حسام ســرا
| ||
می گویند وشما نیزشنیده وشاید گفته اید که «ما ایرانیان درکارهای انفرادی قوی هستیم ودرکارجمعی ضعیف».شاهد مثال را هم فوتبال وکُشتی می آوریم که دراولی چندان موفق نبوده ایم ودر دومی همواره گوی سبقت را از همگنان خود ربوده ومی رباییم. اما داستان پر رمز و راز این ناکامی درکارهای گروهی چیست؟ ضرب المثل های ایرانی وباورهای مردم را که می کاویم ضدیت با کارگروهی را درآنها به وضوح مشاهده می کنیم برای نمونه: شریک اگر خوب بود خدا هم داشت! دیگی که برای من نجوشد سر سگ درآن بجوشد!! آشپز که دوتا شد آش یا شور می شود یا بی نمک!! و.... این مثل ها بُن مایه فرهنگی ما را ساخته اند . بافت استبدادی حکومتهای تاریخی ایران که عمدتا" برمدار یک نفر به نام شاه می چرخید وتا کوچکترین واحد تقسیمات کشوری( آبادی ) وبا نظر مستقیم کدخدا اداره می شد اجازه کار گروهی وفعالیت جمعی را به مردم نمی داد. درمطالعات جامعه شناسی کسانی کوشیده اند فعالیت های مقطعی مثل لایروبی قنوات وجوی ها را که با مساعدت همه کشاورزان انجام می گرفت نمونه ای ازمشارکت وکار گروهی قلمداد کنند اما به باور من این حرکت ها نوعی الزام اجبار طبیعی واجتماعی بود وعدم حضور در لایروبی قنات علاوه بر آن که فرد را از آب وکشت محروم می ساخت منجر به غضب کدخدا نیز می شد که خوشایند جامعه بسته روستا وروابط چهره به چهره مردم نبود . درنظام شاهی ایرانی ،شاه کسی بود که جامعه، استبداد وخود رأیی او را پذیرفته بود. در این نظام ،شاه به وزیر، وزیر به والیان واستانداران ، استانداران به کدخدایان وکدخدایان به مباشران ومیرابها زور می گفتند وکشاورز ساده روستایی هم اگر در استفاده از آب (حتی اگر حق هم داشت) با زورگویی میراب ودشتبان روبرو می گشت ، چاره ای جز اطاعت نداشت ودرنتیجه این خشم فروخفته را سر زن وبچه اش خالی می کرد واینگونه بود که این دور بسته هزاران سال تکرارشد....نتیجه این فرهنگ آن شد که همه ما می خواهیم رئیس باشیم حتی اگر توان مدیریت وریاست راهم نداشته باشیم!! ادبیات فارسی ما نیز که برگرفته از باورهای ایرانی است ،عموما" نوعی تک روی را ترویج می کند شاعران بسیاری کوشیده اند نظر سلطان را حتی اگر مبتنی برمشورت وکارشناسی نباشد عین صواب معرفی کنند و با فرمان خدا برابر بدانند! چنان که گفته اند: چو فرمان یزدان چو فرمان شاه که یزدان خداى است و شه پادشاه یا: هرعیب که سلطان بپسندد هنر است ! از این ادبیات ونوع زندگی استبدادی،کارگروهی بیرون نمی آید.این وضع در صدسال اخیر با ایجادمدارس جدید وگسترش آموزش های عمومی دچار تزلزل شد وبا ایجاد نهضت مشروطه وبه وجود آمدن مجلس قانون گذاری لزوم کارگروهی ودوری جستن از استبداد رأی نموار گشت اما ناکامی در ارائه آموزش های اصولی نتوانست کارگروهی را درمیان ما ایرانیان نهادینه کند . اصول آموزشی مدارس ما بر فردگرایی بناشده است این موضوع حتی در روزگارما نیز باهمه تبلیغاتی که روی آموزش های گروهی انجام گرفته همچنان روش فردگرایی را دنبال می کند. آموزش های فردی، تکالیف فردی، فعالیت های عملی فردی، خوردنی های فردی، و... چیزی جز دانش آموز فارغ التحصیلی که جز به «خود» نمی اندیشد را تربیت نخواهد کرد . برای نمونه نگاهی به آموزش وپرورش ژاپن وایران می کنیم تا دریابیم دراین دو کشور چگونه کارگروهی را دربین دانش آموزان به یک فرهنگ تبدیل می کنند . کتاب علوم تجربی سال اول دبستان درژاپن کم حجم و مبتنی بر فعالیت های عملی است . نظام آموزشی ما بدون توجه به زمینه های فرهنگی وآموزش های لازم به معلمان، بخشی از این آموزش ها را درکتاب اول دبستان ایران جای داده است برای مثال : معلم از دانش آموز می خواهد لوبیایی را در لیوان یک بار مصرف بکارد و آن را درکنار پنجره قرار دهد. دانش آموز موضوع را با اولیای خود مطرح می کند ومادر به کاشت لوبیا اقدام می نماید ، هر روز به لوبیا سرمی زند وآن را آبیاری می کند و سرانجام در روز مهمی که قرار است نتیجه فعالیت دانش آموزان ارزیابی شودنتیجه عملکرد اولیا درکلاس درس نمایش داده می شود ودانش آموز بی عرضه ای که لوبیا را از نزدیک ندیده است تشویق می شود! تا به مرور دریابد می توان کارنکرد وتشویق شد!! . این موضوع را در هنگام تولید روزنامه دیواری هم می توان دید ؛ کودکان زرنگ وبازیگوش کارها را به دوش کودک آرام ودرونگرایی می اندازند واو یک تنه همه کارهی روزنامه دیواری را سرو سامان می دهد ودست آخر اسامی همه تهیه کنندگان را به ترتیب حروف الفبا زیر روزنامه می نویسد چراکه اگر براساس میزان فعالیت، اسامی را ثبت کند ویا اسامی افراد کم کار را ثبت ننماید با مواخذه معلم روبرو می گردد واینگونه است که کودک پرکار یادمی گیرد که با وجود یکسان بودن دوغ ودوشاب درکارهای بعدی کمتردرگروه کارکند وخود را به زحمت نیندازد ... واما درژاپن. درباغچه مدرسه قطعه ای را جدامی کنند و از دانش آموزان می خواهند باهم لوبیا ( یا دانه ای دیگر) بکارند . هر روز در زنگ علوم دانش آموزان به کنار باغچه می روند تا با کاشت، نگهداری ومراحل رشد گیاه آشنا شوند کودک در این روش می آموزد که اگر بخواهد به لوبیای کاشته شده اش صدمه ای وارد نشود باید به گیاه دیگران صدمه نزند ومی آموزد که باهم کارکردن آن هم زیر نظر معلم کارآزموده، تنها روش یادگیری است . نتیجه این آموزش آن می شود که در زلزله وسونامی اخیر ژاپن هیچ کس برای دریافت کمک های امدادگران از صف خارج نشود وحقوق دیگران را رعایت نماید . این موضوع را با کشورهایی که نظام آموزشی مشابه کشور ما دارند مقایسه کنید تا تفاوت شیوه آموزش را دریابید. بی هیچ تعارفی ما نتوانسته ایم درگسترش فرهنگ باهم کارکردن وکارگروهی موفق شویم برگزاری سمینار وهمایش هم تاکنون نتوانسته این نقیصه را برطرف کند وبه نظر نمی رسد درآینده نیز بتواند کارگشا باشد ....
[ سه شنبه 93/2/30 ] [ 2:21 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |