حسام ســرا
| ||
چندی پیش دوستی تعریف می کرد که برادر زاده دبستانی اش هیجان زده از مدرسه به خانه می آید و می گوید که سر صف اعلام کرده اند که به هر کس که بهترین تحقیق را درباره زندگی عمه ی عطار انحام دهد و تا پایان هفته به مدرسه بیاورد جایزه تعلق می گیرد. همه خانواده به اصرار برادر زاده به تکاپو افتادند تا راجع به عمه ی عطار تحقیق کنند. اما دریغ از یک خط که در مورد خانواده پدری عطار در کتابها نوشته شده باشد و معلوم نبود آیا عطار، عمه هم داشته است یا نه؟ به هر کسی که دستی در ادبیات داشت رو انداختند و همه متعجب بودند که این دیگر چه جور مسابقه ای است ؟ باز اگر راجع به خود عطار بود یک حرفی اما عمه ی عطار ؟!! خلاصه آخر هفته مادر بچه تصمیم می گیرد به مدرسه برود و با مسئولین آن صحبت کند که این چه بساطی است که راه انداخته اند و تحقیق محال از بچه ها خواسته اند. فکر می کنید چه جوابی به وی دادند ؟ جواب را در ادامه مطلب بخوانید... [ یکشنبه 87/11/6 ] [ 5:0 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
چه کسی ادعا می کند تربیت کردن آسان است باید درجایگاه پدر ومادر باشی تا بدانی نگرانی یعنی چه ودلشوره چه مفهومی دارد فرزند پسر یک نوع وفرزنددختر نوعی دیگر ؛ وقتی بجه ها کوچک بودند از ناآرامی هایشان به تنگ می آمدم وگاه شکوه ای می کردم؛ یادش به خیر دوستی موی سپید می گفت« مشکلات بچه ها با آنها بزرگ می شوند» وشیرین ترین روزگار برای پدر ومادر همین دوران کودکی آنهاست آن موقع خیلی حرفش رانفهمیدم وامروز بیش از گذشته به مفهوم سخنش پی می برم .یاد جمله ای افتادم که آن را بارها برای دیگران گفته ام وآن جمله این است : قبل از ازدواج درباره تربیت اطفال شش نظریه داشتم ، اما حالا شش فرزند دارم و دارای هیچ نظریه ای نیستم . ( لرد لوچستر) تربیت کردن دشوار است بخصوص که بخواهی به اصولی پایبند باشی و..... زندگی تحمل همین ناآرامی هاست افسوس که ما را یاد نداده اند که آن هنگام که دشواری ها راتحمل می کنی ، وقتی فرزندت را به مدرسه می رسانی ، آن هنگام که درانتظار پایان وقت مدرسه درخیابانی باترافیک سنگین منتظری تا فرزندت راسوار کنی وبه خانه برسانی ، وقتی دلشوره داری که چرا دیر کرده است ، وقتی باناراحتی های همسر ویا فرزندت ناراحت می شوی وبا شادمانی هایش می خندی و... درحال زندگی کردن هستی وباید باهمه وجودت زندگی را درک کنی واز آن لذت ببری افسوس که ما به امید ناکجاآبادی که ریشه درفرداهای نیامده دارد حالِ امروزمان را رها کرده ایم وبه «امّا»ها و «اگر»ها و«رویا»ها دل خوش داشته ایم بسیاری را اینگونه دیده ام ،به خودم نگاه می کنم وخودم را هم مبّرای از این آفت نمی دانم باز برمی گردم به زیربناهای فکری وآنچه باید می آموختیم وبه مامی آموختند وشوربختانه نیاموختند وتلاشی برای آموختنش نکردیم [ چهارشنبه 87/11/2 ] [ 6:48 صبح ] [ اکبر حسامی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |