگ ،مثل زندگی کنارنیامده ایم؛مگرمرگ،قسمتی اززندگی نیست ومرحله ای ازتکامل بشر ؟ ( البته باید پذیرفت که مرگ درجوانی باانبوهی ازآرمانهای تحقق نایافته ، برای بستگان، قابل باور وتحمل نباشد اما این جزع وفریاد،تغییری ایجادنمی کند وازطرفی پذیرش این که این امر ،روندی طبیعی است می تواند تسکینی برآلام بشری باشد ) د ــ چراوقتی عالمی دینی پس ازعمری بابرکت،روانش ازجهان پرمی کشد،حوزه هاتعطیل می شود ، جراید صفحه یاستونی رابه این امر اختصاص می دهند احتمالا" چندروزی عزای عمومی اعلام می شود ، نواری سیاه گوشه صفحه تلویزیون رامزین می کند، برنامه های شاد ونیمه شادتلویزیون قطع می شودوفیلم های رنگ ورورفته ای که بارها پخش شده اند دوباره اکران می گردند و... امازمانی که دانشمندی غیرحوزوی ــ هرچند عالم دینی باشد ــ روانش به افلاک پرمی کشد فقط خبری کوتاه دراخبارعلمی ـ فرهنگی (آن هم اگرشد!) گفته می شود ..همین !!مگرنه این است که این گروه نیز به بشر و وجانشین اودرزمین که خلیفه الهی است خدمت رسانی می کنندواگرتلاش اینهانبود مثلا" بیماری علمای دین ومقلدانشان لاعلاج می ماند؟ ه ــ به نظر می رسدنظام اداری واجرایی ماباچالشی قابل توجه به نام «تربیت نکردن مدیران جدید برای جایگزینی مدیران قبلی» روبرو شده است. مسجد،محله،اداره، مدرسه ،دانشگاه ،روستاوشهرتان رادرنظر بگیرید، سالهاست که عده قلیلی همه کاره بوده اند واین امکان رافراهم نکرده اندکه جوانترها درکنارشان کارورزی کنند وخدای ناکرده زبانم لال ، اگر روزی .... بتوانندجای خالیشان رابه شایستگی پرکنند، آنوقت مابااین اخلاق پسندیده!! بر شاهان قاجار وپهلوی وقبل وبعدشان ــ نقصهایشان بماند ــ می تازیم وبه خودمان سری نمی زنیم. درعرصه صداوسیما نیز نوعی انحصار حاکم است ،طنزپردازان این رسانه محدودبه نویسندگان، بازیگران اندکی است که در ورود ی را باعلامت ضربدر قرمزی که بزرگتراز حدمعمول است مزین کرده اند ، اینطورنیست ؟ اگر یکی ازاین نوادر!! به دلیلی نتواند به کارادامه دهد جایگزینش کیست ؟ فکری کرده ایم ؟راه رابازکرده ایم؟
مرگ بعضی ازافراد تلنگری دروجودماست اگرنتوانیم ازاین ضربه های احساسی درس بگیریم جسدی متحرک درکنارمردگانیم .باشد که اینچنین نباشیم . نمی دانم این نسیم ، روان شماراهم نوازش دادیانه؟شاید من باید درتفکراتم تجدید نظرکنم شایدهم دیگران.......خداعالم است...... [ شنبه 86/1/25 ] [ 10:52 عصر ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |