حسام ســرا
| ||
این متن کمی طولانی است ، ضمن عذر خواهی لطفا" تا آخر بخوانید، ضرر نمی کنید ، راست می گم
آفرین ، جالبه !!! بالاخره دفاع از هویت ایرانی که به وسیله فیلمسازان غربی با فیلم 300 مورد حمله قرار گرفت احساسات عده ای راقلقلک داد وفریاد برآوردند که ... مگر تاریخ باستانی این مرزوبوم در دیدگاه برخی از فریاد برآورندگان جایگاهی دارد که چنین واکنش نشان داده اند ؟ چرا هروقت کسی حرفی می زند ما واکنش نشان می دهیم ؟ نمی توانیم «کنشمندانه » عمل کنیم نه «واکنشی»؟ برای نشان دادن اقتدار ایرانیان دوره هخامنشی ودفاع از مردم ! آن عصر کدام برنامه تلویزیونی وسینمایی را تولید کرده ایم ؟؟ این نوشتار بر آن است تاآشکار کندکه چرا چنین اتفاقی افتاده است ومی افتد . ایران ، گذشته طولانی وارزشمندی دارد واز این رو ایرانیان حق دارند براین گذشته پر افتخار مباهات کنند، با این توضیح که هیچ دوره تاریخی رانمی توان یافت که ازهمه زوایا قابل دفاع باشد ونتوان نقطه یا نقاط تاریکی را درآن نیافت. ما حامل تاریخ باشکوهی هستیم که میراث آن ،تمدن وفرهنگ ایران زمین است ؛ اما در این زمینه اشاره به چند نکته لازم است : صرف نظر ازاین که ما خودرا ایرانی مسلمان ویا مسلمان ایرانی بدانیم نمی توان ایرانی بودن مردم این سرزمین راکتمان کرد ولی باید پذیرفت که اسلام ایرانی با اسلام عرب ، اسلام مالزی ، اسلام آفریقایی و... تفاوت هایی دارد ؛ به ویژه ورود اسلام به سرزمین هایی که تاریخی کهن ونظام حکومتی مستقل داشتند موجب شد تا دراین تعامل فرهنگی ، هردو تأثیر پذیر وتأثیر گذار باشند ودر این زمینه نقش ایرانیان درایجاد وگسترش تمدن اسلامی برکسی پوشیده نیست . ب ) پس از ورود اسلام به سرزمین ما، ایرانیان کوشیدند سنت های خود رادرقالب آداب واحکام اسلامی ریخته وحفظ کنند مثلا" سمنو که درمراسم ایرانیان قبل ازاسلام به عنوان غذای ایرانی مورد توجه وتقدس بود پس ازاسلام به عنوان نذری مورد استفاده قرار گرفت .دود کردن اسپند ، عیادت مردگان و...نیز همه قبل از اسلام مورد توجه بوده اند که باآمدن اسلام گسترش یافتند . ج ) بسیاری ازنغمه های موسیقی ایرانی درمراسم مسلمانان رسوخ کرد ورنگ دینی گرفت وبه همین دلیل حفظ شد ؛ از این رو امروز لحن اذان ایرانیان با اذان اعراب ومردم اندونزی و...یکسان نیست . د) حفظ اسامی وکلمات ایرانی که دارای مفهوم روشنی از تاریخ وادب این سرزمین بودند پس ازاسلام هم ادامه یافت وایرانیان اسامی فرزندانشان را هم به نام های شخصیت های دینی اسلام نظیر: محمّد ، علی ، فاطمه ، حسن، حسین و... ونام های ایرانی همچون : رستم ، تهمینه ، اسفندیار ، کوروش، خشایار ، داریوش ، رودابه و...برگزیدند. نامگذاری نقش های منفی بازیگران صدا وسیما وسینما با نام های ایرانـــــــی ونه عربــی ، بی توجهی به ایرانیّت این مردم است ؛ درحالی که می دانیم اسم ، صفت ذاتی انسانها نیست وهمه کسانی که اسامی اسلامی دارند الزاما" شخصیت های مثبتی نیستند .دراین باره ، تاریخ ، گواه صادقی است ، کافی است به کارنامه خلفای بنی امیه وبنی عباس وحتی اسامی برخی از شخصیت های قرآنی مثل ابولهب ، ابرهه و...نگاهی بیفکنیم . امروز وقتی اسامی ایرانی مثل خشایار (که مابرای دفاع از نام او وایرانیان هم عصرش یعنی گذشته ای که نمی توانیم آن رانادیده بگیریم ، فریاد برآورده ایم ) رامی شنویم ، کدام شخصیت سینمایی وتلویزیونی سالهای اخیر در ذهنمان تداعی می شود ؟ازیاد نبریم ونبرده ایم که در سریال نرگس ، شاگرد پادو ، کوتاه قد ، بی خانمان وبی دست وپای شوکت را «رستم » نام نهاده بودند ؛ میان این رستم ورستم شاهنامه فرسنگها فاصله است . انصاف بدهید که هست !! حالا نمی شد اسم این آدم مثلا یزید ، خالد، جاسم ، یا ....باشد .شخصیت های خلافکار فیلم ها که حکایت نگفتنی دارند ............ ه) درنگاه گروهی از منتقدان !! گرایش ایرانیان دوره هخامنشی وبعد ازآن به دین زردشتی مایه سرافکندگی است !!!! درحالی که درآن زمان ادیان مسیحیت واسلام هنوز ظهور نکرده بودند ونیز هیچ سند ودلیلی بر آسمانی نبودن دین زردشت در دست نیست ؛ بعلاوه ، زردشتیان مردمی یکتاپرستند ومفاهیمی مثل اهورا مزدا ، اهریمن وآتش ، نشانه دوگانه پرستی ویا آتش پرستی آنان نیست . ( رجوع کنید به : فصلنامه هفت آسمان ، سال چهارم ، شماره چهاردهم تابستان 1381 صفحات 11 تا34) و ) کشورهای تازه استقلال یافته مثل ایالات متحده آمریکا ، استرالیا و... تلاش ها کرده اند تابرای این چندصدسال ، تاریخی سراسر «افتخار » بسازند به نحوی که کودکانشان از زندگی درآن کشورها برخود ببالند . ما چه کرده ایم ؟ وقتی تاریخ ،یعنی گذشته یک ملّت ، سراسر سیاه وخیانت بار به نوجوانان آن مرزوبوم عرضه می شود ، چه احساسی در مردان وزنان آینده آن مرزوبوم تقویت می گردد؟؟؟به کتاب های تاریخ دانش آموزان نظری بیفکنید ؛ سراسر محاکمه واعتراض. به همه چیز ، به پادشاه با همه نقایص وامتیازاتش،اگر داشته است ــ آخه اونم یه آدمه مثل بقیه آدما ، مگه نه !ــ مردم وبه ویژه زنان در این عرصه جایگاهی ندارند ، معلوم نیست این «مردم » که همه از نردبانشان بالامی روند تابرای خود موفقیّت کسب کنند درکجای تاریخ گم شده اند ؟ «آریوبرزن » رامی شناسید؟نمی شناسید؟ گناه شما نیست چون کسی خود راملزم نکرده تا اورا به شما ومن بشناساند ! درکتاب تاریخ اول راهنمایی گفته شده که: « آریوبرزن باسپاهیان اندکش راه رابرسپاه اسکندر مقدونی بست ولی عاقبت کشته شد » . همین !!!! مصریان شخصیتی دارند مثل آریو برزن ما به نام «احمس » که درجنگ با سپاهیان دشمن (هکسوس ها) کشته شد ؛ درکتاب تاریخ سال اول راهنمایی مصر آمده است : « احمس ، اولّین کسی بود که در راه دفاع ازکشورش شهـــــــــــــید می شد ». این دو عبارت ودیدگاه رابا هم مقایسه کنید تا ادبیاتمان مشترک شود . همان مصریان روند پرستش را ازبت پرستی به یکتاپرستی درکتابهایشان ترسیم کرده اند به نحوی که نوجوان امروزی آن کشور علاوه بردرک اهمیّت یکتاپرستی ازبیان گذشــــــته خود ســــــــــــرافکنــــــــــده نیـــــست . ولی ما چه کرده ایم ؟ ـــــ برای تدریس تاریخ درمدارس ، چند ساعت زمان درنظر گرفته ایم ؟برای تقویت زبان عــــربـــی چند ساعت ؟(محاسبه کنید والبته به این نکته نیز توجّه که منظور ، زدودن آثار اسلامی وعربی نیست چراکه ایرانی مسلمان باید مبانی اسلام رابداند وزبان عربی رانیز ، امّا تعادل در این زمینه نکته ای است که به فراموشی سپرده شده است .) ـــــ وقتی نمی توانیم تعادل را رعایت کنیم مبارزه منفی شروع می شود ، رسانه ها ازگذشته ایران ــ جنبه های مثبتش ــ سخن نمی گویند ومردم هویت جو ( بالاخره برای مامهّم است بدانیم پدرانمان وپدران پدرانمان والبته زنانشان ، چه کسانی بوده اندو چه می کرده اند ؟اگر چه به گفته سهراب سپهری : .. نسبم شاید برسد به گیاهی درهند ، به سفالینه ای ازخاک سیَلک، به زنی فاحشه درشهر بخارا برسد !!...) که به دنبال هویت ایرانی خود هستند ، ناچار قاب دیوار ، جلد تقویم ، شکل گلدان و....را به سیمای ایران باستان می سازند واستفاده می کنند بدون آن که گروهی از آنان با تاریخ آن عصر آشنایی داشته باشند . اگر تفریط نکرده بودیم چه خوب بود ........ پس از پیروزی انقلاب اسلامی به خاطر زدودن آثار رژیم گذشته ، سعی شد اسامی قبلی تغییر کند ـ این نکته از ویژگی های انقلاب سیاسی است ـ از این رو بسیاری ازنام های تاریخی اماکن تاریخی ایران وجزیره های خلیج فارس مثل چاه های نفتی به اسامی عربی تغییر داده شد ، این نوع نگاه وکم توجهی به ریشه های ملّی ایرانی نتیجه ای جز این نداشت که بعد از دو دهه موضوع تغییر نام خلیج فارس ازسوی اعراب حاشیه نشین این خلیج مطرح شود وما برای اثبات ملیّت واقتدارمان درخلیج فارس به شیوه های دیپلماتیک وفشارهای پیدا وپنهان بین المللی متوسّل شویم وهنوز هم نتیجه کاملی نگرفته ایم . آن چه من برآن تأکید دارم توجه به ویژگی هویت ایرانی است ، هرگز نباید غافل بود که بی توجهی به این ابعاد درآینده خسارت به بار خواهد آورد وشاید جبران آن هرگز امکان پذیر نباشد . آری برادر ـ وشاید خواهر !ـ دنیای امروز عرصه رقابت است ، درهمه زمینه ها ، اقتصادش ، سیاستش وسراجام فرهنگش ، کدام مهم تر است ، نمی دانم . وقت آن رسیده که برای اعلام وجود دراین عرصه جهانی به داشته هایمان توجه کنیم ، داشته های ما همه مربوط به گذشته اند ، گذشته رانمی توان نفی کرد ولی می توان منصفانه نقد کرد ،امیداست همه منصف باشیم . البته همه ما وظیفه داریم توهین انجام شده را به نحوی شایسته ، پاسخ دهیم ؛ حالا هرکس به قدر توانش والبته متولیان فرهنگی جامعه علاوه بر وظیفه ،مسئولیت هم دارند . [ چهارشنبه 85/12/23 ] [ 6:0 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
مامان ،چی بپوشم ؟ پرده اوّل : هنوز جهار ماه به پایان سال مانده که دریک مشاوره خانوادگی ــ به شیوه سخنرانی ــ به زنم می گویم : امسال کاری کنید که خرید هایتان تا اوّل اسفند تمام شده باشد ومثل سال قبل وسال های قبل تر ، دلهره شب عید دامنگیرمان نگردد ...... پرده دویّم: یک ماه می گذرد . خبری نشده ومن بیش از سایرین مضطربم ، دوباره مشاوره ای گرم تر!!! به کار می برم وتهدید می کنم که من با خرید بچّه ها کاری ندارم ، خودتان هرکاری می خواهید بکنید ...... پرده سیّم : یکی دوبار برای خرید رفته اندو خسته وکوفته ، دست ازپا درازتر برگشته اند ؛ می پرسم چرا چیزی نخریده اید ؟ می گویند ، لباس ها چنگی به دل نمی زنند ، بعضی خارج از عرف اجتماعی اند و........ پرده چهارم : دل به دریا می زنم وبالاخره مثل سال های قبل همراهشان به خرید می روم .