« خدا از جنس خودتان همسرانی برای شما پدید آورد.» ( سوره النحل)
اندیشه هایی که باورهای ما را می سازند:
فردوسی می گوید:
زن و اژدها هر دو در خاک به_ جهان پاک از این هر دو ناپاک به
زنان را ستایی، سگان را ستای_ که یک سگ به از صد زن پارسای
زنان را همین بس بود یک هنر_ نشینند و زایند شیران نر
چو زن زاد دختر دهیش به گرگ_که نامش ضعیف است و ننگش بزرگ
پس پرده هر که دختر بود_ اگر تاج است بداختر بود
به کاری مکن نیز فرمان زن_ که هرگز ندیدی زنی را رایزن
چون نقش وفا و عهد بستند_ بر نام زنان قلم شکستند
دل زن را دیو هست جای_ ز گفتار باشند جوینده رای
چه خوش گفت شاه جهان کیقباد_ که نفرین بد بر زن نیک باد
ز کار زن آید همه کاستی_ خجسته زنی کو ز مادر نزاد
نظامی می گوید:
زن از پهلوی چپ گویند برخاست_ کسی از چپ، راستی هرگز ندیده
نخواهی یافت اندر هیچ برزن_ وفا در اسب و در شمشیر و در زن
به گیلان درچه خوش گفت آن نکوزن_ مزن زن را چو خواهی زن، نکو زن
مزن زن را ولی چون برستیزد_ چنانش زن که هرگز برنخیزد
بسیار جفای زن کشیدم_ در هیچ زنی وفا ندیدم.
سنایی می گوید:
چون کردی مشورت با زن_ خلاف زن کن ای نادان
حمله با شیر مرد همراه است_ حیله کار زن است و روباه است
از بدی های زن مشو ایمن_ گرچه از آسمان نزول کند
آنکه را دختر است جای پسر_ گرچه شاه است، هست بداختر
اشتقاقش ز چیست دانی زن_ یعنی آن قحبه را به تیر بزن
سعدی می گوید:
در خرمی بر سرایی ببند_ که بانگ زن از آن برآید بلند
ز بیگانگان چشم زن کور باد_ چو بیرون شد از خانه در گور باد
یکی گفت کس را زن بد مباد_ دگر گفت در جهان زن خود مباد
مولوی می گوید:
و حیوانی بر زن باشد فزون_ زانکه سوی رنگ و بو دارد س---
هر بلا که در جهان بینی عیان_ باشد از شومی زن در هر مکان
نفس خود را زن شناس و زان بتر_ زان که زن جزء است و نفست کل شر
اوحدی می گوید:
زن چو مار است، زخم خود بزند_ بر سرش نیک زن که بد بزند. [یعنی زن مثل مار
است و همان طور که سر مار را باید کوفت، زن را هم باید زد [!
خاقانی می گوید:
سنگباران ابر لعنت باد_ بر زن نیک تا به بد چه رسد
ناصر خسرو می گوید:
به گفتار زنان هرگز مکن کار_ زنان را تا توانی مرده پندار
زنان چون ناقصان عقل و دینند _چرا مردان ره آنان گزینند ؟
اسدی طوسی:
زن ارچه دلیر است و با زور و دست _همان نیم مرد است هرچه که هست
زنان چون درختند سبزآشکار _ولیک از نهان زهر دارند بار
فخرالدین اسعد گرگانی:
زنان درآفرینش ناتمام اند _ازیرا زشت کام و زشت نامند
دوکیهان گم کنند از بهر یک کام _چو کام آید نجویند از خرد نام
بود مهر زنان همچون دم خر _نگردد آن ز پیمودن فزون تر
رهی معیری می گوید:
نه تنها نامراد آن دل شکن باد_ که نفرین خدا بر هر چه زن باد
نباشد در مقام حیله و فن_ کم از ناپارسازن، پارسازن
واین موضوع باورهای ما را می سازند از آن جمله درضرب المثل های ما آمده است که:
بکوشید تا جامه ی زن نپوشید؛ از زن کمتری؛ از زن جفا ، از سگ وفا ؛خواب زن چپ است و ...