• وبلاگ : حسام ســرا
  • يادداشت : نگاهي به جايگاه «زن» درشعر فارسي
  • نظرات : 1 خصوصي ، 28 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     
    + مرد 
    يک دهان خواهم به پهناي فلک

    تابگويم وصف زن را يک به يک

    زن مگو درياي راز مرد هاست

    مرجع رازو نيازو دردهاست

    زن چه باشد آشنايي ناشناس

    هرزمان پيداشود در يک لباس

    يک زمان گردد نکوتر از ملک

    پا گذارد از بلندي بر فلک

    مي شون کان وفا، کانون مهر

    قلب او رخشان تر از قلب سپهر

    همچو گل شاداب و خوشرومي شود

    چشم خاموشش سخن گومي شود

    گر بخواهد زن، به توجان مي دهد

    هرچه مي خواهد دلت، آن مي دهد

    واي از آن وقتي که زن پستي کند

    باده پستي خورد مستي کند

    اندر آن دم مي شود درياي قهر

    مي چکاند در گلوي مرد، زهر

    سخت اندر حيرتم کاين جنس زن

    گه فرشته باشد و گه اهرمن

    گر بگويم او فرشته نيست ؟ هست

    باملک خونش سرشته نيست؟ هست

    وربگوبم ديو سيرت هست؟ نيست

    يا وجود بي بصيرت هست؟ نيست

    من که حيرانم از اين جنس دوپا

    در تحير مانده ام واحيرتا!
    + دوست 
    در شعر "مه" (1332) شاملو مي‌خوانيم:
    در شولاي مه پنهان، به خانه مي‌رسم. گل كو نمي‌داند.
    مرا ناگاه
    در درگاه مي‌بيند.
    به چشمش قطره اشكي بر لبش لبخند، خواهد گفت:
    بيابان را سراسر مه گرفته است ... با خود فكر مي‌كردم
    كه مه
    گر همچنان تا صبح مي‌پاييد
    مردان جسور از خفيه‌گاه خود
    به ديدار عزيزان باز مي‌گشتند.
    + دوست 
    به چه مانند کنم؟

    به چه مانند کنم موي پريشان تو را؟
    به دل تيره شب؟ به يکي هاله دود؟
    يا به يک ابرسياه که پريشان شده و ريخته بر چهره ماه؟
    به نوازشگر جانها که غم از ياد برد؟
    يا به لطفي که نهد گرم نوازي در سيم؟
    يا بدان شعله شمعي که بلرزد ز نسيم؟

    به چه مانند کنم حالت چشمان تو را؟
    به يکي نغمه جادويي از پنجه گرم؟
    به يکي اختر رخشنده به دامان سپهر؟
    يا به الماس سياهي که بشويندش در جام شراب؟
    به غزل هاي نوازشگر حافظ در شب؟
    يا به سرمستي عصيانگر دوران شباب؟

    به چه مانند کنم سرخي لبهاي تو را؟
    به يکي لاله شاداب که بنشسته به کوه؟
    به شرابي که نمايان بود از جام بلور؟
    به صفاي گل سرخي که بخندد در باغ؟
    به شقايق که بود جلوه گر بزم چمن؟
    يابه ياقوت درخشاني در نور چراغ؟
    + دوست 
    كي گهـــر را قـدر او باشد كه خود درياست زن


    يا ز‌دريايـــي كجـا آيـد دگـــــر دريا پـديـد

    باز كـم باشد كه گويـي بحـر گـوهـرزاست زن


    تا نشـانــي باشـد از اســــــــرار پنهــان بهشت

    آشكــــــارا رحمتــــي از عــالـــم بالاست زن


    نازنينـي كـوبه هـرجا عاشقـي را مظهـر است

    روح پــرور مــادري يا يار روح افــزاست زن


    عقل تاج پادشاهي داد بر سلــــــــــطان عشق


    عشــق فرمان داد بر هـــندوي جان مولاست زن


    دست او مي گيــرد از آئينــه دلهــــــا غبــار

    زنــــدگي را در نگاه همسـرش معنـاست زن


    در زلال زمــزم عشقـش بشـويـد شــــــوي را

    نيست گر جان آفرين حقّا كه جان بخشاست زن


    شـاخـه سبـز و گـل زيبـا بـه هـــــم زيبـاترند

    شاخـه سبـز است مـرد و آن گـل زيبـاست زن


    پيش دانا در شـــــرافت مرد و زن را فرق نيست

    زانكه در اصل از زنان مائيـم و باز از ماست زن


    گفت پيغمبر كــه جنت زيــر پاي مــــادر است

    در كــداميـن مـكتب دنيـا چنيـن والاست زن


    نيز فرموده است نادان چـــــيره برزن مي شود


    وانگهي از دلــــــــربايي چيره بر داناست زن


    همچو خورشــــيدي که فيضش قابل انکار نيست


    ســـــر تـکوين فـلک انـسـيه حــــوراست زن


    اشك زينب چيـــــزي از خون برادر كـم نـداشت


    پاســـدار نهضت خونيـــن عاشــــوراست زن

    نغمـه‌اي شيريـن تـر از لا لا نمي دانـــــــــد حنيف

    پيــش ايـن صـــرّاف كنــز لـؤلـؤ لالاست زن
    + قزل حصاري 
    شعراي عزيز بايد ببخشن که نشده از طريق پدر و مرد زاده بشن !
    آوردن اين اشعار در وبلا گ شما به چه دردي مي خورد ؟ که چي؟ حالا چند قرن پيش يه شخصي يه حرف بيخودي زده چه دردي دوا ميکنه ؟
    به شما مطالعه کتاب رفيق اعلا نوشته ي boban بوبن را توصيه مي کنم .
    به قول نويسنده ي اين کتاب تمام زن ستيز يهاي مرد ها از ضعف آنها ست ، به خاطر اينکه بدون زن نمي توانند زندگي کنند ودر زندگي هميشه به پشتيباني و حمايت يک زن نياز دارند .
    پاسخ

    اين اشعار زيرساخت فرهنگي جامعه ماست براي دانستن دلايل به وجود آمدن اين باورها دانستن پيشينه فرهنگي لازم است وگرنه مرور شعرهاكاربردي ندارد
    + توانگر 
    درود
    اينان همان شخصيت هايي هستند که ما درتاريخمان به آنان افتخار مي کنيم، تفکرشان ساختار اجتماعي مارا شکل داده آدمهاي معمولي وازدسته عوام نيستند بلکه،حکيم،اديب،عارف وفيلسوف هستند.در حيرتم که اين آقايان محترم را چه کسي زاده است ،نکند از زمره فرشتگانند؟، مگرخواهر ومادر ودختر ايشان نيستند آيا بايد سر آنان را چون سر مارکوفت ،آياآثار اين تفکرات تا کي بر جا مي ماند؟

    سلام

    مثل هميشه از نگاه عميق و تيزبينانه شما به مسائل اجتماعي حظ برديم. به قول دکتر شريعتيبعضي از مسائل آن چنان عموميت يافته که اگر کسي بدان مبتلا نباشد بيمار مي نمايد!

    درود بر شما و دست مريزاد.

    با عرض سلام خدمت شما
    گروه اينترنتي رهروان ولايت با همکاري وبلاگ گروهي حجاب و عفاف، جنبش اينترنتي حجاب و عفاف را راه اندازي کردند از‌اين‌رو،‌ از تمامي فعالان فضاي مجازي دعوت مي کنيم با قرار دادن لوگوهاي«جنبش اينترنتي حجاب و عفاف» در پايگاه هاي اينترنتي و وبلاگ هاي خود و همچنين انتشار و بازنشر مطالب مربوط به اين جنبش همچون يادداشت،مقاله، دلنوشته، عکس، کليپ، پيامک و... ما را در اين امر خطير ياري فرمايند و نام خود را در زمره خادمين حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها ثبت فرمائيد .
    ضمنا جهت دريافت کد لوگو به آدرس زير مراجعه فرمائيد و پس از درج لوگو در بخش نظرات اعلام نمائيد تا پايگاه شما نيز در صفحه جنبش حجاب و عفاف لينک داده شده و خبر پيوستنتان به جنبش در بخش اخبار سايت درج گردد.

    زن بلاست ... خدا هيچ خانه اي را بي بلا نكند ...

    سلام ...

    با عرض معذرت ... اين افكار كه زن فلانه و اينها ديگه پوسيده ... اين تفكر از آن 100 سال پيش به قبل است .

    با بالا رفتن سطح سواد و فرهنگ و پيشرفت جامعه فكر نمي كنم كه ديگر به تفاوت بين زن و مرد اهميتي داده بشه ... زن هم موجودي است از نوع بشر و بشر موجودي است كه خدا وند در مورد آفرنشش به خود احسنت گفت ... پس جناب استاد ... آيا باز هم تفاوتي ميان زن و مرد مي بينيد ... زن ناقص است ... پس مرد هم ناقص است چون هردو انسانند و با هم بايد كامل شوند و به تكامل برسند ... از نظر من انسانيت خلاصه مي شود در يك فرمول :

    مرد + زن = انسان كامل و فهميده -->

    مرد =انسان

    -----> زن = مرد

    زن = انسان

    نظر شما چيه ؟؟؟

     <      1   2