• وبلاگ : حسام ســرا
  • يادداشت : روستايي هستيم يا شهري؟
  • نظرات : 1 خصوصي ، 7 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    من در يک روستاي بزرگ زندگي مي کنم . روستايي که سي سال پيش آن را شهر ناميدند . خيابان برايش کشيدند آن هم چه خياباني ! خانه هايش اي بفهمي نفهمي از حالت ساخت وساز دهات بيرون آمد . مردمي که تا آن روزها خودشان شير وگندم و حبوبات و تا چندي پيش تر پارچه ي مورد نيازشان را خود توليد مي کردند جامه ي فاخر شهريت را بر قامت خود پوشاندند و شهري شدند . از آن پس ديگر کسي توي خانه اش نانش را نمي پزد چراکه اين کار افت دارد . هيچ کس شير مورد نيازخانوارش را توليد نمي کند چون نگهداري از گاو کار خانم هاي شهرنشين امروز نيست !
    حالا من شهري ام اما دلم براي خلوت و دنج بودن روزگار گذشته ي آبادي ام تنگ مي شود . دوست دارم نسل هرچه موتورسيکلت و ماشين هست منقرض شود . اگرچه ممکن است برخي بگويند که خوب شد که آن روزگار گذشت چون چيزي جز بدبختي درخود نداشت اما هرچه بود همه تقريبا يک جور بودند ويک جور زندگي مي کردند . خوراکشان تقريبا يکي بود . بيماري هاي ناشناخته کمتر به سراغشان مي آمد . زندگي ساده و بي آلايش بود . کسي درفکر تعويض ماشينش با مدلي بالاتر نبود و خانه ي چند صدميليوني کسي چشم آدم ها را به خود خيره نمي کرد تا هي آه وافسوس بخورند و خود را نفرين کنند .
    کاش در روستايي با آب وهوايي خوش ودلي خرم مي زيستم و دلم از اين همه زياده خواهي درامان بود .