حسام ســرا
| ||
درپُست قبلی که درباره اخلاقیات ما بود نظرات، بعد ازتعارفات معمول آن بود که « بابا این دردی است که همه به آن مبتلاییم ، درمانش رابگو ...» راستش من در این عرصه نه درمانگرم ونه مُصلح اجتماعی ، ...امّا این البته تکلیف مرا ساقط نمی کند که چیزی نگویم ( فرمول همه چیز دانی ، اینجا هم عمل می کند !!!) بنابر این براساس درک اندک خود، نظرم رامی گویم تا شاید به وظیفه ام عمل کرده باشم. به ادبیاتمان نگاهی بیفکنیم ، وقتی می خواهیم انتقادی رامطرح کنیم ، نقصی رانشان دهیم ، با نوعی کجروی مخالفت کنیم ، خرافات زدایی کنیم و... به جای صریح وبی پرده سخن گفتن ابتدا حدیثی رامی خوانیم ( اگر شد ترجمه اش را هم ) بعد شعری رازمزمه می کنیم ، سپس ضرب المثلی راچاشنی می کنیم وآنگاه باگوشه وکنایه، انتقادمان را ــ البته درلباس کنایه ــ مطرح می کنیم !! ادبیات ما مشحون ازمتونی است که از زبان حیوانات گفته شده چراکه حکّام انتقادناپذیر ما کمترین اعتراضی رابرنمی تافتند و ادیبان ما مجبور بودند چنین روش غیر مستقیمی رابرگزینند .آیا حالا اوضاع تفاوتی کرده است ؟ فکرش رابکنید که در دور واطرافمان عموما" چه کسی را آدم خوب می دانیم ؟ چه کسی رازرنگ می شناسیم ؟ آیا نه این است که هرکس بتواند از هر راهی گلیم خویش واطرافیانش راسالها زودتر ازموعد مقرر ازآب بکشد به لقب « زرنگ » مفتخر می کنیم وبیچاره آدمی را که دراین ماجرا متعادل عمل کرده بی دست و پا و جُلُمبُر؟چه کسی این ادبیات رابه کار می برد؟ کمی به عقب تربرگردیم ، دردوران مدرسه عموما" کدام دانش آموزان به عنوان نمونه اخلاقی شناخته می شدند ومی شوند؟ ــ از استثناها بگذریم ــ آدمی بی دست وپا ، فاقد شهامت اعتراض ، ترسو و... که دایم دستانش را به جای ساختن وپرداختن ، به نشانه احترامی کاذب روی سینه اش قرار می دهد را به عنوان دانش آموز با انضباط ودرواقع الگوی اخلاقی به دیگران معرفی می کنیم وبعد ....این تسلسل ادامه می یابد!!! . حالا اگر دانش آموزی به نظام مدرسه ــ درست ونادرستش بماند ــ معترض شد و دربرابر بی نظمی واحتمالا" بی عدالتی برآشفت تکلیفش معلوم است ، اولین وکمترین تصمیم ، کاهش نمره انضباط است ... چه باید کـــــــــــــــــــرد؟ به جرأت می توان گفت راه برون رفت ازاین بن بست اخلاقی ـ اجتماعی ، توجه ویژه ومخصوص به آموزش وپرورش ودستگاه تعلیم وتربیت والبته پس از آن رسانه های گروهی به ویژه تلویزیون ودستگاه های فرهنگ ساز است . درباره آموزش وپرورش فکر نکنید چون معلمم چنین نظری دارم البته منظورم از این موضوع فقط توجه به معلّم نیست که البته باید به این عنصر ذی روح آموزش وپرورش بیش از این ها توجه شود ...وقتی کتاب های درسی ما روحیه صراحت راترویج نمی کنند ، روابط حاکم برکارکنان مدارس ومدیرانشان شفاف وصریح نیست و... نباید توقّع داشته باشیم که مثلا" من به عنوان معلم ، دانش آموز بی باک وجسور را ــ هرچند ممکن است در درس موفق نباشد ــ به عنوان نمونه اخلاقی معرفی کنم چون من هم درهمین فضا رشد کرده ام. نسل کنونی ما بازمانده همین تعلیم وتربیت است ؛ پدران ، مادران ، معلمان ، مدیران ومسئولان فرهنگی وغیر فرهنگی جامعه، همگی دست پرورده همین اخلاقیاتند ؛ تنها روزنه امیدی که سراع دارم نوباوگانی هسنتد که چشم به فردا دوخته اند ؛ آنان را « باید » دریابیم وتنها «بستر مهم » رشد وبالندگی دراین زمینه آموزش وپرورش است . نگاه به آموزش وپرورش کشور ما مصدوم وباکمی صراحت فاجعه آمیز است ؛ فکری باید کرد ، دست کم بیایید با هم روراست باشیم ودر باره اخلاقیات شعار ندهیم ، همچنین مسئولان درباره آموزش وپرورش .... برقرار باشید نقد منصفانه شما رابی صبرانه خواهم خواند ، امید که دریغ نکنید. [ پنج شنبه 86/1/16 ] [ 6:13 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |