• وبلاگ : حسام ســرا
  • يادداشت : شما قضاوت كنيد
  • نظرات : 4 خصوصي ، 9 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + كريمي 

    در داستانهاي نمي دانم مرز بان نامه يا دركليله ودمنه خواند م دو كبوتر باهم مشكل پيدا كردند چه بكنند وچه نكنند پيش گربه زاهد رفتند گربه عابد وزاهد از دور انهاراديد فوري سجاده را پهن كرد وشروع به عبادت كرد كبوترها امدند وبارعايت فاصله كه دفع ضرر عقلا واجباست نشستند گربه عابد بر سر سجاده به ذكر مشغول بود اما زير چشمي گراي كبوترها راميگرفت خلاصه پس از راز ونياز طولاني گربه از سرسجاده كمي به طرف كبوترها برگشت وكبوترها كه ترس از گربه در رفتارشان پيدا بود همچنان جانب احتيا ط را داشتند وگربه كه اين را ميدانستباخلوص نيت كامل گفت:چه شده كه شما دوستان عزيز بعداز مدتها يادي از ما كرده كبوترها باعذر خواهي مشكل رامطرح كردندوگربه كه از شروع عبادت تا كنون فقط به اندازه وفاصله خودش با كبوترها مي انديشيد شروع به جلب اعتماد انها كردو باجملات عبادي ارامش بخش ما باهم برادريم گاهي هم اين پا وان پاميشدوكمي بطرف انها ميرفتوكبوتره كه ازاين همه عبوديت و خلو ص نيت كلمات قصار جانب احتياط را از دست دادند وناگهان گربه جستي زد هردورا درچنگالهاي گرفتار كرد خوردوبراي هميشه مشكل انهارا حل كرد نتيجه ميگريم خاك برسر شوراي هاي زرينشهر وشهرداران ان كه مشكل را پيش كربه هاي عابد وزاهدي چون فرماندار ونماينده شهرستان لنجان برده اند