حسام ســرا
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

  من همسرنم را طلاق می دهم!!!!!

روزی ، روزگاری پادشاهی 4 همسر داشت که عاشق و شیفته همسر چهارمش بود ، با دقت وظرافت خاصی با او رفتار می کرد ، او را با جامه های گران قیمت و فاخر می آراست و به او از بهترینها هدیه می کرد. همسر سومش را نیز بسیار دوست می داشت و به خاطر داشتنش به پادشاه کشور همسایه فخر    می فروخت. اما همیشه می ترسید که مبادا او را ترک کند و نزد دیگری رود. همسر دومش زنی قابل اعتماد، مهربان، صبور و محتاط بود. هر گاه که این پادشاه با مشکلی مواجه می شد، فقط به او اعتمادمی کرد و او نیز همسرش را در این مورد کمک می نمود. همسر اول پادشاه، شریکی وفادار و صادق بود که سهم بزرگی در حفظ و نگهداری ثروت و حکومت همسرش داشت. او پادشاه را از صمیم قلب دوست داشت، اما پادشاه به ندرت متوجه این موضوع می شد .
روزی پادشاه احساس بیماری کرد و خیلی زود دریافت که فرصت زیادی ندارد. او به زندگی پر تجملش  می اندیشید و در عجب بود ، با خود می گفت "من 4 همسر دارم ، اما الان که در حال مرگ هستم ، تنها مانده ام."
بنابراین به همسر چهارمش رجوع کرد و به او گفت:" من از همه بیشتر عاشق تو بوده ام. تو را صاحب لباسهای فاخر کرده ام و بیشترین توجه من نسبت به تو بوده است. اکنون من در حال مرگ هستم، آیا با من همراه میشوی؟" او جواب داد: "به هیچ وجه!" و در حالی که چیز دیگری می گفت از کنار او گذشت. جوابش همچون کاردی در قلب پادشاه فرو رفت. پادشاه غمگین، از همسر سوم سئوال کرد و به او گفت: "در تمام طول زندگی به تو عشق ورزیده ام، اما حالا در حال مرگ هستم. آیا تو با من همراه میشوی؟" او جواب داد: "نه، زندگی خیلی خوب است و من بعد از مرگ تو دوباره ازدواج خواهم کرد." قلب پادشاه فرو ریخت و بدنش سرد شد. بعد به سوی همسر دومش رفت و گفت "من همیشه برای کمک نزد تو می آمدم و تو همیشه کنارم بودی. اکنون در حال مرگ هستم. آیا تو همراه من می آیی؟ او گفت: "متأ سفم ، در این مورد نمی توانم کمکی به تو بکنم، حداکثر کاری که بتوانم انجام دهم این است که تا سر مزار همراهت بیایم". جواب او همچون گلوله ای از آتش پادشاه را ویران کرد. ناگهان صدایی او را خواند، "من با تو خواهم آمد، همراهت هستم، فرقی نمی کند به کجا روی، با تو می آیم." پادشاه نگاهی انداخت، همسر اولش بود ! او به علت عدم توجه پادشاه و سوء تغذیه، بسیار نحیف شده بود. پادشاه با اندوهی فراوان گفت: ای کاش زمانی که فرصت بود به تو بیشتر توجه میکردم .
     در حقیقت، همه ما در زندگی کاری خویش 4 همسر داریم. همسر چهارم ما سازمان ما است. بدون توجه به اینکه تا چه حد برایش زمان و امکانات صرف کرده ایم و به او پرداخته ایم، هنگام ترک سازمان و یا محل خدمت، ما را تنها می گذارد. همسر سوم ما، موقعیت ما است که بعد از ما به دیگران انتقال می یابد. همسر دوم ما، همکاران هستند. فرقی نمی کند چقدر با هم بوده ایم، بیشترین کاری که میتوانند انجام دهند این است که ما را تا محل بعدی همراهی کنند. همسر اول ما عملکرد ما است . اغلب به دنبال ثروت ، قدرت و خوشی از آن غفلت می نماییم. در صورتی که تنها کسی است که همه جا همراهمان است .
همین حالا احیائش کنیم، بهبودش سازیم و مراقبتش کنیم.


[ پنج شنبه 86/5/11 ] [ 6:0 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

 

اشاره:

کیهان به دست قیافه حق به جانبی گرفته وبا افتخار می گوید: پس می گیریم.می پرسم :چی را؟ می گوید : بحرین آقا! بحرین ، می دونی مال مابوده وسال 1350باخیانت سیاستمداران آن زمان برای همیشه ازایران جداشده؟ می گم خب؟ می گه: پس می گیریمش ، ببین کیهان چی نوشته: استان بحرین باید به ایران باز گردد. روزنامه به دست ازمن دور می شود ومن مشوّش باخودم تنها می شوم.

1ــ ایران کنونی بازمانده سرزمینی وسیع است که روزگاری ازچین تامدیترانه گسترده بود واکنون باوسعت 1648195کیلومترمربع درشمار کشورهای وسیع جهان است ؛ تنوع آب و هوایی ، گوناگونی ناهمواری ها وذخایر بی شمار زیر زمینی مارا درزمره ممالک بالقوه ثروتمند قرارداده است بعلاوه بیش از 70میلیون جمعیت ، مارا دومین کشور پرجمعیت خاورمیانه (پس از ترکیه ) ویکی از کشورهای پرجمعیت جهان معرفی می کند .

2ــ دامنه مرزهای جنوبی کشورما به جزایر پراکنده در خلیج فارس منتهی می شود ؛ قشم ، کیش ، ابوموسی ، خارک ،هنگام و... تعدادی ازاین جزیره ها هستند . از امکانات این جزایر تاچه حد بهره برداری کرده ایم ؟ چه گلی به سر جزیره نشینان این مناطق زده ایم ؟ اگر بحرین جدانشده بود باقشم کنونی چه تفاوت هایی داشت ؟آیا می دانید نیمه چنوبی کشور ماهنوز ازنبود آب آشامیدنی سالم دررنج است؟فکر نکنیم اگر بحرین جدانشده بود امروز "بحرین " بود ، خوش بینانه ترین وضعیت رادرموردش می توان به کیش تشبیه کرد ونه بیشتر.

3ــ بحرین بنا به هردلیل موجه وناموجهی سی وپنج سال پیش ازایران جداشد وبه عضویت سازمان ملل متحد درآمد ، اکنون این کشور علاوه بر سازمان ملل وسازمان های بین المللی دیگر  به همه کشورهای جهات ــ از جمله ایران ــ سفیر فرستاده است ومانیز دراین کشور سفارت داریم آیا می شود دردنیای امروزی که همه چیز باگفتگو ، قرارداد و روش های دیپلماتیک حل می شود کشوری را از صفحه جغرافیای سیاسی جهان حذف کرد وبه سرزمین دیگری الحاق نمود ؟

4ــ حل مشکلات کشور مانیاز به مدیریتی منسجم وهماهنگ دارد .آیا از توان بالقوه این سرزمین استفاده مطلوب کرده ایم ؟ آیا با الحاق احتمالی بحرین مشکلات بیشمار ما پایان خواهد یافت؟ چرا صورت مساله را پاک می کنیم؟  

5ــ چرا تعلق بحرین به ایران توسط مراجع رسمی مامثل وزارت خارجه بیان نمی شود وشلیک این خبر ناگهانی وزیر امورخارجه را مجبور به حضور درمنامه وارایه توضیحات می نماید؟

نکته فرعی:

بحرین تنها چندکیلومتر باقطر فاصله دارد وهمه کشورهای عربی اعیاد دینی خودراباعربستان سعودی هماهنگ کرده اند ، اگر بحرین به ایران تعلق داشت مردمانش شروع وپایان ماه مبارک رمضان وعید سعید فطر راباکدام افق تنظیم می کردند ؟ تهران؟ بحرین؟ قطر ؟ یاعربستان؟

 

 


[ دوشنبه 86/5/8 ] [ 6:0 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

 

 از این نوع چند نمونه دیده اید ؟ فکر می کنید برای چه به این روش توسل می جوییم؟!؟

بدون شرح !!


[ شنبه 86/5/6 ] [ 6:0 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

محمدنوری زاد

محمد نوری زاد متولد 1325 تهران، فارغ التحصیل مهندسی برق است. وی با پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت خود را در زمینه سینما و تلویزیون شروع کرد و چندین برنامه مستند و گزارشی را تدوین و کارگردانی نمود. متن زیر را سال پیش محمد نوری‌زاد در نقد صدا و سیما بیان داشت. نقد ایشان رابدون توجه به نقد عملکرد  وشخصیت وی، عینا می آوریم وقضاوت رابه عهده شما وامی گذاریم.

می خواهم با شما راجع به واژه ای صحبت کنم که در حوزه فرهنگ با آن مواجهیم. پخمگان فرهنگی.

در حوزه فرهنگ پخمگان فرصت‌سوزی می‌کنند. پخمگی خصلت متداولی است که تنها در حوزه فرهنگ نیست بلکه در سایر حوزه‌ها هم می‌توان از آن سراغ گرفت مثل پخمگان اقتصادی، سیاسی، هنری و... .

شناسایی پخمگان فرهنگی دشوار نیست. مثلاً در حوزه پخمگان اقتصادی، داستان ارز که مرتب دست به دست می‌شد. ارز دولتی، غیردولتی، یک وجهی،  با واسطه، بی‌واسطه و... پشت هر کدام از آنها یک بغل مطالعه است، اما چون ذاتش پخمگی است، صورتک مطالعه و تحقیق به صورت می‌بیند. عین همین امر را در حوزه بنزین و  فرش و صنایع  دستی و... می‌بینیم.

در حوزه فرهنگ، پخمگان برای خود عوالمی دارند. آنقدر از صورتک نجابت و فهم درستی بهره می‌برند که مگر با دقت در اجزاء رنگ‌آمیزی شده صورتک‌شان بتوان به ذات آن پی برد.

اولاً چیزی که پخمگان فرهنگی می‌تراشند یک دشمن بد هیبت و مزاحم و خنجر به دست است. این دشمن کارکردهایی دارد.

1. ا ولین بهره پخمگان از این غول بد هیبت شکستن کاسه کوزه‌ها بر سر اوست.
با ظهور ابتدایی‌ترین بی‌لیاقتی‌ها، به راحتی این مجسمه را پیش می‌کشند و او را ناسزا می‌گویند و آبرویش را می‌برند.

حتی این پخمگان در آمریکا نیز هستند که هر وقت نیاز شد او را علم کنند و بهره ببرند.

2. دوم استفاده از وجاهت‌هایی چون انقلاب و امام و بیت‌المال و مردم و آبروی نظام و این واژه‌هاست. همین که آثار در هم شکستگی و قمر در عقربی اوضاع کارشان ظاهر می‌شود، مخاطبان پرسشگر خود را به حزب القابی چون امام امت، مقام رهبری، بیت‌المال مسلمین و... منکوب می‌کنند.

 پخمگان فرهنگی نه تنها به پخمگی خود معتقد نیستند بلکه خود را نادرترین پدیده هستی و کار کشته سمتی که پذیرفته‌‌اندمی دانند.

آنها به کارهای دم دستی راضی نیستند و  در تلاشند به مناصب بالاتر دست بزنند. به محض قرار گرفتن در یک منصب بالاتر، برجستگان و نخبگان آن حوزه را پایین می‌کشند و دوستان خود را بر سر کار می‌گمارند.

آنان اصلاً توان تحمل کسی را که حتی یک انگشت از آنها قدبلندتر باشد ندارند. بخشی از علت برکناری‌ها، همین علت اساسی است.

پخمگان فرهنگی حرف‌ها و نقدها را می‌شنوند و مطالعه می کنند و خسارت‌ها را می‌بینند، اما سرآخر کار خود را می‌کنند. تا دلتان بخواهد پرونده‌های مختلف پژوهشی پیش روی شما می‌گمارند. خدا نکند بگویید آقا مجموعه تحت مدیریت شما این ضایعات اساسی را دارد، تعلق جوانان ما به فرهنگ آبا و اجدادی ‌شان رو به اضمحلال است، عشق به ایران در محدوده مسابقات ورزشی و به خصوص فوتبال محدود شده است، فرهنگ تزویر و ریا و چاپلوسی بیداد می‌کند، تظاهر به مذهب به صورت یک بیماری مسری در حوزه‌های مختلف در آمده است، مصرف زیاد و به باد دادن ثروت‌ها امری بدیهی است همه را که بگویید، آنها پا به وجدان پاسخگویی می‌گذارند و دشمن فرضی را لعن می‌‌کنند و انگشت به جای دور می‌برند به گونه‌ای که شما به عنوان منتقد فرهنگی چیزی بدهکار می‌شوید.

عوالم دیگر پخمگی آن است که هر چیزی را ببینید که من می‌بینم و چیزی را بپسندید که من می‌پسندم. آنها هر چه ندارند ارتباطات خوبی دارند، به همه جا سرک می‌کشند، سینه‌چاک فرهنگ‌اند. اما کارهایشان سینه فرهنگ را می‌درد. به شدت افسوس بی‌فرهنگی ما را می‌خورند اما همیشه طلبکارند و از تک و تا نمی‌افتند. دانشی اندک دارند اما به هیچ متخصصی مجال سربرآوردن نمی‌دهند. مگر آنان‌که سر به اطاعت و انقیاد آ‌نان درآورند. اینان همیشه در اطراف مسوولین پرسه می‌زنند و از نفوذ آنان ارتزاق می‌کنند.

به سینما که می‌‌روند، سینمای دینی و اسلامی در ‌شان انقلاب می‌طلبند، اما به محض اینکه از آنها سوال کنی یک نمونه بگو، درجا قفل می‌کنند و می‌گویند شان من خواستن است.

در تلویزیون کارکرد متفاوتی اختیار می‌کنند.  زن‌های بی‌حجاب و بدحجاب خودمان را فقط پای صندوق‌های رأی و در راهپیمایی‌های پیش از ا نقلاب قبول دارند و لاغیر.

لای کتاب‌ها را وا می‌‌کنند تا اسمشان در صف مطالعه‌کنندگان باشد. تحمل مخالف برای آنان مثل تحمل ‌آوار است. البته شعارش را می‌دهند تا از کاروان به راه افتاده عقب نمانند.

در حوزه روزنامه‌ها، با شتاب از میدان روزنامه‌های آن طرفی می‌گذرند تا از الطاف روزنامه‌های این طرفی بهره‌مند شود. پخمگان فرهنگی در بستن روزنامه‌های موفق مهارت دارند، بهانه‌اش را طوری جور می‌کنند، مثلاً کاری که روزنامه‌های خودشان که مرتب بر هیچ چنبر زده‌اند ندارند، به روزنامه‌های خودشان نمی‌گویند، خودت را بالا بکش به روزنامه‌های دیگر می‌گویند یا پایین بیا یا درت را گل می‌گیریم.

به موسیقی که می‌رسی از کنار آن رد می‌شود، چون تکلیف موسیقی را دیگران باید مشخص کنند و صلاح در این است که صبوری پیشه کنند.

برای یافتن پخمگان فرهنگی، به میان مسوولین نروید، بلکه در لابلای چرخ دنده‌ها و پیچ و مهره‌ها، در جستجوی «واشرها» باشید. این پخمگان، واشرهای چفت بست فرهنگ ما هستند، اگر باشند و دستی به ترکیبشان نخورد، راه همین است که می‌رویم و اگر آنان را برداریم، چفت و بست‌ها از انسجام خارج می‌شود و لختی و آشفتگی حاکم می‌شود. علت این است که مدیریت این پخمگان جزیی از شاکله مدیریتی ما شده است.

صریح‌تر بگویم این جماعت با تب تندی که دارند، همه چیز را آن‌گونه می‌خواهند که می‌بینند.

به رییس‌جمهور خبر می‌هند که مثلاً در بانک پارسیان یک کوه پول بالا کشیده شده است، آن‌چنان قوی این خبر را آب و تاب می‌دهند که رییس‌جمهور با برگ برنده در اجتماع مردم به غارتگران نهیب می‌زند که اگر ظرف 10 روز کوه پول را برنگردانید خودم مفتصحتان می‌کنم و بعد هم مدت زیادی می‌گذرد اما خبری از تهدید رییس‌جمهوری نمی‌شود.

آنها تا دلتان بخواهد از خانواده شهید  و امت شهیدپرور حرف می‌زنند و تا بگویی به پیر به پیغمبر، دین خدا اینقدر تاریک و بی‌ارزش و کم مشتری نیست و خدای متعال، پیامبر خود را فرمان داده تا برای مردمان آغوش بگشاید و عموم مردمان را به زیبایی‌های دین خدا فرا بخواند، آنها در پاسخ، به نکات کوچک و باریک تاریخ اشاره می‌کنند که مگر پیامبر در فلان حادثه چنین نکرد و امیر مؤمنان آنطور نگفت. خلاصه از دین  خدا آن را می‌پسندند که با مذاق خودشان جور باشد.

اغلب عبوس و ترش رویند. از پراکنده شدن مردمان ترسی ندارند. اینکه رفته رفته طرفداران نظام به دلایل گوناگون از دست بروند و یا بی‌تفاوت باشند و یا حتی در صف مخالفان قرار بگیرند برایشان اهمیتی ندارد.

آنها تعریف متفاوتی از مردم دارند. باورشان این است که مردم الی‌الابد پای در رکاب انقلاب دارند و نارضایتی مردم ربطی به هدر دادن فرصت‌ها و بیکاری و ضایعات و اعتیاد و بی‌لیاقتی‌ها ندارد.

فریاد مردم مظلوم را فقط هنگام ا‌نتخابات می‌شنوند و به محض پایان انتخابات، مردم به سر کار و زندگی خود برمی‌گردند و آنها نیز به سرزندگی خودشان.

ضریب هوشی آنان پایین است اما هرطور شده یک مدرک برای خودشان دست و پا می‌کنند و همیشه چند طرح بی‌سرانجام در آستین دارند تا کسی نگوید بهره‌ای از هوش ندارند.

پخمگان فرهنگی به وادی قانون که می‌رسند مورمورشان می‌شود. یادآوری تبصره‌های قانونی بر تنشان کهیر می‌نشاند و روی کاغذ تمامی چفت و بست‌ها را رعایت می‌کنند تا روزی روزگاری بررسی‌ها موجب یافتن نقطه ضعف‌هایشان نشود.

اگر رکود و سرشکستگی و ضایعه و ندانم‌کاری در هر کجا دیدید حتم بدانید فراکسیونی از پخمگان فرهنگی در آن حوزه فعالیت می‌کنند، بدون اینکه مطرح باشند.

اینها همان کسانی هستند که وزیر و رییس‌جمهور اگر بگوید کاری بشود، می‌گویند رهایش کن، ما باید بگوییم یک کار بشود یا نه.

دیگران را  محکوم نکنیم. شاید یکی از همان پخمگان، خود ما باشیم چون آنها همه جا هستند. از مدیر تا دانشجو تا وزیر. پایان

برگرفته از وبلاگ:

http://pasokhgooee.parsiblog.com/251582.htm

راستی شما چندتا از این پخمگان فرهنگی را می شناسید ؟ به نظرتان باید با این افراد چه برخوردی داشت؟


[ سه شنبه 86/5/2 ] [ 7:0 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

شیوایی فن بیان   !!!

