حسام ســرا
| ||
امروز برای اهدای جوایز به دانش آموزان دبستانی که دخترم درآن درس می خواند دعوت شده بودم ، می دانستم چه جوایزی تهیه کرده اند ومی دانستم که گروه زیادی از دانش آموزان از دریافت جایزه محروم می شوند. می دانم که مدرسه توان آن راندارد که برای همه دانش آموزان هدیه تهیه کند واگر بتواند نام این هدیه ،جایزه دانش آموزان برتر نیست !درآغاز، مدیر دبستان چند کلامی برای دانش آموزان سخن گفت ، از نوع جایزه ای که تهیه کرده بود ، از این که قیمت وگرانبها بودن هدایای دانش آموزی مهم نیست ، مهم خودِ جایزه است و.. آنگاه از من خواست چندکلامی سخن بگویم نمی دانستم این کودکان معصوم از من چه انتظاری دارند که درواپسین روزهای اسفندماه از زبانم بشنوند ولی می دانستم که هرچه باشد مجال سخن گفتن نیست پس گفتم : کسانی که می دانند امروز جایزه می گیرند برای آنان که جایزه نمی گیرند دست بزنند وزدند ؛بعد گفتم کسانی که جایزه نمی گیرند برای آنها که جایزه می گیرند دست بزنند وبعد همه برای همدیگر .آنگاه اهدای جوایز آغازشد ومن درطول مراسم به این می اندیشیدم که نکند اهدای جایزه در این مراسم یا هرجای دیگر کسی راشادمان وکسانی را اندوهگین سازد و روان افرادی راخدشه دار کند ، نکند به جای پاک کردن بینی چشمان کسی را کور کنیم والبته این راهم می دانستم که درمدارس ما رسم بر این است که جایزه بدهند وخودداری از دادن جایزه وبرگزاری مراسم به هر دلیل خوشایند مدیران نیست اما همیشه برایم نوع جوایز سئوال بوده وهست.این که آیا باید به تشویق های بیرونی مانند جوایزمادی بسنده کنیم ویا این که تشویق باید درونی وموجب خودانگیختگی دانش آموزان شود ؟ مراسم تمام شد وقتی همه دانش آموزان از سالن بیرون رفتند دخترکی ریزاندام که چشمان خیسش رامی مالید توجهم راجلب کرد کنارش نشستم وپرسیدم چه اتفاقی افتاده است ؟پاسخی نداد . باز پرسیدم جایزه گرفته ای ؟ بااشاره سر جواب داد نه ! وادامه داد کمی دلم درد می کند! به معلمشان اشاره کردم تاکنارش بیاید شکلاتی از جیبم بیرون آوردم وتقدیمش کردم نمی دانم انگار او یکی از کسانی بود که از مراسم امروز وجایزه گرفتن دیگران آزرده شده بود ... [ شنبه 87/12/24 ] [ 2:38 عصر ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |