• وبلاگ : حسام ســرا
  • يادداشت : توهم مديريت
  • نظرات : 0 خصوصي ، 3 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     


    درود بر جناب حسامي

    خواستم اين موضوع را از ديد شخصي ديگر بيان کنم البته اگر اجازه هست!

    فکر کنيد سالهاست که مدير ماسسه مدرسه يا...فرقي نميکنه حتي ميتونيد فرض کنيد مدير برره هستيد!واکنون پس از گذشت سالها راه و چاه مديريت را فراگرفته ايد!پس از سالها راه راست و کج را تشخيص ميدهيد!حرفهايي که بايد زد را ميدانيد و ناگفتني هارا ميشناسيد! کلا سرتون را درد نيارم پخته شديد!

    صبح سر کار که ميريد ميبينيد نامه اي اومده که به مدرسه اي ديگه براي بازديد رجوع کنيد!...به مدرسه ي مورد نظر ميرسيد

    کت شلوار را مرتب ميکنيد و دستي به سر ميکشيدو ابرو ها را تاقسمتي گره ...وخلاصه به بهترين نحو وارد مدرسه ميشيد ...

    مثل يک مدير عالي بازديد را انجام ميديد وقتي براي صرف چايي به دفتر مدرسه دعوت ميشيد به ناگاه تلفن به صدا در مياد...مکالمه اي سرد...و پس از ان نگاههايي سردتر!متعجب به اطرافيان نگاه ميکنيد !

    شما در همان ساعت از سمت مديريت بر کنار شديد!

    بي خبر فقط در ذهنتان ب دنبال دليلي قانع کننده ميگرديد ..خلآيي نميابيد!

    بي خبريد که دليل بر کناري شما :همين بي خلآ بودن در خدمت است! دليل برکناريتان فهميدن زياد است ! دليل برکناريتان اگاه شدن به فنون مديريت است!

    باز ميگرديد وگل نو شکفته را در جاي خود ميابيد!ياد اولين روز حضور خودتان مي افتيد! چقدر دلتان به حال اين نوشکفته ميسوزد چرا که بيخبر است تا کامل باز شود, باغبان از ريشه, ريشه کن ميکندش!

    پي نوشت1:اين متن لزوما" براي «ديگران» نوشته شده است اگر شما درهرسطحي «مدير» هستيد خودتان را استثنا کنيد باور کنيد «باشما » نبودم

    پي نوشت 2: بايد به فهم در کليه موارد رسيد ولي خود را به نفهمي زد چرا که برخي از فهميدنت ميترسند!