سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حسام ســرا
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

دروغ


[ چهارشنبه 91/11/18 ] [ 1:12 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

از وعده تا عمل

می گویند «دروغ هرچه بزرگ ترباشد باورش آسان تراست»!

اشتباه نکنید منظورم حرفهای سیاستمداران دنیا نیست ! به زندگی اجتماعی خود ودنیای اطرافمان هم که نگاه می کنیم این موضوع مصداق پیدامی کند.

شهردار یک شهر در روز معارفه قول های عجیبی می دهدانگار که همه شهرداران قبلی آدم های نالایقی بوده اند ،هیچ کارمثبتی انجام نشده واز شهر وشهرسازی اطلاعی وجود نداشته است .

مدیر دبستان شش کلاسه ای در اولین روز کاریش ،مدرسه جدید را مخروبه ای قلمداد می کند که هیچ کارشایسته ای درآن صورت نگرفته ومعتقد است که او « آمده است» تا از این مخروبه در «اندک زمانی» بهشت عنبر سرشتی پدید آورد..

اگر شهردار جدید باصدای بلند وتبلیغات فراوان بگوید که تاسال آینده برای هرمحله یک پارک خواهد ساخت، همه خیابانها رابازسازی وتعریض خواهدکرد، مشکل ترافیک وپارکینگ وسایل نقلیه را برای همیشه برطرف خواهدنمود،سیستم تمام مکانیزه  جمع آوری زباله رابرای همه منازل تاسال آینده طراحی واجرا خواهد نمود و.....بسیاری باور می کنند واو را می ستایند .

شهروندان، کارکنان وحاضران نیز ،رفتارهای متفاوتی با این وعده ها خواهند داشت:

بعضی مدیر جدید را فرشته ی نجاتی می دانند که لطف الهی وی را درمسیر زندگیشان قرار داده است وبعضی دیگر هاج وواج می مانند که مدیران پیشین چه موجوداتی بوده اندکه.....

تنها ،اندک افرادی باعقل دور اندیش ،ارزیابی وعده های داده شده و درک شرایط موجود درمی یابند که این حرفها مشتی شعاروتبلیغات است که فقط توقعات دیگران را بالا می برد اما تعداد این گروه اندک است واگر همان ابتدا مخالفت یا اعتراضی کنند درفوج جمعیت طرفدار خوش خیال محو می شود.

وعده های عمل نشده در دراز مدت سرخوردگی به دنبال می آورد ونتیجه ی سرخوردگی ،بی تفاوتی وعدم انسجام اجتماعی است .

چراما واقعیت ها را باخوش خیالی مخلوط می کنیم؟چرا آن اندازه که باید ، واقع بین نیستیم؟ چرا وعده های توخالی می دهیم ؟چرا به حرفهایی که می زنیم عمل نمی کنیم وبه تعبیر زیبای قرآن :

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لا تَفْعَلُونَ * « الصف: 2  »

ونکته مهم تر این که :

چرا ما مردم باوجود بالارفتن سطح تحصیلات وداشتن مدارک تحصیلی عالی به آسانی درتبلیغات این افراد خود را می بازیم؟....چرا.. شما می دانید؟

 


[ شنبه 91/10/9 ] [ 10:18 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]


  1. احتمالا شما هم بارها از این همه  عجله در زندگی پیرامون­ تان متعجب شده ­اید و  از خودتان سوال کرده ­اید که چرا این همه آدم این قدر با عجله از کنار یکدیگر می­ گذرند ، چرا با سرعت بیش از حد مجاز ماشین­های ­شان را عبور می­دهند یا اداره را همانطور با شتاب ترک می­­کنند که خانه را ترک گفته ­بودند ، با عجله خرید می­ کنند و گاهی برسر تاخیر و تعجیل دعوا راه می ­اندازند. جالب است که با این اوصاف ضرب المثل معروفی چون «عجله کار شیطان است »هم ورد زبان کردارهای روزمره مان می­ شود .  این همه عجله اگرهم مقصدی داشته باشد گویا همواره مقصودی ندارد. فرهنگ عجله به این معنا، چونان دالی میان تهی یا بدون مدلول می ­نمایاند که می ­توان آن را با ساختارهای ناپایدار زندگی  نیز پیوند داد همین طور به فرهنگی نظر داشت که  فرد را در مضیقه و اضطرار قرار می­دهد.  گویا همین در مضیقه بودن ماست که فرهنگِ عجله را ایجاد می­کند. فرهنگی که بیشتر نشان دهنده ناداشته ­هاست و فرهنگی که بیشتر بر فقدان­ها تکیه دارد: عدم اطمینان، عدم قطعیت و عدم امنیت.
  2.  مهمترین نشانه­ های فرهنگ در مضیقه را می­توان در مولفه ­هایی چون بی ­ثباتی، بی­ نظمی، و عدم استقرار در وضعیت مشخص جست و جو کرد. همه این مولفه­ ها یک چیز را نشانه رفته­ اند فرّار بودن امور در زندگی ایرانی. همین فرّاریت، موجب سیّال بودن واقعیت­های زندگی شده است. خصلتی که کار جامعه­ شناسانه را دشوار ساخته است اما این خصلت آنچنان­که برخی جامعه ­شناسان ایرانی می­گویند معمایی نیست بلکه تنها در بستر تحلیل وضعیت مضطر بودن ما قابل تحلیل است.  
  3. عجله، زمان را به ولوله می ­اندازد و با دستکاری در آن نقش ناموزون خود را بر آن حک می­کند. در اینجا عجله به معنای با زمان بودن و همراه با زمان بودن نیست بلکه به معنای سبقت جستن  یا عقب افتادن است. چیزی که عجله به فراموشی می­ سپرد دل سپردن و لذت بردن از لحظه حال است. عجله زمانِ ایرانی را از خطی بودن خارج ساخته و به زمان دیالکتیکی بدل کرده است. اگر زمان مسیر خطی خود را طی می­کند آدم­ها با مصرفِ متفاوت زمان آن را در حالت رفت و برگشتی جای می­دهند: گاهی سریع­تر و گاهی دیرتر. اگر من در زمان مشخصی بخواهم کاری انجام دهم عجله با پیشدستی کردن در زمان مقرر شده برنامه های مصوب را واژگون می­کند. در جامعه ­ای که راهی جمعی برای  حل مسئله وجود ندارد  عجله ساده ­ترین سازوکار  شخصیِ حل مسئله است. از سوی دیگر فرهنگِ عجله کردن در ایران  بادستکاری و چرخش زمان،  میان زمان­های مهم و زمان در اضطرار همواره زمان در اضطرار را انتخاب می­کند. پدیده ­ای که من اسم آن را  «مازاد زمان یا زمان در وقت اضافی» می­گذارم.  استفاده از تاکتیک مازادِ زمان در فضای زندگی رخنه ایجاد می­کند و زمان دیگری یا زمانی بی زمان را به خود متعلق می­ سازد. حتی گاهی بدون آنکه مالکیت خدشه دار شود افراد از موقعیت­ های دیگران به سود خود بهره می­ برند. فرهنگِ عجله از آن رو که در زمان می ­دود زمان­های دیگر را نیز به سود خود تسخیر می­ کند.  اینجا همان تاکتیک به معنایی که میشل دوسرتو در کتاب کردار زندگی روزمره می­گوید در کار است.  کار تاکتیک از نظر دوسرتو این است که زمان و فضایی که به دیگری تعلق دارد را بدون لغو مالکیت از آنِ خود سازد. کار تاکتیک نیز دستکاری و چرخش چیزها به نفع خود ماست. این عمل درست در جایی می­تواند صورت گیرد که امکان تصاحب کامل چیزی وجود ندارد. بیراه نیست که بگوییم عجله نوعی سازوکارِ تاکتیکی در اختیارمان قرار می­دهد تا از نظم­ های مستقر بگریزیم. این مسئله در مفهوم مازاد زمان که چند سطر پبشتر از آن سخن گفتیم  مشهود است. من این مفهوم را با نگاه کردن  به یک چهار راه سه­ زمانه بدست آوردم،  مفهومی که اگرچه توضیح دهنده یک موقعیت جزیی در زندگی روزمره است اما برای تمامیت زندگی روزمره ایرانی قابل تعمیم است. به خصوص وقتی که بین فرهنگِ عجله و مفهوم مازادِ زمان پیوند خویشاوندی برقرار کنیم قدرت این تعمیم بخشی نمایان می­شود. برای فهم مفهوم مازادِ زمان کافی است لحظه ­ای را تصور کنیم که پشت چراغ قرمز ایستاده ­ایم  و چراغ برای ما هنوز قرمز است. در لحظه ­ای این امکان وجود دارد که چراغ راهنمایی برای هیچ کدام از طرفین سبز نباشد.  این لحظه همان  لحظه در تعلیق است لحظه­ای که گویا به طرف خاصی تعلق ندارد و همه باید بایستند تا چراغ به یک طرف دستور حرکت دهد. درست در لحظه ­ای که چراغ برای طرف دیگر قرمز شده است اما هنوز برای این طرف سبز نشده است طرف سومی وجود دارد که  از این« نازمان» استفاده می­ کند و فرصت را غنیمت می ­شمارد و از خیابان عبور می­کند. البته این اقدام بیشتر توسط موتورسواران صورت می­گیرد. فرهنگ موتورسواری خود ناشی از همین فرهنگ عجله است تکنولوژی که هم ماشین هست و هم نیست و در عین حال اجازه می­ی ابد تمامی قوانین راهنمایی و رانندگی را دور بزند و ما را سریع­تر به مقصد برساند. همان مقصدی که رسیدن بدان خود هدف نیست بلکه سریع­تر رسیدن(عجله) هدفی مهمتر است!  همان طور که دیدیم فرد ایرانی مترصدِ لحظه مازادِ زمان است و به تصرف زمانی می­ پردازد که بدان­ تعلقی ندارد.  به این معنا، جامعه ما در تمامیتش جامعه مازادِ زمان است. جامعه ­ای است که از فرصت­های خاص استفاده لازم را می ­برد و شاید آن فرصت را از فرصت­های مربوط به خودش مفیدتر تشخیص می ­دهد. مسئله در اینجا بر سر یافتن راه­های فرار در جامعه است اما این جامعه ­ای که همواره به دنبال یافتن راه­های فرار و رخنه در چیزها و زمان­هایی است که بدان تعلق ندارد نمی­ تواند جامعه­ ای قانون مند باشد در عوض دنبال رخنه در لایه ­هایی از قانون است که بتواند از آنها به نفع خود بهره ببرد.
  4. عجله کردن همواره جامعه ما را در حرکت قرار داده است اما این حرکتی نیست که توسعه زا باشد یا مطلوبیت داشته باشد بلکه این حرکت به معنای عدم ثبات و تغییر پذیری بی ­برنامه و مستمر است. وضعیتی که اجاز نمی ­دهد چیزها در موقعیت خود بایستند و قدری درنگ کنند، قوام یابند، پایدار شوند  و قابل پیش بینی گردند. فرهنگِ عجله است که جوانمرگ شدن چیزها را موجب می­ شود(در ایران بسیاری چیزها پیش از آنکه بالغ شوند از میان می روند). زندگی در عجله ، زندگی در رفتن است، نه زندگی در سکون.  تمدن­سازی ( ساختن)  نیازمند توقف و ایستادن است در عوض عجله می­ تواند شکلی از مدرنیته ایرانی را بنا کند که دائما کارش را از طریق تخریب جلو می­ برد و نه ساختن. جامعه­ ای که تخریب و ویران­سازی برایش مقدم بر مقصدی است که باید به آن دست یابد. ناپایداری، بی ثباتی، ویران سازی مداوم جامعه، نمی­ تواند با فرهنگِ مضطرب، عجول و بی هدف ایرانی نامرتبط باشد.
  5. عجله تنها فرهنگ ناداشته ­ها نیست بلکه فرهنگ از دست دادن هم هست و جامعه ­ای را به ما نشان می­ دهد که دائما نگران از دست دادن چیزهاست. تزلزل مالکیت در ایران موضوعی است که کاتوزیان در کتاب­های خود آن را به خوبی نشان داده است. وی نشان داده است که در تاریخ ایران حتی اربابان قدرت نیز بر مالکیت خود همواره تسلط نداشته ­اند چرا که مالکیت به راحتی توسط شخص شاه می ­توانست جابجا شود و به هر آن­کس که میل داشت تعلق گیرد حتی وزرا نیز ثبات مالکیت نداشته­ اند. این تزلزل مالکیت نشان می­ داد که داشته ­های ما درواقع  نه از پیش به خودمان تعلق داشت و نه پس از آن در تعلق ما خواهد ماند.  این ناپایداری جامعه را در وضعیت شوک و حرکت مداوم قرار داده است و افراد باید برای حفظ مالکیت با به تملک در آوردن چیزی اضطراب داشته باشند. هنگامی که این وضعیت با « جامعه کمیابی » قرین می­ شود زمینه این  شکل از فرهنگ تسریع می ­شود. جامعه نگران و مضطرب این­ گونه در مازاد زمان زندگی می ­کند و مترصد لحظه ­هایی است که بتواند آن را تصاحب کند بدون آن مالکیتش را تماما تصاحب کرده باشد.   ازنوشته های عباس کاظمی

 


[ جمعه 91/9/24 ] [ 1:12 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

کمی درباره جامعه شناسی قبرستان

قبرستان بخش جدایی ناپذیرهر اجتماع و شهر و دیاری است،هرجا که جمعیتی سکونت داشته باشند در حاشیه ­ای نه چندان دورمحلی برای سکونت ابدی اموات خود فراهم می آورند؛برای عزیزانی که زمانی با آنها بوده ­اند، نفس کشیده ­اند و اینک اسیر خاکند.

خوب که نگاه کنیم قبرستان قسمتی از تاریخ یک جامعه است، جست و جو در آن می تواند گاهی جالب باشد. گشت وگذار درسرزمین مردگان و بعضا فراموش شدگانی که در عین خاموشی و آرامش سراپا فریاد وغوغا است و پندها در خود دارد تا تو نیز غافل نمانی و بنگری به قبرهایی که بزرگانی را در خود جای داده اند که روزی برای خود کسی بودند و اینک در دامان خاک بی­صدا آرمیده­ اند.

 قبرستان ؛این مکان خاموش،این تنهایی پرهیاهو، این سرزمین کوچک اما وسیع ،این سرزمین صاف اما ناهموار با پستی و بلندی ­های عجیب؛ این جا همه مُرده ­اند و از کسی دم برنمی ­آید؛باید باورکنی که تو هم روزی به این­ ها ملحق می ­شوی و تعجب برت می ­دارد که ای دل غافل این جا آخر دنیاست هرکه باشی و زهر جا برسی یک چنین جایی سرانجام توست و این خط پایان سفراست. اینجا همه نوع افراد وجود دارند از خردسالی که در بدو تولد مرده است تا کهن سالی که چند نسل بعد خود را هم دیده است از جوان ناکام زیبا روی نوشکفته تا پیر زنی که چین ­های صورتش هر کدام حاصل یک عمر تجربه هستند .همه نوع افراد را این سرزمین نه چندان وسیع در خود دارد.در لابلای چینش ناموزون قبرها تنوعی عجیب دیده می ­شود از عالم دینی و قاری قرآن تا خیاط و نقاش و نقال و بقال و راننده و باسواد وبی سواد و پیر و جوان و زن و مرد، همه روبه یک مکان واحد در خواب ابدی فرو رفته اند بعضی ­ها را می­ شناسی و بعضی ها در زیر تلی از خاک فراموش شده­ اند،سرنوشتشان را در ذهنت ورق می ­زنی؛ یکی صبح می ­رفت و شب بر می ­گشت یکی شب می ­رفت و صبح برمی ­گشت یکی می ­افتد و می ­میرد یکی بلند می ­شود و می­میرد یکی زجر می­ کشد و یکی را با زجر می­ کشند؛یکی تصادف را بهانه می ­کند و یکی مریضی را.یکی در حال کار می ­میرد و یکی در خواب. خلاصه بساط جور است اینجا برای خودش شهری است با آدم­ های متنوع.اگر به سنگ قبرها هم نظری بیفکنی تو را به عالم خیال می ­برد بعضی ها را خوب می­ شناسی و بعضی­ هانشانی از خود ندارند بعضی­ ها آراسته اند و بعضی­ ها ساده.خواندن سنگ نوشته ­ها هم برای خود حکایتی دارد،مضمون اکثر آنها مشابه است و گویای غمی عمیق و حسرتی بزرگ .کلماتی نظیر:مهربان،دلسوز،فداکار،بزرگوارو.... در وصف همه به چشم می خورد و تو تعجب می­ کنی که چرا همه بعد مرگ این چنین عزیز شده­ اند و این همه آراسته ­اند!، راستی آیا در قید حیات هم چنین بودند؟خودت را جای یکی از آنها می ­گذاری که اگر ما هم بمیریم روی سنگ قبرمان چه می نویسند؟اصلا" چه اهمیتی دارد هرچه می خواهند بنویسند .... به این فکر می کنی که ما هم روزی نه چندان دور به چنین مکانی می ­آییم ولی همچنان غافلیم .برایت جالب است که هر بار که به این مکان­ها سر می ­زنی بیشترازقبل گسترش یافته­ است واین یعنی زندگی ادامه دارد...و مرگ هم چنان می تازد ...

قبرستان‌گردی ترس ندارد. برای نترسیدن از بعضی چیزها لازم است وقتی حالمان خوب خوب است، وقتی اوضاع زندگی‌مان روبه راه است، خودمان به استقبال ترسمان برویم. اگر شما هم با این نگاه به قبرستان نزدیک یا دور محل زندگی‌تان سری بزنید، تازه می‌بینید که این مکان‌ها برای خودشان دنیای عجیبی دارند.

بعضی از آدم‌ها مهم‌اند ولی سنگ قبرشان ترک خورده و زیر بوته‌ای پنهان شده است. بعضی‌ها اصلا سنگ قبری ندارند ولی اسمشان مانده است. بعضی سنگ قبرها تصاویر یا نوشته‌های جالبی دارند که لازم است چند دقیقه‌ای بالای آن بایستیم و فکر کنیم.


رفتن به قبرستان  کاری دلگیرکننده نیست، چون ما از یادگرفتن، از نگاه دوباره به زندگی و از اندیشیدن متفاوت حالمان خوب می‌شود.

قبرستان مثل یک شهر قسمتهای مختلفی دارد ، بخش قدیمی تر آن ملاقات کننده کمی دارد! زیرا بستگان صاحب قبر یا خود به این دیار ملحق شده اند و یا پس از سالها پذیرفته اند که مرگ وزندگی هم آغوشند واز آن گریزی نیست وناچار به زندگی خود پرداخته اند وقتی کسی به این درجه از شناخت برسد تازه با واکنش آدمهای دور وبرش روبرو می شود که «عجب آدمی است  مرده خود را فراموش کرده وسری به آنها نمی زند!»

 


[ دوشنبه 91/8/29 ] [ 10:38 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

بیست سئوال درباره سبک زندگی

رهبر معظم انقلاب اسلامی در جمع هزاران نفر از دانشجویان، دانش آموزان و دیگر جوانان خراسان شمالی، «سبک زندگی» را بخش اساسی و حقیقی پیشرفت و تمدن سازی نوین اسلامی خواندند و با دعوت از نخبگان و صاحبان فکر و اندیشه برای «پرداختن به این مفهوم مهم، آسیب شناسی وضع موجود سبک زندگی در ایران و چاره جویی در این زمینه» تأکید کردند: پیشرفت در علم و صنعت و اقتصاد و سیاست که بُعد ابزاری تمدن اسلامی را شکل می دهد وسیله ای است برای دستیابی به سبک و فرهنگ صحیح زندگی و رسیدن به آرامش، امنیت، تعالی و پیشرفت حقیقی.

ایشان، مفهوم پیشرفت را تداعی کننده حرکت، راه و صیرورت دانستند و افزودند: در هر برداشتی (چه مادی و چه معنوی) از مفهوم توقف ناپذیر پیشرفت، سبک زندگی، رفتار اجتماعی و شیوه زیستن اهمیت فراوانی دارد.

ایشان با تأکید بر اینکه بدون پیشرفت در بخش حقیقی تمدن سازی نوین اسلامی یعنی «سبک و فرهنگ زندگی»، اهداف این تمدن بزرگ محقق نخواهد شد افزودند: متأسفانه ما در این بخش، پیشرفت چشمگیری نداشته و مثل بخش اول یعنی علم و صنعت و نظائر آن پیشرفت نکرده ایم.
رهبر انقلاب اسلامی، آسیب شناسی و علت یابی در زمینه عدم پیشرفت لازم در بخش سبک و فرهنگ زندگی را ضروری خواندند و با دعوت از اندیشمندان حوزه و دانشگاه، نخبگان سیاسی و فکری، دستگاههای مرتبط با فرهنگ و تعلیم و نیز جوانان خاطرنشان کردند: در این زمینه باید همه به خود نهیب بزنیم و ضمن تلاش جدی برای آسیب شناسی، به چاره جویی و جستجوی راههای علاج بپردازیم.

ایشان ابراز اطمینان کردند: اگر گفتمانی در زمینه آسیب شناسی و چاره جویی مشکلات موجود در سبک و فرهنگ زندگی بوجود آید، با توجه به نشاط و استعداد جوانان، حتماً درخشندگی ملت ایران در این زمینه نیز، چشم جهانیان را متوجه خود خواهد کرد.


حضرت آیت الله خامنه ای، با توجه به نو بودن بحث "سبک زندگی" در ادبیات و فضای گفتمانی کشور، سخنان خود را با نوعی آسیب شناسی عینی ادامه دادند و به طرح سؤالات متعدد پرداختند.


- چرا فرهنگ کار جمعی در ایران ضعیف است؟

- چرا در روابط اجتماعی، حقوق متقابل رعایت نمی شود؟
- چرا در برخی مناطق، طلاق زیاد شده است؟
- چرا در فرهنگ رانندگی انضباط لازم رعایت نمی شود؟
- الزامات آپارتمان نشینی چیست آیا رعایت  می شود؟
- الگوی تفریح سالم کدام است؟
- آیا در معاشرتهای روزانه، همیشه به هم راست می گوییم؟
- دروغ چقدر در جامعه رواج دارد؟
- علت برخی پرخاش گریها و نابردباریها در روابط اجتماعی چیست؟
- طراحی لباسها و معماری شهرها چقدر منطقی و عقلانی است؟
- آیا حقوق افراد در رسانه ها و در اینترنت رعایت می شود؟
- علت بروز بیماری خطرناک قانون گریزی در برخی افراد و بعضی بخشها چیست؟
- چقدر وجدان کاری و انضباط اجتماعی داریم؟
- توجه به کیفیت در تولیدات داخلی چقدر است؟
- چرا برخی حرفها و ایده های خوب در حد حرف و رؤیا باقی می ماند؟
- ساعات کار مفید در دستگاهها چرا  کم است؟
- چه کنیم ریشه ربا قطع شود؟
- آیا حقوق متقابل زن و شوهر و فرزندان در خانواده ها بطور کامل رعایت می شود؟
- چرا مصرف گرایی، برای برخی افتخار شده است؟
- چه کنیم تا زن هم کرامت و عزت خانوادگیش حفظ شود و هم بتواند وظایف اجتماعی خود را انجام دهد؟

رهبر انقلاب اسلامی پس از طرح فهرست وار این سؤالات افزودند: دهها سؤال و مسئله اساسی دیگر نیز وجود دارد که همه آنها با سبک و فرهنگ زندگی مرتبطند و به علت اهمیت این مسائل در زندگی انسان است که قضاوت در مورد یک تمدن با توجه به پیشرفت آن در بخش سبک و فرهنگ زندگی صورت می پذیرد.


حضرت آیت الله خامنه ای، پس از تبیین اهمیت عینی «سبک و فرهنگ زندگی»، به مبانی کارگشای این مبحث از منظر اسلام پرداختند و تأکید کردند: اسلام، «خردورزی، اخلاق و حقوق» را مایه های اصلی فرهنگ صحیح می داند و ما نیز باید بطور جدی به این مقولات بپردازیم وگرنه پیشرفت اسلامی و تمدن نوین اسلامی شکل نخواهد گرفت.

 


[ یکشنبه 91/7/23 ] [ 6:39 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

گرامی داشت هفته دفاع مقدس

31شهریور،سالروز شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران است جنگی که از نظر تسلیحات نظامی وتجهیزات جنگی نابرابر بود. بسیاری از دانش آموزان در دوران هشت ساله دفاع مقدس کلاس ودرس را رها کرده به جبهه های جنگ رفتند تا از سرزمین وآرمانهای خود دفاع کنند وبسیاری از آنان در این راه جان خود را تقدیم کردند...

سالهاست از آن دوران می گذرد وفضای مدارس با آن حال وهوا فاصله گرفته است اما برای مادران وپدرانی که فرزند دانش اموزشان درس را برای جنگ رها کرده ودر این راه از شهادت استقبال کرده است شروع سال تحصیلی یاد آور خاطراتی از جنس مدرسه است.

یاد همه شهدای معلم ودانش آموز و هفته دفاع مقدس گرامی باد .

 


[ جمعه 91/6/31 ] [ 12:24 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

غرور ملی

شاید نتوان واژه ملت  وغرور ملی را معنا کرد شاید واژه ای نباشد که بتواند غرور ملی را نشان دهد اما می توان این معنا را در لحظاتی  حس کرد . وقتی تیم ملی کشوری مسابقه را برده است وتنها یک دقیقه به پایان مسابقه  مانده است  واین یک دقیقه طولانی تر از هرزمان دیگری می گذرد، وقتی قهرمان ما دررقابت های جهانی دربرابر چشم هزاران زن ومرد ودوربین های خبرگزاری ها کودکانه می بازد وما از درون مچاله می شویم وقتی کسی مثل حمید سوریان مقتدرانه حریفش را شکست می دهد وبرسکوی افتخار می ایستد می شود غرور ملی را حس کرد این حس را ترجمانی نیست ....

غرور ملی

البته غرور ملی فقط به رقابت های ورزشی ختم نمی شود عرصه های علمی،رقابت های اقتصادی،دفاع سرزمینی، نظم ورعایت مقررات نیز ملاکهای دیگری برای درک این حس است احساسی که گاهی برپیشانی ما عرق می نشاند وگاه چشمانمان را نمناک می سازد.

 


[ دوشنبه 91/5/16 ] [ 12:34 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

اینجا محلی برای ارائه ی آرا و نظرات من است درباره آنچه که می بینم،می خوانم، می شنوم و آنچه در اطرافم اتفاق می افتد.چنانچه کسی یاکسانی عصبانی هستند ونمی توانند مخالف نظر خود رابا دادنِ «صفت» مخاطب قراردهند ویاقلمشان بادُشنام آشناست وبه آسانی به دیگران تهمت می زنند از نظردادن بپرهیزند چراکه درهر صورت نظر ایشان حذف خواهد شد. آوردن لینک وبلاگ ها به معنی تایید همه مطالب آنها ویامدیر وبلاگ نیست،بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم ..نقل واستفاده از مطالب این وبلاگ آزاد است اگر دوست داشتید منبع آن را نیز ذکر کنید.
امکانات وب


بازدید امروز: 413
بازدید دیروز: 33
کل بازدیدها: 1470446