حسام ســرا
| ||
گفت دانایی که گرگی خیره ســـر هست پنهـان در نهــاد هــر بشــر لاجرم جاری است پیکاری بـزرگ روز و شب مابین این انسان و گرگ زور بـازو چاره این گـرگ نیسـت صاحـب اندیشـه دانـد چاره چیسـت ای بســا انسـان رنجــور و پـریــش سخـت پیچیده گلوی گـرگ خویـش وی بســا زورآفــریـن مـردِ دلیـــر مانـده در چنگـال گـرگ خـود اسیـر هرکه گـرگش را دراندازد به خـاک رفتـه رفتـه مـیشـود انسـان پــاک هـرکـه با گــرگـش مـدارا میکنـد خـُلـق و خـوی گـرگ پیـدا مـیکنـد گرچـه انسـان مینماید ،گرگ هست در جـوانی جــان گرگـت را بـگیـر وای اگـر ایـن گرگ گـردد با تو پیر روز پیری گرکه باشی همچو شیـر نـاتـوانـی در مـصـاف گـرگ پیـــر اینکـه مـردم یـکدگـر را مـیدرنــد گرگــهاشــان رهنمــا و رهبــرنـد اینکه انسان هست این سـان دردمنـد گرگـهـا فـرمــان روایـی میکننــد این ستمکـاران کـه با هـم همـرهنـد گرگــهاشــان آشنــایــان همنـــد گـرگهــا همـراه و انسـانهــا غریـب با که بایـد گفـت ایـن حـال عجیـب
[ جمعه 93/8/16 ] [ 11:1 عصر ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
دوشنبه 18آذرماه 1392 برای امور اداری وپیگیری های شغلی سفری به تهران داشتم کارمان زودتر از موعد تمام شد وفرصتی بود تا از وقت به دست آمده استفاده بهتری کرد ، به باستانی پاریزی زنگ زدم دوست داشتم او را ببینم حال واحوال گرمی کرد وپرسیید تا کی تهران هستید؟ گفتم تا بعد از ظهر. وقت ملاقات خواستم عذرخواهی کرد که دارد برای گرامی داشت یکصدمین سال تولد منوچهر ستوده در دانشگاه تهران متنی را آماده می کند وشب، آماده استقبال از ماست بخت با ما یار نبود چراکه ظهر همان روز به سمت اصفهان به راه افتادیم واین دیدار تحقق نیافت . یادش گرامی باد. به شعری از باستانی پاریزی درباره عید نوروز که بی مناسبت با این ایام نیست توجه کنید: در گوش من صحیفه تبریک عید گفت محمد ابراهیم باستانی پاریزی ادیب ، مورخ، نویسنده، پژوهشگر، شاعر، موسیقی پژوه و استاد بازنشسته دانشگاه تهران شب گذشته (5 فروردین ماه 1393) در سن 88 سالگی در بیمارستان مهر تهران دار فانی را وداع کرد.وی به علت کهولت سن مدتی در این بیمارستان بستری بود. باستانی پاریزی در سوم دیماه 1304 هـ.ش در پاریز، از توابع شهرستان سیرجان در استان کرمان متولد شد. وی تا پایان تحصیلات ششم ابتدایی در پاریز تحصیل کرد و در عین حال از محضر پدر خود مرحوم حاج آخوند پاریزی هم بهره میبرد. پس از پایان تحصیلات ابتدایی و دو سال ترک تحصیل اجباری، در سال 1320 تحصیلات خود را در دانشسرای مقدماتی کرمان ادامه داد و پس از اخذ دیپلم در سال 1325 برای ادامه تحصیل به تهران آمد و در سال 1326 در دانشگاه تهران در رشته تاریخ تحصیلات خود را پی گرفت. استاد باستانی پاریزی دوره دکترای تاریخ را هم در دانشگاه تهران گذراند و با ارائه پایان نامهای درباره ابن اثیر دانشنامه دکترای خود را دریافت کرد. استاد باستانی در طول حیات خود آثار زیادی درباره ایران و کرمان تالیف کردند.
از آثار استاد می توان به کتاب های زیر اشاره کرد: پیغمبر دزدان (چاپ هفدهم 1382)، راهنمای آثار تاریخی کرمان (چاپ کرمان)1335 دوره مجله هفتواد (چاپ کرمان)1337 ــ 1336 تاریخ کرمان (تصحیح و تحشیه تاریخ وزیری، چاپ چهارم، 1374)1340 منابع و مآخذ تاریخ کرمان1340 سلجوقیان و غز در کرمان (چاپ دوم 1373)1343، فرماندهان کرمان (تصحیح و تحشیه تاریخ شیخ یحیی، چاپ سوم، (1371)، جغرافیای کرمان (تصحیح و تحشیه جغرافی وزیری، چاپ پنجم، 1384)1346، گنجعلی خان (چاپ سوم 1367)1353، وادی هفت واد (انجمن آثار ملی، جلد اول)1355 تاریخ شاهی قراختائیان1355، تذکره صفویه کرمان1369، صحیفه الارشاد (پایان صفویه)، مجموعه هفتی (سبعه ثمانیه) خاتون هفت قلعه (چاپ ششم 1380)1342 آسیای هفت سنگ (چاپ هفتم 1383)1350 نای هفت بند (چاپ ششم 1381)1353 اژدهای هفت سر (چاپ پنجم 1384)1355 کوچه هفت پیچ (چاپ ششم 1370)1355 زیر این هفت آسمان (چاپ پنجم 1368)1358 سنگ هفت قلم (چاپ سوم 1368) 1358 هشت الهفت (چاپ دوم 1370)1363، یادبود من (مجموعه شعر)1327 ذوالقرنین یا کوروش کبیر (ترجمه، چاپ نهم 1384)1330، یاد و یادبود (مجموعه شعر، چاپ دوم، 1364)1341 ، محیط سیاسی و زندگی مشیرالدوله (چاپ دوم، جیبی 1341)1341، اصول حکومت آتن، ترجمه از ارسطو1341 (با مقدمه استاد دکتر غلامحسین صدیقی، چاپ چهارم 1383)، تلاش آزادی (چاپ هفتم 1383، برنده جایزه یونسکو)1347، یعقوب لیث (چاپ هشتم 1382)1344 (این کتاب به زبان عربی ترجمه و در قاهره چاپ و منتشر شدهاست، 1976) شاه منصور (چاپ ششم 1377)1348، سیاست و اقتصاد عصر صفوی (چاپ پنجم 1378)1348 اخبار ایران از ابن اثیر (ترجمه الکامل، چاپ دوم 1364)1349، از پاریز تا پاریس (چاپ هشتم 1381)1351، شاهنامه آخرش خوش است (چاپ ششم 1383)1350 حماسه کویر (چاپ چهارم 1382) و ... شعر مشهور یاد آن شب از باستانی پاریزی است :
یاد آن شب که صبا بر سر ما گل می ریخت
بر سر ما ز در و بام و هوا گل می ریخت سر به دامان منت بود و ز شاخ بادام گل جدا، شاخه جدا، باد جدا گل می ریخت نسترن خم شده، لعل لب تو می بوسید شادی عشرت ما باغ گل افشان شده بود درگذشت این استاد کوشا درعرصه فرهنگ وتاریخ ایران زمین را به همه اهالی اندیشه وفرهنگ تسلیت می گوید [ سه شنبه 93/1/5 ] [ 11:53 عصر ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
بیکار که می شوم کنترل ها را کنترل می کنم کنترل تلویزیون کنترل ویدئو کنترل رسیور کنترل ضبط ،کولر،... امان از دست این همه کنترل ! «شعر از اکبر اکسیر» [ جمعه 92/12/2 ] [ 6:26 عصر ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
شاید شما هم تجربه کرده باشید؛ یک وقت هایی آنقدر حرف توی دل آدمی تلنبار می شود ودلخوری آدم از دست کسی یا کسانی به جایی می رسد که هیچ «کلمه ای» به تنهایی نمی تواند بیانگر حال آدمی باشد آدمی در آن صورت دنبال مفری می گردد تا حرفش رابزند شاید خواندن شعر وشنیدن صدای محمد اصفهانی بتواند گوشه ای از حال مرا که شاید حال شما هم باشد بیان کند: بهشت از دست آدم رفت از اون روزی که گندم خورد ببین چی میشه اون کس که یه جو از حق مردم خورد
کسایی که تو این دنیا حساب ما رو پیچیدن یه روزی هر کسی باشن حساباشونو پس می دن عبادت از سر وحشت واسه عاشق عبادت نیست پرستش راه تسکینه پرستیدن تجارت نیست
یه وقتایی تمام دین همین آزادگی میشه کنار سفره ی خالی یه دنیا آرزو چیدن بفهمن آدمی، یک عمر بهت گندم نشون می دن
خداهرگز کسایی رو که حق خوردن نمی بخشه کسایی که به هر راهی دارن روزیتو می گیرن گمونم یادشون رفته همه یک روز می میرن
همه یکروز می فهمن چه جوری زندگی کردیم............. ترانه «یه تیکه زمین» باصدای محمداصفهانی را می توانیداز اینجـــــــا یا اینجـــــــــــــــــــــــــــا دانلود کنید . [ چهارشنبه 92/6/13 ] [ 10:58 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
ای فلانی زندگی شاید همین باشد ؟! یک فریب ساده ی کوچک آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را جز برای او و جز با او نمی خواهی. من گمانم زندگی باید همین باشد ... زخم خوردن آن هم از دست عزیزی که برایت هیچکس چون او گرامی نیست. بی گمان باید همین باشد. . . م.امید (مهدی اخوان ثالث)
[ شنبه 92/2/7 ] [ 12:12 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
مباحثه بحث چادر شد یکی گفت خوب است دیگری گفت اصلا"هم خوب نیست! یکی گفت زیباست دیگری گفت کلاس ما راپایین می آورد مامان ! مادربلافاصله گفت زهرمارکلاس خیلی هم خوب است آن قدر حرف زدند پدرعصبانی شد ولج کرد آن شب همه در پیاده رو خوابیدیم!
تفاهم پزشکان اصطلاحاتی دارند که ما نمی فهمیم ما دردهایی داریم که آنها نمی فهمند نفهمی بد دردی است خوش به حال دامپزشکان
برگزیده ازمجموعه شعر « ملخ های حاصلخیز» ازشاعر فرانو «اکبر اکسیر»
[ چهارشنبه 92/1/21 ] [ 1:23 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
میخواهمت چنان که شب خسته خواب را محو توام چنان که ستاره به چشم صبح بیتابم آنچنان که درختان برای باد بایستهای چنان که تپیدن برای دل حتی اگر نباشی، میآفرینمت ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی قیصر امین پور
[ پنج شنبه 92/1/8 ] [ 12:35 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |