سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حسام ســرا
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

 آماری که درباره میزان دستمزدهای مربیان فوتبال لیگ برتر ایران در فصل گذشته لیگ منتشر شده ، نشان می دهد که هر مربی لیگ به طور متوسط در هر ماه ، بین 12 میلیون و پانصد هزار تا 83 میلیون تومان دریافت کرده است.
بر اساس آنچه "جام جم" (وابسته به صدا و سیما) منتشر کرده ، مربیان 17 تیم لیگ برتر (لیگ برتر 18 تیم دارد که در فصل پیش 17 تیمش متعلق به بخش عمومی بوده اند)، در فصل گذشته فوتبال ایران  قریب به 8 میلیارد تومان از بیت المال پول گرفته اند ؛ به جدول زیر توجه فرمایید:

دستمزد مربیان فوتبال

 این ارقام نجومی در حالی به مربیان فوتبال ایران پرداخت می شود که دیگر حقوق بگیران بیت المال یعنی کارمندان و کارگران دولت و شرکت های بخش عمومی ، عمدتاً مبالغی بین 500 هزار تا 700 هزار تومان در ماه دریافت می کنند که مجموع دریافتی شان در طول یک سال به 10 میلیون تومان هم نمی رسد. حال بماند افرادی که با حقوق های زیر 500 هزار تومان و ته فیش های بسیار ناچیز گذران زندگی می کنند.

اگر کارمندی با ارزش پول امروز ، ماهانه 700 هزار تومان بگیرد ، کل دریافتی او در طول 30 سال خدمتش که یک عمر محسوب می شود 252 میلیون تومان می شود که از دریافتی یک سال بسیاری از مربیان لیگ در یک سال ، کمتر است! این ، کجایش با عقل و عدالت همخوانی دارد؟!
این در حالی است که کامندان و کارگران حقوق بگیر ، 12 ماه سال را باید هر روز حداقل 8 ساعت کار کنند ولی کل لیگ برتر ، فقط 34 هفته است.
این ارقام بی حساب و کتاب در حالی از کیسه ملت خرج مربیان چند تیم محدود می شود که برای افزایش مثلاً 10 درصدی حقوق کارمندان و کارگران ، دهها جلسه در سطح کارشناسان و وزرا و هیات دولت برگزار می شود و بدون مصوبه کابینه ، یک ریال هم به حقوق کارمندان و پاداش و اضافه کاری آنها افزوده نمی شود. آن وقت آقایان میلیادرها تومان پول ملت را بدون هیچ گونه ضابطه منطقی بین چند مربی انگشت شمار تقسیم می کنند و نکته جالب ماجرا هم اینجاست که همیشه هم طلبکارند.



دقت کنید که این رقم ، جدای از مبالغ هنگفتی است که اعضای دیگر کادر مربیگری ، بازیکنان و مدیران باشگاه ها دریافت می کنند. البته اگر این ارقام توسط باشگاه های خصوصی پرداخت می شد ، انتقادی بدین شکل نبود ولی سخن اینجاست که این پول ها از بخش عمومی و به صورتی کاملاً تبعیض آمیز و فساد آلود پرداخت می شود.
به عنوان مثال در حالی که در همین باشگاه سپاهان که متعلق به شرکت فولااد مبارکه است ، میلیاردها تومان بین چند مربی و بازیکن تفسیم می شود و سرمربی اش ماهانه 83 میلیون گرفته ، که برای کارگر همان شرکت که در سخت ترین شرایط کار می کند ، هیات دولت کف 330 هزار و 300 تومان برای هر ماه را تعیین کرده است که 250 برابر کمتر از دستمزد آقای مربی است!
واقعاً کجای کار امیر قلعه نوعی از کارگری که در خط تولید جانفرسای فولاد کار می کند مهم تر و سخت تر است که این آقا باید یک میلیارد تومان از فولاد مبارکه بگیرد و آن کارگر شرکتی  قراردادی100 برابر کمتر؟ مگر قیمت نان برای آن کارگر ، یک صدم است؟!



آیا کارگر تراکتورسازی که برای کشاورزی مملکت ، تراکتور تولید می کند مهم تر است یا فراز کمال وند که به اسم تراکتورسازی ، کار فوتبال می کند و ماهی 29 میلیون می گیرد؟

یا کجای کار حمید درخشان از کارگران زحمتکش شهرداری تبریز سخت تر و حیاتی تر است که اولی دهها میلیون پول بگیرد و دومی محتاج نان شب باشد و دلش به این خوش که تیمش گل زد؟!
... و چنین سوالاتی درباره همه تیم های دیگر نیز صادق است. آلودگی هوا  ومحیط زیست در منطقه استقرار ذوب آهن اصفهان بیداد می کند اما این شرکت خود رادربرابر این آلودگی مسئول نمی داند کجای این موضوع با عدالتی که از آن صحبت می شود هماهنگی دارد ؟

آیا کار مهندسی که بعد از 20 سال تحصیل ، در فلان دکل نفتی خلیج فارس در گرمای بالای 50 درجه کار می کند ، مهم تر و طاقت فرساتر و ملی تر است یا کار غلامحسن پیروانی که مربیگری تیم صنعت نفت را بر عهده دارد و به اسم کارگران و مهندسان نفت ، سالی 150 میلیون تومان می گیرد؟



به نظر می رسد مجلس شورای اسلامی باید به فوریت تمام وارد ماجرا شود و نگذارد دسترنج کارگران و پول ملت ، این گونه بی حساب و کتاب به جیب عده ای فوتبالیست و مربی سرازیر شود. اگر این افراد از بخش خصوصی حقوق می گیرند که خود دانند و کارفرمایشان اما اگر از بخش عمومی دستمزد می گیرند ، باید آنها هم تابعی از قوانین و مقررات دستمزدهای مصوب باشند ، درست مانند سایر کارمندان و کارگران مگر این که مجلسی ها ، رسماً به وجود قانون آپارتاید در کشور رأی مثبت بدهند. آیا مجلس شورای اسلامی این موضوع را عدالت می داند یا بی عدالتی ؟ مجلسی هابرای این پرسش چه پاسخی دارند ؟؟!!

برگرفته از سایت عصر ایران 


[ شنبه 90/3/28 ] [ 11:53 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

 گویا پول های میلیاردی ملت ایران که به جیب فوتبالی ها می رود ، ‌خیلی آنها را متوقع کرده که اکنون ،‌ که صحبت از تعیین سقف قرارداد است ،‌صدای اعتراضشان به آسمان بلند شده که چرا می خواهید رقم های بی حد و حصر قراردادها را محدود کنید؟‌ از جمله  امیرامیر قلعه نویی قلعه نوعی ،‌ مربی تیم سپاهان اصفهان در اعتراض به قانون سقف قرارداد ،‌تیمش را ترک کرد و در یک مصاحبه تلویزیونی ،‌ تعیین سقف دستمزد برای بازیکنان و مربیان فوتبال را "کمونیستی"‌خواند.

او در حالی این سخنان را بر زبان آورده است که برخی بازیکنان و مربیان در همین فصل گذشته ،‌ دستمزد یک میلیارد تومانی گرفته اند. این وضعیت باعث شده است ،‌ برخی باشگاه های متمول که از بیت المال ارتزاق می کنند ،‌ به راحتی قراردادهای چند صد میلیون تومانی و یک میلیاردی با بازیکنان و مربیان ببندند و بقیه باشگاه ها هم برای این که از قافله عقب نمانند ،‌ ولو به بهای منفی شدن تراز مالی شان این کار را تکرار کنند و در نهایت با مشکلات عدیده ای مواجه شوند.

قلعه نوعی و مدافعان بی حد و حصر بودن دستمزدهای فوتبالیست ها می گویند که در کشورهای دیگر هم باشگاه ها آزادند که هر مبلغی را با هر مربی و بازیکنی ببندد و اینجا هم باید کما فی السابق ،‌ همین وضعیت حاکم باشد.
البته بدیهی است که این افراد ،‌مدافع بی حد و مرز بودن مبلغ قراردادها باشند زیرا این امر مستقیماً ‌با منافع شخصی و جیب خودشان سروکار دارد و طبیعتاً‌کسی که در فصل گذشته 850 میلیون تومان گرفته ،‌ وقتی صحبت از 350 میلیون تومان می شود ،‌ توی ذوقش می خوردو این 350 میلیون را اندک و بی مقدار می شمارد و حق هم دارد قهر و علیه مقررات جدید مصاحبه کند!

در پاسخ به این افراد که به رقم های میلیاردی و چند صد میلیون تومانی عادت کرده اند و مدام نرخ های باشگاه های دیگر دنیا را به رخ می کشند و طلبکار هم می شوند نکاتی چند قابل ذکر است:

1- اگر در فلان باشگاه اروپایی ،‌مربیان و فوتبالیست ها 10 برابر شماها پول می گیرند ،‌ منبع پول هایی که دریافت می کنند ،‌بودجه عمومی نیست و این گونه نیست که مثلاً ‌در انگلیس ،‌شهروندان بریتانیایی ،‌ یک پوند یک پوند مالیات دهند یا منابع زیر زمینی کشورشان را بفروشند و میلیون میلیون به فلان بازیکن بدهند که برود فوتبال بازی کند! بلکه خود باشگاه به مثابه یک شرکت تجاری ،‌ با استفاده از همین بازیکنان کسب در آمد می کند و خرج شان می نماید.

اما در اینجا چه؟ مگر غیر از این است که قریب به اتفاق باشگاه های لیگ برتری وابسته به نهادها و تشکل ها و شرکت ها و کارخانه های بخش عمومی هستند؟ و مگر نه این است که همین صدها میلیون تومانی که آقای قلعه نوعی و بقیه مربیان و بازیکنان فوتبال سال هاست  می گیرند ،‌متعلق به بیت المال همین مردمی است که بعضی هایشان برای رفع نیازهای اولیه زندگی، کلیه هایشان را می فروشند؟!
حق با آقای قلعه نوعی و دوستانشان است اما به شرطی که باشگاه ،‌از رهگذر همین بازکنان ،‌کسب درآمد کند و آنگاه هر چقدر خواست به ایشان پول بدهد نه این که از جیب 75 میلیون ایرانی دربیاورند و به کیسه آقایان بریزند که بروید زمین چمن و توپ بازی کنید!

2 - آقای قلعه نوعی گفته است:‌ وقتی کارخانه فولاد مبارکه دقیقه‌ای یک‌و‌نیم میلیون تومان درآمد دارد چرا نباید بخشی از این پول برای ورزش و جوانان هزینه شود؟ 

این، حرف خوبی است اما از جناب ایشان می خواهیم برای جیب خود و سایر فوتبالیست ها از نام جوانان هزینه نکند.
 کارخانه فولاد مبارکه اگر دقیقه ای یک و نیم میلیون تومان درآمد دارد ،‌ آیا باید به اسم ورزش و جوانان ،‌ بیاید با 30 - 20 بازیکن و مربی و کمک مربی ،‌ قراردادهای چند میلیارد تومانی ببندد و سودش را بدهد به آنها؟ بیچاره کارگر کارخانه فولاد در ان شرایط سخت و جانفرسا کار کند و سودش را بدهند به شما؟!

اگر قرار است بخشی از سود کارخانه صرف ورزش و جوانان شود ،‌ آیا بهتر نیست به جای آن که با فلان بازیکن تازه به دوران رسیده قرار داد چند صد میلیون تومانی بنویسند ،‌ در چند محله محروم شهر ،‌زمین ورزش احداث کنند تا قرن های قرن ،‌جوانان از آن استفاده کنند؟

3 - آقایانی که از تعیین سقف قرارداد برای فوتبالیست ها شاکی اند ،‌ جواب دهند که چگونه در این مملکت ،‌باید برای کارمند و کارگر و پزشک و استاد دانشگاه ،‌ سقف پرداخت وجود داشته باشد ولی برای چند فوتبالیست و مربی حد و مرزی نباید باشد و آنان بتوانند در زد و بندهای کلان ،‌ برای یک سال بازی ،‌قراردادهای صدها میلیون تومانی ببندند و همیشه هم طلبکار باشند؟ مگر فوتبالیست ها تافته جدابافته اند که بقیه سقف داشته باشند و اینها نه؟ 
اگر تعیین سقف به قول آقای قلعه نوعی "کمونیستی"‌است ،‌ وضعیت مطلوب ایشان ،‌ چیزی جز آپارتاید نیست.

تازه این سقفی هم که تعیین کرده اند ،‌ با هیچ کدام از دستمزدهای موجود در کشور همخوانی ندارد ؛ سقف سالانه 350 میلیون تومان برای فوتبالیست ها ، معادل حقوق ماهانه 29 میلیون تومان است که رقمی غیرمنطقی و نجومی است ؟ مگر در این کشور ،‌ کسانی که با کارشان چرخ های اقتصاد و سلامت و علم و کشاورزی را می چرخانند چقدر می گیرند که یک فوتبالیست باید ماهانه 29 میلیون تومان بگیرد و تازه ناراضی هم باشد و قهر هم بکند که چرا به ما کم می دهند؟
حالا این دهها میلیون تومان دستمزد ماهانه ،‌جدای از پاداش هایی است که مثلا اگر این بازی را ببرید ،‌سمند می دهیم و آن یکی را ببرید 50 سکه طلا و سفر حج و ... ! 

4 - آقایان مدعی اند که با پولی که خرج فوتبال شده است ،‌مردم خیلی با نشاط شده اند و به قول قلعه نوعی ‌" اگر سازمان ملی جوانان میلیاردها تومان هزینه می‌کرد نمی توانست چنین شور و نشاطی را به مردم بدهد. "

بله ،‌فوتبال نشاط می آورد اما بدون دادن پول های بی زبان ملت به فوتبالیست ها هم می شود! وانگهی فوتبالی که سال هاست درگیر حاشیه و افت شده ،‌ دیگر نشانی از دوران نشاطش ندارد و اعصاب خرد کنی در سطح ملی ،‌ بزرگترین دستاورد این خاصه خرجی ها و تربیت بازیکنان پولکی و بی حمیت و کم توان است.
 به راستی زمانی که فوتبال ما بنگاه زد و بندهای مالی نشده بود ،‌مردم ایران از فوتبالشان لذت بیشتری می بردند یا الان که همه فوتبال شده است بده بستان های میلیاردی ،‌بازیکنان بی اخلاق ،‌مربیان مدعی ،‌ باخت های پی در پی و تحقیر ملی و ...؟!
 
این پول های میلیاردی که برای فوتبالیست ها ،‌حکم پول بادآورده را دارند ،‌ نه تنها فوتبال ایران را ارتقا نداده و نمی دهد ،‌ بلکه آن را معتاد به تزریق دائمی پول می نماید و این در حالی است که در همه جای دنیا ، ‌فوتبال ،‌خود یک صنعت پولساز است و نه یک بیمار تزریقی که اگر پول ملت بدان تزریق نشود ،یا کم تزریق شود ،‌ سست شود و مربیانش قهر کنند و بازیکنانش اعتصاب کنند!

آیا این وضعیت درباره تیم ذوب آهن وقراردامربیان آن نیز صادق است ؟ درباره تیم های نفت ، پیکان ، سایپا و.. و.. و.. چطور ؟

*سردبیر عصرایران  

 

 


[ یکشنبه 90/3/22 ] [ 1:40 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

به خلاقیت ایرانی شک نکنید !


[ سه شنبه 90/3/17 ] [ 1:14 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

"مداد و دوربین"، مجموعه فوق العاده ای از عکس های بن هینه (Ben Heine)، عکاس و نقاش بلژیکی است. او در این مجموعه برای خلق واقعیت‌های جدید، طراحی‌های با مداد خود را با عکس درآمیخته است.
هینه می گوید: "مداد و دوربین" ادامه سالها پژوهش گرافیکی است. این عکسها نه تنها نبرد بین عکاسی و نقاشی را نشان می‌دهد، بلکه واقعیت و تخیل را به چالش می‌کشاند. گمان می‌کنم این کار می‌تواند به شکلهای بسیار متفاوت دیگری نیز بیان شود چون در حین اینکه پیام روشنی را منتقل می‌کند، هم زمان سفری به دنیای سورئال دارد.

تلفیق عکاسی وطراحی بامداد

تلفیق عکاسی وطراحی بامداد


[ سه شنبه 90/3/17 ] [ 12:53 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

چیستی گناه

انسان را «موجودی اجتماعی» گفته اند که دارای قوه عقل است ومی تواند تجربه کند ، چیزی که دیگر موجودات زنده از داشتنش ناتوانند .

انسان تجربه گرا درمسیر رشد وبالندگی اش  ممکن است اشتباه کند واصولا" همین اشتباهات است که به او تجربه می آموزد ،به گفته یکی از متفکران : «تجربه نامی است که افراد بر اشتباهات خود می گذارند » اگر به آدمی فرصت اشتباه کردن داده نشود( اشتباهاتی که قابل جبران باشند) آیا می تواند تجربه کند ودر مسیر «شدن » گام بر دارد ؟

ادیان برای اشتباهات مادی ومعنوی یا به تعبیری آنچه حقوق انسانها و حق الهی گفته می شود از واژه « گناه» استفاده کرده اند بنابراین «گناه» اشتباهی است که به تضییع حقوق انسانها ویا حق الهی منجر می شود . آدمی ممکن است برای منافع شخصی ویا لذت فردی کوتاه مدت یا درازمدت خود به اشتباهی دست بزند که منجر به ضایع شدن حقوق انسانهاو یا حقوق الهی بینجامد  در آن لحظه ویا بعد از آن چه باید کرد ؟

جبران حقوق انسانها شاید راه بازگشت به مسیر درست باشد به طور مثال اگر کسی اموال کسی را غارت کرد و دزدید باید در جبران ضرری که وارد کرده بکوشد در این صورت او «توبه » کرده است . توبه پشیمان شدن از رفتار یا گفتار ویاکردار ناپسندی است که فاعل آن توبه قصد جبران دارد . اما حقوق الهی چه می شود؟اگر کسی حقوق الهی را نادیده گیرد و عمدا"یاسهوا" متعرض این حقوق شود چه باید بکند تادرمسیر درست قرارگیرد؟راه جبران این حقوق چیست ؟ آیا اگر این گناه را نوعی اشتباه بدانیم که بنده ای درمسیر رشد وبالندگی اش مرتکب شده تعبیر درستی کرده ایم ؟ آیا تکرارنکردن آن گناه توبه به حساب می آید ؟




 


[ چهارشنبه 90/3/11 ] [ 2:1 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

نقدپذیری ما ایرانیان

نمی دانم داستان دبیر دوره ساسانیان را شنیده اید یانه ؟ همان داستانی که گفته اند انوشیروان دربرابر پیشنهاد ویا نقدی که یکی از دبیران انجام داده بود دستور داد تا دبیران با قلمدان هایشان به سر وصورت این دبیر بخت برگشته بکوبند تا فکر انتقادوشاید پیشنهاد را از سر بیرون کند ودرسی باشد برای آیندگان..........

حکایت نوشیروانی اگر دقیق هم نباشد گویای یک مساله است وآن این که «انتقاد در این سرزمین همواره خریداری نداشته وندارد »وشاید این خود یکی از دلایل عقب ماندگی ما در امور اداری واجرایی کشور است؛ با نصب هر وزیر یا مسئولی گمان بر این می رود که تصمیمات او خالی از هرگونه اشتباه وخطاست واز این رو زیرمجموعه به خود اجازه نمی دهند بر تصمیماتی که سرنوشت کشوروجامعه را دگرگون می کند نقدی ابراز کنند ویا چالش های اجرایی اش را برشمارند ....

این ها راکه گفتم مقدمه ای است برای ورود به تصمیمات مدیران جامعه ما، مدیرانی که گمان می کنند با منصوب شدن از طرف مقامات ، همه تخصص های موجود در عالم هستی وماورائی دفعتا" بر آنها نازل شده واین موارد به عقل هیچ بنی بشر دیگری نرسیده ونخواهد رسید!

 به نزدیک ترین مدیری که با او ارتباط دارید ورفتارهای اداری واجرایی اش نگاهی دوباره بکنید( اگر شما مدیر هستید خودتان را استثناکنید باشمانبودم) می بینید که خودش را عقل کل می پندارد وباور کرده است که «به تناسب این ابلاغ چند سطری» اجازه دارد در همه زمینه ها حتا زمینه های حریم خصوصی افراد دخالت کند ویک تنه نظریه ی همه نظریه پردازان عرصه های مختلف فلسفی ، اعتقادی ، علمی واجرایی را به کناری نهد .