 

شروعش طوفانی درخبررسانی بود کوتاه وجذاب .با همه خبرهایی که دراین 25 سال شنیده بودم ــ البته از رسانه های ایرانی ــ متفاوت بود ، خیلی زود جاافتاد بخصوص وقتی پته دولتیان را رو می کرد وکسانی را درتنگنای صدا وتصویر گیر می انداخت؛ هرچند اکنون دیگر بی رمق شده وبه پر وپای کسی نمی پیچد !!؟؟!!.حتما اشکالات به کلی برطرف شده است!! .

کار گویندگی دشوار است ولی به نظر آسان می آید نمی دانم هیچگاه صدا وتصویر فارسی زبانانی را که درشبکه های رادیویی وتلویزیونی آنسوی آبها گویندگی می کنند با دقت و وسواس شنیده اید یانه؟ انگار واژه تپق را از قاموس اینان حذف کرده اند! ولی  نمی دانم چرا یکی دونفر از گویندگان خبر20:30 درهر شب آن هم گاهی در چند جمله چندین تپق اساسی وآب دهان قورت دادن دارند وبافرغون روی اعصاب آدم راه می روند .بابا به خدا برای کشوری با 1648195کیلو متر مربع وبیش از 70 میلیون جمعیت، کسر شان است ومایه خجالت .قحط الرجال ــ ‌ببخشید ، قحط النساء ــ که نیست، این نشد کسی دیگر، دست کم از شبکه های ایرانی خارج از کشور این صفتشان را که می شود یاد گرفت .فکر کنم کم کم باید به فکر باشیم  گویندگانی از آنسوی آبها بیایند واصول درست خواندن وگویندگی اصولی رابه ما بیاموزند !!. دیر نیست که واردکننده شویم حتی دراین متاع زبانی که روزگاری شیرین بود وبه بنگاله هم می رفت !!!!!!!!!!!

 


[ شنبه 86/4/30 ] [ 7:0 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

نگرانی را ازچشمانم می خوانی؟

امروز وقتی بسیاری از مجموعه های تلویزیونی ایرانی رامی بینیم علاوه برنداشتن حرفی برای بیننده نکات غیر اخلاقی ومنفی دیگری نیز از آنها برداشت می شود :  طرح مضامین تکراری، سطحی نگری ،برداشت نادرست ازطنز، عشوه گری دختران برای پسران وبرعکس (درغیاب  وحتی حضورخانواده) ونهایتا" همسر دوم ومخفی بودنش ازدید همسر اول ، بخشی از این موارد است.

فکرش راکرده اید چه گروهی از طرح صحنه های آشکار وپنهان داشتن همسر دوم شادمان می شوند وبا این مورد به عنوان طنز برخورد     می کنند؟ مردان،زنان،پسران،دختران،ویا...؟ فکرکرده اید روان همسر اول وقانونی مردان جامعه ماچه گونه فرو می ریزد ودرهم می شکند.

جمله «الناس علی دین ملوکهم » راشنیده اید ؟ معنایش راهم که می دانید؟ ما درترویج «دین» آیین حاکمانمان رابرگزیده ایم چه رسد به احکام ثانویه واجتماعی که برخی ازآنها زیر مجموعه ای از دین  هستند. وقتی بعضی از مسئولان حکومتی ودینی جامعه ما ــ باز تاکید دارم بعضی نه همه ــ ازاسلام فقط تعداد همسران پیامبر اسلام رابه همراه آیه مربوطه ازقرآن مجید به یاد دارند ، تکلیف من مکلف  معلوم است .نژاد انسانی مراحل گوناگونی ازهمسر گزینی رادرکارنامه خود دارد ؛ از چند زنی وچند شوهری گرفته تا تک همسری کنونی که شکل تکامل یافته آن است.

فرهنگ ایرانی چند همسری رابرنمی تابد وشاید ازاین منظر تاریخی هرگز با اعراب کنار نیاید ؛ آیه 3 سوره نساء نیز تفاسیر متفاوتی دارد برخی ازمفسران درتفسیر این آیه گفته اند: ازآنجا که امکان برقراری عدالت بین دو(؟)یا چند(؟؟) همسر عملا" امکان پذیر نیست داشتن همسر دوم به یقین خروج از عدالت را به همراه دارد وامکان  ابطال آن اولی تر.چگونه انسان آکنده از امیال نفسانی می تواند بین دونفر درهر زمان وشرایط(؟؟؟) عدالت را برقرار کند؟ آیا عقل سلیم این معادله رامی پذیرد؟

با وجود گسترش روزافزون سواد وتحصیلات درکشور ( کیفیتش بماند برای بعد ) برابر آمارهای اعلام شده  ، میانگین تحصیلات درجامعه ما پنجم ابتدایی است وبه نوعی بدنه اجتماع ما راتوده های کم سواد ومشهور به عوام تشکیل می دهند ، این توده عظیم ، چشم وگوش به رسانه هادارند ودرشرایطی که کسانی دراوضاع نایسامان اقتصادی ره صدساله رایک شبه می پیمایند این نویسندگان وکارگردانان خلاق !!!! راه را برای ازدواج دوم وچندم اینان هموار می کنند  وبا طرح این موضوع قباحتش را ازبین می برند.

مشکلات جامعه مابی شمارند و به نظر می رسدپرداختن به این موضوع دربیشتر سریالها نمی تواند مجوز عقلانی داشته باشد حتی اگر این امر  با اجازه رسمی سازمان صدا وسیما صورت گرفته باشد.

نکند مارا برای تصمیمی دشوار آماده می کنند؟ زنگ ها برای چه کسانی به صدا درآمده است؟


[ شنبه 86/4/23 ] [ 8:5 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

از قدیم الایام صاحبان همه اصناف وحرفه ها، تشکیلاتی برای بهبود کار وپیشبرد اهداف خود داشتند، چنانکه مثلا" قهوه خانه ها ی قدیم پذیرای گروه های گوناگون بود ؛ امروزه هم هرکدام از شاغلین مشاغل وهنرها با تشکیل انجمن های غیر دولتی (N.G.O)ضمن ایجاد محیطی حرفه ای می کوشند تابا شناخت بیشتر درمسیر بهبود فعالیت حرفه ای گام بردارند براین اساس از همه وبلاگ نویسان شهرستان لنجان که درسایت های مختلف دارای وبلاگ هستند درخواست می شود بااعلام آمادگی دربخش نظرات خصوصی این پست درانجمن وبلاگ نویسان لنجان عضو شوند .خواهشمند است این مطلب رابه آگاهی دیگر دوستان وبلاگ نویس برسانید .


[ شنبه 86/4/23 ] [ 8:1 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

اینجا محلی برای ارائه ی آرا و نظرات من است درباره آنچه که می بینم،می خوانم، می شنوم و آنچه در اطرافم اتفاق می افتد.چنانچه کسی یاکسانی عصبانی هستند ونمی توانند مخالف نظر خود رابا دادنِ «صفت» مخاطب قراردهند ویاقلمشان بادُشنام آشناست وبه آسانی به دیگران تهمت می زنند از نظردادن بپرهیزند چراکه درهر صورت نظر ایشان حذف خواهد شد. آوردن لینک وبلاگ ها به معنی تایید همه مطالب آنها ویامدیر وبلاگ نیست،بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم ..نقل واستفاده از مطالب این وبلاگ آزاد است اگر دوست داشتید منبع آن را نیز ذکر کنید.
امکانات وب


بازدید امروز: 39
بازدید دیروز: 78
کل بازدیدها: 1478424