حسام ســرا
| ||
رفته بودم چشم پزشکی می خواستم عینک جدید بگیرم درسالن انتظار پسربچه ای از در ودیوار مطب بالا می رفت مادرش آرام روی نیمکت نشسته بود وبا نگاههای نگران فرزندش را زیر نظرداشت پدر اما آرام بود آرامشی که به بی خیالی میل می کرد پسربچه 5 یا 6 ساله بود بیشتر از سنش شیطنت داشت ... وقتی چند نفر به داخل مطب رفتیم این زوج به همراه پسرشان نیز آمدند مادر روی صندلی مخصوص معاینه نشست، فاصله اش بامن کم بود، آرام به پزشک معالج گفت:پسرم با ضربه سهمگینی برچشمم نواخته است وچند روز است چشمانم تار شده است درد هم می کند پزشک با دستگاهی چشمش رامعاینه کرد بعد از او خواست روی صندلی دیگری بنشیند باتعویض لنزهایی دید چشم مادر را اندازه گرفت دیدچشمش کم شده بود پسر آرام وقرارنداشت چند بار روی صندلی پزشک نشست ،به وسایلش دست زد وشیطنت هایی کرد که جایش درمطب نبود پدر اما آرام کناردیوار ایستاده بود قیافه ای تمیز و اتو کشیده داشت برخلاف او همسرش شکسته شده بود باآن که سنی نداشت درنگاه اول وآخر بیشتر از سنش دیده می شد،شیطنت های پسر صدای پزشک را درآورد واز پدر خواست فرزندش را آرام کند مادر اما بی قرار بود بی قرار شیطنت های فرزند وکم سوشدن چشمانی که از این شیطنت ها ریشه گرفته بود ... ناهماهنگی میان زن وشوهر درتربیت فرزند گاهی موجب پایمال شدن حقوق یکی از طرفین می شود گاهی مادر می سوزد تا بسازد وگاهی پدر می سازد تا نسوزد گاهی نیز از لهیب این سوختن ها کودکانی سوخته اند ونسل بعدی رانیز سوزانده اند....هماهنگی بیشتر میان زوجین می تواند این سوزانندگی را کاهش دهد بچه ها نیاز به پدرومادرهماهنگی دارند که کنش یکی با واکنش دیگری خنثی نگردد........
[ جمعه 91/1/18 ] [ 2:11 عصر ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |