حسام ســرا
| ||
پدرم همیشه میگوید "این خارجیها که الکی خارجی نشدهاند خیلی کارشان درست بوده که توی خارج راهشان دادهاند" البته من هم میخواهم درسم رابخوانم؛ پیشرفت کنم؛سیکلم را بگیرم و بعد به خارج بروم . در اینجا اصلن استعداد ما کفش نمیشود و نخبههای علمی کشور مجبور میشوند فرار مغزها کنند. از نظر فرهنگی، ما ایرانیها خیلی بیجمبه هستیم.. ما خیلی تمبل و تنپرور هستیم و حتی هفتهای یک روز را هم کلاً تعطیل کردهایم. برگرفته از جست وجوهای اینترنتی قبلی که نشانی اش را به یاد ندارم
[ جمعه 91/2/22 ] [ 1:47 عصر ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
مردم زمین کْلا" مردم احساساتی هستند واز روی احساسات بیشتر تصمیم می گیرندتا از روی عقل .اما احساسی که از بقیه احساسات آنها قوی ترمی باشد نه عشق است ونه ازدواج بلکه نام آن «احساس مالکیت» می باشد. زمینی ها بیشتر دوست دارند مالک چیزها باشندواین چیزها شامل همه چیز می شود از ماشین ومِلک بگیر و برو تاهمسرشان!و این احساس مالکیت بعضی وقتهاموجب دعوامی شودمثلا" یک تکه زمین خاکی افتاده دریک گوشه ای برای خودش ولی کافی است یک کشوربیاید وادعای مالکیت آن سرزمین رابنماید آن وقت همه کشورهای همسایه اش می ریزند سرش وجنگ می کنند ویکدیگر رامی کشندبرای مالکیت همان زمین خاکی ووقتی مالکش معلوم شد دورش سیم خاردارمی کشد وپرچمی توی آن نصب می کند واحساس مالکیتش ارضامی شود که این خصوصیت زمین ها مال خودشان است ومادرجای دیگر کهکشان ندیدیم!... دراینجا افرادی هستند که به مالکیت بقیه احترام نگذاشته بدون اجازه، اموال مردم رابرای خودشان برداشته پولش راهم نمی دهند ونام این افراد «دُزد»می باشدکه جامعه آنها رادوست ندارد وجایشان درکنج زندان است . دزدی برای خودش رده بندی دارد وبه تخصص های گوناگونی تقسیم می شود مانند آفتابه دزدی،کیف قاپی،ضبط ماشین بازکنی،خفت کنی،دودره بازی،زورگیری،شرکت هرمی زنی وسرقت مسلحانه که جای چنین دزدهایی درزندان است واز زندان هم که بیایند بازمی روند دزدی واین خیلی عجیب است که چطور درزندان اصلاح نمی شوند؟وتبدیل به آدمهای مفید جامعه نمی گردند؟ واما نوع دیگری از دزدی هم داریم که غیرمسلحانه است ورقمش معمولا" میلیاردبه بالاست واثباتش هم سخت است وجامعه به آنها احترام می گذاردوگاهی هم از آنها می ترسد!وترجیح می دهد کاری به کارشان نداشته باشدوماهم درموردشان حرف نمی زنیم وگناه مردم رانمی شوییم وتهمت دزدی ناروابه کسی نمی زنیم واصلا" شما این تکّه آخر این گزارش راندیده بگیرید... به قربون دوچشمون درشتت/تموم کهکشون گیری به مشتت تماس فِرت پی نوشت: یکی از گزارشهای آدم فضایی ها از سریال طنزمسافران به سیاره خودشان
[ دوشنبه 91/2/4 ] [ 2:16 عصر ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
خیلی وقت است مجلس دارد با دو واژه مرکب «ازدواج مجدد» و «ازدواج موقت» بازی می کند و توی سر خودش می زند تا بگوید من به فکر حمایت از خانواده هستم. کسی هم نمی گوید این چه جور حمایتی است که فقط دو جور ازدواج خشک و خالی را در برمی گیرد!، تازه همان دو تا را هم مدت هاست زورش نمی رسد تصویب کند این است که به کمش آمدیم تا انواع دیگر ازدواج رامعرفی کنیم تادرقانون بیاورند وبه افتخارات مجلس هشتم بیفزایند: این هم انواع ازدواج های پیشنهادی: 1- ازدواج مُسلَّم: ازدواج اول که حق مسلم هر مردی است.
[ دوشنبه 90/11/24 ] [ 1:49 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
زنبوردار : کسی که همسر بلوند دارد [ سه شنبه 90/11/11 ] [ 8:18 عصر ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
- مامان بعله ؟ - من شیر می خوام [ شنبه 90/5/22 ] [ 12:57 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
سوسیالیسم: دو گاو دارید، یکی را نگه می دارید، دیگری را به همسایه خود می دهید. کمونیسم: دو گاو دارید، دولت هر دو آنها را می گیرد تا شما و همسایه تان را در شیرشان شریک سازد.
[ جمعه 90/4/17 ] [ 7:0 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
خبر:اسامی پادشاهان ازکتاب های درسی تاریخ دانش آموزان آموزش و پرورش حذف می شود. «گفتگوی خبرنگار اعزامی گافنیوز به یکی از دبیرستانهای دخترانه جدید برای انجام گفتگویی درباره ورزش» ما: سلام دخترم. کلاس چندمی؟ دانشآموز: اجازه آقا سلام... اول دبیرستان. ما: چند سالته؟ دانشآموز: 13 سال. ما: دخترم موضوع گزارش ما ورزش هست. شما الان چرا اینقدر اضافه وزن داری؟ دانشآموز: آقا اجازه ما که اضافه وزن نداریم... تازه زنگ ورزش که دو ساله حذف شده به جاش درس اخلاق داریم. ما: خب درسته. ولی بالاخره آدم باید ورزش کنه یا دست کم کمتر بخوره که اینقدر چاق نشه. دانشآموز: آقا اجازه ما که چاق نیستیم. ما: چاق هستی دیگه دخترم... صبح چی خوردی؟ دانشآموز: نون و پنیر با شکلات و تخم مرغ عسلی و تیتاپ و هندونه و یه آبنبات چوبی موزی و یه لیوان شیر و سیب قرمز. ما: خب خیلیه دیگه. نه؟ دانشآموز: آقا اجازه ما که همه شو نخوردیم. همهش دو لقمه نون و پنیر خوردیم که فشارمون اومد پایین و مامانمون بهمون شکلات داد. بعد که حالمون خوب شد خواست تخم مرغ عسلی بده که تا یه قاشق خوردیم بهمون عُق نشست. بعد خواستیم تیتاپ بخوریم که تا یه گاز زدیم هوس هندونه کردیم اما تا یه قاچ خوردیم، بالا آوردیم و بعد واسه این که حالمون بهتر بشه و دیگه گریه نکنیم، خالهمون آبنبات موزی چوبی داد که خیلی دوست داریم، اما گفت به شرطی که شیرمون رو هم بخوریم. سیب هم که هر روز میخوریم که پسر بشه. ما: پسر بشه؟! چی پسر بشه؟ دانشآموز: آقا اجازه بچهمون دیگه. ولی معلممون میگه اینا بیفایدهاس و بچه هفتماهه دیگه جنسش عوض نمیشه... ما: مگه تو حاملهای؟! دانشآموز: آره... مگه چیه؟ ما: معلمهات هم می دونن؟ دانشآموز: آره... پس چی. تازه سر صف هم تشویقم کردند و قراره هفته دیگه با منتخب حاملههای مدارس منطقه بریم پیش وزیر آموزش و پرورش که بهمون جایزه بدن. آقا اجازه... اینقدر این مریم توفیقی که همسایهمونن حسودیش میشه که نگو. هر کارم می کنه نمیتونه حامله بشه. خانم بهداشتمون میگه حتما دختر تو اجاقت کوره که بعد سه بار شوهر کردن هنوز نتونستی بچه دار شی. اجازه آقا ما نمی دونیم به این تنبلا چطوری نمره می دن که تا کلاس چهارم میرسن. ما: پس الان تو توی مدرسهتون شاگرد اولی؟ دانش آموز: نه آقا مگه الکیه... من شاگرد چهارمم. شاگرداولمون غنچه صالحی هست که خود آقای مطهری هم یه بار بهش توی «جشنواره مُتعگان برتر دبیرستانهای تهران» جایزه دادن. پونزده سالشه ولی تا الان سه شکم زاییده و هشت بار ازدواج موقت کرده. خانوممون میگه غنچه تو گل بدی دیگه چی میشی! قراره بره مدرسه استعدادهای درخشان... ما: اون وقت شما چطوری اینهمه فعال هستین با این سن و سال؟ دانشآموز: مدرسه بهمون کمک میکنه. هر مدرسهای یه دفتر مخصوص "مُحب" داره که ... ما: محب؟ محب یعنی چی؟ دانشآموز: آقا اجازه میمش مال مطهریه ح مال حاجی و ب واسه بابایی. معنی هم داره. محب یعنی کسی که خیلی دوست داره و مهربونه. خانم فارسیمون گفته. ما: خب این دفتر چه کار میکنه؟ دانشآموز: مشکلات جنسی نوجوانان رو به طریقه آقای مطهری و آقای حاجی بابایی حل میکنه. یعنی ترتیب ازدواج موقت دخترها با پسرهای منطقه رو میده. نمره هم داره. ما: راضی هستی؟ دانشآموز: آره... ولی امتحانش یه خورده سخته. ما: در آینده میخوای چه کاره بشی؟ دانشآموز: آقا اجازه... معلم. ما: معلم همین درس؟! دانشآموز: نه آقا... این درس خیلی سنگینه پدر معلم درمیاد. میخوام معلم تاریخ بشم. از وقتی دولت پادشاها رو از کتاب تاریخ حذف کرده کتاب تاریخمون شده 15 صفحه. اینقدر خوش به حال معلممونه که نگو! ما: نظر پدر و مادرت چیه؟ دانشآموز: بابامون میگه من آخرش این مطهری رو با دستای خودم خفه میکنم ولی مامانمون مهربونه. میگه من نابغهام. چون تا پارسال من اشکالای درسیمو از اون میپرسیدم الان اینقدر پیشرفت کردم که مامانم اشکالاتش رو از من میپرسه! ما: ممنون. پیامی برای خوانندهها نداری؟ دانشآموز: نه. فقط تو رو خدا به پسرها بگین خجالت بکشن و اینقدر ترقه بازی نکنن. آدم حواسش نیست یهویی سقط میکنه توی امتحان میافته. بعضی ها انگار نه انگار که بابایی شدن.
[ دوشنبه 88/10/7 ] [ 11:34 عصر ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |