حسام ســرا
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

می گویند مرگ مانند غروب خورشید است ؛ وقتی خورشید در اینجا غروب می کند درجایی دیگر طلوع می کند ، درواقع خورشید هیچگاه غروب نمی کند چه ،می دانیم که این همان خورشید است .

مرگ، آخرین مرحله ی زندگی دنیوی است اما خیلی از آن صحبت نمی شود زیرا مرگ، هیجان های زیادی مثل ترس ، غم ،وحشت وخشم ایجاد می کند . هرکس مفهوم خاصی از مرگ دارد وهر جامعه برای نشان دادن رویدادهای همراه مرگ، مراسم خاصی را برگزار می کند.

نوشتن مطلبی درباره مرگ از مدت ها قبل به دلیلی درذهنم بوده است وچند سطری دراین باره نگاشته ام اما بهانه این نوشته را همراه وبلاگ نویسم که در سوگ پدر نشسته است فراهم نمود او که دیرزمانی است هم صحبت باخاک شده اکنون نزدیک به یک ماه است هجران پدر را باورنکرده است برای او می نویسم وبرای همه کسانی که در آستانه روز پدردستان نوازشگر پدر همراهشان نیست ونیز برای آنانی که پدری دارند ، نه درشناسنامه که در وجودشان وبرایش احترام قائلند، برایش وقت می گذارند وقدردانی از زحمات او را منحصر به روز پدر نمی دانند وبرای خودم که بیش از همه محتاج این مطالبم وشاید نیاز خودم موجب این نوشتار شده باشد.

وقتی از فرهنگ سخن می گوییم باورهایی که در هزار توی تاریخ این مرز وبوم برگُرده اجدادمان سوار شده درذهنمان مجسم می شود ، بخشی از این باورها برگرفته ویا متاثر از دین وبخشی از مذهب وحتی خرافات است خرافات در همه ادیان ومذاهب وفرهنگ ها دیده می شود وبحث جدیدی نیست مهم این است که هست همانگونه که خرافات، زندگی انسان را احاطه کرده مرگ او را هم در احاطه خوددارد موهومات درباره مرگ، می تواند بیشتر از زندگی باشد زیرا زندگی را هرکس می تواند تجربه کند با حواس پنجگانه اش آنها را بشناسد ، لمس کند واحساس نماید ولی مرگ ....مبهم است مثل اسمش مثل جای خالی کسی که می بینی ونمی توانی باورکنی که نیست می دانی هست اما نمی دانی کجا وچگونه ؟ دیگرانی که درباره مرگ می گویند درباره این موضوع کهنه وقدیمی چه می اندیشند ؟ آیا بین آنچه می گویند وآنچه می اندیشند وباور دارند هماهنگی وجود دارد ؟ نمی دانم .

 باورهای عمومی ما که برگرفته از فرهنگ ماست درباره زندگی چه می گوید ؟ چه اندازه برای زندگی ومواجهه با آن آماده شده ایم می دانید که آدمی درمقایسه با دیگر حیوانات از غریزه کمتری برخورداراست چنانکه اگر گنجشکی تازه از تخم درآمده یا گربه ای تازه متولدشده را از مادر دورکنند واز گزند حوادث مصون بمانند بدون حضور مادر می توانند شکار کنند ، لانه بسازند ، دوستان ودشمنانشان را بشناسند ، جفت انتخاب کنند و... اما آدمی با این همه ادعا برای ادامه زندگی نیازمند آموزش است وبدون آن دربرآورده کردن حداقل های زندگی نیز بی پناه است ، خانه سازی ، بدست آوردن غذا، تهیه لباس ، و... که نیازهای اولیه اورا تشکیل می دهندبخشی از این نیاز هاست. تازه این ها نیازهای فیزیولوژیک است هنوز به بخش نرم افزارری نیازها نرسیده ام ؛ معاشرت بادیگران، شیوه لباس پوشیدن ، طرز غذاخوردن ، روش های برخورد بامشکلات زندگی که از آن به حل مساله یاد می کنند ودهها مقوله دیگر دراین زمینه آدمی را با موضوع آموزش پیوند می دهد ، نمی خواهم در این نوشتار ازاهمیت آموزش وپرورش بگویم که شاید بیش از اندازه وپیش از این گفته باشم ولی تازمانی که موضوع آموزش ما درست نشود انتظار داشتن رفتاری درست ازهریک از ما که در برخورد با مسایل زندگی دچار مشکلات درونی نشویم بعید است . ( منظورم آموزش به معنای کلی است ، آموزش درخانواده ، مدرسه ، رسانه های گروهی ، مساجد ،منابر و...) سئوال اساسی در این زمینه آن است که ما چه اندازه برای زندگی آماده شده ایم که برای مرگ ؟ دربرخورد با تبریک دوستان وآشنایان وحتی ناآشنایان چگونه باید برخورد کنیم که دربرخورد با تسلیت آنان ؟ جایی خواندم که اگر در مراسمی قرار است از شما تقدیر کنند وشما را برای گرفتن لوح ، تقدیر نامه ، جایزه ویا .. به جابگاه فرامی خوانند چه برخوردی از خود بروز می دهید ؟ سنگین واستوار می ایستید تا برایتان کف بزنند ؟ از شرم سرخ می شوید وخود را لایق این همه بزرگواری دوستانتان نمی بینید ؟ از رفتن به جایگاه خودداری می کنید ؟هنگام کف زدن حضار چه می کنید ؟ پاسخ به هریک از این گزینه ها به نوع آموزش ما بستگی دارد به این که این موضوع را چگونه برایمان مطرح وبازگو کرده اند پاسخ شما چیست ؟ می خواهید بدانید درهمان نوشتار این موضوع را چگونه پاسخ داده بودند ؟ گفته بود بهتر است در این موقعیت خودتان هم برای خودتان دست بزنید ! زیرا کسانی که برای شما دست می زنند موفقیت شما را مورد تقدیر قرار می دهند نه شخص شما را بنابراین تقدیر شما از خودتان تقدیر از موفقیتتان است نه خودبزرگ بینی . این یک نوع آموزش است ونوع رفتاری که ما می کنیم وشاید متفاوت باشد رفتاری دیگر؛این واکنش ها به آموزش ما مربوط می شود یانه ؟

بازگردیم به مقوله مرگ

مرگ از همان ابتدا مرموز وسر به مُهر بوده است از دورانی که همسران وکنیزکان را همراه با مرد تازه درگذشته وبه همراه زینت آلات وخوردنی ها مدفون می کردند تا در روز نیاز درخدمتش باشند ، از روزگاری که برای فراعنه اهرام باشکوه می ساختند تا روان فرعون در آن بیاساید ودچار وحشت نشود واز روزگار ما که اور را بامراسمی ساده درخاک مدفون می کنند ومعتقدند درسرایی دیگر به حساب وکتابش رسیدگی می کنند .. درهمه این دوران تکلیف مُرده معلوم بوده چنانکه امروز ، اما می توان حدس زد که تکلیف بازماندگان در ادوار مختلف تاریخی وحتی از صدر اسلام تاکنون یکسان نبوده است! چه اتفاقی افتاده است ؟

کسانی که درغرب زندگی کرده اند می گویند مراسم مسلمانان که پس از مرگ عزیزان ونزدیکانشان انجام می شود امتیازات فراوانی دارد آخر مگر می شود باور کرد کسی را که عمری در راه ساختن زندگی کوشیده وبرای بستگانش شیرمرد یا شیرزنی بوده اکنون ناگهان نباشد؟به قول منصوره :« همه چیز مثل یک خواب اتفاق افتاد. خیلی سریع. نمی دانم چه شد فقط یادم است که در عرض چند ساعت یک سنگ به من نشان دادند و گفتند این نشان یعنی پدر». حال فکرش رابکنید پس از تدفین، هرکس به دنبال کار وزندگی خودش برود وخانواده داغ دیده را تنها بگذارند ؛ مصیبت، مضاعف می شود اما این تمام مساله نیست زیرا مراسم پس از مرگ چنان درتشریفات غرق شده و درپس مرگ رخ می نمایاند که هر تناور مردی را به زانو درمی آورد : تهیه وتدارک مکانی برای میهمانانی که برای تسلیت می آیند ، شام وناهار ، خرمای هسته گرفته وترکیب شده با مغز گردو ، قاری ومداحی که رزقش در مردن دیگران است وگاهی خرافاتی بیان می کند که شرم می آید انسان را از شنیدن وشنیدن وشنیدن وتحمل این مهملاتی که گاهی اعتقادات دینی ات را نیز مورد هجوم قرار می دهند ودرسریالها وفیلم های صدا وسیما نیز با آب وتاب نشان داده می شود تا لابد در کوره دهات ما هم اینگونه عمل کنند وشوربختانه به این توصیه های نانوشته دیداری وشنیداری توجه لازم می شود .اینها از کجا آمده است آیا اصل دین ونه مذهب وحتی مذهب بر این نکات تاکید وتاییدی دارند؟ تا کجای این مراسم مورد تایید است ؟ به رساله مراجع شیعه نگاه می کنیم همگی آنان گفته اند : مستحب است صاحبان عزا را تسلیت گویند ...ونیز شایسته است تا سه روز برای اهل خانه ی میت غذا بفرستند .(بخش مستحبات دفن را دررساله احکام مراجع نگاه کنید )آیا خود مراجع به این نکته عمل می کنند ؟؟ دیگر بزرگان ملی ودینی و.. چطور ؟شنیده اید که گفته اند « الناس علی دین ملوکهم» «مردم به دین حاکمان خود گرایش پیدا می کنند »اگر بخواهیم در این تشریفات زائد تحولی ایجاد کنیم بی گُمان باید از بزرگان ، افراد سرشناس وکسانی که به نوعی الگو شده اند شروع کنیم شاید اثزبخشی بیشتری داشته باشد .

ما برای زندگی، آموزش های اساسی دریافت نکرده ایم ، پدر ومادرمان تقصیر دارند اما مقصر اصلی نیستند چون آنها نیز قربانی این بی آموزشی وفقر آگاهی اند آیا در چنین اوضاعی که فقر آموزش در زندگی ما بیداد می کند انتظار آموزش کافی برای مرگ که هیچکدام از ما زندگان تجربه وپیشینه ای از آن نداریم منطقی است ؟ می گویند تعداد دفعاتی که کلمه دنیا درقرآن مجید بکار رفته با تعداد دفعاتی که واژه آخرت استفاده شده برابر است آیا مفهوم این مورد آن است که برای داشتن آخرتی آباد باید دنیایی آباد داشت ؟ آیا راه سعادت از دنیا می گذرد ؟ آیا ما برای شناساندن درست دنیا به خودمان ومردم تلاش شایسته ای انجام داده ایم ؟وهزاران سئوال دیگری که به دلیل فقر آموزش فعلا به ذهنم نمی رسند وشاید هرگز نتوانم نه سوالش را مطرح کنم ونه این که جوابی برایش بیابم.....

منصوره حق دارد که انتظاری جز تسلیت های تکراری وخشک وخالی دوستان نادیده اش نداشته باشد چون آنها هم در بی آموزشی وفقر مطلق به سر می برند اگر خود منصوره بخواهد درموقعیتی اینچنینی تسلی بخش دل دردمندی باشد چه خواهد گفت ؟


[ دوشنبه 87/4/24 ] [ 8:24 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

اینجا محلی برای ارائه ی آرا و نظرات من است درباره آنچه که می بینم،می خوانم، می شنوم و آنچه در اطرافم اتفاق می افتد.چنانچه کسی یاکسانی عصبانی هستند ونمی توانند مخالف نظر خود رابا دادنِ «صفت» مخاطب قراردهند ویاقلمشان بادُشنام آشناست وبه آسانی به دیگران تهمت می زنند از نظردادن بپرهیزند چراکه درهر صورت نظر ایشان حذف خواهد شد. آوردن لینک وبلاگ ها به معنی تایید همه مطالب آنها ویامدیر وبلاگ نیست،بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم ..نقل واستفاده از مطالب این وبلاگ آزاد است اگر دوست داشتید منبع آن را نیز ذکر کنید.
امکانات وب


بازدید امروز: 128
بازدید دیروز: 67
کل بازدیدها: 1478580