سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حسام ســرا
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

در سال 1285 خورشیدی)1879 میلادی) به هنگام کاوشهای باستان‌شناسی هیئت بریتانیایی در محوطه باستانی بابل در بین‌النهرین )میان‌رودان(، هرمزد رسام، باستان‌شناس بریتانیایی آسوری‌تبار، استوانه? گلی‌ای را یافت که شامل نوشته‌هایی به خط میخی بود.جنس این استوانه از گل رس است، 22.5 سانتی‌متر طول و 11 سانتی‌متر عرض دارد و دور تا دور آن 45سطر (به جز بخش‌های تخریب‌شده) به خط و زبان اکدی نوشته شده‌است. بررسی‌های بعدی نشان داد که نوشته‌های استوانه در سال538پیش از میلاد به فرمان کوروش بزرگ پس از شکست دادن نبونید و تصرف کشور بابل، نویسانده شده است. این اثر در نیایشگاه اِسَگیله (معبد مردوک) در شهر بابل قرار داده شده‌ بود. در حال حاضر این لوح سفالین استوانه‌ای در بخش «ایران باستان» در موزه بریتانیا نگهداری می‌شود.

از سوی دیگر، در سال 1375 آشکار شد که بخشی از یک لوحه استوانه‌ای که آن را متعلق به نبونید پادشاه بابل می‌دانستند، در حقیقت پاره‌ای از استوانه کوروش بزرگ، از سطرهای 36 تا 43 است. پس از این آگاهی، این پاره از لوح استوانه‌ای که در دانشگاه ییل (Yale) در آمریکا نگهداری می‌شد، به موزه بریتانمنشور کوروش یا در لندن انتقال داده شد و به استوانه اصلی پیوست گردید.

کوروش دوم یا کورش کبیر، بنیان‌گذار پادشاهی ایران و آغازگر سلسله هخامنشیان، پس از تسخیر بابل، در بابل بر تخت پادشاهی نشست و ادیان بومی را آزاد اعلام نمود. او برای جلب محبت مردم بین‌النهرین، مردوک را که بزرگترین خدای بابل بود به رسمیت شناخته، او را نیایش کرد و سپاس گفت. او هیچ گروه انسانی را به بردگی نگرفت و سپاهیانش را از تجاوز به مال و جان رعایا بازداشت. او تمامی کسانی را که به اسارت به بابل آورده شده بودند گرد هم آورد و منزلگاه آنها را به ایشان بازگرداند. کوروش همچنین قوم یهود را نیز از اسارت و بیگاری در بابل آزاد کرد.

به دستور کوروش، شرح وقایع و دستورات وی روی یک لوح استوانه‌ای سفالین نگاشته شد و در معبد مردوک قرار گرفت این منشور یکی از بزرگترین نشانه‌های روحیه بردباری در فرهنگ ایرانی است..برگردان فارسی منشورکوروش بدین شرح است :

منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان.
پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه انشان ،نوه کوروش، شاه بزرگ، ...، نبیره چیش پیش، شاه بزرگ ، شاه انشان ... از دودمانی که همیشه شاه بوده اند و فراماروائی اش را « ِ‌بل »و « نبو » گرامی می دارند و [از طیب خاطر، و]با دل خوش پادشاهی او را خواهانند .
آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم مقدم مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم . مردوک خدای بزرگ دل های مردم بابل را به سوی من گردانید، ...، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم . او بر من ، کوروش که ستایشگر او هستم و بر کمبوجیه پسرم ، و همچنین بر کَس و کار [و ، ایل و تبار]، و همه سپاهیان من ، برکت و مهربانی ارزانی داشت . ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم . به فرمان « مردوک » ، همه شاهان بر اورنگ پادشاهی نشسته اند . همه پادشاهان از دریای بالا تا دریای پائین [مدیترانه تا خلیج فارس ؟] ، همه مردم سرزمین های دوردست ، از چهارگوشه جهان ، همه پادشاهان « آموری » و همه چادرنشینان مرا خراج گذاردند و در بابل روی پاهایم افتادند [ پا هایم را بوسیدند] . از... ، تا آشور و شوش من شهرهای « آگاده » ، اشنونا ، زمبان ، متورنو ، دیر ، سرزمین گوتیان و همچنین شهرهای آنسوی دجله که ویران شده بود ــ از نو ساختم . فرمان دادم تمام نیایشگاه هایی را که بسته شده بود، بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه ها را به جاهای خود بازگرداندم . همه مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند، به جایگاههای خود برگرداندم و خانه های ویران آنان را آباد کردم . همچنین پیکره خدایان سومر و اکد را که « نبونید » ، بدون هراس از خدای بزرگ، به بابل آورده بود، به خشنودی مردوک «خدای بزرگ» و به شادی و خرمی به نیایشگاه های خودشان بازگرداندم. باشد که دل ها شاد گردد ...
بشود که خدایانی که آنان را به جایگاههای نخستین شان بازگرداندم،... [ قبل از « بل » و « نبو »] هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگی بلند باشند ، چه بسا سخنان پُربرکت و نیکخواهانه برایم بیابند ، و به خدای من « مردوک » بگویند: کوروش شاه ،پادشاهی است که تو را گرامی می دارد و پسرش کمبوجیه [نیز]... ]
اینک که به یاری «مزدا» تاج سلطنت ایران و بابل و کشورهای چهارگوشه جهان را به سرگذاشته ام اعلام می کنم که تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد دین و آئین و رسوم ملت هائی را که من پادشاه آنها هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زیر دستان من دین و آئین و رسوم ملت هائی که من پادشاه آنها هستم یا ملت های دیگر را مورد تحقیر قرار بدهند یا به آنها توهین نمایند.من از امروز که تاج سلطنت را به سر نهاده ام تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد هرگز سلطنت خود را بر هیچ ملتی تحمیل نخواهم کرد و هر ملتی آزاد است که مرا به سلطنت خود قبول کند یا نکند و هرگاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند من برای سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم کرد. من تا روزی که پادشاه ایران هستم نخواهم گذاشت کسی به دیگری ظلم کند و اگر شخصی مظلوم واقع شد من حق وی را از ظالم خواهم گرفت و به او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد.من تا روزی که پادشاه هستم نخواهم گذاشت مال غیر منقول یا منقول دیگری را به زور یا به طریق دیگر بدون پرداخت بهای آن و جلب رضایت صاحب مال ، تصرف نماید و من تا روزی که زنده هستم نخواهم گذاشت که شخصی دیگری را به بیگاری بگیرد و بدون پرداخت مزد وی را به کار وا دارد.
من امروز اعلام می کنم که هر کسی آزاد است که هر دینی را که میل دارد بپرستد و در هر نقطه که میل دارد سکونت کند مشروط بر اینکه در آنجا حق کسی را غصب ننماید و هر شغلی را که میل دارد پیش بگیرد و مال خود را به هر نحو که مایل است به مصرف برساند مشروط بر اینکه لطمه به حقوق دیگران نزند. هیچ کس را نباید به مناسبت تقصیری که یکی از خویشاوندانش کرده مجازات کرد .من برده داری را برانداختم. به بدبختی های آنان پایان بخشیدم .
من تا روزی که به یاری مزدا زنده هستم و سلطنت می کنم نخواهم گذاشت که مردان و زنان را به عنوان غلام و کنیز بفروشند و حکام و زیر دستان من مکلف هستند که در حوزه حکومت و ماموریت خود مانع از فروش و خرید مردان و زنان بعنوان غلام و کنیز بشوند و رسم بردگی باید به کلی از جهان برافتد.
از مزدا خواهانم که مرا در راه اجرای تعهّداتی که نسبت به ملت های ایران و بابل و ملل چهار جانب جهان بر عهده گرفته ام موفق گرداند

 

 

 

 

 

 


[ شنبه 89/6/27 ] [ 7:19 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

اشاره:

تا اوایل قرن بیستم، مردم جهان کشور ما را با عنوان رسمی" پارس "یا "پرشین" می شناختند، اما در  دوران سلطنت رضاشاه(1304-1320) که بحث بازگشت به ایران باستان و تاکید بر ایران پیش از اسلام قوت گرفته بود، حلقه ای از روشنفکران باستان گرا مانند سعید نفیسی،محمد علی فروغی و سید حسن تقی زاده در حکومت پهلوی اول با حمایت مستقیم رضاشاه گردهم آمده بودند که به این منظور اقداماتی را انجام می دادند،"سعید نفیسی" از مشاوران نزدیک رضاخان به وی پیشنهاد کرد نام کشور رسما به "ایران" تغییر یابد، این پیشنهاد در آذر ماه 1313 شمسی رنگ واقعیت به خود گرفت، یادداشتی را که از نظر می گذرانید، مقاله ای از سعید نفیسی در روزنامه اطلاعات است که بعد از رسمی شدن عنوان ایران، دلایل و توجیه تاریخی و فرهنگی این انتخاب را با عموم مردم در میان گذاشته است.
رضاشاه آنقدر به نفیسی اعتماد داشت که وی را مسئول تحصیل و تربیت ولیعهدش(محمدرضا) در دوران تحصیل سوئیس کرد که خاطرات حسین فردوست(دوست و همراه محمدرضا در سوئیس) به خوبی آن را روایت کرده است.
مقاله سعید نفیسی دراین باره که در روزنامه اطلاعات اول دی 1313 به چاپ رسیده است:

«کسانی که روزنامه های هفته گذشته را خوانده اند شاید خبر بسیار مهمی را که انتشار یافته بود با کمال سادگی برگذار کرده باشند ، خبر این بود که دولت ما به تمام دول بیگانه اخطار کرده است که از این پس در زبان های اروپایی نام مملکت ما را باید « ایران » بنویسند .
در میان اروپائیان این کلمه ایران تنها اصطلاح جغرافیائی شده بود و در کتابهای جغرافیا دشت وسیعی را که شامل ایران و افغانستان و بلوچستان امروز باشد فلات ایران می نامیدند و مملکت ما را بزبان فرانسه « پرس » و به انگلیسی « پرشیا » و به آلمانی « پرزین » و به ایتالیایی « پرسیا » و به روسی « پرسی » می گفتند و در سایر زبان های اروپایی کلماتی نظیر این چهار کلمه معمول بود.
سبب این بود که هنگامی که دولت هخامنشی را در سال 550 پیش از میلاد یعنی در 2484 سال پیش کوروش بزرگ پادشاه هخامنش تشکیل داد و تمام جهان متمدن را در زیر رایت خود گرد آورد چون پدران وی پیش از آن پادشاهان دیاری بودند که آن را « پارسا » یا « پارسوا » می گفتند و شامل فارس و خوزستان امروز بود مورخین یونانی کشور هخامنشیان را نیز بنا بر همان سابقه که پادشاهان پارسی بوده اند «پرسیس » خواندند و سپس این کلمه از راه زبان لاتین در زبان های اروپایی به « پرسی » یا « پرسیا » و اشکال مختلف آن در آمد و صفتی که از آن مشتق شد در فرانسه « پرسان » و در انگلیسی « پرشین » و در آلمان « پرزیش » و در ایتالیائی « پرسیانا » و در روسی « پرسیدسکی » شد و در زبان فرانسه « پرس » را برای ایران قدیم پیش از اسلام ( مربوط به دوره هخامنشی و ساسانی ) و « پرسان » را برای ایران بعد از اسلام معمول کردند .
تنها در میان علما و مخصوصا مستشرقین معمول شده که کلمه ایران را برای تمام علوم و تمدن های قدیم و جدید مملکت ها و نژاد ها به کار بردند و از آن در فرانسه « ایرانین » و در انگلیسی « ایرانیان » و در آلمانی « ایرانیش » صفت اشتقاق کردند و این کلمه را شامل تمام تمدن های ایران جغرافیائی امروز و افغانستان و بلوچستان و ترکستان ( تاجیکستان و ازبکستان و ترکمنستان امروز )و قفقاز و کردستان و ارمنستان و گرجستان و شمال غربی هندوستان دانستند و به عبارت آخری یک نام عام برای تمام ممالک ایرانی نشین و یک نام خاص برای کشوری که سرحدات آن در نتیجه تجاوزهای دول بیگانه از شمال و مشرق و مغرب در نیمه اول قرن نوزدهم میلادی تعیین شده بود وضع کردند .

اما کلمه ایرانی یکی از قدیم ترین الفاظی است که نژاد آریا با خود بدایره تمدن آورده است این شعبه از نژاد سفید که سازنده تمدن بشری بوده و علمای اروپا آن را به اسم هند و اروپایی ویا نژاد هندو و ژرمنی و یا هند و ایرانی و یا هند و آریائی خوانده اند از نخستین روزی که در جهان نامی از خود گذاشته است خود را به اسم آریا نامیده و این کلمه در زبان های اروپائی « آرین » به حال صفتی یعنی منسوب به آریا و آری متداول شده است .
 
این نژاد از یک سو از سواحل رود سند و از سوی دیگر تا سواحل دریای مغرب را فرا گرفته یعنی تمام ساکنین مغرب و شمال غربی هندوستان و افغانستان و ترکستان و ایران و قسمتی از بین النهرین و قفقاز و روسیه و تمام اروپا و آسیای صغیر و فلسطین و سوریه و تمام آمریکای شمالی و جنوبی را به مرور زمان قلمرو خود ساخته است تما زبان های ملل مختلف آن با یکدیگر روابط و مناسبات گوناگون دارد . تمام مظاهر فکر و تمدن آن با یکدیگر مربوط است . داستان ها و معتقدات آن همواره با یکدیگر پیوستگی داشته و همواره کره زمین مظهر خیر و شر آن بوده است . در اوستا که قدیم ترین آثار کتبی این نژادست ناحیه ای که نخستین مهد زندگی و نخستین مسکن این نژاد بوده است به اسم « ایران وئجه » نامیده شده یعنی سرزمین آریاها و نیز در اوستا کلمه « ابریا » برای همین نژاد ذکر شده است . همواره پدران ما به آرائی بودن می بالیده اند چنان که داریوش بزرگ در کتیبه نقش رستم خود را پارسی پسر پارسی و آرائی ( هریا ) از تخمه آریائی می شمارد و بدان فخر می کند .
در زمانی که سلسله هخامنشی تمام ایران را در زیر رایت خود در آورده معلوم نیست که مجموعه این ممالک را چه می نامیده اند زیرا که در کتیبه های هخامنشی تنها نام ایالات و نواحی مختلف قلمرو هخامنشی برده شده و نام مجموع این ممالک را ذکر نکرده اند . قطعا می بایست در همان زمان هم نام مجموع این ممالک لفظی مشتق از آرای باشد زیرا که تمام ساکنین این نواحی خود را آریائی می نامیده اند و لفظ آریا در اسامی نجبای این ممالک بسیار دیده شده است . قدیمی ترین سند کتبی که در جهان موجود است و ضبط قدیم کلمه ایران در آن می توان یافت گفته آرا توستن جغرافیادان معروف یونانی است که در قرن سوم پیش از میلاد می زیسته و کتاب وی از میان رفته ولی استرابون جغفرافیادان مشهور یونانی از آن نقل کرده و وی آن را « آریانا » ضبط کرده .
از این قرار لااقل در دو هزار و دویست سال پیش این کلمه معمول بوده است .

تصویر روزنامه این خبر مقاله سعید نفیسی در روزنامه اطلاعات/اول دی 1313
مقاله سعید نفیسی در روزنامه اطلاعات/اول دی 1313


بنابراین قدیمی ترین نام مملکت ما همین کلمه ایران بوده یعنی نخست نام ایریا که نام نژاد بوده است نام مملکت را آبریان ساخته اند و سپس به مرور زمان ابریان ، آیران شده و در زمان ساسانیان ایران ، ایران ( به کسر اول و سکون دوم ) بدل شده است و در ضمن اران ( به کسر اول ) نیز می گفته اند . چنانکه پادشاهان ساسانی در سکه و کتیبه ها نام خود را پادشاه ایران و اران می نوشته اند و از زمان شاپور اول ساسانی در سکه ها لفظ انیران هم دیده می شود زیار که الف مفتوح در زبان پهلوی علامت نفی و تجزیه بود و انیران یعنی بجز ایران و خارج از ایران و مراد از آن ممالک دیگر بوده است که ساسانیان گرفته بودند .
در همین دوره ساسانی لفظ ایرانشهر یعنی شهر ایران ( دیار و کشور ایران) نیز معمول بوده است و عراق را که در میان مملکت بدین اسم برده به اسم « دل ایرانشهر » می نامیدند .
کلمه ایرانشهر را فردوسی و شعرای دیگر قرن پنجم و ششم ایران نیز به کار برده اند . پس مراد از ایرانشهر تمام مملکت ساسانیان بوده است چنان که تا زمان حمدالله مستوفی قزوینی مولف نزهت القلوب که در اواسط قرن هشتم هجری بوده یعنی تا چهارصد سال پیش همین نکته رواج داشته است و وی حدود ایران را چنین معلوم می کند : از مشرق رود سند و کابل و ماوراء النهر و خوارزم ، از مغرب اران ( ماوراء قفقاز ) تا قلمرو روم و سوریه از شمال ارمنستان و روسیه و دشت قپچاق و دربند و از جنوب صحرای نجد بر سر راه مکه و خلیج فارس .
 اما کلمه ایران که اینک در میان ما و اروپائیان معمول است و لفظ جدید همان کلمه ای است که در زمان ساسانیان معمول بوده در دوره بعد از اسلام همواره متداول بوده است و فردوسی ایران و ایرانشهر و ایران زمین را همواره استعمال کرده و حتی شعرای غزنوی نیز ایرانشهر و ایران را در اشعار خود آورده و پادشاهان این سلسله را خسروان این دیار دانسته اند .
پس از اینکه اروپائیان مملکت ما را در عرف زبان خود پرس یا نظائر آن می نامیدند و این عادت مورخین یونانی و رومی را رها نمی کردند چه از نظر علمی و چه از نظر اصطلاحی به هیچ وجه منطق نداشت زیرا که هرگز اسم این مملکت در هیچ زمان پرس یا کلمه ای نظیر آن نبوده و همواره پارس یا پرس نام یکی از ایالات آن بوده است که ما اینک فارس تلفظ می کنیم .
حق همین بود که ما از تمام دول اروپا خواستار شویم که این اصطلاح غلط را ترک کنند و مملکت مارا همچنان که ما خود همواره نامیده ایم ایران و منسوب آن را ایرانی بنامند .
شکر خدای را که این اقدام مهم در این دوران فرخنده به عمل آمد و این دیاری که نخستین وطن نژاد آرای بوده است به همان نام تاریخی و باستانی خود خوانده خواهد شد .
اینک در پایان این کار مهمی که به صرفه تاریخ ایران صورت گرفته است جای آن دارد که ما نیز در میان اصطلاح باستانی زمانی ساسانی و ادبای ایران را زنده کنیم و مملکت ایران را هم پس از این ایرانشهر بنویسم و بگوئیم زیرا گذشته از آن که یادگار حشمت و شکوه ساسانیان را زنده کرده ایم و دیار اردشیر بابکان و انوشیروان را به همان نامی که ایشان خود می خوانده اند نامیده ایم که کلمه بسیط را به جای دو لفظ مرکب به کار برده ایم و امیدوارم که این پیشنهاد در همان پیشگاهی که پاسبان تمام بزرگی های گذشته و آینده ایران است پسندیده و پذیرفته آید .

تهران 10 دی ماه 1313
سعید نفیسی


[ سه شنبه 89/2/14 ] [ 12:37 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

این سربازان پس از هفت روز راهپیمایی در بیابان به منطقه‌ای می‌رسند که هم‌اکنون با نام «الخربقایای اجساد سربازان هخامنشی درمصرقه» شناخته می‌شود، پس از آن بود که سربازان ایرانی ناپدید شدند و هیچ کس اثری از آنها نیافت… «کامبیز» فرزند کوروش پنجاه هزار سرباز را از منطقه «تبس» به «سیوا» فرستاد تا با طرفداران ـ بت پرست ـ معبد آمون در مصر که یکی از ساتراپ‌ها یا استان‌های ایران به شمار می‌رفت و سر به شورش برداشته بودند، مقابله کند.
در حالی که شاهد پیشنهاد‌های تأسف باری مبنی بر حذف تاریخ نیاکانمان و سلسله‌های پادشاهی ایران زمین از کتاب‌های تاریخی هستیم، گروهی از پژوهشگران بین‌المللی، با یکی از بزرگترین کشفیات تاریخی خود، سند دیگری بر حقانیت تاریخی و قدرت تمدن باستانی ایران بزرگ بر سرزمین‌های وسیعی از جهان قدیم صحه گذاردند.

وجستجو همچنان ادامه دارد

به گزارش خبرنگار «تابناک» و به نقل از سایت «ام.اس.ان.بی.سی»، در این اکتشاف، در کنار بقایای اجساد سربازان تنومند، حجم بزرگی از تجهیزات نظامی از جمله سلاح‌های برنزی، دستبند‌های نقره‌ای، گوشواره‌ها به همراه صدها استخوان در یک منطقه عظیم بیابانی در منطقه صحرایی دور افتاده غرب مصر کشف شده که بر پایه استنادات تاریخی، بقایای سربازان ایرانی کامبیز دوم، پادشاه هخامنشی ایران باستان ـ که اعراب نام او را به کمبوجیه تغییر داده‌اند ـ است. این سربازان در 525 سال پیش از میلاد مسیح بر اثر گرفتار شدن در یک توفان شن، زنده در زیر لایه‌های شن صحرا مدفون شده بودند.

در این باره، «داریو دل بوفالو»، عضو تحقیقات دانشگاه «لچه» ایتالیا به کانل دیسکاوری آمریکا گفته است: نخستین نشانه برای این موضوع را می‌توان در یادداشت‌های تاریخ دان یونانی، هرودت دید.
این کشف، یکی از معماهای تاریخی را که توسط هرودوت مورخ یونانی گزارش شده حل کرده است. هرودوت ـ 425-484پیش از میلاد ـ در کتاب تاریخ خود آورده است، کامبیز، فرزند کوروش، پنجاه هزار سرباز را از منطقه «تبس» به «سیوا» فرستاد تا با طرفداران ـ بت‌پرست ـ معبد آمون در مصر که یکی از ساتراپ‌ها یا استان‌های ایران به شمار می‌رفت ـ که سر به شورش برداشته بودند ـ مقابله کند.

این سربازان پس از هفت روز راهپیمایی در بیابان به منطقه‌ای می‌رسند که هم‌اکنون با نام «الخرقه» شناخته می‌شود و پس از آن بود که سربازان ایرانی ناپدید شدند و هیچ کس اثری از آنها نیافت.
هرودوت در تاریخ خود به باد‌های شدیدی اشاره می‌کند که همزمان با حضور ایرانیان از سمت جنوب وزیدن گرفت و گردباد‌ها و توفان‌های شن عظیم حاصل از آن سربازان ایرانی را در بر گرفت.
این گزارش می‌افزاید: داستان گم شدن ارتش کامبیز ـ کمبوجیه ـ در یادها ناپدید شد و هیچ ردپایی از سربازن ایرانی به دست نیامد تا اغلب دانشگاهیان آن را داستانی خیالی بپندارند.

پی نوشت:

1-   با حذف نام شاهان از تاریخ سرنوشت گذشته این مرز وبوم چه می شود؟ درست است که زندگی مردم نیز تاریخ است وباید به زندگی آنان پرداخت اما اولا" زندگی شاهان ومردم به هم تنیده است وثانیا" دربخش های بزرگی از تاریخ گذشته درباره زندگی اجتماعی مردم اطلاعاتی دردست نیست چرا که تاریخ را همیشه حاکمان نوشته ومی نویسند و«مردم» در این نگارش ، دخالت چندانی نداشته اند .

2-   آنچه از آن به عنوان « هویت» یاد می شود بیش از آن که به زمان «حال» برگردد به گذشته مربوط می شود؛ گذشته را نمی توان حذف کرد باید آن راشناخت ، در نقدش کوشید وناراستی هایش را از راستی ها جداکرد تا اشتباهات گذشته تکرارنشود وهویت افراد دچار اختلال نگردد . حذف پادشاهان به این می ماند که کسی بخواهد نیاکان نسبی وسببی خود را به هر دلیل حذف کند حتا اگر بتواند ومجاز باشد که چنین کند دیگران او را با همان نسب ونسبتی می شناسند که وی از آنها فراری است .

3-   خرید فلّه ای سریال های کره ای توسط صدا وسیما که با بودجه عمومی اداره می شود وقرار است پاسدار هویت ایرانی واسلامی ما باشد آن هم با بهای گزاف وبه منظور مقابله باتهاجم فرهنگی غرب نوعی واپس گرایی در برخورد با مقوله فرهنگ است قرار نیست برای آن که به دام غرب نیفتیم گرفتار شرق شویم ! آیا آنچه در این سریال های چشم بادامی به نمایش درمی آید به تمامی بافرهنگ ایرانی واسلامی ما هماهنگی دارد ؟ فکری باید که چاره ساز باشد..........

 


[ دوشنبه 89/2/6 ] [ 12:40 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

حذف نام شاهان ازکتاب های درسیحذف نام شاهان ازکتابهای درسی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

از آنجا که این بنده سراپاتقصیر یک چندی به تدریس درس ضاله ی « تاریخ » پرداخته ام ازشنیدن حذف نام شاهان از کتاب های درسی توسط وزارت آموزش وپرورش کلّی ذوق کردم چراکه معلم ودانش آموز را ازیاد دادن و یادگیری رهایی می بخشد اما پرسشی که ذهنم رامشغول ساخته این است که دراین صورت آزمون تاریخ درمدارس چه وضعیتی خواهد داشت؟چون اکنون دیگربه تدریس این درس اشتغال ندارم درفضای مجازی اینترنت جست وجویی کردم واین سئوالات را یافتم :

1- محمدعلی شاه با کمک کدام کشور مجلس را به توپ بست؟
الف- انگلستان و امریکا
ب- روسیه و چین
ج- شوروی و چین
د- روسیه‌

2- کدام کشور زیر، بیشترین مساحت را از خاک و آب ایران جدا کرده است؟
الف- امپراطوری روم
ب- امپراطوری عثمانی
ج- امریکا
د- روسیه

3- از افراد حاضر در جمع شورای شش نفره انتخاب کننده خلیفه‌ی سوم، عبدالرحمان ابن...است.
الف- آخ
ب- آی
ج- اَه
د- عوف

4- آریایی‌ها از کجا به فلات ایران وارد شدند؟
الف- از مناطق سیبری روسیه
ب- از مناطق مسلمان نشین چین
ج- از بهشت هبوط کردند
د- از ازل درهمین جا ساکن بوده‌اند.

5- اثر جاودانه فردوسی چه نام دارد؟
الف- چاهنامه
ب- ماهنامه
ج- راهنامه
د- گاهنامه

6- اسفندیار رویین تن چه کرد؟
الف- رستم را شکست داد
ب- در مراسم سماع مولوی شرکت کرد
ج- با مردم توران ابراز دوستی کرد
د- موارد ب و ج

7- تمدن‌های بزرگ دنیای کهن کدامند؟
الف- چین، روسیه، ایران
ب- چین، روسیه، ایران، ونزوئلا
ج- چین، روسیه، ایران، کومور
د- چین، روسیه، ایران، افغانستان، سوریه

8- جنگ‌های موسوم به جنگ‌های 1000 ساله بین کدام کشورها به وجود آمد؟
الف- ایران و انگلستان
ب- ایران و امریکا
ج- ایران و اسراییل
د- همه موارد

9- بزرگ‌ترین مفسد اقتصادی تاریخ ایران چه کسی است؟
الف- میرزا تقی خان
ب- امیرکبیر
ج- خانواده میرزا تقی خان
د- خانواده امیرکبیر

10- کدامیک از افراد زیر سفّاک‌تر بود؟
الف- رضا خان منحوس پهلوی
ب- نادر خان افشار
ج- خان عباس صفوی
د- همان مورد الف

برای دریافت همه سئوالات به اینجا مراجعه کنید.

 


[ جمعه 88/7/17 ] [ 11:27 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

پدیده ای به نام رضاخان

پس از سالها مبارزه وکشمکش میان آزادیخواهان وشاهان مستبد سرانجام دراواخر دوره قاجار(14 مرداد ماه 1285شمسی)فرمان مشروطیت به امضای مظفرالدین شاه رسید وقرارشد قدرت شاه محدود به قوانینی شود ،مجلس بر بسیاری از امور نظارت داشته باشد وشاه مطلق العنان نباشد ؛ محمدعلی شاه ،شاه جدید، از پذیرفتن شرایط جدید خودداری کرد ومجلس باکمک لیاخوف روسی به توپ بسته شد اما درست 19سال پس از صدرور فرمان مشروطه در1304 شمسی پدیده ای به نام «رضاخان» ظهور کرد ومشروطیت از مسیر اصلی خود منحرف گردید .103 سال از صدور فرمان مشروطه و84 سال از ظهور رضاخان می گذرد بازخوانی این دوحادثه درسالگردصدورفرمان مشروطیت می تواند در روشن کردن حوادثی تاریخی نقشی هرچند اندک داشته باشد .

وقتی نام رضاخان برده می شود ،اولین چیزی که از شخصیت او در ذهن انسان تداعی می کند،قلدری ،ضددینی و غرب زدگی اوست .این که حجاب را از سرزنان مسلمان برداشت در مساجد وحسینیه ها را بست .روحانیون و حوزه ها را منزوی ساخت و در نهایت پای فرهنگ غرب را به این سرزمین اسلامی بازکرد .این هم روشن است که وی از اول چنین ماموریتی داشت وبه دست انگلیسی ها به این کار گماشته شده بود حال سوال این است چطور می شود چنین آدمی ناگهان در عرصه ی سیاسی ایران ظاهر شده ودر مدت اندکی مدیریت یک کشور اسلامی و رهبری مردم مسلمان وشیعه را به دست می گیرد؟چرا مردم وعلمای بزرگ به مدیریت وپادشاهی یک چنین آدم قُلدری تن دادند؟علت چه بود که با حضور فقهای مبارزی مثل مدرس او توانست به راحتی بر اریکه ی قدرت ومدیریت کشور تکیه بزند؟رضاخان چه ترفندها ونقشه هایی به کار برد تا تمام رقبای سیاسی از جمله علما وفقها را به سکوت وعقب نشینی واداشت ؟در این میان به علل وعناصر بسیاری می توان اشاره کرد . در این مقاله فقط به چند عنصر مهم بسنده می گردد:
 پاسخ ظاهری به انتظارات مردمی
پس از انقلاب مشروطه به خاطر بروز اختلافات وتشتت آرا وعدم وجود رهبری نیرومند ،مردم ایران نتوانستند به اهداف مقدس خویش دست یابند.امید وآرزوهایشان به یاس تبدیل شد.در همین ایام وقوع جنگ جهانی اول مزید برعلت شد،فقر،تنگدستی،قتل وغارت وناامنی سرتاسر کشور را فرا گرفت .از سوی دیگر نزاع های جناحی وسیاسی احزاب وگروهها نیز مردم را خسته ،کوفته کرده وبه ستوه آورده بود.آنها اصلا دل خوشی از احزاب وجناح ها نداشتند ودر خارج از این جناح ها به دنبال یک منجی ومصلح کارآمد وبی رنگ وبو می گشتند.با توجه به مطالعات واطلاعات دقیقی که سیاست مداران انگلیسی از اوضاع ایران داشتند رضاخان بهترین گزینه برای این مهم بود .وقتی اوبه قدرت رسید تا حدودی توانست در کشور امنیت نسبی ایجاد کند ودر ظاهر جلوی بسیاری از قتل وغارت ها وناامنی ها را گرفت واین چیزی بود که مردم در دو ،سه دهه ی گذشته به انتظارش نشسته وآرزویش را می کردند.
تکرار شعارهای تند و عوام پسند
پس از کودتای رضاخانی ،شعارهایی که در بیانیه های کودتاگران به رهبری سیدضیاالدین طباطبایی به چشم می خورد ،اغلب فریبنده وبه ظاهر خوشایند مردم بود،مبنی بر مبارزه با اشرافی گری ودفاع از حقوق طبقه ی کم درآمد که به طور مرتب تکرار وبر ذهن ودل مردم تلقین می شد .سیدضیاء به عنوان رئیس الوزرای رضاخان در بخشی از بیانیه ی معروف خود به نام «مرام نامه واساس نامه»می نویسد:
«..چند نفر اشراف واعیان که زمام مهام مملکت را به ارث در دست گرفته بودند مانند زالو،خون مردم وملت را مکیده ،ضجه ی وی را بلند می ساختند وحیات سیاسی و اجتماعی وطن ما را به درجه ای فاسد وتباه نمودند که حتی وطن پرست ترین عناصر ،معتقدترین اشخاص به زنده بودن روح ملک وملت ،امید خود را از دست داده ،کشور ایران را در میان خاک وخاکستر سرنگون می دیدند. پژمردگی وافسردگی وبالاخره نزدیک شدن آخرین لحظات اندیشه آور ادامه وضعیات را غیر ممکن می ساخت که موقع رسید این وضعیات خاتمه یابد .موقع رسید که عمر حکومت این طبقه سپری گردد مسببین فلاکت وپریشانی ایران که باز هم دست نالایق خویش را از عمارت فروریخته ی ایران نمی کشیدند به حساب دعوت شوند .بالاخره روز واژگون شدن وانتقام فرارسید .در این روز تاریخی وهولناک است که اراده ی نیرومند اعلی حضرت اقدس شاهنشاه (رضاخان)زمام امور را در دست من جای می دهد ،مرا روی کار می آورد...»1
سیدضیاء در بخش دیگراین بیانیه چنین ادامه می دهد:
«...لازم است عمارت متزلزل ولرزانی که مفتخواران در آن آشیانه نهاده اند سرنگون گردد.لازم است اداراتی که تاسیس آنها برای اسراف وتبذیر مال وپولی است که باقطرات عرق توده ی ملت تحصیل شده ،یا بالاتر وبدتر از همه به قیمت شرافت واستقلال ایران از اجانب قرض گرفته شده است از بین برود وبه جای آن بنیان محکمی استوار گردد که وظیفه ی خدمت به مملکت را از عهده برآید.»2
لازم است بنیان عدلیه ی ما که مرکز فجایع وجنایات است ،واژگون ومعدوم گشته و بر روی خرابه های آن ، یک عدالتخانه ی حقیقی که ارکانش مبنی بر عدل ونصفت باشد بناگردد،زیرا فقط چنین عدالتخانه ای می تواند ،شالوده ی یک حکومت ملی باشد .لازم است قیمت زحمت ومشقت کارگران ودهقانان سنجیده گشته ودوره ی فلاکت وبدبختی آنان خاتمه یابد .برای حصول این مقصود ،اولین اقدامی که باید به عمل آید ،تقسیم خالصه جات واراضی دولتی ،مابین دهقانان وهمین طور وضع قوانین که زارع را از املاک اربابی بیشتر بهره مند سازد...»3
متن این بیانیه وبیانیه های دیگر که بازیرکی وعوام فریبی خاصی تنظیم شده بود ،توانست به بهترین وجه افکار عمومی را به خود جلب کند وسیدضیاءورضاخان راکه هر دو عامل انگلیس بودند،محبوب دلها نماید چرا که مردم سالها چشم انتظار تحقق چنین آرمان های مقدس بودند وامروز سیدضیاء ورضاخان زبان گویای آنهاشده بود .مردم براین باور بودند که فرشته ی نجات وملائک عدل وداد برکشورشان فرود آمده است .جالب این که شبیه همین بیانیه درچند مورد از طرف خود رضاخان هم صادر شد.عبدالله مستوفی که از نزدیک شاهد این ماجراها بود می نویسد :«از طرز انشای این بیانیه ها پیداست که سیدضیاء آن را نوشته وبه اسم سردار سپه منتشر شده است .چون همه می دانند یک افسر قزاق طبعا سواد وقریحه ی این قبیل نویسندگی ها را ندارد.»4
تظاهر به دین داری
یکی دیگر از عنصر عوام فریبی رضاخان ،تظاهر به دین داری بودکه اوتوانست بدین وسیله ،توده ی مردم بخصوص قشر مذهبی و روحانیون را از خود راضی کند وامثال آیت الله مدرس را هم که از ماهیت او کاملا آگاهی داشت،خلع سلاح ومنزوی سازد.یکی از مورخان که شاهد این دغل بازی ها و ریاکاری های سردار سپه بود ،می نویسد:«...محرم سال 1341 قمری که با اواسط پاییز سال 1300 شمسی تصادف کرد،از اوائل دهه ی اول ،در قزاق خانه ،چادر بزرگی برپا و روضه خوانی مجللی راه انداختند .دسته های محلات هم برای رفتن به تکیه قزاق خانه ،رسم دیرین را تجدید کرده از اوایل دهه راه افتادند وهر روز با عده ی زیادی به این تکیه آمده سینه می زدند.سردار سپه وافسران قشون ،مانند صاحب مجلس از واردین پذیرایی می کردند.وجوه تمام طبقات مردم به این روضه خوانی رفتند... .5
این مورخ در ادامه می نویسد که در شصت سال گذشته یک چنین چیزی اصلا سابقه نداشت که ادارات دولتی ،آن هم قزاق ها مجلس عزا بپا کنند.فقط ناصرالدین شاه،آن هم در تکیه ی اختصاصی خود تعزیه برگزار می کرد که فقط جنبه ی خانوادگی داشت وهرگز عنوان وزارت وصدارت به خود نمی گرفت .6
اودر ادامه اضافه می کند:
«...من تا آن تاریخ عزاداری شام غریبان آذربایجانی ها را هیچ ندیده بودم در این سال برحسب تصادف ،شب 11 محرم به مسجد شیخ عبدالحسین(تکیه ترک ها )رفتم .دسته جات محلات با شمع های گچی که در دست داشتند هریک آمده نوحه ی شام غریبان خود را خوانده ،می رفتند.یک مرتبه متوجه شدم که دسته ای که افراد با لباس قزاقی خاکی بر تن دارند،وارد تکیه شدند.دیدم سردار سپه در پیش وعده ی پنجاه ،شصت نفری از افسران قزاق خانه هستند.با بازوبندهای مشکی وسربرهنه هریک،یک شمع گچی دست گرفته نوحه ی ترکی:
گلمیشیخ ای شیعه لر ،شام غریبانه بیز ور ماقا باش ساغلیقی زینب نالانه بیز
«شیعیان به شام غریبان حسینی آمده ایم تا به زینب نالان سر،سلامتی بگوییم»را افتان وخیزان ،خوانده واز مجلس خارج شدند.وزیر جنگ و ستاد ارتش وشام غریبان؟! وخواندن نوحه ی ترکی ؟! آن هم باسرو پاهای برهنه ؟! باور کردنی نیست...این اقدامات وجاهت زیادی پیداکرده به قدری سردارسپه را در نظر عامه وآخوندان وآخوندمنشان محبوب کرد که مجلسیان را هم که هیج یک معتقد به این کارها نبودند به فکر باز کردن دکان وجاهت ! در بغل دکان سردارسپه انداخت.»7
برخی مورخان دیگر نوشتند:رضاخان درماه رمضان نیز همین ترفند را دنبال می کرد .در شب های 23،21،19 ماه رمضان در قزاق خانه چادر مخصوص می زد ومراسم احیا برگزار می کرد و روزنامه ها نیز خبر آن را در سرتاسر ایران منعکس می کردند.8
حسین مکّی در این باره می نویسد:
«...سردار سپه تصمیم داشت برای جلب رضایت طبقه سوم به یکی دو فقره تظاهر اکتفا نکرده ،این بازی را دائما تجدید کند ومخصوصا برای جلب نظر وتوجه روحانیون نیز نهایت کوشش را به عمل آورد .سردارسپه که بدون تردیدومبالغه یکی از باهوش ترین وپرکارترین افراد عصر خود محسوب می شد به خوبی دریافته بود که بزرگترین دشمنان از طبقه ی روحانیون می باشند که با نفوذ معنوی خود هر وقت بخواهد می توانند ضربت های سختی به او بزنند ولی سردارسپه به قول سعدی که می گوید:
آن کسانی که آهنیین مشتند/ دشمنان را به دوستی کشتند
می خواست با تظاهر به دوستی آنها ،نقوذ آنها را از بین برده تا اگر خواست دست به اصلاحاتی بزند از این قوه ی معنوی دغدغه خاطری نداشته باشد.از این رو برای جلب نظر آنان ناظر شرعیات تعیین کرد...»9
سوء استفاده از حُسن نیت علما
در سال 1342 قمری که آیت الله سیدابوالحسن مدیسه ای (اصفهانی) ومیرزای نایینی به مدت یک سال بود از عراق به ایران تبعید شده بودند بر اثر تلاش و وساطت سردارسپه به عراق بازگردانده شدند .سردار رفعت به دستور رضاخان ،آقایان را تا نجف همراهی ومشایعت کرد.این برخورد، مورد خوشایند علما نجف قرار گرفت ،هنگام بازگشت سردار رفعت ،نامه ای تشکر آمیز به رضاخان نوشتند ودر ضمن آن تمثال امام علی و شمشیری را به عنوان شمشیر حضرت ابوالفضل به او فرستادند.
این کار علما اگر چه از روی حسن نیت انجام می گرفت ولی مورد سوء استفاده ی آشکار سردار سپه قرارگرفت .به دستور او ، این تمثال وشمشیر طی مراسم ویژه وارد مرز ایران شد.در طول مسیر به هر شهری که این کاروان وارد می شد ،مردم را به استقبال آن می آوردند.در کنار آن اغلب روزنامه های همسو گزارش آن را در سرتاسر ایران منعکس می کردند.علاوه پس از یک هفته تبلیغ ،روز جمعه دوم ذیقعده 1342 رضاخان طی مراسمی باشکوه وبا حضور هزاران نفر از طبقات مختلف مردم ،نمایندگان مجلس ،علما،سفرای ترکیه و افغان ،هدیه تمثال مبارک را جشن گرفت وشمشیر به اصطلاح حضرت ابوالفضل را به کمتربست. 10
وقتی این خبر در شهرهای دیگر ایران انتشار یافت تلگراف های بسیاری از مناطق مختلف به عنوان سردارسپه به تهران مخابره وسرازیر شد که حاوی تعریف وتمجید وحمایت از وی بود .با این که اغلب این تلگراف ها از جانب روسای قزاق ها، فرمایشی بود ولی انعکاس آن در روزنامه ها سبب تحریک وتشویق اذهان عمومی مردم به سمت حمایت از رضاخان به عنوان ناجی ملت ایران شد.وبدین ترتیب پایه های حکومتی اوروز به روز قوی تر و مردمی تر جلوه نمود .به طوری که دیگر مخالفینش جرات اظهار وجود نداشتند واگر کسی حرفی می زد فوری متهم به خیانت به دین و دولت شده و از صحنه خارج می گشت .بنابراین تاثیر شگرف عوام فریبی وتظاهر به دین داری را در به قدرت رسیدن رضاخان نباید دست کم گرفت.

منابع:
1-شرح زندگانی من ،عبدالله مستوفی ،ج2،ص1812
2-همان،ص1813
3-همان ،ص1814
4-همان ،ص1822
5-همان ،ص2144
6-همان ،ص2142.
7-همان،ص2145.
8-تاریخ بیست ساله ایران،حسین مکّی ،ج3،ص45 .
9-همان،ص52.
10-همان،ص47


[ چهارشنبه 88/5/14 ] [ 11:53 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

بدبختانه عدم شناخت نسل امروز نسبت به تاریخ باشکوه ایران باعث شده است که بسیاری از داشته‌های خویش را در دستان دیگران ببینیم و لذت هم ببریم!

سریال افسانه جومونگ (ساخته کشور کره جنوبی) در واقع بخشی از تاریخ ایران را ربوده است. آنها نام ارمنستان را لاک گرفته و بر آن سرزمین «بویو» گذارده‌اند فرمانروایی ایران را هم سلسله «هان» نامیده‌اند. در تاریخ سلسله (هان) سواره نظام زره‌پوش وجود ندارد این سواره نظام بنا بر همه اسناد تاریخی مربوط به ارتش پارت ایران بوده است.

یکی از افسران سپاه آهنین ایران در دوران اشکانی (123- 124 تا 88- 87پیش از میلاد) در پایین عکس دیده می‌شود :

 

وقتی از درگیری دولت هان با یاغیان صحبت می‌شود و بدین خاطر، بویو دست به حمله به مناطق اطراف خود می‌زند، در واقع زمانی است که فرمانروایی ایران با یاغیان هوسپائوسینس (شورشگر تازی) و گوردی ین، آدیابن و اُسرائن در باختر و سکاییان در خاور مشغول جنگ است در ضمن مهمترین نکته آنکه گرفتن گروگان از خاندان نافرمان نسبت به فرمانروایی تنها در ایران باب بوده است مهرداد پادشاه اشکانی در ارمنستان (بخاطر آنکه بی طرفی کشورش را زیر پا گذارده و از رومیان حمایت نمود) وارد کارزار شده و آرتاواز شاه ارمنستان را فرمانبردار خویش نمود و تیگران پسر آرتاواز را به عنوان گروگان به پارت فرستاد. رویدادهای بعدی باعث مداخله دوباره ایران شد و ارتش پارت، تیگران را به عنوان شاه بر صندلی پادشاهی به جای آرتاواز قرار داد. کشور بی ریشه کره با استفاده از تمثیل‌های ایرانی برای خود تاریخ می‌سازد در سریال یانگوم نخستین رستم زاد (سزارین) را به یانگوم منتسب کردند و حال در دل تاریخ اشکانی ما برای سرزمین چوسان خود هویتی حماسی می‌سازند. باید با هزار درد افسوس گفت به خاطر عدم توجه رسانه‌های مسئول نسبت به هویت و تاریخ ملی ایران کشورهایی نظیر کره بجای ما، آنها را به نام خود نموده و در نهایت ما می‌مانیم و مشتی تاریخ غیر ایرانی!

به قول «اُرُد»، بزرگ اندیشمند و متفکر ایرانی: سرزمینی که اسطوره‌های خویش را فراموش کند به اسطورهای کشورهای دیگر دلخوش می‌کند فرزندان چنین دودمانی بی پناه و آسیب پذیرند.

برای شناخت بیشتر و بهتر تاریخی که کشور کره جنوبی به یغما برده است نظر شما را به بخش‌های از تاریخ دودمان اشکانیان و پارت‌های ایران جلب می‌کنم:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

به مهرداد دوم پادشاه ایران زمین گفتند در کشورداری صبوری کنید اردوان پدر شما و همین طور فرهاد پدر بزرگتان خیلی زود کشته شدند. مهرداد گفت در حالی که هوسپائوسینس (شورشگر تازی) و گوردی ین، آدیابن و اُسرائن در باختر و سکاییان در خاور به جان مردم ایران افتاده و کشتار می‌کنند سکوت و نرمش به چه معناست. کشته شدن در این شرایط بسیار با ارزش تر از زندگی در خفت و ننگ است.

شجاعت پادشاه ایران - مهرداد اشکانی - گویای این سخن ارد بزرگ است که: برآزندگان و ترس از نیستی؟! آرمان آنها نیستی برای هستی میهن است.
مهرداد دستور داد ارتش ایران بازسازی شود استراتژی نظامی خاص اشکانیان، جنگ‌های نامنظم توسط کمانداران ورزیده بود که شالودهء ارتش اشکانی را تشکیل می‌دادند. گروه‌های سوارکار چالاک و کمانداران قابلی که می‌توانستند در حال سوارکاری، از هر سویی، هر هدفی را نشانه روند. علاوه بر این، تمرینات گروهی پیوسته آنها،در میدان نبرد، الگوهای نامنظم ولی هدفمندی از حرکت اسب‌ها را ایجاد می‌کرد، که به نحوه ای غیر قابل پیش بینی،به هر سمت و سویی می‌تاختند و به طور فردی یا گروهی شلیک می‌کردند. بخش دیگر سپاه مهرداد دوم سواره نظام زره‌پوش ایران که در باختر به آن سوارکاران شوالیه و در خاور به آنها سوارکاران آهنین می‌گفتند تشکیل می‌داد تمام بدن آنها و حتی بدن اسب‌هایشان پوشیده از آهن بوده و بدین شکل هر

سپاهی را شکافته و به تسلیم وادار می‌نمودند.

 

فرمانروای ایران یاغی های باختر و خاور را مطیع خویش نمود و با ووتی فغفور فرمانروای چین از سلسله هان (141 تا 87پیش از میلاد) روابط سیاسی و بازرگانی برقرار نمود.
مهرداد دوم دوباره شکوه را به ایران بازگرداند

آیا می دانید:

1- اصطلاح پارتیزان که به معنی جنگ های نامنظم است از قوم پارت (اشکانیان) گرفته شده واین شیوه از ابتکارات این سلسله تاریخی ایرانی است ؟

2- هدف سیما از خرید وپخش سریال های کُره ای چیست ؟

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


[ یکشنبه 88/3/10 ] [ 12:27 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

وفاداری به سبک کهن

این دو اسکلت عصر نو سنگی که در سیزدهم فوریه سال گذشته شناخته شدند، اسکلت مرد و زنی بودند که سال‌ها کنار هم دفن شده بودند.

وارنا نویسنده وبلاگ"گنجه و گنجینه" مطلبی را با عنوان "وفاداری به سبک کهن" در یکی از پست‌های وبلاگ خود منتشر کرده است.

در بخشی از این مطلب آمده است:

سال 2007 برای باستان شناسان جهان سالی توأم با موفقیت‌ها و کشف آثار محیرالعقولی همراه بود که در این میان 10 اثر مهم کشف و بحث انگیزترین آنها نیز اسکلت‌های عشاق یا اسکلت‌های ولنتاین، دیگر کشف مهم باستان‌‌شناسان بود.

این دو اسکلت عصر نو سنگی که در سیزدهم فوریه سال گذشته شناخته شدند، اسکلت مرد و زنی بودند که سال‌ها کنار هم دفن شده بودند.

باستان شناسان پس از مطالعه روی دندان‌های این اسکلت‌ها که کاملا‌ دست‌نخورده باقی مانده‌ بودند، مشخص کردند این عشاق در جوانی و حدود 5تا 6 هزار سال پیش در این گور دفن شده‌اند.
کشف این اسکلت‌ها از آنجا در نوع خود منحصر‌‌ به فرد به شمار رفت که کشف تدفین دوتایی مربوط به عصر نوسنگی تاکنون در هیچ گزارش‌‌ باستان شناسی دیده نشده است.
کشف این اسکلت‌های پر رمز و راز که در ورونای ایتالیا پیدا شدند.
ورونا شهری است در شمال ایتالیا، ناحیه ونتو Veneto کنار رود آدیگه Adige که موقعیت سوق الجیشی آن بین ونیز و میلان و همچنین گذرگاه برنر Brenner که ارتباط دهنده اروپای مرکزی با ایتالیاست، باعث شد بسیاری به این دو اسکلت لقب اسکلت‌های رومئو و ژولیت بدهند.دلیلشان این بود که اسکلت‌ها دقیقا در جنوب مانتوآ، واقع در 25مایلی جنوب ورونا، جایی که شکسپیر داستان رومئو و ژولیت خود را در آنجا خلق کرد، کشف شده است.


[ چهارشنبه 87/10/4 ] [ 1:26 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]
<< مطالب جدیدتر           

.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

اینجا محلی برای ارائه ی آرا و نظرات من است درباره آنچه که می بینم،می خوانم، می شنوم و آنچه در اطرافم اتفاق می افتد.چنانچه کسی یاکسانی عصبانی هستند ونمی توانند مخالف نظر خود رابا دادنِ «صفت» مخاطب قراردهند ویاقلمشان بادُشنام آشناست وبه آسانی به دیگران تهمت می زنند از نظردادن بپرهیزند چراکه درهر صورت نظر ایشان حذف خواهد شد. آوردن لینک وبلاگ ها به معنی تایید همه مطالب آنها ویامدیر وبلاگ نیست،بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم ..نقل واستفاده از مطالب این وبلاگ آزاد است اگر دوست داشتید منبع آن را نیز ذکر کنید.
امکانات وب


بازدید امروز: 314
بازدید دیروز: 50
کل بازدیدها: 1471181