سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حسام ســرا
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

 

«اگر یک سال و دو سال پیش برای ارزیابی توانمندی و   نحوه مدیریت ضرغامی کمی زود می‌نمود، اکنون درست زمانی است که می‌شود عملکرد او را   در هدایت صدا و سیما به مسیری که در آن در افتاده است واکاوی کرد. معمولا دولت‌ها نیز این گونه‌اند تا مادامی که محصول خودشان برنیامده است، علاقه‌مند هستند کاستی‌های برجوشیده را به دولت قبلی منتسب کنند و اگر توفیقی هست نقش دولت قبلی را در آن ناچیز بشمرند. این رویه نامبارک سال‌هاست که بین مسؤولان ما دست به دست می‌شود. مخصوصا در حوزه استانداران!


اگر لاریجانی، رمضان را ماه شادمانی می‌دانست و این شادمانی روحی را در برنامه‌های جشن رمضان به ورطه لودگی حتی کشانید، ضرغامی نیز از آن سوی بام افتاد و بی دلیل بر سر زنان ودختران بازیگر چادر و مقنعه و پیشانی بند کشید و حتی از یک تار موی آنان صیانت کرد، شاید بگوییم هم کار لاریجانی درست بوده و هم کار ضرغامی، که می‌گویم بله ظاهر امر همین است که هر دوی این بزرگواران در تشخیص خود به راه درستی در افتاده‌اند. اما فقط در محدوده تشخیص و فکر و تئوری! به محض تبدیل این فکر و تئوری به تصویر و صداست که کاستی‌ها و کارنابلدی‌ها بر می‌جوشد و رخ می‌نماید».


نخستین مشکل اساسی و محوری برنامه رادیو که مشکل شبکه‌ها و برنامه‌های تلویزیونی نیز است، دولتی بودن این شبکه‌هاست که یعنی مجبورند طبق عرف نه چندان پسندیده، اما متداول حوزه‌های حکومتی از پشت واژه «محترم» به مدیران و دستگاه‌های دولتی نگاه کنند. شما در مقام یک ارباب رجوع یا یک شاکی، وقتی مدیر مخاطب خود را محترم دانستی خود به خود یک قدم در اعاده حق خود عقب نشسته‌ای یا به زعم خود یک قدم به هدف مطلوب و معهود خود نزدیک شده‌ای!


امروز کاربرد واژه‌های ترکیبی که یک سرش متغیری هم‌چون مدیر و دستگاه و نهاد و سر دیگرش عصاره ثابت محترم است بسیار حتمی و بدیهی و برگشت ناپذیر شده است. عباراتی چون مدیر محترم، دولت محترم، مجلس محترم و عباراتی از این دست اساسا در ادبیات نوشتاری ما خانه کرده و غیر از آن نیز باورپذیر و تحمل نشدنی نیست.عبارت: جناب آقای دکتراحمدی نژاد ـ ریاست جمهوری اسلامی ایران و یا جناب آقای دکتر حداد عادل ریاست مجلس شورای اسلامی ـ چقدر صمیمی و راحت است و این مسؤولان را دردسترس قرار می‌دهد تا این که بخواهیم در یک نامه رسمی و بین بخشی افراد را به واژه‌های غلیظ بیالاییم و آنان را ازدسترس دور کنیم.


مذهب در تلویزیون


مذهبی که تلویزیون و به مناسبت های مختلف پخش می کند، متاسفانه یک مذهب جا مانده در تاریخ است. مذهبی است که امکان ارتباط با سایر نحله های فکری را از خود سلب کرده و یک جانبه بر سر مخاطب بارانده می شود. مذهبی فرسوده و خسته و از رمق افتاده.


در این مذهب، از انعطاف ها و پیچش های ظریف فقهی و تطابق آن با ظرفیت های روز یا بهتر بگویم: نشاطی که ذاتی مذهب است، خبری نیست. مردم از بارش مذهب ، حظ می برند. و در آن تن و ذهن نمی شویند. از دور که یک مناسبت محزون مذهبی فرا می رسد، هم مدیران صدا و سیما و هم مردم هر دو عزا می گیرند.


مدیران صدا و سیما در این هول و هراس که چگونه از این وانفسا جان سالم به در ببرند، و مردم از این روی که چگونه آن روز رسانه ضرغامی به سر می رسد. مذهب ضرغامی بر شاکله سیما تزریق می شود، و حال آن که، مذهب، یک شاهراه است تا مردمان از آن بهره ببرند و به مقصد برسند. مذهب ضرغامی، بیش از آن که آغوش بگشاید، درها را می بندد.


آزار دهنده ترین جلوه مذهب ضرغامی، آنجاست که قرار است مستقیما یک گزارش ورزشی خارجی و بین المللی پخش شود. ضرغامی اگر می دانست حذف پی در پی صحنه ها، چه خراش به جان مردم می اندازد، و همزمان اگر از وزن نفرت مردمان نیز خبر داشت، چه بسا ترجیح می داد مثل بسیاری از موارد مشابه، از خیر پخش مستقیم آن مسابقات صرفنظر کند و گلچین آن را با کمی تاخیر تحویل مردم دهد.


 نوشته شده توسط اکبر حسامی در شنبه 7/7/1386 و ساعت 7:0 صبح | نظرات دیگران( < type="text/java">// document.write(CommAr[CC++]);
// ]]> 15)

 خاطره اول :از من خواسته شده خاطره ای از دوران مدرسه بنویسم . به نظرم مدرسه هر لحظه اش خاطره است حتی اگر آنها راننویسی ویا قدرت نوشتنش رانداشته باشی .


دوران راهنمایی من همراه با شیطنت های خاص خود بود والبته چون می کوشیدم درس بخوانم شیطنتم با آن تلاش مورد اغماض قرار می گرفت . سال سوم راهنمایی روزی از روزهای پاییز دبیر انشایمان از ماخواست تادفترهای مان را روی میز بگذاریم تا مشاهده کرده وامضانماید ناگاه متوجه شدم که دفترم نیست . وقتی به من رسید به چشمانم خیره شد وپرسید : دفترت کو ؟ گفتم : نوشته ام یادم رفته بیاورم . باخونسردی ولی فاطعیت تمام گفت: می تونی بری بیاریش؟ گفتم بله آقا! با اجازه معلم از کلاس خارج شدم ، دوچرخه ام رابرداشتم وبی هیچ مقصدی به راه افتادم ، خیابانها را طی کردم وبعد از گذشت نیم ساعت به کلاس برگشتم ، در زدم ووارد کلاس شدم اما از دفتر انشا خبری نبود .معلم ما که انگار ارشمیدس وار کشف بزرگی کرده بود با اطمینان گفت : همان موقع که به چشمانت نگاه کردم فهمیدم قصه چیست آخه دروغ گوی خوبی نیستی و... گوشم راکشید وجایتان سبز......


اومرا آموخت که راستی را هر زمان ارزشی بیش از ناراستی است .


خاطره دوم :


بسیار باهوش وزیرک بود . همان سال سوم راهنمایی . پهلوی من می نشست وشیطنت های خاص خودش راداشت یادم هست پنجشنبه بود که مثل هر روز سر صبحگاه نبود بعد هم جایش درکنارم خالی ؛ وقتی دبیر جغرافیا به کلاس آمد اسمش راخواند تا برای پاسخ دادن به سئوالات درس کنار تابلو برود ولی ...


یک هفته گذشت پنجشنبه آینده دبیر دربدو ورود اسم دوستم راخواند ولی او اصلا برای جواب دادن به پرسش ها آمادگی نداشت . معلم پرسید : هفته گذشته کجابودی ؟ گفت: آقا،  بابامون کار داشت ایستادیم کمکش کنیم !! پاسخ معلم شنیدنی بود :« ازاین به بعد هروقت کارداشتی پدرت رابیار به جای خودت بعد برو کمکش ! تو هروقت بیکاری مدرسه می یای؟ والبته نوازشی که امروز اسمش راتنبیه می گذارند وآن موقع چندان نامطلوب نبود !!» بُهت بچه ها از این منطق واستدلال بال بال می زد ولی تیری بود که از کمان رها شده بود .


آن سال گذشت .من ودوستم هر دو قبول شدیم .من برای ادامه تحصیل به دبیرستان رفتم ودوستم به جبهه.چندی بعد درعملیات خیبر دراسفند 1362 دردفاع از مرز وبوم این سرزمین شهادت را درآغوش کشید وبرای همیشه ماندگار شد . یاد شهید اکبر اسماعیلی گرامی باد.


دوستان قدیمم هریک سرنوشتی پیداکرده اند وبرخی نیز روی درنقاب خاک کشیده اند . الآن به یاد ضرب المثلی افتادم که می گوید : ای کاش جوانان می دانستند وپیران می توانستند . شاید دانش آموزان ندانند که روزی همین شیطنت ها وسخت گیری های مدرسه خاطراتی شیرین تر از عسل رابرایشان رقم بزند ، نمی دانم


از دوست خوبم بهار  که باعث شدند یادی از این همکلاسی قدیمم نمایم متشکرم.


 


از دوستان خوبم که نام ونشانی آنها را درزیر می آورم دعوت می نمایم خاطراتشان را درج وبرای اطلاع دوستان دیگر دروبلاگشان قرار دهند .
آهستان
http://ahestan.parsiblog.com/
ماه ومهر
http://massi.parsiblog.com/
تلاش معکوس
http://banoymah.parsiblog.com/
دیرزمانی است که هم صحبت باخاکم من
http://mysoushians.parsiblog.com/
رازگل سرخ
http://redrozesecret.parsiblog.com/
 نوشته شده توسط اکبر حسامی در چهارشنبه 4/7/1386 و ساعت 5:0 صبح | نظرات دیگران( < type="text/java">// document.write(CommAr[CC++]);
// ]]> 14)

تعلیم وتربیت تعلیم وتربیت ما


 یادی از گذشته

به امید آینده

 


 


 


 


 


 


 


     به بهانه آغاز سال تحصیلی


ـــ پیشرفت ما به مثابه یک ملت هرگز سریع تر از پیشرفت ما درامر آموزش نیست .


                                                                                           جان . اف .کندی


ـــ یک حکومت مردمی بدون یک نظام آموزشی صحیح وفراگیر ، مقدمه یک داستان غم انگیز است .


              جیمز مدیسون


ـــ می توان ذهن فردی را به نحوی از میلیون ها اطلاعات گوناگون انباشت که او همچنان بیسواد باشد .


                 آلک بورفه


ـــ ذهن، ظرفی نیست که باید پُرشود بلکه آتشی است که باید افروخته شود


                                                                                        پلوتارک


 نوشته شده توسط اکبر حسامی در شنبه 31/6/1386 و ساعت 5:15 صبح | نظرات دیگران( < type="text/java">// document.write(CommAr[CC++]);
// ]]> 23)

 

 


 


دن


دنیای عزیز!منرادریاب


   پسرم امروز به مدرسه می رود . این رویداد برای مدّتی برایش عجیب و تازه خواهد بود امیدوارم با او با ملایمت مدارا کنی تا بتواند خود را با شرایط جدید وفق دهد .


تو می دانی که او تا به حال پادشاه لانه اش بوده است . فرمانروای حیات خلوت خانه . در آن به پرنده ها دانه می داده و توپ بازی می کرده است . من هم همیشه دم دستش بوده ام و زخم هایش را پانسمان و دلشکستگی های کودکانه اش را التیام بخشیده ام .


ولی ... حالا وضع فرق کرده است . امروز صبح او از پله های جلوی خانه پائین رفت و برایم دست تکان داد و وارد عرصه ی بزرگی شد که احتمالاً برایش جنگ ها ، تراژدی ها و رنج های فراوانی را به همراه خواهد آورد: عرصه ی زندگی !


برای زندگی کردن در چنین اوضاع پر تلاطم ، پرهیاهو و اغلب بی رحم ، به ایمان و عشقی پایدار نیاز دارد .


بنابر این ، ای دنیا ! آرزو می کنم دست کوچکش را بگیری و به او یادبدهی که با این همه رنج و مشکل، چگونه شادمانه روبه رو شود .


ای دنیا ! به او یاد بده ،اما اگر می شود لطفا" کمی ملایم تر ! به او بیاموز که برای هر نبردی ، قهرمانانی وجود دارند و او یکی از آن هاست ! به او بگو در مقابل هر دشمنی که زندگی فراراه انسان قرار می دهد ، صدها دوست خوب هم وجود دارند . فقط کافی است آن ها را پیدا کنی . به او عظمت و شکوه «یاد گرفتن» را بیاموز .


به او فرصت بده که معنای عمیق برکه ها و جنگل ها و کوه ها و ابر ها و راز نهفته در صدای پرندگان ، زندگی زنبوران عسل و راز نهفته در آسمان آبی ، آفتاب ، گل ها و چمنزارهای سرسبز و با طراوت را ببیند و بفهمد و درک کند . به او بیاموز که شکست خوردن ، بسیار افتخار آمیز تر از پیروزی های همراه با دسیسه و خُدعه است .


به او بیاموز که به خود و آرای خود ، حتی هنگامی که همه ی دنیا معتقدند غلط هستند ، ایمان داشته باشد و پایداری کند . به او بیاموز که دانش و استدلال و تفکر خود را به بالاترین قیمت بفروشد ، اما هرگز بر سر روح و دل خود معامله نکند .


به او بیاموز گوش هایش را بر شکایت ها ، ناله ها و نا امیدی ها ببندد و اگر ایمان دارد که حق با اوست ، مردانه بایستد و بجنگد .


ای دنیا ! همه ی این ها را با ملایمت و مدارا به او بیاموز ،ولی هرگز او را نترسان .


ای دنیا ! من یک مادرم و می دانم که خواهشم ، خواهش بزرگی است : ببین برایش چه می توانی بکنی . آخر او طفل معصومی بیش نیست!


                                                       نوشته ی : پتی هنسن    ترجمه ی : پروین قائمی


  


 


 نوشته شده توسط اکبر حسامی در سه‏شنبه 30/5/1386 و ساعت 11:0 صبح | نظرات دیگران( < type="text/java">// document.write(CommAr[CC++]);
// ]]> 19)

از قدیم الایام صاحبان همه اصناف وحرفه ها، تشکیلاتی برای بهبود کار وپیشبرد اهداف خود داشتند، چنانکه مثلا" قهوه خانه ها ی قدیم پذیرای گروه های گوناگون بود ؛ امروزه هم هرکدام از شاغلین مشاغل وهنرها با تشکیل انجمن های غیر دولتی (N.G.O)ضمن ایجاد محیطی حرفه ای می کوشند تابا شناخت بیشتر درمسیر بهبود فعالیت حرفه ای گام بردارند براین اساس از همه وبلاگ نویسان شهرستان لنجان که درسایت های مختلف دارای وبلاگ هستند درخواست می شود بااعلام آمادگی دربخش نظرات خصوصی این پست درانجمن وبلاگ نویسان لنجان عضو شوند .خواهشمند است این مطلب رابه آگاهی دیگر دوستان وبلاگ نویس برسانید .


 نوشته شده توسط اکبر حسامی در شنبه 23/4/1386 و ساعت 8:1 صبح | نظرات دیگران( < type="text/java">// document.write(CommAr[CC++]);
// ]]> 10)
 


[ شنبه 86/7/7 ] [ 7:0 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

اینجا محلی برای ارائه ی آرا و نظرات من است درباره آنچه که می بینم،می خوانم، می شنوم و آنچه در اطرافم اتفاق می افتد.چنانچه کسی یاکسانی عصبانی هستند ونمی توانند مخالف نظر خود رابا دادنِ «صفت» مخاطب قراردهند ویاقلمشان بادُشنام آشناست وبه آسانی به دیگران تهمت می زنند از نظردادن بپرهیزند چراکه درهر صورت نظر ایشان حذف خواهد شد. آوردن لینک وبلاگ ها به معنی تایید همه مطالب آنها ویامدیر وبلاگ نیست،بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم ..نقل واستفاده از مطالب این وبلاگ آزاد است اگر دوست داشتید منبع آن را نیز ذکر کنید.
امکانات وب


بازدید امروز: 138
بازدید دیروز: 55
کل بازدیدها: 1472362