سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حسام ســرا
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

عشق در جوانی داستانی دارد ودرپیری داستانی دیگر

عشق واقعی

از وبلاگ کویر


[ شنبه 91/11/21 ] [ 12:2 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

باورکنیم نسل جوان تغییر کرده است

سالهاست با نوجوانان وجوانان درارتباطم پیش از اینها هرگاه به تناسب درس وبحث، موضوعی پیش می آمد رفتارها و واکنش های دانش آموزان را به دقت زیر نظر داشتم امروز نیز مثل گذشته همان حساسیت ها را دارم اما درهر حال متناسب با سن وسال آنان پرسش هایشان را تا آنجا که اطلاعات اندکم ومقتضیات زمانی و... اجازه دهند بی پاسخ نگذاشته ام.

پیشترها وقتی از جنسیت، رابطه دوستانه، مشکلات خانوادگی، ازدواج وهمسرگزینی،کنترل جمعیت، بارداری ومواردی از این دست صحبتی به میان می آمد نوعی شرم وخجالت کلاس رافرامی گرفت،کسانی از شدت خجالت سرخ می شدند، بعضی سرشان را روی میز می گذاشتند وفقط شنونده بودند وتنها تعدادبسیار کمی جسارت بیان دیدگاه یا دفاع از نظراتشان را داشتند.

امروز که همان مباحث را باهمان گروه سنی درمیان می گذارم انگار بحثی عادی وطبیعی را با آنان مطرح می کنم؛ نظرمی دهند، مخالفت می کنند،پرسشگر شده اند وگاهی سکوت ؛ سکوتی که سرشار از ناگفته هاست.!

رشد قارچ گونه رسانه ها،استفاده از تلفن همراه مجهز به دوربین وبلوتوث، تعدد شبکه های تلویزیون داخلی وماهواره ای بدون کنترل نظام مند والدین، استفاده روز افزون از اینترنت وفضای مجازی،تنهایی نوجوانان ومشغول بودن والدین به امور دیگر و... بخشی از دلایلی است که فضای ذهنی نوجوانان را متحول کرده است .

مشکل این است که این رسانه ها اطلاعات مورد نیاز نوجوانان را بدون سطح بندی وبه صورت کاملا" بی قاعده وبه اصطلاح رایج آن «فلّه ای» دراختیار کاربران قرارمی دهد درست است که اطلاعات نوجوانان نسبت به گذشته بیشتر شده اما این اطلاعات لزوما" به معنای آگاهی ارزشمند به حساب نمی آیند چنان که شاید اطلاعاتی که قراراست در 25 سالگی دراختیار جوانی در این سن وسال قرارگیرد در14 سالگی موجبات ناهنجاری های رفتاریباورکنیم نسل جوان تغییر کرده است را فراهم نماید .


گروه های نامرئی مدارس یکی دیگر از فضاهای پیدا وپنهان برای بیان دیده ها وشنیده ها از این رازهای مگو به حساب می آیند. دلخوش به این نباشیم که ماهواره را از میان خانه برچیده ایم وآن را درجمع خانوادگی خود نپذیرفته ایم باور کنیم وبپذیریم که آنان که برنامه های ماهواره ها را بی هیچ استرس وکنترلی دیده اند مو به مو برای هم سن وسالانشان تعریف می کنند آنگاه که مدرسه ساکت است و کسی درحیاط با کسی دعوانمی کند یا به دنبال کسی بافریاد نمی دود وعده ای دور بچه ای جمع شده اند شاید کلاس آموزشی رایگانی را دایر کرده اند تا اطلاعات طبقه بندی نشده را با شور نوجوانی دراختیار دوستانشان قرار دهندومسئولان راضی از این که «نظم را درمدرسه برقرارکرده اند ..»!چه خیال خامی!

بی آن که بخواهم درباره نوجوانان داوری ارزشی انجام دهم بااطمینان می گویم نوجوانان امروز از نظر باز بودن چشم وگوش با نوجوانان دیروز ونسل گذشته تفاوت های بسیار کرده اند باید این تفاوت ها راشناخت ودربرابر آن با چشم باز وگوش شنوا عمل کرد .

اگر این اطلاعات مورد نیاز به عنوان مباحث درسی درکتابهای مدارس گنجانده شوند وبراساس سن وجنسیت دانش آموزان توسط معلمان آشنا وآموزش دیده دراختیار نوجوانان قرارگیرند از نقش تخریبی «اطلاعات فلّه ای» کاسته خواهد شد ودرغیر این صورت گاه ناچارخواهیم شد فردی رابرای آموزش های مقطعی دعوت کنیم تا دریک جلسه کوتاه مطالب دسته بندی نشده ای ر دراختیار دانش آموزان قراردهد. گاهی که مطالب طرح شده توسط سخنرانانی را که برای بیان نکاتی درباره  بلوغ به جمع دانش آموزان دعوت شده اند  با دقت مورد توجه قرارمی دهیم درمی یابیم که سخنران با ولعی خاص به بیان ظرافت های رفتاری درموضوعات جنسی می پردازد آن گونه که هیچ روان پزشک و روان شناسی درهیچ یک از سرزمین های شرقی(ونه لزوما" اسلامی) به چنین امری مبادرت نخواهد کرد انگار مبلغین هم بی پرده شده اند!

 


[ جمعه 91/11/6 ] [ 11:46 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

عصرارتباطات!!

همه می گویند عصری که ما در آن زندگی می کنیم عصر ارتباطات نام دارد سیاستمداران و مدیران و بزرگان بشریت هم این عصر را  عصر ارتباطات می نامند اما عصر ارتباطات  نام دروغینی بیش نیست .

این عصر،عصر تنهایی و در خود فرو رفتن  است ! این که در جیب همه  از پیرمرد ِ 80 ساله ی محله ی ما تا بچه های 5 ساله  مهد کودکی یک تلفنِ همراه است ، دلیلی بر با هم بودنِ آدم ها نیست . هیچ کس یک ظهر دلگیرِ جمعه که دلت دارد از سینه در می آید و خفه شدی از بی هم صحبتی  زنگ نمی زند و نمی پرسد  حالت خوب است ؟هیچ کس تو را به نوشیدنِ قهوه های بیمزه یا خوردن کیک های خوشمزه و  حرف زدن دعوت نمی کند! هیچ کس نمی گوید بیا با هم برویم جاده چالوس و کباب و ماهی قزل آلا بخوریم . هیچ کس تو را به پیاده روی یک عصر پاییزی دعوت نمی کند. هیچ کس حتی تنهایی اش را با تو سهیم نمی شود. وقتی زنگ می زنند با خودت شرط می بندی که حتما کاری از تو توقع دارد و بدتر از آن شرط می بندی برای پرسیدن حالت زنگ زده است یا کاری دارد و همیشه می بازی.  و تماشایی است تعجب دوستان و اقوام وقتی فقط بخاطر دیدنشان بهشان سر می زنی یا تماس می گیری! .

سهم ما از ارتباطات ،گسترش دردسرها و گرفتاریهایمان است .

عصر ارتباطات  فقط یک فریب است . ما وسایلِ ارتباطی را گسترش داده ایم که مادرها هر زمان دلشان خواست به فرزندانِ بخت برگشته زنگ بزنند که  کدوم گوری هستی ؟  و زن ها به شوهرهایشان زنگ بزنند " کجایی؟ چرا دیر کردی؟ " و شوهرها زنگ بزنند که " به مامانم زنگ بزن حالش را بپرس " و فرزندها به پدرهایشان بگویند سر راه برای من سی دی جدید بخر با چیپس فلفلی و ماستِ موسیر!

ما هی هر روز تنها تر شدیم . هر روز منزوی تر شدیم. هر روز مجازی تر شدیم. ما در دنیای مجازی غرق شدیم ! ما یادمان رفت به پدربزرگ و مادر بزرگ هایمان سر بزنیم ، چون هر بار که می خواهیم از خانه بیرون برویم ، چراغ اسم یک عالمه از دوستان مجازی ما روشن است و دلمان نمی آید بدون گپ زدن  با آنها برویم و وقتی  گپ  ما تمام می شود دیگر دیر شده و خسته شده ایم از بس با کیبورد حرف زده ایم!

 این گونه است که وب کم ها زیاد می شود و اسکایپ و اوووو !  همه گیر تر می شوند و اینگونه است که ما مجازا عاشق ِ " ع " می شویم و " ع " مجازا عاشق " الف "و " واو" می شود و آنها مجازا عاشقِ دیگرانی که خود مجازا عاشقِ دیگران اند!

این گونه است که ما دلمان نمی خواهد از پشت ِ صفحه بلند شویم مبادا " ع " بیاید و برود و ما نبینیمش! این گونه است که هی آدم ها تنها تر می شوند. این گونه است که ما خواهرمان را دو هفته است ندیده ایم و حرف نزده ایم و فقط سه باری مجازا گپ زده ایم.

اینگونه است که نیمه شب می فهمیم پدرمان یک سفر ِ ده روزه  در پیش دارد و ما نمی دانستیم ، ولی می دانیم که دخترِ فلان دوست ندیده ، دیروز عروسکی خریده است که وقتی دلش را فشار دهی " آی لاو یو " می گوید! و پسر ِ فلان بلاگر تازگی ها نقاشی می کند و عکس نقاشی اش را هم دیده ایم ، اما سه هفته است که برادرمان را ندیده ایم !

این گونه است که دیگر همسایه از همسایه خبر ندارد . کبری خانم دارد از فلان سایتِ خانه داری دستورِ تهیه دسری که هفته پیش در "بفرمایید شام" خیلی مورد استقبال واقع شد را می خواند  و اصغر آقا دارد برای سفر به کرمان بجای علی آقا همسایه کرمانی مان  از «سفرتور دات کام» مشورت می گیرد!

اینگونه است که مردها درمحل کارشان با زنانِ خانه دار بیکاری که از تنهایی می نالند چت می کنند و آنها را دلداری می دهند و می گویند زندگی همین است دیگر ! در حالی که  زن هایشان در خانه از بی توجهی همسر می نالند و دلداری داده می شوند........

 


[ پنج شنبه 91/10/21 ] [ 1:41 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

اگر پسر نوجوان دارید بخوانید شاید بتوان یکی از مهم‌ترین مسوولیت‌ها و وظایفی را که والدین در مقابل نوجوانان خود دارند وظیفه تربیتی آن‌ها به شمار آورد؛ وظیفه‌ای که اگر خوب و درست از عهده آن برآیند، نتیجه‌اش آینده‌ای درخشان و مطمئن برای فرزندان است.

 حالا اگر می‌خواهید به عنوان والدینی دلسوز و مسئول، آینده جسمی و روانی پسران خود را تأمین کنید، رعایت این نکات را فراموش نکنید:

1) پدر و مادر قبل از هر دوست ناباب یا جامعه ناسالمی می‌توانند رفتارهای پرخطر را به فرزندان شان بیاموزند. نتیجه تازه‌ترین تحقیقات روی بیش از 2000 نوجوان که به مصرف سیگار و مواد مخدر و... اعتیاد داشتند، نشان داده که 40 تا 60 درصد از این نوجوانان، برای اولین بار نحوه استعمال مواد دخانی را در خانه و توسط والدین خود آموخته‌اند؛ بنابراین اولین گام در دور نگه داشتن فرزندان از مواد مخدر، استعمال‌نکردن آن‌ها توسط والدین و به ویژه در منزل است.

2) شما نمی‌توانید از نوجوانتان توقع داشته باشید که مدام در محیط‌های آلوده و در مجاورت افراد معتاد قرار داشته باشد و هیچ تمایل یا حس کنجکاوی نسبت به مصرف مخدرها از خود نشان ندهد؛ بنابراین از رفت و آمد با دوستان یا اقوامی که اقدام به مصرف مخدرها جلوی اعضای خانواده می‌کنند، خودداری کنید.

3) با پرهیز از رذایل اخلاقی مانند دروغگویی، خشم و عصبانیت بی‌موقع یا ناسزاگفتن، الگوی رفتاری مناسبی برای نوجوانتان باشید.

4) بسیاری از پدران دوست دارند آینده‌ای را که برای خود متصور بوده‌اند و به آن نرسیده‌اند برای پسرانشان ترسیم کنند، اما خیلی از افسارگسیختگی‌ها و فاصله‌های بین والد و فرزند از همین جا شروع می‌شود. شما به عنوان یک پدر خوب، فقط وظیفه شناساندن راه‌های صحیح و غلط به فرزندتان و مشورت کردن با او در مورد علاقه‌مندی‌هایش را دارید و بهتر است انتخاب نهایی را به عهده فرزندتان بگذارید.

5) بسیاری از پسران از گوش دادن به نصیحت‌ها و توصیه‌های همیشگی گله‌مندند و فکر می‌کنند که نصیحت بیش از حد یعنی عدم اعتماد خانواده و کوچک شمردن آن‌ها. شما می‌توانید با خریدن انواع کتاب‌ها یا فیلم‌های آموزنده، فرزند خود را نسبت به مسائل و مشکلات موجود در جامعه به طور غیرمستقیم آگاه کنید.

6) پسران در سنین نوجوانی علاقه خاصی به استقلال، جدا شدن از خانواده و پیوستن به گروه هم‌سالان دارند و نگرانی بسیاری از والدین، از ناشناخته بودن دوستان فرزندشان نزد آن‌هاست.

شما برای اینکه هم فرزندتان را خوشحال کنید و هم با دوستان جدیدش بیشتر آشنا شوید، می‌توانید هر چند وقت یک بار، یک مهمانی دوستانه ترتیب دهید و دوستان فرزندتان را هم با خانواده‌هایشان به صرف یک عصرانه ساده دعوت کنید. شما می‌توانید برای تسلط بیشتر به روابط فرزندتان هم، ماهی یک بار، یک برنامه کوهنوردی با دوستان فرزندتان و خانواده آن‌ها بچینید.

7) از تحقیر، توهین یا مقایسه‌کردن پسرتان با دیگران به شدت پرهیز کنید؛ چون انجام این اعمال موجب پرخاشگر و زورگو شدن آن‌ها در آینده می‌شود و این گونه فرزندان تحقیر شده بعد از رسیدن به استقلال سعی می‌کنند با توسل به زور وجود و قدرتشان را به دیگران اثبات کنند.

8) پسران، پدران آینده‌اند و باید مسوولیت‌پذیر بار بیایند؛ بنابراین انجام برخی از کارهای خانه را حتی اگر خیلی کم و پیش پا افتاده باشند به عهده پسرتان بگذارید؛ کارهایی مانند خرید نان یا گذاشتن کیسه زباله بیرون از منزل.

9) پسران در سنین نوجوانی علاقه زیادی به دیده و پذیرفته شدن از طرف جامعه دارند؛ بنابراین برای این کار اقدام به عوض کردن ظاهر و نوع پوشش خود می‌کنند. در مواجهه با این گونه مسائل، شما نباید با پرخاشگری و توهین فرزندتان را از تغییر ظاهرش منع کنید، بلکه باید با زبانی خوش و دلیل و منطق مناسب، او را تشویق به پذیرفته شدن از راه‌های دیگری غیر از تغییر ظاهر غیر متعارف کنید. از او بخواهید که رشته هنری یا ورزش مورد علاقه‌اش را به صورت حرفه‌ای ادامه دهد و موفقیت‌ها و قهرمانی‌های پیاپی‌اش سبب غرور و افتخار خودش و شما باشد.

10) آزادی مفرط ، بیشتر مخرب است نه موثر. شما با آزاد گذاشتن فرزند پسرتان در هر زمینه‌ای و برآورده کردن همه نیازهای او، فردی متکبر و خودخواه از او می‌سازید و موجب می‌شوید که او فکر کند در همه مکان‌ها و زمان‌ها، هر کاری که دلش بخواهد می‌تواند انجام دهد، اما وقتی طی زندگی با مسائلی غیر از آنچه باب میل اوست روبرو شود، یأس و ناامیدی سراسر وجودش را فرا می‌گیرد و عاقبت این نوجوانان چیزی نمی‌شود جز احساس پوچی و...

11) پسرها عمدتا عهده‌دار چرخاندن چرخ مالی و اقتصادی زندگی در آینده هستند؛ بنابراین بهتر است پدران، آن‌ها را با مسائل و مشکلات مالی و حساب و کتاب و نحوه صحیح پول خرج کردن آشنا کنند و از نوجوانی پس انداز کردن و صرفه‌جویی را به آن‌ها یاد دهند.

12) این یک باور غلط است که دخترها بیشتر از پسرها به محبت نیاز دارند. پسرها هم به اندازه دخترها به محبت و حمایت عاطفی خانواده‌شان احتیاج دارند؛ پس وظیفه یک پدر یا مادر مهربان که به فکر سلامت روان فرزندش است، رعایت تعادل و عشق ورزی به همه فرزندان است.

13) معمولاً پسرها با پدرانشان راحت‌ترند و بهتر می‌توانند مشکلاتشان را با آن‌ها در میان بگذارند؛ بنابراین به عنوان یک پدر مسوول، روزی یک ساعت از وقتتان را به پسرتان اختصاص دهید و او را در راه حل مشکلاتش یاری کنید. فقط حواستان باشد که خشونت و پرخاش، جایی در راهنمایی‌هایتان نداشته باشد تا فرزندتان از مشورت کردن با شما پشیمان نشود و مشکلاتش را خارج از خانه و به روش‌های نادرست حل نکند.

14) پسربچه‌ها علاقه شدیدی به بازی‌های خشن کامپیوتری دارند. برای جلوگیری از ناراحتی‌های جسمی و روحی فرزندتان، از تنها و آزاد گذاشتن او برای ساعت‌ها بازی با کامپیوتر خودداری کنید.

15) بد نیست که حساب دخل و خرج فرزندتان را داشته باشید و دورادور بدانید که او پول‌هایش را چه طور خرج می‌کند. شاید باور نکنید اما خرید سیگار می‌تواند به سادگی خریدن یک بسته آدامس یا پفک باشد!

16) به پسرتان بیاموزید که زورگویی و قلدری راه معقول و پسندیده‌ای برای رسیدن به خواسته‌ها نیست؛ بنابراین بهتر است برای حل مشکلاتش راه‌های منطقی و آرام را پیش گیرد تا محبوبیتش پیش اطرافیان بیشتر شود.

17) پسرها به خاطر موقعیت خانوادگی خاصی که در آینده دارند و باید مسوول و مدیر یک زندگی شوند، نیاز زیادی به اعتماد به نفس بالا دارند. شما می‌توانید با سپردن کارهای مهم به پسرتان و گفتن این جمله که «من می‌دانم تو به بهترین شکل ممکن این کار را انجام می‌دهی» اعتماد به ‌نفس فرزندتان را بالا ببرید و حس مفید بودن را به او القا کنید.

18) با مسوولان و مشاوران مدرسه او در تماس باشید تا بتوانید از تغییرات احتمالی روانی یا تحصیلی فرزندتان خبردار باشید.

19) برای این که پسرتان احساس نکند به خاطر جنسش هیچ محدودیتی ندارد، قوانین خانواده را بنویسید و به دیوار اتاقش بچسبانید و حتماً ساعات ورود و خروج را طبق مقررات خانواده درج کنید و اگر دیدید که او از حدش تجاوز کرد، بنا به روحیاتش، تنبیه یا تشویقی برایش در نظر بگیرید تا بهتر شرایط خانواده را بپذیرد.

20) جوری رفتار نکنید که فرزندتان احساس کند برای هر کاری باید نظر شما را رعایت کند و حق انتخاب در هیچ زمینه‌ای را ندارد، این رفتار او را سرخورده می‌کند. انتخاب رنگ اتاق، لباس یا نوع تغذیه را به عهده خودش بگذارید.

21) هیچ گاه در برابر دختر یا فرزند کوچک‌ترتان به پسرتان نگویید که تو بزرگی یا پسری و این رفتارها از تو بعید است. عادلانه قضاوت کنید و به فرزندانتان بیاموزید که به یکدیگر احترام بگذارند و حقوق یکدیگر را هم رعایت کنند.

منبع: تبیان

این موارد رانیز یکی از خوانندگان حسام سرا پیشنهاد کرده اند:

خیلی عالی میشه اگه همه به این نکات مهم توجه کنند.
چند نکته هم اجازه بدین من به اینها اضافه کنم:
1)به پسرها حتما آشپزی و خانه داری و همسر داری را آموزش دهید.

2)هیچگاه فکر نکنند تمام رفتارهای پدر شان به عنوان یک الگو کاملا درست است ، آنها رفتارهای هر شخصی را می توانند با معیارهایی که آ موخته اند نقد کنند.(با رعایت کامل احترام متقابل در خانواده )
3)با شخصی دوست شوند که از دوستی با او افتخار کنند.
4)اشتباهات دوران زندگی و جوانی خود را برای آنها تعریف کنیم.
5)حریم هر شخص حفظ و صمیمیت را افزایش دهیم.
6)گاهی اوقات از آنها کمک فکری یا ... بخواهیم و بگوییم من به کمک تو احتیاج دارم .(البته در حد خودشان)

باتشکر از ایشان


[ جمعه 91/10/8 ] [ 1:13 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

نامه نادرابراهیمی به همسرشبانوی من!
در طول سالیان دراز زندگی مشترک، من به این باور ابتدایی دست یافته ام که نفس ِ اختلاف نظرها نیست که مشکل اساسی زنان و شوهران را می سازد؛ بل « شکل » مطرح کردن این اختلاف نظرهاست.
به اعتقاد من، از پی طهارت، زبان، برای نگه داشتن بنیان خانواده به گونه یی آرمانی و مطلوب، محکم ترین ابزار است،همچنان که برای ویران کردن آن، مخرب ترین سلاح.
تو خوب می دانی که من هرگز نمی گویم و نمی خواهم که زبان چیزی سوای قلب را بگوید و انسان زبان درازی ریا کارانه ای داشته باشد و از واژه ها همچون وسیله یی برای فریب دادن دیگران و رنگ کردن فضا استفاده کند ... نه ... اما این واقعیتی ست که ما واژه های متعدد،جمله های گوناگون، و روش های بیانی کاملا متفاوتی برای یک مفهوم در اختیار داریم؛ و این نکته یی ست بسیار ساده که خیلی قدیمی ها نیز آن را به خوبی می دانسته اند. بسیار خوب! پس اگر زنان و شوهران، به راستی، میل به بقای زندگی مشترک خود دارند، چرا نمی آیند، به هنگام برخوردها روزمره، خوب ترین، نرم ترین، مهرمندانه ترین، شیرین ترین، بی کنج و لبه ترین، صریح و ساده ترین واژه ها، جمله ها و روش ها را انتخاب کنند و به کار گیرند؟ زبانی خالی از برندگی، گزندگی، سوزندگی، آزارندگی و درندگی را...
همه می دانند که من زبان تلخی دارم؛ زبانی که گویی برای زخم زدن ساخته شده است. به همین دلیل بسیار پیش آمده است که حس کرده ام آنچه تو را ناگهان افسرده کرده است، نه گلایه من، که کنایه من بوده است، و کارکرد این زبانی که دوره های سخت کودکی و نوجوانی، گوشه دار و تیز و برنده اش کرده است.
هرگز نباید تکرار شود؛ هرگز.
زبان پر خباثت را تنها باید برای دشمن خبیث به کار گرفت، و این بسیار ابلهانه است که ما گهگاه، گمان بریم که در خانه خود و در اتاق خود، زیر یک سقف، با دشمنی بد نهاد زندگی می کنیم. من اعتقاد راسخ دارم که در چنین حالی، زندگی نکردن، به مراتب شرافتمندانه تر، انسانی تر، و جوانمردانه تر از زیستنی است توام با ضربه و زخم.
بانوی بزرگوار من!
بیرحمی... بیرحمی... این تنها عاملی ست که زندگی مشترک را به آسانی، تبدیل به بیزاری می کند.
سخت ترین انتقاد ها اگر با شقاوت همراه نباشد، آنطور نمی کوبد که مرمت ناپذیر باشد.
زمانی که عدالت در بیان حقیقت از میان می رود، حقیقت از میان می رود.
من، بارهاو بارها، به ناگهان احساس کرده ام آنچه می گویم و می گویی، کاملا درست و پذیرفتنی ست؛ اما این «شکل گفتن» است که درستی اصل را به مخاطره می اندازد و ناپذیرفتنی جلوه می دهد.
ما باید برای پایدار نگه داشتن خلوص و شفافیت زندگی بی نظیرمان، بیرحمانه تاختن را، تا دم مرگ، از یاد ببریم.
ما باید در جمیع لحظه های خشم و افسردگی به خود بگوییم: بدون زهر... بدون زهر ... چرا که هیچ چیز همچون زهر کلام، زندگی مشترک را سرشار از بیزاری نمی کند...
بانوی من!
اینک مهرمندانه ترین کلامم، پیشکش به تو ...

 


[ سه شنبه 91/9/28 ] [ 12:42 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

نامه بسیار زیبای نادر ابراهیمی به همسرش

متن کامل نامه را دوباره بخوانید

همسفر!

در این راه طولانی ـ که ما بی خبریم و چون باد می گذرد ـ بگذار خرده اختلاف هایمان با هم، باقی بماند. خواهش می کنم!
مخواه که یکی شویم؛ مطلقاً یکی.
مخواه که هر چه تو دوست داری ، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم و هر چه من دوست دارم، به همان گونه، مورد دوست داشتن تو نیز باشد.
مخواه که هر دو یک آواز را بپسندیم، یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را، و یک شیوه نگاه کردن را.
مخواه که انتخاب مان یکی باشد، سلیقه مان یکی، و رؤیامان یکی.
همسفر بودن و هم هدف بودن، ابداً به معنای شبیه بودن و شبیه شدن نیست. و شبیه شدن، دال بر کمال نیست، بل دلیل توقف است.
شاید« اختلاف » کلمه ی خوبی نباشد و مرا نگوید. شاید « تفاوت » ، بهتر از اختلاف باشد. نمی دانم؛ اما به هر حال تک واژه مشکل ما را حل نمی کند.
پس بگذار این طور بگویم:
عزیزمن!
زندگی را تفاوت نظرهای ما می سازد و پیش می برد نه شباهت هایمان، نه از میان رفتن و محو شدن یکی در دیگری ؛ نه تسلیم بودن، مطیع بودن، امر بر شدن و دربست پذیرفتن.
من زمانی گفته ام: « عشق انحلال کامل فردیت است در جمع ». حال نمی خواهم این مفهوم را انکار کنم ؛ اما اینجا سخن از عشق نیست، سخن از زندگی مشترک است، که خمیرمایه ی آن می تواند عشق باشد یا دوست داشتن یا مهر و عطوفت یا ترکیبی از اینها، و در هر حال، حتی دو نفر که سخت و بی حساب عاشق هم اند، و عشق آنها را به وحدتی عاطفی رسانده است ، واجب نیست که هر دو، صدای کبک ، درخت نارون ، حجاب برفی، قله ی علم کوه ، رنگ سرخ، بشقاب سفالی را دوست داشته باشتد ـ به یک اندازه هم. اگر چنین حالتی پیش بیاید ـ که البته نمی آید ـ باید گفت که یا عاشق، زائد است یا معشوق. یکی کافی ست. عشق، از خودخواهی ها و خود پرستی ها گذشتن است؛ اما این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست.
من از عشق زمینی حرف می زنم که ارزش آن در « حضور » است نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری.

عزیز من!

اگر زاویه ی دید مان، نسبت به چیزی، یکی نیست، بگذار یکی نباشد. بگذار فرق داشته باشیم. بگذار، در عین وحدت، مستقل باشیم. بخواه که در عین یکی بودن، یکی نباشیم. بخواه که همدیگر را کامل کنیم نه ناپدید.
تو نباید سایه ی کمرنگ من باشی
من نباید سایه ی کمرنگ تو باشم
این سخنی ست که در باب « دوستی » نیز گفته ام.
بگذار صبورانه و مهرمندانه در باب هر چیز که مورد اختلاف ماست بحث کنیم؛ اما نخواهیم که بحث ، ما را به نقطه ی مطلقاً واحدی برساند.
بحث باید ما را به ادراک متقابل برساند نه فنای متقابل.
چه خاصیت که من، با همه ی تفردم ، نباشم، و تو باشی، یا به عکس، تو با همه ی تفردت نباشی و همه من باشم؟
اینجا سخن از رابطه ی عارف با خدای عارف در میان نیست، سخن از ذره ذره ی واقعیت ها و حقیقت های عینی و جاری زندگی ست.
من کامو را بر سارتر ترجیح می دهم ، عود را به جملگی سازها.کوه را به دریا، دالی را به پیکاسو.
شاملو را، حتی به نیما.
تو اما ساعدی را دوست تر داری و بالزاک را.
پیانو وسنتور را به عود ترجیح می دهی.
نه دالی را طالبی نه پیکاسو را. ون گوک را به هر دو ترجیح می دهی.
شاملو را دوست داری، اما هرگز نه به قدر سهراب سپهری.
دریا را دوست داری اما نه دریایی را که باید حسرت زده به آن نگریست...
بیا درباره ی همه ی اینها به گفت و گو بنشینیم!
بیا بحث کنیم!
بیا معلوماتمان را تاخت بزنیم!
بیا کلنجار برویم!
اما سر انجام، نخواهیم که غلبه کنیم
و این غلبه منجر به آن شود که تو نیز چون من بیندیشی یا به عکس.
مختصری نزدیک شدن بهتر از غرق شدن است.
تفاهم، بهتر از تسلیم شدن است.
تا زمانی که تو ساعدی را ترجیح می دهی، و سهراب را، درست تا آن زمان، ساعدی و سهراب مرا به تفکر و شناخت، به زنده بودن و حرکت کردن وادار می کنند. اگر تو، همه من شوی، من و تو سهراب را کشته ایم ، و ساعدی را، و بسیاری را...

عزیز من!

بیا، حتی، اختلاف های اساسی و اصولی مان را، در بسیاری زمینه ها، تا آنجا که حس می کنیم دوگانگی شور و حال و زندگی می بخشد، نه پژمردگی و افسردگی و مرگ، حفظ کنیم.
من وتو ، تو و من، حق داریم در برابر هم قد علم کنیم.
و حق داریم بسیاری از نظرات و عقاید همدیگر را نپذیریم
بی آن که قصد تحقیر هم را داشته باشیم.
گمان می کنم این از جمله آخرین حقوقی ست که در جهان کنونی برای انسان ها باقی مانده است: این حق که در خانه ی خود، در اتاق خود، و در خلوت خود، در باب بسیاری از مسائل، منجمله سیاست و آرمان های سیاسی، اختلاف نظر داشته باشد.

عزیز من!

دو نیمه، زمانی به راستی یکی می شوند و از دو « تنها » یک « جمع کامل » می سازند که بتوانند کمبود های هم را جبران کنند، نه آنکه عین مطلق هم شوند، چیزی بر هم مضاف نکنند و مسائل خاص و تازه ای را پیش نکشند...

پس ، بانو!
بیا تصمیم بگیریم که هرگز عین هم نشویم.
بیا تصمیم بگیریم که حرکات مان، رفتارمان ، حرف زدن مان، و سلیقه مان، کاملاً یکی نشود...
و فرصت بدهیم که خرده اختلاف ها، و حتی اختلاف های اساسی مان، باقی بماند.
و هرگز، اختلاف نظر را وسیله تهاجم قرار ندهیم...

عزیز من! بیا متفاوت باشیم  

 


[ دوشنبه 91/9/6 ] [ 10:28 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

حرفها سه دسته اند..دسته اول : گفتنی ها

دسته دوم : نوشتنی ها

و دسته سوم : قورت دادنی و خوردنی ها و دم بر نیاوردنی ها

دو تای اول سبک ات می کنند سومی سنگینت...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



[ جمعه 91/8/26 ] [ 8:15 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

اینجا محلی برای ارائه ی آرا و نظرات من است درباره آنچه که می بینم،می خوانم، می شنوم و آنچه در اطرافم اتفاق می افتد.چنانچه کسی یاکسانی عصبانی هستند ونمی توانند مخالف نظر خود رابا دادنِ «صفت» مخاطب قراردهند ویاقلمشان بادُشنام آشناست وبه آسانی به دیگران تهمت می زنند از نظردادن بپرهیزند چراکه درهر صورت نظر ایشان حذف خواهد شد. آوردن لینک وبلاگ ها به معنی تایید همه مطالب آنها ویامدیر وبلاگ نیست،بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم ..نقل واستفاده از مطالب این وبلاگ آزاد است اگر دوست داشتید منبع آن را نیز ذکر کنید.
امکانات وب


بازدید امروز: 69
بازدید دیروز: 235
کل بازدیدها: 1451745