نمونه این مدیران همه فن حریف وزیر کنونی آموزش وپرورش است  وقتی دربرنامه نگاه یک سیما، از اودرباره تعطیلی پنجشنبه ها پرسیدند با اطمینانی که از همان روحیه همه چیز دانی ریشه می گرفت پاسخ داد : این برنامه ای است که 40سال پیش در روستا انجام می دادم واکنون خوشحالم که این طرح را به صورت سراسری درکشور اجرا می کنم !این طرح هیچ نکته منفی ندارد !!! وهمه مواردآن مثبت است فقط استلزاماتی ( واژه مورد تاکید ایشان )دارد که باید انجام شود .

بر اساس این طرح قرار است دبستانها از سال تحصیلی آینده روزهای پنجشنبه تعطیل شوند واز شنبه تاچهارشنبه با یک ساعت افزایش کلاس برنامه های خود را دنبال نمایند بنا بر این دانش آموز سال اول ابتدایی باید در زمستان وکوتاهی روزها ساعت 7:20 دقیقه صبح درمدرسه حضور داشته باشد وتا ساعت 12:30 دقیقه درس بخواند ویادبگیرد و لابد فردی بشود فعال واثرگذار درفردای این سرزمین !

این که این نظر کارشناسی است یا نه را درنوشته قبلی ام اینجــــــــا توضیح داده ام وقصد ندارم دوباره در این مورد بنویسم اما می خواهم درباره چند موضوع حاشیه ای که از این تصمیم وتصمیمات مشابه نشأت می گیرد سخن بگویم :

نکته اول نامحدود بودن تصمیمات وزیر درسیستم آموزش وپرورش کشور( وهمه وزارتخانه های دیگر) است تا آنجا که وزیر جدید می تواند همه ساختاری را که وزیر و وزیران پیشین ساخته اند با اشاره ای تغییر دهد !! کجای دنیا اینگونه است ؟ درکشور همسایه ما پاکستان وقتی دولت با کودتایی تغییر می کند ساختار آموزشی کشور تغییر چندانی ندارد و دراینجا با عوض شدن یک مدیر کل نوعی رکود درهمه زمینه های آموزشی پیش می آید تا رئیس جدید ساختار قبلی را تایید کند !

نکته دوم همه فن حریف بودن مدیران آموزش وپرورش در زمینه های مختلف است فرض کنید مهندس مکانیک یا یک دکترای ریاضی به وزارت آموزش وپرورش منصوب شود وظیفه اصلی وی ارائه پیشنهاد برای استخدام معلمان جدید ، ساماندهی معلمان ، سازماندهی مدارس براساس نیازها واستانداردهای امروز ، کمک به بهبود دستورالعمل های موجود درمدارس از طریق مجلس شورای اسلامی وشوراهای تصمیم گیر و ساخت مدارس جدید است ( که البته این مورد از موارد جالب توجه دروظایف وزیر آموزش وپرورش ایران است گو این که وزیر آموزش وپرورش مردهمه فن حریفی است که مدرسه هم می سازد !)

این وزیر با مدرک ریاضی یا مکانیک به راحتی به خود حق می دهد از فردای انتصاب درباره فلسفه تعلیم وتربیت ، روشهای تدریس، شیوه کلاسداری ومدیریت،حجم ومحتوای کتابهای درسی دررشته ها وپایه های مختلف و.. و.. و.. نظر بدهد ونظرخودش را کارشناسی ترین نظر در آن زمینه ها بداند .

نکته سوم وفاجعه بار در این زمینه مطیع وبی اراده بودن مدیران در اجرای تصمیم وزیران است مثلا" درباره همین طرح تعطیلی پنجشنبه ها قرار است همه دبستانها ثابت صبح شوند واین کار مستلزم منحل کردن بسیاری از مدارس دوره های راهنمایی تحصیلی ومتوسطه برای ایجاد فضای مناسب برای تصمیم وزیر است، تصمیمی که باید به هر قیمتی اجرایی شود . اگر از مدیران اجرایی آموزش وپرورش دراین باره سئوال شود خواهند گفت ما ملزم به اجرای تصمیم مقام عالی وزارتیم وعواقب این موضوع به ایشان برمی گردد ! یکی نیست بگوید آقای وزیر در شهرستان ما ، در استان ما ، درشهر ما امکان اجرای این طرح ، صرف نظر از معایب ومحاسنش ... درصد است  ودرصورت اصرار بر اجرای بیش از این مقدار، عواقبی از نظر آموزشی وتربیتی بر سایر دوره های آموزش وپرورش تحمیل خواهد شد اما چه می شود کرد که چسبندگی میز ریاست زیاد است وابراز این انتقاد ممکن است به جابجایی مدیری منجر شود که به سرنوشت کشورش علاقه مند است اما میزش راهم دوست دارد.

با فرض این که طرح تعطیلی پنجشنبه ها همه حُسن است و امتیاز، آیا اجرای طرحی با این گستردگی درپهنای کشور ایران در یک محدوده سه ماهه امکان پذیر است ؟آیا اجرای آزمایشی این طرح در بهترین زمان سال تحصیلی( اردیبهشت ماه) واخذ این نتیجه که هیچ مشکلی در این زمینه وجود ندارد با معیارهای تصمیم کارشناسی هماهنگی دارد ؟

دوستی می گفت آموزش وپرورش کنونی کشور ما که بیشتر بر کمیت ها (نمره ) تاکید دارد وبه تازگی این کمیت هم با ارزشیابی توصیفی به محاق رفته است هر چه کمتر برجسم وذهن دانش آموزان فشار بیاورد کمتر آسیب وارد می کند پس یک روز تعطیلی درهفته = آسیب کمتر به دانش آموزان .

جالب تر از همه این که مجلس شورای اسلامی درباره کوچکترین رفتار وزیر در انتصاب فلان مدیر دبستان چندپایه ممکن است از وزیر سئوال کند اما مسائل اساسی همیشه به بوته فراموشی سپرده شده است . مجلس ناظر برکار وزیر وقانون گذار است اما وقتی مجلس یک کشور کارایی لازم رانداشته باشد دولت مطلق العنان می شود وآنی می شود که می بینیم .

نقد ونقادی اگر از جامعه ای رخت بربندد وهمه گفتار ورفتارمدیران موجه وغیر قابل ایراد تلقی شود فساد امری بدیهی خواهد بود . اگر مدیری دردوران مدیریتش بیش از توان واستعدادش وقت بگذارد ، دزدی نکند ، ساده پوش باشد و... اما اجازه نقد برنامه هایش راندهد دردرازمدت خیانت درامانتی که به عنوان مدیر دراختیارش گذاشته اند کمترین اتهامش خواهد بود .

رفتار زیردستان می تواند مدیری را نقد پذیر ویا غیرقابل نقد تربیت کند .اطرافیان گاه چنان درآرام جلوه دادن اوضاع ودرستی وکارشناسی کارها به مدیر گزارش می دهند که مدیرگمان می کند واقعا" اوضاع همینگونه است در این صورت اطرافیان درگناه مدیر سهمی دارند یانه؟ باید اطرافیان بله قربان گو را کم کنیم تا به بهبود اوضاع دلخوش شویم .شما از کدام قبیله اید ؟



 


[ جمعه 90/3/6 ] [ 1:6 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]
          

.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

اینجا محلی برای ارائه ی آرا و نظرات من است درباره آنچه که می بینم،می خوانم، می شنوم و آنچه در اطرافم اتفاق می افتد.چنانچه کسی یاکسانی عصبانی هستند ونمی توانند مخالف نظر خود رابا دادنِ «صفت» مخاطب قراردهند ویاقلمشان بادُشنام آشناست وبه آسانی به دیگران تهمت می زنند از نظردادن بپرهیزند چراکه درهر صورت نظر ایشان حذف خواهد شد. آوردن لینک وبلاگ ها به معنی تایید همه مطالب آنها ویامدیر وبلاگ نیست،بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم ..نقل واستفاده از مطالب این وبلاگ آزاد است اگر دوست داشتید منبع آن را نیز ذکر کنید.
امکانات وب


بازدید امروز: 47
بازدید دیروز: 50
کل بازدیدها: 1470914