حسام ســرا
| ||
بامن بیا دست دردست من بگذار، می دانم دشواری این راه جز یافتن تو باتو بودن هم هست ،بهایش راخواهم پرداخت این راه تنها باآوازهای ما درطول راه معنا می شود؛ رویاهایت راآوازی کن هرگونه که هست، با آوازهای ما چونان دیروز ،جهان نیز باتمام آموزه هایش درفراسوی جاده ها جا خواهد ماند؛ تو آواز خودت رابخوان من هم کلمات خودم را سر خواهم داد. این راه به وسعت تمامی ترانه های ماست. بیا، بامن بیا، شاید که هیچگاه یکسان نباشیم اما باهم یگانه خواهیم شدچونان دوقطره آب . [ شنبه 86/10/15 ] [ 7:29 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
یکم : برای انجمن نقد کتاب رُمان کیمیا خاتون ، نوشته سعیده قدس انتخاب شده بود ؛ منتظر بودیم تا در نشست عمومی انجمن دیدگاه خانم قدس درباره رنج ها ومشقت های رفته بر زنان ابتدا توسط خود آنان وبعد به وسیله مردان بیان شود ، داستان به نادختری مولانا وازدواجش با شمس تبریزی مربوط است ...اما .... قداست، همچون هاله ای چنان مولانا وشمس را فراگرفته بود که کسی از این ظلم تاریخی سخنی به میان نیاورد ،زنان بیشتر مجذوب افکار صوفیانه وتقدس شمس شده بودند.شاید از این رو زنان درهمه جای عالم بیشتر از مردان به خرافات وجادو وجمبل معتقدند( گفتم شاید ..)فراموش نکنیم که کیمیا خاتون رمان است ورمان، بیان تخیلی واقعیت هاست ، همین. دویّم: درکلاس درس درباره حقوق وتکالیف زن شوهر بحث می کردیم ، دانش آموزان پسر تقریباً بالاتفاق معتقد بودند زن وظیفه ای جز شست شوی ورفت وروب ندارد واینها جزء وظایف ذاتی زن است! نمی دانم شاید همه آموزه های اسلامی و حقوق بشری در اعتقادات واقعی زندگی ما تاثیری نداشته اند . باید درباره چرایی اش بیشتر بیندیشم وبیندیشند . [ شنبه 86/10/8 ] [ 9:41 عصر ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
به دست های او نگاه می کنم؛ که می تواند از زمین هزار ریشه ی گیاه هرزه رابرآورد ومی تواند از فضا هزارها ستاره را به زیر پا درآورد به دست های خود نگاه می کنم که ازسپیده تاغروب هزار کاغذ سپید راسیاه می کند هزار لحظه ی عزیز راتباه می کند مرا فریب می دهد تو رافریب می دهد گناه می کند ! * * * چراسپید راسیاه می کند؟ چراعزیز راتباه می کند؟ چراگناه می کند ؟ * فریدون مشیری * [ یکشنبه 86/10/2 ] [ 7:2 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
یلدای اهورایی نماد جدال روشنی باتاریکی و اعتدال با سرما است ؛امسال تقارن عید قربان ویلداشادمانی رادوچندان کرده است. درقربانگاه اسماعیل من کیست؟ چیست؟ مقامم؟ آبرویم؟ موقعیتم، شغلم؟ پولم؟ خانه ام؟ املاکم؟ یا... ؟ دیر زمانی است که به این واژه ها فکر اساسی نکرده ام باید بیشتر بیندیشم. یلداتون مبارک .همین [ پنج شنبه 86/9/29 ] [ 2:0 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
نظرتون چیه ؟ [ شنبه 86/9/24 ] [ 12:0 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
اگر عمر دوباره داشتم می کوشیدم اشتباهات بیشتری مرتکب شوم . همه چیز را آسان می گرفتم . از آنچه در عمر اولم بودم ابله تر می شدم . فقط شماری اندک از رویدادهای جهان را جدی می گرفتم . اهمیت کمتری به بهداشت می دادم . به مسافرت بیشتر می رفتم . از کوههای بیشتری بالا می رفتم و در رودخانه های بیشتری شنا می کردم . بستنی بیشتر می خوردم و اسفناج کمتر . مشکلات واقعی بیشتری می داشتم و مشکلات واهی کمتری . آخر ، ببینید ، من از آن آدمهایی بوده ام که بسیار محتاطانه و خیلی عاقلانه زندگی کرده ام ، ساعت به ساعت ، روز به روز . اوه ، البته من هم لحظاتِ سرخوشی داشته ام . اما اگر عمر دوباره داشتم از این لحظاتِ خوشی بیشتر می داشتم . من هرگز جایی بدون یک دَماسنج ، یک شیشه داروی قرقره ، یک پالتوی بارانی و یک چتر نجات نمی روم . اگر عمر دوباره داشتم ، سبک تر سفر می کردم . « دان هرالد» باتشکر از منصوره ، دوست وبلاگ نویسم که این متن را برایم ارسال کردند .
[ دوشنبه 86/9/19 ] [ 12:0 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
دراین هفته قراربود ذوب آهن ـــ نزدیک ترین کارخانه تولیدی به ما ــ گواهی ISOدریافت کند که نوعی گواهی کیفیت تولید است ،ماجرایی بود ؛ کارخانه ای که درهر روز خروارها ذرات جامد وغبار رابه حلقِ خلق خدا فرو می برد چنان پاک بود که از نزدیک نیز نمی شد فعالیتش راتشخیص داد ! ما مردم عجیب ومسئولانی عجیب تر داریم ؛ عجیب بودن مردمانمان بدان دلیل است که دم فرو نمی آورند وبا هرشرایطی کنار می آیند واعجاب مسئولانمان این است که درشمایل کارشناس برای بررسی موضوعی رهسپار می شوند ولی انگار بنا به قول قرآن مجید«برچشم ها وگوش هایشان قُفل زده اند » آخر مگر می شود کارشناسان اعزامی را بی لیاقت وناتوان فرض کرد ! اگر چنین باشد باز : « ازماست که برماست » [ شنبه 86/9/17 ] [ 12:0 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |