• وبلاگ : حسام ســرا
  • يادداشت : خاطره اي از مدرسه
  • نظرات : 1 خصوصي ، 13 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    خاطرات قشنگي بود. يادم مياد راهنمايي كه بودم يكي از دوستان سر درس زبان شيشه آب مقطري را انداخت داخل بخاري كلاس و قطره‏هاي نفت را كاملا باز كرد! آقاي معلم مشغول تدريس بود و چند دفعه اي عرض كلاس را طي كرد. لحظه موعود كه نزديك شد، معلم بيچاره هم درست كنار بخاري قرار گرفته بود.

    ناگهان بووووووووم. لوله بخاريها از آن بالا افتادند سر معلم. همه لباسش هم سياه شده بود...

    البته آقا معلم از خجالت بچه ها در اومد و چند تا فحش ركيك نثار عاملان اين كار كرد؟؟؟!!!!!!