سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حسام ســرا
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

پیاده آمده بودم‌، پیاده خواهم رفت

روزنامه مردم سالاری نوشت:
«ساره گل» دختری افغان است که نامه‌ای سرگشاده نوشته و به دفتر روزنامه  مردم سالاری فرستاده است. عنوانش، بازگو کننده محتوایش بود: «اگر بارگران بودیم، رفتیم»؛ اما تلخ...

او نوشته بود: «ایرانی عزیز مرا ببخش اگر با مهاجرت اجباری، از دست جنگ، از دست بنیادگراهای مذهبی(طالبان زن خفه کن)،پا به خاکت گذاشتم. مرا ببخش اگر از نانت استفاده کردم، نانی که حق بچه‌هایت بود. مرا ببخش برای تمام آب و برق و گازی که- هرچند با پرداخت پول- استفاده کردم. مرا ببخش اگر از صفحات وبت برای درددل شخصی استفاده کردم. مرا ببخش اگر در کوچه‌ها و خیابان‌هایت راه رفتم و قدم زدم. مرا ببخش اگر پدر و برادر کارگرم روی ساختمان‌هایت و زمین کشاورزی‌ات کار کردند و یک فرصت شغلی را شاید از پدر و برادرت گرفتند. مرا برای همه چیز ببخش. می‌دانم با همه پوزش خواهی، باز بدهکارم، بقیه بدهکاریهایم را ببخش.


ایرانی عزیز، ازت ممنونم که به من جا و پناه دادی تا به این سن برسم. سپاسگزارم که گذاشتی از هوای اکسیژن پاک خاکت، نفس بکشم. تشکر که گذاشتی چند سالی بر نیمکت‌های کلاس درست بنشینم و از گچ و تخته‌ات استفاده کنم. البته من در مدرسه خودگردان افغانی درس می‌خواندم، ممنونم که اجازه دادی چند سالی در مدرسه خاک تو و پیش معلم‌های ایرانی نیز درس بخوانم.


معلم ایرانی از تو هم ممنونم که به من خواندن و نوشتن یاد دادی. شاید برای همین از این که گاهی مرا به گناه فقط افغانی بودن، تحقیر کرده‌ای، بخشیدمت...»ساره گل در ادامه نامه‌اش از ایرانی‌هایی نوشته که به افغانی‌ها توهین می‌کنند که من نه تنها از نوشتن دوباره آن احساس شرم می‌کنم، بلکه از خواندن آن هم شرمنده شدم.

بعد هم نوشته:«بد و خوب در هر قومی هست. همه افغانی‌ها تجاوزگر و جنایتکار نیستند. خائن، و]... [ نیستند. مثلا برادر و پدر من برای بزرگ کردن من در خاک خوب شما، یک عمر و روزی 10تا12 ساعت کار توانفرسا و کارگری کردند و دست از پا خطا نکردند. به هرحال اگر بارگران بودیم، رفتیم. قبلا نمی‌توانستم، چون بچه بودم ولی اینک که بزرگ شده‌ام می‌توانم به کشورم برگردم تا دیگر بهم نگویند: افغانی]...[ و ]... [ و در جواب من به جای دو کلمه حرف دوستی که هزینه‌ای ندارد... ناسزا بنویسند.»
وقتی نامه ساره‌گل را خواندم، از این که برخی از ما ایرانیان اینگونه به مردم افغانستان نگاه می‌کنیم شرمسار شدم. تاسف‌آور است که وضع - حال به هر دلیلی - به جایی رسیده که با مردمانی که همکیش و هم دین و هم زبان ما هستند، آداب و رسوم مشترکی با ما دارند و در حوزه تمدن ایرانی قرار دارند طوری رفتار می‌کنیم که هنگام بازگشت از ایران، خاطره‌ای که برایشان مانده، خاطره شیرینی نیست.
بهترین آنها همین دختر افغان است که تمام گلایه‌هایی را که در دلش داشته با مصرع مودبانه‌ای از یک شعر بازگو می‌کند: «اگر بار گران بودیم رفتیم». در طول‌ سال‌های زندگی خود، با افغانی‌های مختلفی سر و کار داشته‌ام؛ از اهالی بامیان تا اهالی هرات؛ که البته طبیعتا در کشور ما در مشاغل رده پایین مشغول بوده‌اند و به طبیعت کارم با وضعیت زندگی و کاری آنها درگیری ذهنی داشته‌ام. به همین دلیل هیچ وقت کسانی را که نسبت به مردم افغانستان دید منفی داشته‌اند درک نکرده‌ام. همین دسته از ایرانیان وقتی به خارج از کشور خودمان بروند، اگر ببینند همان رفتاری که خودشان با افغانی‌ها در ایران دارند بر سر خودشان می‌آید، چه احساسی پیدا می‌کنند؟ در این نکته تردیدی نیست که حضور افغان‌ها در ایران، بخشی از فرصت‌های شغلی را که می‌توانست در اختیار ایرانیان باشد به آنها اختصاص داده است.

به اتحاد با افغانها نیازی هست؟چرا؟

اما به اعتقاد من انتقادهایی که با تمسک به این موضوع در مورد حضور افغان‌ها در ایران صورت می گیرد اغلب قابل توجیه نیست. چرا که اولا افغانی‌ها در ایران اغلب در مشاغلی حضور دارند که خیلی از ایرانی‌ها آن را نمی‌پذیرند و ثانیا مگر یادمان رفته که آقای احمدی‌نژاد گفته بود در ایران برای 120 میلیون جمعیت هم ظرفیت داریم؟ پس وجود یک میلیون- یا کمی بیشتر- افغانی در ایران، چقدر می‌تواند جا را برای ایرانیان تنگ کند؟

البته باید سرانجام حضور افغانها در ایران مشخص شود و قرار نیست آنها تا ابد در ایران بمانند؛ هرچند که فکر می‌کنم با بهبود وضعیت در افغانستان و از جمله پیش‌بینی رشد اقتصادی6.5 درصدی در این کشور که در حال حاضر برای برخی کشورها همچون رویاست، حتی اگر ما هم بخواهیم افغانها در ایران بمانند، آنها اندک اندک از کشور ما می‌روند. اما تا زمانی که افغانها در ایران هستند، همانطور که آنها باید قوانین و مقررات ما را رعایت کنند ما هم به عنوان میزبان باید احترام آنها را حفظ کنیم.
حوادثی هم که اخیرا توسط اتباع دو طرف در برخی نقاط کشور رخ داده- از یزد گرفته تا مازندران و...- تنها باعث شدت گرفتن اختلافات می‌شود و آنهایی هم که دوست ندارند مردمان حوزه تمدنی ایران، یعنی افغان‌ها و تاجیک‌ها و ایرانی‌ها که هم کیش و هم زبان هستند با هم مهربان باشند، از این وضعیت سوء استفاده می‌کنند.

چه چیزی بهتر از دوستی، آن هم بین مردمانی هم زبان، حتی در شرایطی که مرزهای دولت ساخته جغرافیایی، باعث جدایی هم زبانان شده است؟ من باور دارم که بین همه قومیت‌ها، از جمله افغان‌ها و ایرانی‌ها خوب و بد وجود دارد و نمی‌توان همه چیز راجمع بست. پس می‌خواهم پیام دوستی خود(یا همان چیزی که ساره‌گل گفته بود: دو کلمه حرف دوستی که هزینه‌ای ندارد) را به همه افغان‌های هم زبان تقدیم کنم چرا که آنها را بیگانه نمی‌دانم و بیش از هرقومی با آنها احساس یکی بودن دارم.

همجنین دراین باره شعری را ازشاعری افغانی - محمدکاظم موسوی- خطاب به مردم ایران اینجــــــــــــــــا بخوانید

 


[ جمعه 91/4/30 ] [ 2:8 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

اینجا محلی برای ارائه ی آرا و نظرات من است درباره آنچه که می بینم،می خوانم، می شنوم و آنچه در اطرافم اتفاق می افتد.چنانچه کسی یاکسانی عصبانی هستند ونمی توانند مخالف نظر خود رابا دادنِ «صفت» مخاطب قراردهند ویاقلمشان بادُشنام آشناست وبه آسانی به دیگران تهمت می زنند از نظردادن بپرهیزند چراکه درهر صورت نظر ایشان حذف خواهد شد. آوردن لینک وبلاگ ها به معنی تایید همه مطالب آنها ویامدیر وبلاگ نیست،بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم ..نقل واستفاده از مطالب این وبلاگ آزاد است اگر دوست داشتید منبع آن را نیز ذکر کنید.
امکانات وب


بازدید امروز: 204
بازدید دیروز: 240
کل بازدیدها: 1449906