حسام ســرا
| ||
گفت دانایی که گرگی خیره ســـر هست پنهـان در نهــاد هــر بشــر لاجرم جاری است پیکاری بـزرگ روز و شب مابین این انسان و گرگ زور بـازو چاره این گـرگ نیسـت صاحـب اندیشـه دانـد چاره چیسـت ای بســا انسـان رنجــور و پـریــش سخـت پیچیده گلوی گـرگ خویـش وی بســا زورآفــریـن مـردِ دلیـــر مانـده در چنگـال گـرگ خـود اسیـر هرکه گـرگش را دراندازد به خـاک رفتـه رفتـه مـیشـود انسـان پــاک هـرکـه با گــرگـش مـدارا میکنـد خـُلـق و خـوی گـرگ پیـدا مـیکنـد گرچـه انسـان مینماید ،گرگ هست در جـوانی جــان گرگـت را بـگیـر وای اگـر ایـن گرگ گـردد با تو پیر روز پیری گرکه باشی همچو شیـر نـاتـوانـی در مـصـاف گـرگ پیـــر اینکـه مـردم یـکدگـر را مـیدرنــد گرگــهاشــان رهنمــا و رهبــرنـد اینکه انسان هست این سـان دردمنـد گرگـهـا فـرمــان روایـی میکننــد این ستمکـاران کـه با هـم همـرهنـد گرگــهاشــان آشنــایــان همنـــد گـرگهــا همـراه و انسـانهــا غریـب با که بایـد گفـت ایـن حـال عجیـب
[ جمعه 93/8/16 ] [ 11:1 عصر ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |