بالاخره یک فیلم از ایران توانست در هشتاد وچهارمین جشنواره جهانی ، جایزه بهترین فیلم خارجی زبان را به خود اختصاص دهد وفیلم جدایی نادر از سیمین که درخارج از ایران با عنوان یک جدایی معروف است موفق به کسب این جایزه پرافتخار شد حالا دیگر برای اینکه بدانیم بهترین فیلم جهان چیست نباید منتظر باشیم تا دوبله فارسی میلیونر زاغه نشین به بازار بیاید. حالا دیگر همه مردم دنیا باید برای دیدن بهترین فیلم جهان ، جلوی سینماهای شهر خود صف بکشند تا شاهکار "اصغر فرهادی" را به تماشا بنشینند و این ما هستیم که پیش از همه جهانیان افتخار دیدن "جدایی نادر از سیمین" را داشته ایم. این موفقیت را اصغرفرهادی به همه مردم ایران تقدیم داشته است وما نیز به سهم خود از تلاش ارزنده این مرد دنیای سینمای ایران از او وهمه همکاران وبازیگران فیلمش تشکر وسپاس داریم .اصغرفرهادی درهنگام دریافت جایزه اسکار درسخنانی گفت:
دوست دارم از آکادمی، سونی پیکچر کلاسیک و دوستان عزیزم مایکل بارگر و تام برنارد تشکر کنم.
سلام به مردم خوب سرزمینم (به زبان فارسی)
در این لحظه بسیاری از مردمان کشورم ما را تماشا می کنند و همگی خوشحال هستند؛ نه به خاطراهمیت دادن به ما یا به خاطر فیلم یا سازنده آن، بلکه در این دورانی که ما از جنگ صحبت میکنیم و ترس و رعب بین کشورهایمان رد و بدل میشود، نام کشورم ایران در این جا با فرهنگ و تمدن بینظیرش برده می شود.
فرهنگ غنی و باستانی کشورم زیر گرد و غبار سنگین سیاست پنهان شده است. من با افتخار این جایزه را به مردم کشورم تقدیم می کنم؛ مردمی که به تمام تمدن ها و فرهنگ ها احترام میگذارند و هر گونه خصومت و خشمی را خوار میشمارند.
آنچه در زیر می خوانید نامه پیمان معادی به اصغر فرهادی پیش از اعلام نتایج اسکار است نامه او حاوی اهمیت فیلم وپاسخی به نگاه منتقدان ایرادگیر داخلی وخارجی است بهتر است نامه رابخوانید :
پیمان معادی که در یک جدایی نقش نادر را بازی کرد، یک روز مانده به مراسم اسکار نامهای به دوستش اصغر فرهادی نوشت و نکاتی را یادآوری کرد. با انتشار بخشهایی از این نامه به یادمراسمی می افتیم که درآغازین ساعات روز دوشنبه هشتم اسفندماه 90 خواب را از چشمان بسیاری از علاقه مندان به سینما وفرهنگ ایران ربود:
اصغر فرهادی عزیز
از زمان بازگشتم از مراسم گلدنگلوب و حلقه منتقدان لسآنجلس که همراه با تو و فیلممان در آن حاضر بودم، میخواستم این نامه را بنویسم؛ اما تلاش برای آماده شدن فیلم اولم «برف روی کاجها»، مجال مناسبی باقی نگذاشت.
در مراسم پایانی جشنواره فجر، وقتی فیلمم جایزه بهترین فیلم از نگاه مردم را می گرفت، یاد تو افتادم. تو که همیشه قدردان مردم سرزمینت، سرزمین مان، بودی و هستی؛ و با خودم گفتم حالا وقت این نامه است. به خصوص که کمتر از 10روز دیگر به برپایی مراسم اسکار مانده؛ و خواهم گفت ربط این ماجرا با آن یاد و ارزش مردم و نظرشان چیست.
یکی از خطاهای دید آدمی، این است که وقتی چیزی را از نزدیک تجربه میکند، متوجه عظمت آن نمی شود. سفر و تجربه های اخیری که با دیدن و شنیدن واکنش های مختلف نسبت به «جدایی نادر از سیمین» در کنارت داشتم، به تلاشم برای اینکه دچار این خطای دید نشوم، بسیار کمک کرد. مطمئنم خیلی از مردم ایران از خواندن این واکنش ها شادمان خواهند شد. خصوصا در روزهایی که عده ای تلاش دارند، موفقیت های این فیلم را به دلایل واهی به سیاست ربط دهند و همین انگیزه برای من کافی است تا این نامه را بنویسم و منتشر کنم.
واکنش های دیگری هم که پیش می آید، ممکن است حرف هایی را در پی داشته باشد که چندان اهمیتی ندارد. از قدیم می گفتند همیشه بدتر از این که پشت سرت حرف بزنند، این است که پشت سرت هیچ حرفی نزنند! همان اوایل سفر اخیر، وقتی محمود کلاری که در شرق آمریکا و در تجربه تحسین شدن فیلم در حلقه منتقدان نیویورک همراهت بود، در تماس تلفنی به من گفت که تجربه بسیار عجیبی در مورد این فیلم در انتظارمان است، به قدر کافی تعجب کردم.
کلاری می گفت نکته اساسی این است که ما با سینما زندگی کرده ایم و سال های سال فیلم و مراسم سینمایی را دیده ایم؛ و حالا به خودمان می گوییم قرار است بعضی از نام های بزرگ را در این گونه مراسم ببینیم، در حالی که این بار در کمال تعجب، آنها منتظرند تا ما را ببینند! و این خاصیت فیلم های بزرگ است.
تجربه های قبلی البته میزان تعجب یا هیجان آدم را از این واکنش ها کمتر می کند. اما هرگز آن را از بین نمی برد. حس پشت حرف کلاری را بعدا ذره ذره لمس کردم.
وقتی وودی آلن که همیشه در نظرم سرچشمه خلاقیت بوده، به واسطه خواهرش برایت پیغام داده بود که طبق معمول نمی تواند - یا نمی خواهد - به مراسم بیاید ولی دوست دارد در نیویورک ما را ملاقات و درباره فیلم صحبت کند، تازه فهمیدم آنچه از قول او درباره فیلم شنیده بودم، چه معنایی داشت: آلن گفته بود سال ها بود نه تنها از سینمای ما، بلکه به طور کلی از سینما انتظار نداشته که در این دوران بتواند چیزی بیافریند که چنین تاثیری روی او بگذارد!
وقتی توماس لانگمن پسر کلود بری، کارگردان و تهیه کننده مشهور و تازه درگذشته فرانسوی که خودش تهیه کننده فیلم آرتیست و برنده انبوهی جایزه است، می گفت همه دارند از محصول من تعریف می کنند اما وقتی فیلم تو را دیدم، آرزو کردم که کاش من آن را تهیه کرده بودم، همه چیز داشت معنای کامل تری پیدا می کرد.
وقتی براد پیت می گفت شب قبل از برگزاری جلسه مطبوعاتی گلدن گلوب، دی وی دی جدایی نادر از سیمین را در دستگاه گذاشته اند و در میانه های همان صحنه دادگاه اول فیلم، آنجلینا جولی با دیدن آن جدل زناشویی فیلم را نگه داشته، متاثر شده، فاصله ای انداخته و بعد از چند لحظه باز تماشا را ادامه داده اند، اطمینانم بیشتر شد وقتی آنجلینا جولی درباره کار بعدی ات پرسید و ساده و راحت درخواست کرد که در فیلمت بازی کند و در پاسخ حرفت که گفتی شخصیت زن فیلمت فرانسوی زبان است و گفت تا آن تاریخ می تواند زبان فرانسه یاد بگیرد، من غرق در غرور شدم.
وقتی مریل استریپ درباره جزییات کارگردانی یا بازی صحنه های مختلف فیلم می پرسید و با اشتیاق گفت دوست دارد با تو کار کند، وقتی استیون اسپیلبرگ گفته بود که اعتقاد دارد جدایی نادر از سیمین با فاصله زیاد بهترین فیلم امسال دنیاست، وقتی دیوید فینچر نیم ساعت وقت گذاشت تا با تو حرف بزند و نظرهایش را بگوید، وقتی چند سینماگر سرشناس می گفتند که فیلم را ندیده اند اما تعریف های زیاد فرانسیس فورد کوپولا را درباره آن شنیده اند و خیلی کنجکاوند، وقتی الکساندر پین که خودش گلدن گلوب فیلم و کارگردانی را گرفت فقط به دلیل علاقه به فیلم تو در طول آن روزها به یکی از نزدیک ترین دوستان هم صحبتت بدل شده بود و در هر دو مراسم گلدن گلوب و حلقه منتقدان لس آنجلس می گفت در طول حرف هایت روی صحنه سعی می کرده انرژی مثبت به سمت تو بفرستد.
وقتی دیگرانی که مجاز نیستم نام شان را بیاورم، از فیلمت به عنوان یکی از محبوب ترین های فهرست شخصی شان در دو، سه سال اخیر یاد می کردند، تازه درست دستگیرم شد که فیلم در دل آدم هایی که سالی ده ها فیلم بزرگ و تاثیرگذار می بینند یا یکی، دوتایش را هر سال می سازند، چه مرزهایی را درنوردیده و چه قله هایی را فتح کرده است.
در مراسم برگزیدگان منتقدان آمریکا (Critics" Choice Award) که باب دیلن بزرگ قطعه جدید بسیار زیبایی را روی صحنه اجرا کرد، ما از لذت شنیدن و دیدن اجرایش حرف می زدیم و به ما گفتند اگر می دانستید خود باب درباره فیلم تان با چه لذتی حرف می زد، چه می گویید. و این تازه بخشی از آن چیزی است که من شنیدم و دیدم. باقی اش بماند برای روزگاری دیگر، مخصوصا داستان تو و رابرت دنیرو که امیدوارم آقای کلاری روزی تعریفش کند.
اصغر فرهادی عزیز، در جلسه مطبوعاتی ویژه گلدن گلوب، یکی از چهار، پنج باری که حاضران به شکلی استثنایی در میان حرف های تو دست زدند، در جواب سوالی بود که می پرسید چطور با محدودیت های توی ایران چنین فیلمی ساخته ای. گفتی هیچ کس مرا مجبور نکرده بود آنجا با وجود محدودیت ها فیلم بسازم، خواست خودم و قصه ای که داشتم، طوری بود که باید همانجا و با همان شرایط ساخته می شد و برای ساخت این فیلم شما فکر کنید همه چیز همان طور که من دلم می خواسته فراهم بوده است.گفتی نمی خواهم بگویم شرایط فیلمسازی در کشورم آرمانی است، اما تصویری هم که شما از فیلمسازی در ایران دارید، خیلی دقیق نیست.این حرف هایت وقتی یادم آمد که لابه لای حرف ها و کارها و مصاحبه های مختلف، به من راجع به طرحی می گفتی که قرار است در آینده در تهران بسازی و آن را خیلی دوست داری.
حرف دیگرت که باز به تشویق حاضران آن جلسه انجامید، همان بود که گفتی تفاوت های مردمان نقاط مختلف دنیا بسیار کمتر از شباهت هایشان است، اما به نفع سیاست است که تفاوت ها و فاصله ها را بیشتر جلوه دهد و بر آنها تاکید کند.
این روزها که در ایران خبر جوایز فیلم تو حتی مانند نوعی گسترش فرهنگی عمل می کند و از جمله، گاهی حتی طیف هایی را به پیگیری اخبار فرهنگی وامی دارد که به طور معمول هیچ کاری به اتفاق های هنری نداشتند، این روزها که تبریک های هر همکار و هر دوست، هر رهگذر خیابان و حتی هر بیمار اتاق های بیمارستانی که برای بستری کردن و ترخیص پدرم به آن پا گذاشتم، امید را در دل آدم می کارد و می پروراند، یاد همان حرفت می افتم. بله، بین مردمان مختلف دنیا و احساس های انسانی شان، تفاوت ها ناچیز است. اما آن نفعی که گفتی، آنقدر همه جا رخنه کرده که همین مردم این روزها در گذر و خیابان از من می پرسند وقتی از آمریکا برگشتی، کاری با تو نداشتند؟
در خود مراسم، چه حال خوبی بود وقتی من هم مثل میلیون ها ایرانی حرف هایت را موقع دریافت جایزه شنیدم. از آن بالا که چشم می انداختی، می دیدی همه بزرگان سینما که عمری کارهایشان را دیده ای و درباره شان خوانده ای، بهت زل زده اند؛ و انگار عشق و انرژی مردم ایران باعث شده بود ما آنجا محکم بایستیم.
آن لحظه ای که تو از مردم یاد کردی، می دانستم میلیون ها نفر در کشورمان هم به ما زل زده اند و تو به پشتوانه عشق شان، به جای هر عزیز دیگرت از آنها یاد کردی؛ و راستش اصغر، آن بالا چه حالی داد ایرانی بودن.
قدر و منزلتی که تو برای این مردم قایلی، زمانی با آن نمایندگی کردن به درستی پیوند می خورد که حرف آن منتقد آمریکایی را به یاد بیاوریم؛ که در یادداشتی بر جدایی نادر از سیمین نوشته بود: «اگر می خواهید تهدیدی نثار این کشور کنید، بهتر است قبل از آن این فیلم را ببیند، تا بدانید با چه مردمانی روبه رویید، تا در تصمیم خود تجدید نظر کنید.»
اینکه یک فیلم بتواند چنین دستاوردی، چنین تاثیری داشته باشد، یعنی اینکه تو بارها بیشتر از آن جمله هایی که در ستایش مردمان دیارمان می گویی، دین خودت را به آنها ادا کرده ای.
حالا دیگر واقعا مهم نیست که فیلم در یکی از دو رشته «فیلم خارجی» و «فیلمنامه» که نامزد شده، جایزه آکادمی را بگیرد یا نه. مهم تر این است که این فیلم در طول این مدت به این مردم امید، اشتیاق و افتخار بخشید. برای همین امید، اشتیاق و افتخار است که می خواهم با صدایی صد بار بلندتر از آن فریادی که بعد از جایزه گرفتن ات در جشنواره برلین، در سالن برلیناله پالاس برآوردم، فریاد بزنم:
«اصغر؛ خیلی چاکریم! »