حسام ســرا
| ||
تصویر مینا رزقی فیلمبردار شبکه بی بی سی فارسی [ سه شنبه 88/7/14 ] [ 11:0 عصر ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
فرهنگ لغت را باز می کنم تامعنای دوست را بیابم به این واژه ها برمی خورم: «... یار، رفیق، شاهد، مقابلِ دشمن ، عاشق ، معشوق و... » اما وقتی به خودِ دوست در دنیای واقع ونه در واژه ها فکر می کنم معانی این واژه ها را نارسا می یابم . دوست،همراهی است که طرف مقابلش را همانگونه که هست می پذیرد و همیشه دستی برای یاری وصبری برای شنیدن درد ودل های همراهش دارد . اگر دوستی با این مشخصات داریدقدرش را بدانید چرا که در روزگارنامرادی ها، دوست کیمیایی است کمیاب وگاه نایاب . [ جمعه 88/7/10 ] [ 11:41 عصر ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
خنده رئیس مجلس شورای اسلامی نشانگر چیست ؟ یادش به دوران دانش آموزی اش افتاده است ؟ به اوضاع قمر درعقرب آموزش وپرورش می خندد؟ از این که از دنیای سیاست حتا برای لحظه ای فاصله گرفته است شادمانی می کند ؟ دنیای معصومانه نوجوانان را فارغ از سیاست وسیاست زدگی ،شاداب می بیند ومی خواهد ؟ از این که همه دانش آموزان در نیمکت های دونفره نشسته اند واو تنها کسی است که یک میز را تمام وکمال صاحب شده می خندد؟ تشکیل کلاس های مختلط را درنظام آموزشی ایران بیشتر به لطیفه و جوک شبیه می داند واز این رو می خندد؟ از این که قوانینی که تصویب کرده ویا رئیس جلسه ای بوده که تصویب شده اند ودرمقام اجرا اثری از آن قوانین یافت می نشود شگفت زده وخندان است وخنده اش به تلخی گرائیده است ؟ از این که دستگاه عریض وطویل آموزش وپرورش بدون وزیر هم کاملا طبیعی اداره می شود وبود ونبود وزیر خللی در اداره آن ایجاد نکرده است می خندد؟ یا ................ [ جمعه 88/7/3 ] [ 11:20 عصر ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
مردی با اسب و سگش در جادهای راه میرفتند. هنگام عبور از کنار درخت عظیمی، صاعقهای فرود آمد و آنها را کشت. اما مرد نفهمید که دیگر این دنیا را ترک کرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت. گاهی مدتها طول میکشد تا مردهها به شرایط جدید خودشان پی ببرند. پیادهروی درازی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی بود، عرق میریختند و به شدت تشنه بودند. در یک پیچ جاده دروازه تمام مرمری عظیمی دیدند که به میدانی با سنگفرش طلا باز میشد و در وسط آن چشمهای بود که آب زلالی از آن جاری بود. رهگذر رو به مرد دروازهبان کرد: «روز به خیر، اینجا کجاست که اینقدر قشنگ است؟» دروازهبان: «روز به خیر، اینجا بهشت است.» - «چه خوب که به بهشت رسیدیم، خیلی تشنهایم.» دروازهبان به چشمه اشاره کرد و گفت: «میتوانید وارد شوید و هر چه قدر دلتان میخواهد بوشید.» - اسب و سگم هم تشنهاند. نگهبان: واقعأ متأسفم. ورود حیوانات به بهشت ممنوع است. مرد خیلی ناامید شد، چون خیلی تشنه بود، اما حاضر نبود تنهایی آب بنوشد. از نگهبان تشکر کرد و به راهش ادامه داد. پس از اینکه مدت درازی از تپه بالا رفتند، به مزرعهای رسیدند. راه ورود به این مزرعه، دروازهای قدیمی بود که به یک جاده خاکی با درختانی در دو طرفش باز میشد. مردی در زیر سایه درختها دراز کشیده بود و صورتش را با کلاهی پوشانده بود، احتمالأ خوابیده بود. مسافر گفت: روز به خیر مرد با سرش جواب داد. - ما خیلی تشنهایم.، من، اسبم و سگم. مرد به جایی اشاره کرد و گفت: میان آن سنگها چشمهای است. هرقدر که میخواهید بنوشید. مرد، اسب و سگ، به کنار چشمه رفتند و تشنگیشان را فرو نشاندند. مسافر از مرد تشکر کرد. مرد گفت: هر وقت که دوست داشتید، میتوانید برگردید. مسافر پرسید: فقط میخواهم بدانم نام اینجا چیست؟ - بهشت - بهشت؟ اما نگهبان دروازه مرمری هم گفت آنجا بهشت است! - آنجا بهشت نیست، دوزخ است. مسافر حیران ماند: باید جلوی دیگران را بگیرید تا از نام شما استفاده نکنند! این اطلاعات غلط باعث سردرگمی زیادی میشود! - کاملأ برعکس؛ در حقیقت لطف بزرگی به ما میکنند. چون تمام آنهایی که حاضرند بهترین دوستانشان را ترک کنند، همانجا میمانند.. [ پنج شنبه 88/7/2 ] [ 12:0 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
1- روزانه 10 تا 30 دقیقه به قدم زدن بپردازم، و در این حین لبخند بزنم. این برترین داروی ضد افسردگی است. بهتر است این مطلب را چاپ کنیم وبه دوستانمان هدیه بدهیم ولی مهم تر آن که به آنها عمل نماییم. [ شنبه 88/6/28 ] [ 12:55 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
قالَ لزوجهِ : أُسکُتی . و قالَ لإبنهِ : انکِتِم . صَوتُکُما یَجعَلُنی مُشَّشَ التفکیر لا تنبِسَا بکلمةٍ أُرید أن أکتُبَ عن حُرّیَّةِ التعبیر! همسرش را گفت: ساکت باش و به فرزندش گفت: خفه شو صدایتان اندیشهام را پریشان میکند ! یک کلمه هم به زبان نیاورید میخواهم در بارهی آزادی بیان بنویسم! [ سه شنبه 88/6/24 ] [ 11:34 عصر ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
پژوهشگران آلمانی در تحقیقات خود نشان دادند که شوخی کردن و خنداندن دیگران یک ابزار قدرت است و به همین دلیل زنان کمتر با دیگران شوخی می کنند. محققان دانشگاه فریبورگ دریافتند که خوشمزگی و خنداندن دیگران وسیله ای است که افراد به کمک آن در روابط اجتماعی خود زمام قدرت را در اختیار می گیرند. بر اساس گزارش تلگراف، این دانشمندان در این خصوص توضیح دادند: "این تئوری توضیح می دهد که چرا حتی در روزگار ما هم زنان به ندرت با دیگران شوخی می کنند و حرفهای خنده دار می زنند. در حالی که مردان به راحتی دیگران را می خندانند. در حقیقت خود را خوشمزه نشان دادن به این معنی است که فرد کنترل موقعیت را از موضع بالاتر در اختیار می گیرد. به طوری که تا قبل از 1960 زنان به ندرت دیگران را می خنداندند چرا که تا آن زمان زنان از قدرت بالایی در مسائل اجتماعی برخوردار نبودند." به گفته این محققان شوخی و هجو پایه خشونت دارند و به هیچ وجه لطیف نیستند. تا سال 1960 تنها مردان شوخی می کردند اما اکنون زنان نیز در این عرصه فعال شده اند و حتی امروز نیز پسران 4 تا 5 عبارت خنده دار بیشتر از دختران جوان می گویند. این بررسیها نشان می دهد که خوشمزگی ترکیبی از قیدها و طعنه ها است و زنان اغلب از خوشمزگی برای شکستن قیود اجتماعی در کنار دوستان خود استفاده می کنند در حالی که مردان از خوشمزگی برای سرپوش گذاشتن بر ناکامیهای خود بهره می گیرند اما هر دو جنس از شوخی برای کنترل دیگران استفاده می کنند. برای مثال پزشکان بعضی اوقات از خوشمزگی برای آسوده خاطر کردن بیماران استفاده می کنند اما اگر آنها هنگام کار سکوت کنند بیمار فکر می کند دانش پزشکی پزشک بسیار بالا است. همچنین پرستاران و ماماها درباره بیماران خود جوک می گویند اما زمانی که پزشک حاضر باشد سکوت می کنند و بعضی افرادی که زیاد جوک می گویند وقتی در حضور یک فرد با موقعیت بالاتر قرار می گیرند دست از جوک گفتن و شوخی کردن بر می دارند. [ یکشنبه 88/6/22 ] [ 12:6 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |