حسام ســرا
| ||
به بهانه روز زن وبزرگداشت مقام مادر پسرکی از مادرش پرسید: مادر چرا گریه می کنی؟مادر فرزندش را در آغوش گرفت و گفت: نمی دانم عزیزم، نمی دانم.پسرک نزد پدرش رفت و گفت: بابا، چرا مامان همیشه گریه می کند؟ او چه می خواهد؟پدر تنها دلیلی که به ذهنش می رسید، این بود: زنها گریه می کنند، بی هیچ دلیلی! برگرفته ازکتاب : نشان لیاقت عشق/داستان های کوتاه ازنویسندگان ناشناس/برگردان از:بهنام زاده/انتشارات پژوهه.چاپ هفتم بهار1384قیمت 6500 ریال صفحه 66 [ دوشنبه 87/4/3 ] [ 3:0 عصر ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
آنچه در دانشگاه زنجان اتفاق افتاد نه اولین ونه آخرین نوع از این دست است با این تفاوت که این یکی خبرش به بیرون درز پیدا کرده است؛ اگر چه گروهی سعی دارند این حادثه تلخ را به حاکمیت وسیاست هایش مربوط کنند اما بی گمان در همه ادوار تاریخی ایران وکشورهای دیگر وقوع چنین اتفاقاتی محتمل است؛ اگر یادتان باشد در زمان ریاست جمهوری بیل کلینتون نیز رسوایی اخلاقی او موجب شد تا رسانه های داخلی آمریکا وبه ویژه حزب رقیب به افشاگری بپردازند وبه دنبال آن، دیگر رسانه های خارجی واز جمله شبکه های تلویزیونی ومطبوعات ایرانی نیز بر رسوایی اخلاقی یک مقام عالیرتبه انگشت بگذارند ، انسان موجودی پیچیده است واگر در لحظات بحرانی درست تصصمیم نگیرد ونتواند احساسات سرکش خودرا کنترل کند به بیراهه می رود واین همان است که می گوییم به گناه می افتد، اصلا مگر بخش عظیمی از «تقوا» که این همه درباره اش سفارش کرده ومی کنند چیزی جز «خودکنترلی» است که شوربختانه بیشتر بر تحجدو زهد کم کاربردش توجه وتاکید می شود؟البته موقعیت افراد متفاوت است ومردم از یک مقام رسمی آن هم درجایگاه معلم واستاد آن هم درنهاد دانشگاه ، که قفرار است مدیران ومعلمان ومهندسان و....راتربیت کند،انتظار چنین هتاکی راندارند .... فرق ما با نظام حاکمیت آمریکا دربرخورد با این مسائل اخلاقی آن است که برای حاکمیت آمریکایی حفظ حاکمیت نظام مهمتر از حفظ افراد است درحالی که به نظر می رسد ما در سرزمینمان اولا" بی حساب وکتاب درباره افراد وروابطشان حرف می زنیم وثانیا" حفظ افراد وجایگاههایشان را مهم تر از حفظ وحدت ملی وحاکمیت که از آن به حفظ نظام هم تعبیر می کنیم می دانیم اگر واقعیت ها را درباره سردار زارعی ودکتر مددی ( معاون دانشجویی دانشگاه زنجان ) وهر سردار و ... و.. و.. راست وبی کم وکاست (البته پس از روشن شدن واقعیت ها)به مردم بگوییم هم از بروز شایعات جلوگیری می کنیم ، هم به حفظ حاکمیت کمک کرده ایم وهم این که حاکمیت را فدای فلان آدم یا فلان مسئول وخطاهایش نکرده ایم نمی دانم شاید باید بعضی چیزها را از غرب بیاموزیم غرب گرایی را با غرب زدگی وغرب ستیزی درنیامیزیم وبدانیم که آنها نیز برای حفظ یکپارچگی کشورشان و اداره امور راههایی دارند که می شود آموخت وبه کاربست فساد، فساد است واز هرکس سر بزند نکوهیده است اما اگر بخواهیم این مفسده را با خطایی دیگر بپوشانیم راهی به خطا رفته ایم...شاید روزی مجبور شویم شفاف عمل کنیم...شاید امروز آن روز نباشد . در همین رابطه این نوشته را نیز بخوانید. [ دوشنبه 87/4/3 ] [ 6:55 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
با این سرعت افتضاح اینترنت وبا آن همه کدهای سرعت گیر جاوا که به وبلاگش آویزان کرده است وبلاگ را باز می کنی ،به صفحه نظراتش نظر می افکنی شماره نظراتش از چند ده نظر گذشته است برایت این سئوال پیش می آید که چه نوشته ارزشمندی بوده که این همه مخاطب جذب کرده و... اما هنگامی که نظرات را می بینی ومی خواهی آنها رابخوانی خشکت می زند: وب باحالی داری / آپم بیا/ جالب بود / خیلی با حال می نویسی / نوشته هاتون را دوست دارم / به من سر بزن/ اومدم نیومدی؟ / والا چی بگم ؟/ چه جالب !!/ حرف نداره/ خیلی دوستت دارم/دیدی اوللللللل شدم /دوستتون دارم/تو چقدر ماهی/.......... اینها نمونه هایی از نظرات در وبلاگهای مختلف از پارسی بلاگ گرفته تا بلاگفا و بلاگ اسکای و .. است دوستی که وبلاگ نویس نیست ولی در اینترنت گاه وبیگاه سرک می کشد می گفت شماوبلاگ نویسان هم دل خوشی دارید ، می روید به وبلاگی و نظر می دهید و دوستتان هم متقابلا همین کار را می کند وهمان چیزهایی را که نوشته اید برایتان می نویسد!! گفتم آره خب متاسفانه ، شده مثل دید وبازدیدهای عید، باید بروی تا بیایند! واگر آمدند باید بروی وگرنه یک سال باید اَخم وتَخمِشان را تحمل کنی که اِل شد و بِل... اما این ،همه ماجرا نیست، ماجرا این است که نظرات آبکی اند ! این یعنی نوشته ات اصلا ارزشی نداشته که چند کلید کیبورد را برایش بفشارند وچه ملال آور می شود نوشتن این نظراتی که نه تفکری را برمی انگیزد نه مخالفتی ونه .... اگر قرار باشد همه اش نقل این مطالب سطحی و تعریف وتمجید باشدمعنی اش این است که همه یک جور فکر می کنند واین یعنی رکود ، درجازدن واصلا مگر وبلاگ نویس برای رکودفکری دارد عُمر ، وقت وپولش را هزینه می کند ؟بعضی هم وبلاگ را با چت اشتباه گرفته اند شاید هم من اشتباهی می روم! نمی دانم.... خب لااقل این نوشته عشقولانه ات را خصوصی بفرست وخیال همه را راحت کن . پی نوشت : 1- از حق نگذریم ، گاهی بعضی از مطالب آنقدر کامل نوشته شده اند وگاهی آنقدر آبکی اند که حرفی نداری بنویسی ناچار تعریف می کنی ویا از همین خزعبلات می نویسی واز شما چه پنهان من هم گاهی خزعبل می نویسم ونوشته ام وگاهی زبانم ــ ببخشید انگشتانم ــ بند آمده است وچیزی ننوشته ام . 2- دوستی می گفت این تکنولوژی هم شده درد امروز ما، پرسیدم چرا؟گفت: فکرش رابکنبد برخورد ما با دوستی که تازه با او دوست شده ایم ودوستی که سالهاست اورا می شناسیم چگونه است ؟ اما در وبلاگ واستفاده از پیامک یک متن را برای همه send to all می کنیم وبه سن وسال ، مدت آشنایی وشخصیت مخاطب توجهی نداریم این دیگه end استفاده از تکنولوژی است !!. جوابی نداشتم ، شما دارید؟ اصلا" از این نظرهای کُپی ــ پیستی متنفر شده ام ، شما از این نظرات دوست دارید؟ 3- نظرتون چیه ؟ چندتانظر تفکر برانگیز که درگیری مثبت ذهنی برای وبلاگ نویس وخواننده هایش ایجاد کند یاچند ده تا نظر آبکی که مفت خداهم نمی ارزند فقط با این سرعت افتضاح اینترنت وقتمان را آتش می زنند که صفحه نظرات باز شود ، بخوانی وبعد .... نمی دانم چه باید گفت...کدام مفید تر است ؟ 4- برای نمونه به این نظرات توجه کنید ( سعی کرده ام بی نشان باشند اگر از شما بودند قبلا" وفعلا" وبعدا" عذر خواهی ام را بپذیرید که بی گناهم ) __________$$$$$ .............................................. سلام !!!!!!! خوبی ؟ عالی بود موفق باشی عزیزم سلام ...................................... وای چقدر طبیعین !!! ............................ سلام .......... سلام دوست عزیز .................. سلام ............... ممنونم که سر زدی... ...................... ...................... دارم دیوونت می شم .......................................... ...................................... ............................. سلام چطوری ....... ............. سلام !!!!!!! خوبی ؟ عالی بود موفق باشی عزیزم ........................ سلام دوست عزیز ................... با سلام منتظر نظرتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــان هستم! [ جمعه 87/3/31 ] [ 10:0 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
یکی از روش های صرفه جویی در آب آشامیدنی ،استفاده از مخلوط کن آب در شیرهای مخلوط حمام اس [ پنج شنبه 87/3/30 ] [ 8:0 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
آقای شهردار این تصاویر را دیده اید؟
نرگس برای عکاس نمیخندد برق نگاه معصومشان با قابهای چوبی در دست که در آن چهرههایی متفاوت از تصویر فعلیاشان را نشان میداد، آتش به دلمان زد. نرگس برای عکاس نمیخندد............ اصل خبر را درلینک زیر بخوانید وببینید : http://weblog.zendehrood.com/comments.aspx?WeblogID=raha&MemoID=37871 [ یکشنبه 87/3/26 ] [ 4:0 عصر ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
... برادر ، اخوی ، حاج آقا، حاجی ،استاد ،مهندس ..... ... خواهر،همشیره، حاج خانم، ..... این ها القابی است که در سی سال گذشته به جای «آقا» و«خانم» همدیگر را با آنها خطاب کرده ایم ، فکر می کنید لقب بعدی که مورد استفاده قرار می گیرد چیست ؟چرا؟ [ سه شنبه 87/3/21 ] [ 11:2 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
....کنار باغچه خانه ات روی زمین نشستم تا فاتحه ای بخوانم نگاهم به نهالهایی افتاد که با هزاران امید و آرزو بر خاک نهاده بودی تا مگر روزی درسایه اش بیاسایی وشاید ثمره اش را بببینی وبچینی؛ نهالها کوچک بودند اما امید بزرگی در دل هریک پنهان بود ....یاد روز قبل افتادم که جماعتی انبوه برای مشایعت وتدفینت آمده بودند ،نزدیکان آرام وقرار نمی گرفتند و کسانی که وابستگی فامیلی هم نداشتنداحساساتشان جریحه دارمی شد نمی توانستند باور کنند در این سه تابوت روان سه انسان از یک خانواده در آنی وشاید کمتر از آنی از این جهان پر هیاهو رخت بربسته واکنون به سوی آرامگاه ابدی روانه هستند . مرگ، حق است وکیست که این نکته را نداند؟ اما مرگ انواعی دارد: مرگ در پیری ، مرگ بر اثر بیماری ، مرگ انفرادی و.. اما مرگ خانوادگی فاجعه است ، فاجعه ای که امید دارم برای هیچ دوست ودشمنی اتفاق نیفتد....باغچه یادگار ی توست ومی دانم تنها یادگارت با این یادگاری حرفها ودرد دل ها دارد. برای پدر بزرگوارت که عمری صادقانه در خدمت مردم بود و سرمایه اش جز چند فرزند، چیز دیگری نبود ونیست، صبر وشکیبایی مسئلت دارم وامیدوارم روانتان در جوار حق بیارامد وبه آرامش ابدی برسد . پی نوشت: 1- در سانحه دلخراش رانندگی، محسن عابدینی وهمسرش مرضیه حسین زاده به همراه کودک دلبندشان علی،جان به جان آفرین تسلیم کردند وتنها دختر شش ساله شان از مرگ رهایی یافت ؛مرتضی قربانی نیز براثر شدت جراحات وارده چند روز بعد به دیدار معبودشتافت ؛نمی دانم زندگی را چه ماجرایی است که هر دم اتفاقی عجیب مکدّرش می کند وخاطر آدمیزاد را تلخ چون زهر .آدمی با هزاران امید از خدا می خواهد به او فرزندی عطاکند وبالاخره درخواستش اجابت می شود ، پدر ومادر ،هستی شان را درکام فرزند می ریزند وبزرگش می کنند واز این که نهال زندگی شان قد برافراشته وشکوفاشده به وجد می آیند اما ناگاه تندبادی می وزد وهمه چیز را باخود می برد ، هستی شان برباد می رود وآرزو ها انگار بر قایق طوفان زده تکه تکه شده ای سوارند وبی هیچ مقصدی به دنبال ساحلی نامعلوم درحرکت واین است سرنوشت بشر ، مبهم و نامعلوم . به قول «خیام »آفرینش انسان معمایی است : جامی است که عقل«آفرین» می زندش صد بوسه مهر بر جبین می زندش این کوزه گر دهر چنین جام لطیف می سازد وباز بر زمین می زندش 2- دربیشترکشورهای دنیا عبور ومرور وسایل نقلیه سبک وسنگین از مسیرهای جداگانه انجام می شود شاید اگر کمی از درآمد افسانه ای نفت را به ساخت راههای ایمن اختصاص دهند از بروز فجایعی اینچنین جلوگیری شود، شاید روزی که جان آدمها ارزش یافت چنین درخواستی منطقی تر شود . 3- ما که می ترسیم از هجرت دوست کاش می دانستیم روزگاری که به هم نزدیکیم چه بهایی دارد کاش می دانستیم حس دلتنگی هر رورغروب چه دلیلی دارد... بی اختیار یاد این بیت پروین می افتم که: اندرآنجا که قضاحمله کند /چاره تسلیم وادب تمکین است....
[ یکشنبه 87/3/19 ] [ 6:23 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |