سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حسام ســرا
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

شادروان محمد نوری پیشکسوت موسیقی ایرانی

1)      کتاب« گزنه» نوشته ی جعفرشهری را باز می کنم قبل از هر نوشته ای آورده است :

«پیشکش به آنها که به من بدکرده ،زحمت رسانیده ،ستم روا داشته اند »

به کلماتش می اندیشم ؛ کدام یک از ما بدی دیگران وستمی را که به ما روا شده فراموش کرده ایم؟ بخشیدن ، کار آزادمردانی است که روح بزرگی دارند . یادم آمد جایی خواندم که «دیگران را ببخشید نه بدان دلیل که آنها سزاوار بخششند بلکه بدان دلیل که خود سزاوار آرامشید ».

نکته : آزاد مرد کلمه عامی است که مشترکا" به زنان ومردان آزاده اطلاق می شود وتفکیک جنسیتی دراینجا راه ندارد .

2)      این چند روزه که به جاهای مختلفی رفته ام وبه صورت گذری به رادیو وبرنامه های سیما گوش فراداده ام صدای زنده یاد محمد نوری از در و دیوار ودستگاههای مختلف درحال انتشار است گو این که این مرد محجوب موسیقی ایرانی تازه کشف شده است! انگار در این جامعه فردی که می میرد قابل تقدیر می شود یادم به این جمله از جلال رفیع در کتاب بهشت شدّاد افتاد که گفته بود :

ایران سرزمنی است که در آن زنده خوب ومُرده بد وجود ندارد .

اگر جلال رفیع این جمله را ازدیگران هم نقل کرده باشد باز راست گفته است.


[ سه شنبه 89/5/19 ] [ 1:11 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

فرهنگ سازی دروغ

امروز یکی از دانش آموزان پرسید :میشه یه مثال درباره  «دروغ مصلحتی »بزنید؟گفتم: مثل تعطیل شدن مدارس به دلیل شیوع آنفولانزا و انکارتعطیلی مدارس توسط آموزش وپرورش به دلایلی که خود تشخیص می دهد .

پرسید : چه ضرری دارد؟ گفتم : هیچ ، فقط دروغ گفتن را چنان عادی ونهادینه می کند که همه ی ما ،راست راست دروغ بگوییم واصلا متوجه زیانهای آن نشویم . دروغ گفتن،فرهنگ سازی می شود .

شاید داریوش هخامنشی هم از دروغگویی مردمانش به ستوه آمده بود که از آن به خدا(اهورامزدا) پناه جسته بود .انگار دروغ با ذات ما پیوندی ناگسستنی دارد.


[ سه شنبه 88/8/12 ] [ 12:21 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

 

دو صفحه، نوشته ساده از کتاب "خلقیات ما ایرانیان" به قلم روانشاد محمد علی جمال زاده

 .....مهمونی می دیم اونهایی که دوست داریم و نداریم رو دعوت می کنیم. یواشکی به لباس های اونهایی که دوست نداریم می خندیم. بعد که رفتند با دوست های خودمونی مون می شینیم به حرفهاشون می خندیم! توی مهمونی واسه همدیگه جوک ترکی می گیم! جوک لُری می گیم! اصفهانی ها رو مسخره می کنیم. می گیم کاشونی ها ترسواند! رشتی ها بی غیرتند! کردها خرمتعصب هستند! آبادانی ها لاف می زنند! پایین شهریها رو آدم حساب نمی کنیم! مرز بین پایین شهر و بالای شهر رو هم خودمون تعیین می کنیم! اونها که از قلهک پایینتر رو قبول ندارند شیک ترند! شهرستانی ها هم بهتره برند جلو بوق بزنند! وقتی یکی از فامیل هامون شهرستان زندگی می کنه و ما یهویی از دهنمون می پره ،فوری توضیح می دیم که طرف بخاطر شغلش که مدیر فلان کارخونه است اونجا زندگی می کنه! بشقاب و لیوان های فرانسوی می خریم! لوسترهای ساخت چین می خریم! شکلات آیدین هدیه نمی بریم چون ایرانیه کلاسش پایینه! موقعی که اتوبوس میاد حمله می کنیم! اگه اوضاع بحرانی بشه با آرنجمون می زنیم به کناری ها راه رو باز می کنیم! آخه خسته هستیم باید زودتر بریم خونه! وقتی کسی نباشه هم همین که می شینیم با ماژیک پشت صندلی ها یادگاری می نویسیم که دفعه دیگه که سوار شدیم به دوستامون هنرمون رو نشون بدیم! شب چهارشنبه سوری ترقه پرت می کنیم پشت پای زن همسایه که وقتی پرید بخندیم! وقتی تیم فوتبال مورد علاقه مون توی مسابقه می بازه شیشه اتوبوس واحد رو می شکنیم! سیزده بدر گند می زنیم به طبیعت! یعنی همیشه اینکارو می کنیم نه فقط سیزده بدرها! فحش خواهر و مادر می دیم! به همدیگه! به دین و مذهب! و عربها و غیره! اما تا مشکلی پیش میاد میگیم یا فلان امام! و در لوس آنجلس هم بیشتر سفره حضرت عباس باز می کنیم تا توی تهران. ما همه مادرزادی سیاستمدار به دنیا اومدیم اما استراتژی تک تکمون با همدیگه و با تمام دنیا متفاوته برای همین در هیچ موردی باهم توافق نداریم و بازهم به هم فحش می دیم! سه تا که میشیم پنج نظر متفاوت داریم و هممون خیال میکنیم حق داریم. ما به اجدادمون خیلی احترام می ذاریم! مخصوصاً داریوش و اینها! وقتی سر قبرشون میریم حتماً یه یادگاری هم با هرچی که دستمون باشه روی در و دیواراش می کنیم! ما امام زاده می سازیم! بعد پول می ندازیم و از امام زاده می خوایم که مشکلاتمون رو حل کنه! ما روز عاشورا تاسوعا نذری می دیم! اما برای اینکه زعفرون گرونه روی پلو گلرنگ می ریزیم! ما احتمالاً غیر از رامسر و کلاردشت جای دیگه ای از ایران رو ندیدیم اما حتماً دوبی رفتیم و فروشگاه عرض الهدایا رو دیدیم! بی برو برگرد هم یه عکسی توی صحرا روی شنها گرفتیم که به همسایه ها نشون بدیم! ما رانندگیمون حرف نداره! رانندگی بدون فحش و فضیحت برامون معنی نداره! چراغ راهنمایی عابرپیاده، موتورسوار  های آدمخور  .... فقط یک کلمه از هر مورد کافیه !  ماها سینما نمی ریم و عوضش عشق می کنیم قبل از اینکه فیلم روی پرده سینما بره سی دی شو ببریم خونه! ما - مخصوصاً لوس آنجلسی هامون- وقتی کانال تلویزیونی درست می کنیم یا هیمنطوری آب دوغ خیاری میارندمون توی یه برنامه ای مجری بشیم یا گزارش بدیم یا خدای نکرده به عنوان کارشناس حرف بزنیم از هر سه تا کلمه ای که می گیم چهار تاش انگلیسیه اونهم با هزار تا عشوه و ناز و غمزه شتری و صد البته تلفظ  صد درصد غلط ! ماها عاشق رقص عربی هستیم! هرچی هم سنمون میره بالاتر علاقه مون به این رقص که تا ابد یادش نمی گیریم هی بیشتر و بیشتر میشه و اصرار می کنیم که باید توی همه مهمونی ها هنرمون رو نشون بدیم!البته دوستان خیلی اصرار می کنندا وگرنه ماها همه خجالتی هستیم و رقصمون نمیاد. ما توی خیابون زل می زنیم به سینه زن ها! کوچیک یا بزرگ مهم نیست! مهم اینه که وقتی خانومه نزدیک شد یه متلک آبدار نثارش کنیم........ما از اینکارا خیلی می کنیم! به آذری ها متلک می گیم. اونارو مسخره می کنیم و براشون جوک می سازیم. ولی بهترین و مفید ترین دوستامون آذری هستند. 

اما سه چیز برای ما خیلی مهمه: یک: ما هیچ وقت اجازه نخواهیم داد که روی هیچ نقشه ای خلیج فارس به خلیج عربی تبدیل بشه! دو: حواسمون هست که هر جا اسمی از فیلم کارتونی سیصد برده شد اعتراض کنیم. نامه بنویسیم. طومار اینترنتی امضاء کنیم. که چرا قیافه ما ایرانی ها رو این قدر وحشتناک کشیدند! آخه ما ایرانی ها اونقدر هم وحشتناک نیستیم! سه: دولت کشورمون باید مثل دولت سوئد و نروژ باشه دموکرات ،عشقی ،مهربان با یک شرط: ما همون آدمهایی که در بالا گفتیم بمونیم!  

دراین زمینه کتاب جامعه شناسی خودمانی نوشته حسن نراقی هم مطالب مفیدی دارد البته درد را نشان داده درمانش می ماند به عهده هریک از ما .

اصل مطلب را در این وبلاگ بخوانید.

 


[ جمعه 87/5/18 ] [ 1:57 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

... برادر ، اخوی ، حاج آقا، حاجی ،استاد ،مهندس .....

... خواهر،همشیره، حاج خانم، .....

این ها القابی است که در سی سال گذشته به جای «آقا» و«خانم» همدیگر را با آنها خطاب کرده ایم ، فکر می کنید لقب بعدی که مورد استفاده قرار می گیرد چیست ؟چرا؟


[ سه شنبه 87/3/21 ] [ 11:2 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

ضربه از درون

  فرصتی دست داد تا برای گشت وگذاری یک روزه راهی سرچشمه های زاینده رود ودشت لاله های واژگون شویم ، راه چندان طولانی نبود صبحانه را درچشمه پیر غار بودیم وبلافاصله راهی دشت لاله شدیم به دلیل کاهش بارندگی طراوت همیشگی لاله های واژگون رخت بربسته بود وفقط سبزی بوته ها و پژمردگی گل ها را می شد دید آنچه بیش ازنبودِ لاله های سرخ قابل تامل بود، نبودِ فرهنگِ استفاده از محیط ومنابع طبیعی بود، گیریم که نارسایی هایی در خدمات رسانی به مردم وجود دارد که دارد ، گیریم که ضعف مدیریت بعضی مدیران نیاز به اثبات ندارد ، گیریم که مشکلات عدیده ای که داریم بعضی به دلیل کارشکنی قدرتهای داخلی وخارجی است ، گیریم که گرانی ،تورم وافزایش سرسام آور ارزاق عمومی مسئله ای غیرقابل انکار است ولی بعضی مسئولان انکارش می کنند ، گیریم به نیازهای اساسی نسل نوپای انقلاب مثل نگاه ویژه به آموزش وپرورش ، تفریح و ورزش و.. توجهی نمی شود وخیلی موارد دیگر... می توان به جرات گفت کندن لاله های وحشی وافتادن به جان طبیعت بابیل وکلنگ برای خارج کردن پیاز لاله ها وموسیر به هیچ یک از موارد بالا ربطی ندارد در این طبیعت گردی ، رفتار ناشیانه بعضی از هموطنان، روان هرشاهدِ منصفی را می آزُرد راستی چه زمانی قرار است این مسائل درست شود ؟ این هم از ضعف مسئولان است یا ..؟ آیا می شود ومی توان برای هر گردشگری یک نگهبان ومحیط بان اختصاص داد ؟ آیا راه دیگری وجود دارد ؟ آیا آینده بهتر از امروز است وخیلی آیاهای دیگر . براستی که از ماست که برماست ؛ مغزم دارد سوت می کشد.

 

پی نوشت :

گویند روزی ملانصرالدین برای فروش خرش به محله خرفروشان رفت وخر رافروخت درحال شمردن پول هایش بود که ازصدای چاروادار دلگیر شد زیرا از خوبی خر ملا چنان تعریف می کرد که مشتریان بی شماری برای خریدنش جمع شده بودند ، ملا به خود گفت اگر چنین است چراخودم نخرم؟ وبدین ترتیب خر خود را باقیمتی افزون از آنچه فرخته بود بخرید وبه خانه آمد وداستان را برای زن تعریف کرد زن گفت قصه من شنیدنی تر است زیرا بعد از رفتن توشیر فروش آمد وچون پول نداشتم ناچار النگوهایم را درترازویش نهادم ومعادل وزنش شیر گرفتم ملا گفت : آفرین، تو از داخل ومن از بیرون برای ساختن زندگی مرفهی تلاش می کنیم تاببینیم فردا چه می شود .


[ دوشنبه 87/2/9 ] [ 11:26 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

 قدری تامل!!؟

سرمربی تیم ملی و تیم سایپا در گفتگویی شایعات  مندرج در رسانه ها مبنی بر باطل شدن طلسم تیم سایپا و آغاز بردهای این تیم را در سال 1386 تایید کرد.
علی دایی در گفتگو با ویژه نامه نوروزی روزنامه ایران درپاسخ به سوالی در خصوص جادو شدن تیم سایپا توسط یک جادوگر گفته است : این عین واقعیت بود. یک روز تلفن همراهم را روشن کردم و دیدم از یک خط اعتبارى تالیا برایم پیام کوتاهى فرستاده شده. بیشتر اوقات این جور پیام هاى ناشناس را پاک مى کنم وسوسه شدم که این یکى را بخوانم. دیدم نوشته پسر یک رمال و دعانویس است که به حج و زیارت خانه خدا مى رود، نوشته بود که حلالیت بگیرد. گفته بود پدرش دعانویس است که از طرف یک نفر مأمور شده تا تیم ما را طلسم کند. حلالیت خواست چون مى گفت نان این پدر را خورده! ما خیلى دنبال فرستنده گشتیم.‎ تمام آن نوشته ها عین واقعیت بود.
علی دایی در پاسخ به این سوال که "چه کسى سفارش این جادو را مى داد؟" افزوده است: مى دانم، ولى نپرسید! این یکى را نمى گویم. به هر حال تیم ما به آسیا رفته بود. مربیان زیادى براى مربیگرى سایپا دندان تیز مى کردند. ما به خیلى چیزها اعتقاد داریم ولى قرآن براى همه ما سند است. در همین قرآن آمده که از سحر و جادو بترسید. همان کسى که پیامک فرستاد گفت در بازى بعد چه اتفاقى مى افتد. جلوى پگاه همه چیز مو به مو اجرا شد. ما باختیم.‎چون باید شکست مى خوردیم!

سرمربی تیم سایپا در پاسخ به این سوال که "چطور باطلش کردید؟" گفت : با دعا، با توسل و سپس در پاسخ به سوال دیگری گفت "و البته در محضر و با کمک دعاى خیر آیت الله العظمى بهجت. "  سپس ادامه داد : ایشان اصلاً مرا نمى شناخت. یک بار رفتم دفتر ایشان و حاضرم زندگى ام را فدایش کنم. من فقط ?? ثانیه روبروى آیت الله العظمى بهجت نشستم. سرشان را بلند کردند، چند توصیه کوتاه کردند و در آخر هم گفتند تو آدمى هستى که زیاد در چشم مردم قرار مى گیرى. بعد پشت سر ایشان نماز خواندم. هر زمان به یاد آن نماز آیت الله العظمى بهجت مى افتم مو به تنم راست مى شود.
سرمربی تیم ملی همچنین در این گفتگوی نوروزی درجواب خبرنگار ایران که پرسیده بود "روى نیمکت هم ذکر مى گویید. " اذعان کرده است: صلوات مى فرستم 

لطفا" این مطلب رابخوانید ونظرتان را درباره ارتباط بین این دومطلب درنظرات بیان کنید .

اصل خبر را دراینجا واینجا واگر خواستید  اینجا بخوانید .

 


[ دوشنبه 87/1/26 ] [ 1:18 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

  بدرقه ای درخور دایی !!

یکم :

خداحافظ جام جهانی ...خداحافظ علی دایی ! اینها جملات گزارشگر مسابقات جام جهانی بود که ناکامی تیم ملی ایران را به یک نفر منتسب می کرد!! انگار بقیه بی گناه بودند فرهنگ ما قهرمان ساز ومظلوم نماست دراین فرهنگ فقط شمر وامام حسین دیده می شوند و از حُربن یزید ریاحی که نه شمر بود ونه امام حسین خبری نیست حتی نقش او در تعزیه ها کم رنگ تر از نقش های سیاه وسفید است .

دویّم :

چندی پیش گزارشگر تلویزیون از مردم عادی کوچه وبازار می پرسید "به نظر شما مربی خارجی برای تیم ملی فوتبال بهتر است یا مربی داخلی " وجالب آن بود که همه نظر می دادند ، شاید کسانی هم نظر نداده باشند اما از آنجا که باید نظر می دادند ،جمله "من نظری ندارم" یا " ازکارشناسان بپرسید " این عده هم پخش نشد تا بی طرفی صدا وسیما اثبات شود! . راستی چرا ما درباره همه چیز، آری همه چیز ،کارشناسیم؟ فوتبال که جای خود دارد؛ کدام سئوال است که بپرسیم یابپرسند  وهرکس نسخه شفابخشی برایش نپیچد ؟ کدام ؟خودمان از این دایره بیرون هستیم ؟

سیُّم:

ما ملت خوش استقبال وبد بدرقه ای هستیم ، علی دایی برای ما افتخارات زیادی کسب کرده است ، توقع تشنه ملت ما برای پیروزی در رقابت های جام جهانی ودر گام نخست ، راهیابی به این رویداد بزرگ هنوز سیراب نشده است وشاید به دلیل بی برنامگی ها و... ونیز عقب ماندن از رقیبان توفیقی به دست نیاید در آن صورت با علی دایی وافتخاراتش چه می کنیم ؟آیا در آن صورت نیز خداحافظ مربیگری تیم ملی وخداحافظ علی دایی را دوباره خواهیم شنید؟

پی نوشت:

دایی گفت : این خواست خدا بوده که من سرمربی تیم ملی شوم .خب اگر اسم ایشان دربین مربیان احتمالی نبوده جز خواست خدا چه احتمال دیگری برای این گزینش می توان یافت ؟


[ چهارشنبه 87/1/7 ] [ 12:49 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

اینجا محلی برای ارائه ی آرا و نظرات من است درباره آنچه که می بینم،می خوانم، می شنوم و آنچه در اطرافم اتفاق می افتد.چنانچه کسی یاکسانی عصبانی هستند ونمی توانند مخالف نظر خود رابا دادنِ «صفت» مخاطب قراردهند ویاقلمشان بادُشنام آشناست وبه آسانی به دیگران تهمت می زنند از نظردادن بپرهیزند چراکه درهر صورت نظر ایشان حذف خواهد شد. آوردن لینک وبلاگ ها به معنی تایید همه مطالب آنها ویامدیر وبلاگ نیست،بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم ..نقل واستفاده از مطالب این وبلاگ آزاد است اگر دوست داشتید منبع آن را نیز ذکر کنید.
امکانات وب


بازدید امروز: 16
بازدید دیروز: 264
کل بازدیدها: 1455143