• وبلاگ : حسام ســرا
  • يادداشت : اشيادر آينه،نزديکتر ازآنند که ديده مي شوند
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + شهريار 

    دلم مي خواست سقف معبد هستي فرو مي ريخت
    پليدي ها و زشتي ها ، به زير خاک مي ماندند
    بهاري جاودان آغوش وا مي کرد.
    جهان در موجي از زيبايي و خوبي شنا مي کرد!
    بهشت عشق مي خنديد.
    به روي آسمان آبي آرام ،
    پرستو هاي مهر و دوستي پرواز مي کردند.
    به روي بام ها ، ناقوس آزادي صدا مي کرد...
    مگو:« اين آرزو خام است»!
    مگو:« روح بشر همواره سرگردان و ناکام است.»
    اگر اين کهکشان از هم نمي پاشد؛
    وگر اين آسمان در هم نمي ريزد؛
    بيا تا ما :« فلک را سقف بشکافيم و طرحي نو در اندازيم»
    به شادي:« گل بر افشانيم و مي در ساغر اندازيم»!

    "فريدون مشيري"