حسام ســرا
| ||
منبرو چوبه دار
---------------------- منبر از پشت شیشه مسجد چشمش افتاد به چوبه دار عصبی گشت وغیضی وغضبی بانگ برزد که : ای خیانتکار توهم از دودمان مابودی سخت وحشی شدی و وحشت بار ما سر و کارمان به صلح وصلاح تو به جرم وخیانتت سروکار نرده کعبه حرمتش کم بود که شدی دار شحنه ؟ شرم یدار دار بعد از سلام وعرض ادب وزگناه نکرده استغفار گفت :مانیز خادم شرعیم صورت ، اخیارگر یا اشرار هر کجاپند وبند درمانند نوبت دار می رسد ناچار منبری را که گیر ودارش نیست همه از دور وبر کنند فرار ** ** ** ** لیک منبر فرونمی آمد باز بر مرکب ستیزه سوار دار هم عاقبت زجادررفت روبه در تاکه بشنود دیوار گغت : اگر منبرتومنبر بود کا ر مردم نمی رسید به دار «شهریار » [ شنبه 85/11/14 ] [ 6:14 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |