حسام ســرا
| ||
یه شب که من حسابی خسته بودم ---- همینجوری چشمامو بسته بودم سیاهی چشام یه لحظه سُر خورد ------ یکدفعه مثل مُرده ها خوابم برد تو خواب دیدم محشر کبرا شده ------- محکمه الهی برپا شده خدا نشسته مردم از مرد و زن ------- ردیف ردیف مقابلش واستادن چرتکه گذاشته و حساب می کنه ------به بنده هاش عتاب خطاب می کنه می گه چرا این همه لج می کنید ------ راهتون و بیخودی کج می کنید آیه فرستادم که آدم بشید -------- با دلخوشی کنار هم جمع بشید دلای غم گرفته را شاد کنید ------- با فکرتون دنیا را آباد کنید عقل دادم برید تدبّر کنید ---------- نه اینکه جای عقلو کاه پر کنید من بهتون چقدر ماشاا... گفتم ------- نیافریده بارک الله گفتم من که هواتون و همیشه داشتم -------- حتی یه لحظه گشنه تون نذاشتم اما شما بازی نکرده باختید --------- نشستید و خدای جعلی ساختید هر کدوم از شما خودش خدا شد -------- از ما و آیه های ما جدا شد یه جو زمین و این همه شلوغی -------- این همه دین و مذهب دروغی حقیقتا شماها خیلی پستید ---------- خر نباشین گاو و نمی پرستید از توی جمع یکی بلند شد ایستاد ------- بلند بلند هی صلوات فرستاد از اون قیافه های حق به جانب ------------هم از خودی شاکی هم از اجانب گفت چرا هیچ کی روسری سرش نیس؟-------پس چرا هیچ کی پیش همسرش نیس؟ چرا زنا اینجوری بد لباسند ------------ مردای غیرتی کجا پلاسند خدا بهش گفت بتمرگ حرف نزن ------------ اینجا که فرقی ندارن مرد و زن یارو کنف شد ولی از رو نرفت ----------- حرف خدا از تو گوشاش تو نرفت چشاش می چرخند نمی دونم چشه؟------ آهان! می خواد یواشکی جیم بشه دید یه کمی سرش شلوغه خدا ----------- یواش یواش شد از جماعت جدا با شکمی شبیه بشکه نفت -------- یهو سرش رو پایین انداخت و رفت قراولا چند تا بهش ایست دادند -------- یارو وانایستاد تا جلوش وایستادند فوری در آورد واسشون چک کشید ---- گفت ببرید وصول کنید خوش بشید
دلم برای حوریا لک زده ----------- دیر برسم یکی دیگه تک زده اگه نرم حوریه دلگیر میشه ------------ ترو خدا بذار برم دیر میشه قراول حضرت حق دمش گرم ---------- با رشوه خیلی کَلون نشد نرم گوشای یارو رو گرفت تو دستش ------ کشون کشون برد و یه جایی بستش رشوه حاجی رو ضمیمه کردند --------- توی جهنم اونو بیمه کردند حاجیه داشت بلند بلند غر می زد -------- داشت روی اعصابا تلنگر می زد خدا بهش گفت دیگه بس کن حاجی ----- یه خورده هم حبس نفس کن حاجی این همه آدم رو معطل نکن ------------ بگیر بشین اینقده کل کل نکن یه عالمه نامه داریم نخونده ----------تازه ، هنوز کرات دیگه مونده نامه تو پر از کارای زشته ----------- کی به تو گفته جات توی بهشته؟ بهشت جای آدمای با حاله ----------- ولت کنم بری بهشت؟محاله یادته که چقدر ریا می کردی --------- - بنده های ما را سیاه می کردی تا یه نفر دور و ورت می دیدی -------- چقدر والضالین و می کشیدی؟ این همه که روضه و نوحه خوندی ----- یه لقمه نون دست کسی رسوندی؟ خیال می کردی ما حواسمون نیست؟- --- نظم ونظام هستی کشکی کشکیست؟ هر کاری کردی بچه ها نوشتن --------- می خوای خودت برو ببین تو زونکن خلاصه وقتی یارو فهمید اینه ---------- بازم درست نمی تونست بشینه کاسه صبرش یه دفعه سر می رفت ---- تا فرصتی گیر می آورد در می رفت قیامته اینجا عجب جاییه ------------ جون شما خیلی تماشاییه از یه طرف کلی کشیش آوردند ------- کشون کشون همه رو پیش آوردند گفتم اینا رو که قطار کردند ---------- بیچاره ها مگه چیکار کردند؟ ماموره گفت می گم بهت من الان ---- مفسد فی الارض که می گن همین هان گفت اینا بهشت فروشی کردند ------- بی پدرا خدا رو جوشی کردند بنام دین حسابی خوردن اینها ----------- کفر خدا رو در آوردن اینها بد جوری ژاندارک و اینا چزوندن ------ زنده توی آتش اونو سوزوندن روی زمین خدایی پیشه کردند --------- خون گالیله را تو شیشه کردند اگه بهش بگی کلاتو صاف کن -------- بهت می گه بشین و اعتراف کن همیشه در حال نظاره بودند ----------- شما بگو اینا چیکاره بودند؟! خیام اومد یه بطری هم تو دستش ------ رفت و یه گوشه ای گرفت نشستش ادامه درقسمت دوم............. [ جمعه 87/2/13 ] [ 7:52 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |