سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حسام ســرا
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

تولد حسام سرا

 با این نوشته ششمین سال نوشتن درحسام سرا آغاز می شود. دراین مدت ، گاه ناامید از نوشتن وگاه باتمام توان نوشته ام اما هیچ گاه آن را کناری ننهاده ام ؛ نمی دانم نوشته هایم مشکلی را درمان کرده یا به کمک کسی آمده اند یا نه؟ اما می دانم نوشتن برایم عادت شده است، عادتی خوشایند که به آسانی قابل ترک نیست نمی دانم این هم از جنس همان عادتهاست که ترکش موجب مرض است یا از جنس دیگری است. دراین مدت دوستان زیادی را دراین دنیای مجازی شناخته ام کوتاه وموقت وهمیشگی وگاه ازآنان نکته هایی آموخته ام.همراهانم دردنیای مجازی گاه با من مخالفت کرده اند وگاه همراهی. راستش رابخواهید برای رشدکردن وبزرگ شدن مخالفت وموافقت هردو لازم است گاه حتا تنفر هم به آدمی رشد می دهد و می آموزد که همه آدم ها مثل هم نیستند بنا بر این :

از کسانی که از من مـتنفرند سپاس ، آنها مرا قوی تر می کنند.
از کسانی که مرا دوست دارند ممنونم ، آنان قلب مرا بزرگ تر می کنند.
ازکسانی که مرا ترک می کنند متشکرم ، آنان به من می آموزند که هیچ چیز تا ابد ماندنی نیست.
از کسانی که با من مـــــی مانند سپاسگزارم، آنان به من معنای دوست واقعی را نشان می دهند.

و از شما نیز متشکرم بی آن که بدانم درکدام دسته جای دارید! همین که این نوشته را تا اینجا خوانده اید جای سپاس دارد. از شما نیز سپاس دارم.

چنانچه نظرات انتقادی وپیشنهادی خود را بی هیچ پرده پوشی ومانعی بیان کنید هدیه ای ارزنده به من اهداکرده اید .

 


[ شنبه 90/11/1 ] [ 6:14 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

پنج سالگی حسام سرا

حسام سرا با این نوشته به دنیای پنج سالگی قدم نهاد .

پنج سال است بی وقفه در اینجا می نویسم . از همه کسانی که در این مدت نوشته هایم را نقد کردند وموجب شدند درباره مطالبی که نوشته ام یا چیزهایی که باید می نوشتم وننوشتم بیشتر بیندیشم، صادقانه تشکر می کنم . دنیای مجازی چندین برابر دنیای حقیقی است ومن در این مدت با گوشه ای از این دنیای رمز آلود که درآن فقط اندیشه ها آشکارند آشنا شده ام . از همه شما دوستان وخوانندگان فهیم حسام سرا سپاسگزارم. نظرات ارزشمندتان را دریغ نکنید ومطمئن باشید به همه آنها فکر خواهم کرد به ویژه نظراتی که حاوی فکر، تحلیل ویا نقد عالمانه مطالب باشند  .

 


[ شنبه 89/11/2 ] [ 12:9 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

گزارش برگزاری دومین جشنواره نکوداشت فعالان عرصه کتاب توسط انجمن نقد کتاب یاران اندیشه لنجان  وتصاویر آن را اینجـــــــــــــــا ببینید.

 


[ جمعه 89/9/19 ] [ 2:15 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

به منظور گرامی داشت یاد همسر وفرزند دلبند دوست وهمراه همیشگی وعضو موثر انجمن نقدکتاب یاران اندیشه لنجان وانجمن های ادبی منطقه، نشستی باحضور شاعران ودوستانِ جناب آقای مسعود ناظم رعایا روز چهارشنبه 10 آذرماه 1389 از ساعت 15:30 تا 17 درفرهنگسرای شهرداری زرین شهر برگزار می گردد امید است حضور شاعران وارائه شعرهایشان موجب همدردی وتسکینی بر این اندوه بزرگ باشد. 


[ سه شنبه 89/9/9 ] [ 12:53 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

 

تسلیت به مسعودناظم رعایا

      بگذارتا بگریم چون ابر دربهاران

     کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران

چه سخت است گفتن واقعیتی که دردناک است وچه دلگیر می شوی وقتی بخواهی چیزی رابگویی که جراتش راپیدانمی کنی

همه چیز بایک تلفن شروع شد. من ومسعود کنار هم بودیم . ساعت 18:40 دقیقه سه شنبه بود .محتوای تلفن این بود که حادثه ای درجاده کاشان - تهران اتفاق افتاده وسرنشینان خودرو مصدوم شده اند ، تلفن از بیمارستان کاشان بود ...

صدای مسعود لرزید اما آرامشش را از دست نداد منتظر شد تاهمراهانی از بستگان ، دنبالش بیایند تا به کاشان برود نمی دانست چه شده است من هم نمی دانستم چه بگویم وچکارکنم کوشیدم به او آرامش بدهم که چیزی نیست وان شا الله اتفاق خاصی نیفتاده ... ماشین از راه رسید از برادرخانمش پرسیدم چه شده او نیز همانی را می دانست که می دانستیم. سفارش کردم تند نرانند ،خداحافظی کردیم وبه خانه آمدم مثل مرغ سرکنده سرگردان بودم . ناآرام وبی قرار. لحظات به کندی می گذشت  تلفن همراهم زنگ زد ، مسعود بود گفت در راهیم اما ظاهرا" حالشان خوب است پدرخانمم از پامصدوم شده وبرادرخانمم صورتش صدمه دیده ، شیوا حالش خوب است وشیما ومادرش دربیمارستان بستری هستد ....کمی آرام شدم تشکرکردم وگفتم مدتی بعد تماس خواهم گرفت  ساعت 22:10 دقیقه زنگ زدم پرسیدم کجایید جواب داد کاشان ،اما چند دقیقه تابیمارستان مانده است گفتم بعد زنگ می زنم ساعت 23 بود وقتی آخرین بوق تلفن صداکرد مسعود جواب داد پرسیدم چه خبر؟ صدای لرزان مسعود راشنیدم که گفت : اتفاقی که نباید می افتاد افتاد ؛ شیما ومادرش ...  وصدای های های گریه اش ناله مرا هم درآورد نه من می توانستم خودم را آرام کنم ونه او را یارای آرامش بود ، مدتی بعد آرام گرفت واز حال دیگران گفت  ؛شیوا حالش بدنیست ودیگران هم همان که گفته بود  پرسیدم چه کاری می شود کرد؟ گفت هیچ . اتفاقی است که افتاده وکاری نمی شود کرد .... گریه امانم رابریده بود بچه ها نزدیکم نبودند ونمی دانستند چه شده است فقط همسرم درجریان ماجرابود . تاصبح به خود پیچیدم واز این حادثه هولناک ودردآور اشکهایم را از دیگران مخفی کردم اما خبر کوچکی نبود ما خانوادگی همدیگر را می شناختیم وباهم آمد وشدی داشتیم دخترش بادخترم هم مدرسه ای بود ونمی شد موضوع را نگفت از طرفی از صبح باسئوال وجواب های بچه ها روبرو شده بودم که چی شده ؟ چرا امروز گرفته ای ؟ پاسخی نداشتم وجوابهایی که می دادم برای آنها قابل قبول نبود عصر ناگزیر دخترم رابردم بیرون گفتم می خواهم باهم حرف بزنیم روی برگهای خشک پاییزی راه رفتیم پرسیدم می دانی درختان درپاییز وزمستان می میرند؟ گفت آره ولی دربهار دوباره زنده می شوند ..راه رفتیم .. وباز راه رفتیم ....نمی دانستم از کجا باید شروع کنم وچه بگویم ... بازپرسیدم می دانی چرا وقتی درختی می میرد یاخشک می شود مردم زیاد ناراخت نمی شوند اما وقتی انسانی می میرد از نبودنش اندوهگین وناراحتند ؟ پاسخی نداد  درآغوشم فشردمش وگفتم می خواهم خبری را به تو بدهم که مثل یک «راز» است آماده ای ؟ گفت بگو ، گفتم : دیروز شیوا وشیما ومادرش با دایی وپدربزرگش در راه رفتن به تهران تصادف کرده اند وحالشان خیلی بد است گفت حال  کدامشان ؟گفتم شیما ومادرش .گفت فهمیدم امروز از جه نارحتی  گفتم خب .. آره ونتوانستم اشکهایم راپنهان کنم سرش راپایین انداخته بود ...گفتم شاید دیگر هرگز شیما رانبینی خودش را درآغوشم انداخت وهای های گریه کرد ومن هم ..

کمی بعد پرسید بابا تو می دونی چرا وقتی آدمها می میرند بقیه گریه می کنند ؟ گفتم آره باباجون برای این که آدما چوب نیستند آدمند ،از همدیگه خاطرات زیادی دارند ونمی تونند از خاطراتشون دل بکنند برای همین از نبودن دیگران آن هم برای همیشه ناراحت می شن واشک می ریزن ما آدما بدون دیگران ومحبتهاشون می میریم .

گفتنش خیلی سخت بود کم کم هردو آرام شدیم وقتی به خانه آمدیم گوشه دنجی را یافت و خودش را سرگرم کرد اما آرام آرام اشکهایش سرازیر بود باید به او می گفتم چون شیما دوست صمیمی اش بود .

اصل فاجعه وگفتنش به دیگران تجربه دردناکی بود.تمام مدتی که این نوشته رامی نوشتم اشک ریختم وهربار که خواندم نتوانستم اشکهایم راپنهان کنم.

مصیبت سخت است ودردناک  خدایا:

یا درد به اندازه طاقت بفرست

یاحوصله ای بده به اندازه درد

 


[ پنج شنبه 89/8/27 ] [ 1:4 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

 

 

تسلیت به مسعودناظم رعایا

غروب تلخ روز سه شنبه 25 آبان ماه 1389 روزی تلخ وفراموش ناشدنی است ، روزی که دوست وهمراه ، عضو موثروبنیانگذار انجمن نقد کتاب یاران اندیشه لنجان ورئیس هیئت مدیره ،مسعود ناظم رعایای عزیز درفراق همسر ودختر نازنینش به سوگ نشست .

زبان از بیان احساس قاصر است ونمی دانم چه باید گفت می دانیم که بازگشت همه به سوی اوست وفقط او باقی می ماند اما تلخی هجران یار وهمراه زندگی نه شنیدنش باورکردنی است ونه باورکردنش آسان .

این ضایعه دردناک ورویداد حُزن انگیز را به دوست محترم واندیشمند ، آقای مسعود ناظم رعایا تسلیت می گویم . برای آن سفرکردگان به دیار باقی آمرزش وآرامش ابدی وبرای بازماندگان صبر وشکیبایی مسئلت دارد.

 


[ چهارشنبه 89/8/26 ] [ 10:31 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

پوشش اینترنت در ایران!!!!

تابه حال چند بار این عبارت را از گویندگان خبر ومسئولانی که گزارش فعالیتهای خود را می دهند شنیده اید؟ فکر می کنید آنان خود تا چه اندازه در استفاده از اینترنت مهارت دارند ؟ وقتی به شبکه های مختلف خبری وگزارش های مسئوالان توجه می کنیم مطمئن می شویم که بسیاری از آنان با این رسانه پراهمیت که بدون آن زندگی بشر قرن بیست ویکم غیرممکن است بیگانه اند وقتی گوینده خبر یا مسئول ... با آب وتاب آدرس اینترنتی سایت یا وبلاگی را اعلام می کند باید بداند بدون وارد کردن WWW. وتنها با ورود نشانی صحیح ، ارتباط برقرارمی شود .

با این حساب، پوشش اینترنت در ایران بین مسئولان چقدر است ؟اصلا" اینترنت خوردنی است یا پوشیدنی ؟یا....


[ جمعه 89/8/7 ] [ 11:42 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

اینجا محلی برای ارائه ی آرا و نظرات من است درباره آنچه که می بینم،می خوانم، می شنوم و آنچه در اطرافم اتفاق می افتد.چنانچه کسی یاکسانی عصبانی هستند ونمی توانند مخالف نظر خود رابا دادنِ «صفت» مخاطب قراردهند ویاقلمشان بادُشنام آشناست وبه آسانی به دیگران تهمت می زنند از نظردادن بپرهیزند چراکه درهر صورت نظر ایشان حذف خواهد شد. آوردن لینک وبلاگ ها به معنی تایید همه مطالب آنها ویامدیر وبلاگ نیست،بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم ..نقل واستفاده از مطالب این وبلاگ آزاد است اگر دوست داشتید منبع آن را نیز ذکر کنید.
امکانات وب


بازدید امروز: 102
بازدید دیروز: 105
کل بازدیدها: 1448055