از این مغازه به آن فروشگاه سرک می کشیم ، لباس ها رازیر ورو می کنیم ، امتحان می کنیم وبا حالتی همراه باعصبانیّت واعتراض درونی ، این فروشگاه رابه مقصد فروشگاهی دیگر ترک می کنیم ودست آخر هم بدون نتیجه، بعضی را من نمی پسندم ، بعضی را بچّه ها ، بعضی را هیچکدام وبرخی فقط اسمی ازلباس دارند ........ پرده پنجم : گوشه ای ایستاده ام ، به بازار ، مردم سرگردان وتحرّک جامعه در روزهای پایانی سال می اندیشم وآشفتگی بازار لباس ومُد و... به این فکر می کنم که مسئولین اجتماعی ،فرهنگی وقلم به دستان جامعه در زمینه استفاده از پیشینه ی فرهنگی ایران چه کرده اند ؟ ما چه کرده ایم ؟........... پرده ششم : به گذشته های دور ایران می اندیشم ، روزگاری که نیاکان ما لباس های درخور فرهنگ این مرزوبوم را می کاشتند ، می بافتند ، می دوختند ومی پوشیدند وما امروز باسرعتی کمتر از نور وبیشتر ازصوت مُدهای عرضه شده درماهواره هارا تولید وبه خلق خودمان می اندازیم تامگر دراین شب عیدی بی لباس نباشند !!!!............ چند سئوال: 1ـ تولید متنوع لباس های ایرانی و نمایش تبلیغی آن ها دربرنامه های تلویزیونی ، مشابه آنچه در تولیدات ماهواره ای عرضه می شود ــ بارعایت هنجارهای جامعه ایران ــ چه اشکالی دارد وکدام مشکل فرهنگی ـ اجتماعی وسیاسی را تولید می کند ؟ 2ـ فرض کنیم نتیجه کارشناسی چندساله اهل فن به تولید لباس ملّی انجامید ، درآن صورت عرضه این لباس را چگونه انجام می دهیم ؟ آیا تولید یک لباس واحد واستفاده مردم ازآن درهمه مراسم رسمی وغیر رسمی مشکل تنوّع طلبی مردم ــ به ویژه زنان که پاسخگوی واکنش مردانشان هستند ــ را برطرف می کند؟.... 3ــ وقتی گذشته تاریخی این مرز وبوم ــ درآینده دراین باره خواهم نوشت ــ را نفی می کنیم چگونه می توانیم بخش لباس وپوشش آن رابه عنوان مقوله ای فرهنگی به جامعه ی امروز بیاوریم ؟ آیا تقلید صرف ازغرب یا اعراب دراین زمینه به تقویت هویت ملّی ما کمک مـــــــی کنـــــــــــــد؟ فرهنگ ما درمواجهه بادیگر فرهنگ ها یا غالــــــــــــــــــب اســــــــــــــــت یا مغلـــــــــــــــــــــــوب ؛ شب عید هم مثل بقیه عمر می آید ومی گــــــذرد ؛ فکـــــــــــــــــــــــــــــــری باید کــــــــــــرد...........
[ پنج شنبه 85/12/17 ] [ 10:3 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
خبر ،ناگهانی وسریع بود که باپیام کوتاه تلفنی دریافت کردم :«ناظم سرا ساعت 16امروز ــ 9/12/85 ــ برای همیشه بسته خوهدشد ». برای من که حضور دردنیای وب را مرهون دوست خوبم مسعودناظم رعایا می دانم عدم حضورش در این عرصه دشوار وتاحدّ زیادی غیرقابل تحمل است ؛ نمی دانم چه اتفاقی افتاده که تصمیمی به این بزرگی گرفته اند امّا می دانم که دلیل ناگفتنی وشاید گفتنی برای این امر داشته باشند .مسعود برای من همیشه دوست باقی خواهد ماند ، چه دراین دنیای مجازی وچه دردنیای واقعی که بسی مهم تر از مجاز است . به همه کسانی که بی ملاحظه دنیای وب یا هرپدیده دیگر را تعقیب می کنند توصیه می کنم متن زیر را ـــ اگر چه می دانم طولانی است ـــ بخوانند وسعی کنند برای عمل به آن از همین امروز شروع نمایند : استاد درس فلسفه وارد کلاس شد و چند شی ء را روی میز گذاشت . وقتی کلاس شروع شد ، بدون این که حرفی بزند ، یک شیشه ی بزرگ خالی سس رابرداشت وداخل آن را با چند عدد توپ گلف پرد کرد . سپس از شاگردان خود پرسید ، آیا این ظرف پر است ؟ همه ی دانشجویان اظهار داشتند که ظرف کاملا از توپ پراست . سپس استاد ظرفی از سنگ ریزه برداشت وآن را داخل شیشه سس ریخت و شیشه را به آرامی تکان داد سنگ ریزه ها درفضای باز بین توپ های گلف قرار گرفتند .آن گاه از دانشجویان پرسید ، حالا چه طور ؟ همه ی آنها گفتند پراست .استاد ظرفی از ماسه برداشت ومحتویات آن را داخل شیشه ریخت . ماسه ها همه جاهای خالی شیشه را پر کردند یک بار دیگر از دانشجویان پرسید که آیا این ظرف پراست ؟ وهمگی تایید کردند که پراست . بعداستاد دو فنجان پر از قهوه نیز از ر وی میز برداشت وداخل شیشه خالی کرد وگفت : « دارم جاهای خالی بین ماسه ها را پر می کنم .» همه ی دانشجویان خندیدند . آن گاه رو ، به دانشجویان کرد وگفت : « این شیشه ی سس نمادی از زندگی شماست . توپ های گلف نماد مهمترین ارزش های زندگی شماهستند ؛ از قبیل : خدا ، خانواده ، فرزندان ، سلامتی ومهم ترین علایق شما ؛ ارزش هایی که اگر همه ی ارزش های دیگر از بین بروند ، ولی این ها بمانند ، باز زندگی شما پا برجا خواهد ماند .سنگ ریزه ها نماد سایر تعلقات قابل اهمیت ، مانند کار ، خانه ، ماشین ، وماسه ها نماد سایر مسائل کم اهمیت وساده در زندگی شما هستند . اگر اول ماسه ها را درظرف قرار دهید ، دیگر جایی برای سنگ ریزه ها وتوپ های گلف باقی نخواهد ماند ؛ درست همانند زندگی . اگر شما همه ی وقت وانرژی خود را صرف مسائل ساده وپیش افتاده کنید ، دیگر وقت وانرژی برای مسائل مهم زندگی باقی نمی ماند . بنابراین، توجه خودرا به مسائلی که برای شاد زیستن شما اهمیت دارند ، معطوف سازید . با فرزندانتان بازی کنید ، به سلامت خود اهمیت دهید ، مرتب وضعیت جسمی خودرا کنترل کنید، با اطرافیان ودوستان خود خوب وخوش باشید و... همیشه برای تمیز کردن خانه وتعمیر خرابی ها وقت هست . اول مراقب توپ های گلف باشید ؛ آن چه را که اهمیت بیشتری در زندگی شما دارد ، مشخص سازید وبخش عمده ی زندگی خود را صرف آن کنید . بعد به طرف سنگ ریزه ها وماسه ها بروید .» یکی از دانشجویان پرسید : « پس دو فنجان قهوه چه معنی داشت ؟ » استاد لبخند زد وگفت : « خوشحالم که پرسیدی ! قهوه ها برای این بود تا به شما نشان دهم که مهم نیست چه قدر زندگی مان شلوغ و پر مشغله است . همیشه در زندگی شما ، جایی برای خوردن دو فنجان قهوه با یک دوست وجود دارد .» [ پنج شنبه 85/12/10 ] [ 9:7 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
ماجرای عکس سکس درست ساعت 12ظهر فکری به کلّه ام زد ؛ درقسمت عنوان یادداشت ها نوشتم «عکس سکس جنجالی ...» ودربخش متن، این جمله را«اگر اینجا عکس سکس بود چه نظری می دادید ؟». تعدادبازدیدکنندگان وبلاگ تالحظه ارسال این یادداشت بدون عکس !! 28نفر بود ولی درکمتر ازیکساعت 45نفر وآمار همچنان روبه افزایش !!!!؟ وهیچکدام نظری نداده اند جز یک نفر که تعجب کرده که چرااین عنوان را استفاده کرده ام ؟ ولی آمده بود ! من واقعا" دام نگسترده بودم امّا واقعیت این بود که این واژه ،کسانی رابه سمت خودکشیده بود ، آن هم کاربران پارسی بلاگ که شکل وشمایل مذهبی دارند! واین خود سئوالات چندی را موجب می شود : یکم : آیا بی محتوابودن وبلاگ ها وسایت ها باعث روی آوردن برخی به این مقوله شده است ؟ دویم :مذهبیون بامساله سکس چگونه برخورد می کنند ، آیا آنان به یکی از تعابیر اصلی «تقوا» یعنی خودکنترلی رسیده اند ؟( مجردان ومتاهلین رادراین مقوله جداکنید ؛ نه جدانکنید نه ...) . سیّم :آیا نبود مراکز تفریحی وشادی بخش سالم درایران ، عاملی برای روی آوردن گروهی به این مسائل نیست ؟ چهارم : آیا آموزش رفتارهای صحیح جنسی ـ حداقل برای متاهلین یاکسانی که درشرف ازدواج هستند ــ می تواند ازاشتیاق مشاهده چنین تصاویر ومناظری بکاهد؟ پنجم :کاربران اینترنت وقت زیادی از عمرخود رادرسیر آفاق وانفس این دنیای مجازی تلف می کنند ؛ آیا به راستی پرسه زدن دراین اخبار واطلاعات ...، رشد اجتماعی ، علمی ، فرهنگی و..به دنبال دارد ؟ اگر ندارد ... دراین باره نظرتان رامشتاقانه خواهم خواند، لطفا" دریغ نکنید . درپایان ضمن عذرخواهی ازدوستانی که بامشاهده عنوان «عکس سکس جنجالی ...»درباره من باخودشان فکرهاکردند وپس ازبازشدن حسام سرانیز عصبانی شدند می گویم ، این موضوع صرفا" با کنجکاوی شروع شد واکنون برای همه ما هشدار است ... شادباشید [ دوشنبه 85/12/7 ] [ 6:40 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
اگر اینجا عکس سکس بود چه پیامی می دادید؟ [ یکشنبه 85/12/6 ] [ 12:59 عصر ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
من و زن واینترنت پرده اوّل : مدتی است نق زدن های زنم شروع شده که چراکامپیوتر نداریم. می گویم بابا ! اوّل وسایل ضروری راتامین کنیم بعد چشم ، حتما" می خرم ؛ اخم می کند وتامدتی این اخم بر رفتارش و روحیه من سایه می افکند .. پرده دوّم : چیزهایی راکه قبلا" قراربود بخریم خریده ایم .کم کم راضی می شوم سراغ کامپیوتر بروم ؛به چند مرکز فروش کامپیوتر سرمی زنم وبالاخره ـــ باوجود عدم تفاوت زیاد فروشگاهها وقطعاتشان ـــ به دلیل ویژگی های شخصیتی ونوع برخورد فروشنده والبته تبلیغات روشن وخاموش دیگران ، سفارش می دهم ، یک هفته بعد چراغ خانه ماباحضور کامپیوتر روشن می شود و... پرده سوّم: هنوز همه برنامه های نصب شده رااجرانکرده ام .ازکامپیوتر درحدّ ویدئو سی دی کار می کشم ، اعتراض زنم بلندمی شود که : کامپیوتر بدون اینترنت جاذبه ندارد ... تاآمدیم سیم خط تلفن جدید رابه اتاق کامپیوتر ببریم ، ده روزی طول کشید وبالاخره صدای دلنشین مودم راشنیدیم . پرده چهارم : اینترنت جاذبه دارد ، کافیست یک بار سایت یاوبلاگی رابازکنید ، مثل کوچه ی هزارتو ازراهی به راهی دیگر سرک می کشی وزمان باسرعتی غیرقابل وصف می گذرد . اوایل ، همه چیز عادی بود وهمه راضی ازاین که بالاخره کامپیوتر داریم ومی توانیم ازاینترنت استفاده کنیم ( نوعی مُد روز) .کم کم باسایت ها و وبلاگها آشتی کردم وعلاقه مندشدم وبلاگ بسازم وساختم . پرده پنجم : برای راه اندازی وبلاگ باید ساعت ها کانکت باشی وازمصاحبت باخانواده دور.وقتی هم راه افتاد باید برایش مطلب بنویسی ، تایپ کنی ،دروبلاگ بگذاری ، نظرات بازدید کنندگان رابخوانی و...این ها همه مقدمه ی نوعی اعتراض است ؛ اعتراض به همه چیز به برق ،ادیسون ، بیل گیتس ، ماکروسافت ، سایت ، وبلاگ وبه کسی که وقت وبی وقت دراین فضای مجازی می چرخد و زمان برایش معنا ندارد !! پرده ششم : اعتراض بالا می گیرد .زنم می گوید :صبح تاعصر که اداره ای ، شب هم که تاساعت ها برنامه ومطالب جلساتت راآماده می کنی ،صبح زود هم که برای ارسال مطالب به وبلاگ همراز کامپیوتری ، تازه هرجاهم نشسته ای درفکر مطلب برای به روزکردن وبلاگی ؛ لعنت برهرچی کامپیوتر واینترنته ، خسته شدم و... پرده هفتم : نق نق پرده اوّل جایش رابه غرغر وغضب می دهد . فضای عاطفی خانواده بوی کارت اینترنت ودانلود وآپلود می دهد.شرایط سخت می شود . مدتی است کانکت نشده ام تارضایت همسرم راجلب کنم امّا وبلاگ اعتیاد دارد ، نمی توانم ازآفرینش خودم دل بکنم ؛ سعی می کنم برنامه داشته باشم وخودم رابه اجرای آن مقیّدکنم . هنوزشرایط عادی نشده ،خدارا چه دیده ای شاید فردابهتر ازامروز باشد ، شایدهم ... [ چهارشنبه 85/12/2 ] [ 6:38 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
دوست اینترنتی زمانی که نخستین بار با دنیای مجازی اینترنت آشنا شدم به لینک هایی برخوردم که عنوان « دوست یابی » داشت ؛ هرچند این مفهوم برایم آشنا بود امّا دراین عرصه ی مجازی تجربه ای نداشتم .بعداز مدت ها ، روزی پس از پایان کار اینترنت از روی کنجکاوی اسمم رادرگوگل نوشتم وکلید جستجو رافشردم ، چندصفحه فرارویم گشوده شد ، محتوای بعضی ازصفحات راقبلاًیافته وخوانده بودم امّا یکی ازعناوین جدید بود ، روی آدرس کلیک کردم، وبلاگ مسعود ناظم رعایابود که نقدی بر کتاب سده لنجان نگاشته بود ومقایسه ای بین کتاب «چمگردان درگذر زمان » و«سده لنجان » به عمل آورده وبه نوعی نوشته های مرا به نقدکشیده بود ، همین باعث شدتادرپاسخ نقد ایشان چندسطری بنویسم وازطریق نشانی الکترونیکی برایشان بفرستم .درسطرآخر نوشته بودم «...می دانم که دردنیای اینترنت ووبلاگ صاحب تجربه هستید امیدوارم ازتجربیات شما برای راه اندازی وبلاگ شخصی ام بهره جویم واین که شاید این، خودمقدمه ای برای دوستی بادوام باشد..» فاصله ی فرستادن پیام ودریافت جواب، بسیار اندک وکمتر ازیک ساعت بود .سرانجام پس ازچندروز من ومسعود همدیگر راازنزدیک ملاقات کردیم ومن دوستی باخصوصیات ویژه ی انسانی یافته بودم وازاین اتّفاق ، خرسند . زندگی ماشینی روابط بین انسان هارادرقالب امروزین ریخته ودراین قالب بسیاری ازویژگی های گذشته اگرنگوییم ازبین رفته ،که، کم رنگ شده اندو مسعود ناظم رعایا خودرا ازاین قالب پذیری حفظ کرده است .بدون اغراق ـ که نیازی به آن نیست ومن اهلش نیستم ومسعود هم بی نیاز به آن ـ مسعود ،انسانی مطلع ، باسواد ، دارای ذوق ادبی سرشار وطبع لطیف است که باید کلمه کلمه ی نوشته هایش را چندین بارخواند ؛ درعین همه ی این ویژگی ها تواضع به معنای راستین آن ـ وشاید کمی بیشتر از آنچه باید ـ ازمشخصات شخصیتی ایشان است . آشنایی بااینترنت اگر برای من هیچ امتیازی نداشته باشد همین که دوستی باچنین ویژگی های مثبت انسانی به من هدیه کرده ، کافی است .طراحی وبلاگم رامرهون تجربیات ایشان می دانم وخود رادراین عرصه وامدار او.موفقیت مسعودعزیز رادرهمه ی مراحل زندگی ازخدای بزرگ خواستارم ...لینک وبلاگ مسعود ناظم رعایا رادرهمین صفحه آورده ام اگر به آن سری بزنید مشتری همیشگی اش خواهید شد ، می گویید نه ، امتحان کنید. [ جمعه 85/11/27 ] [ 7:24 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |