• وبلاگ : حسام ســرا
  • يادداشت : خاطره اي از مدرسه
  • نظرات : 1 خصوصي ، 13 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام به آقاي حسامي

    خاطرتونا خوندم جالب و قشنگ بود.منم يجوراي ياد خاطرات مدرسم افتادم.

    جناب آقاي حسامي اگر دوست داريد از وبلاگ من ديدن كنيد و اگر مايليد جزء پيوند هاي وبلاگ تون قرار بديد.

    با تشكر من احسان يكي از بچه هاي انجمن نقد هست

    سلام

    آقاي حسامي كار سختي از من خواستي. من اهل خاطره تعريف كردن نيستم و اين روزها اصلا توي مود قشنگ حرف زدن هم! من را ببخشيد. شرمنده ام.

    پست بالايي را نخوندم. فرصت كنم ميام

    باز هم معذرت

    سلام. خسته نباشيد

    خيلي جالب بود و آموزنده

    راستي ميشه لطف كنيد و خودتان لينك نقد اخلاقيات ما را برام بگذاريد

    با تشكر

    با سلام به شما آقاي حسامي عزيز

    خاطرات شما را از دوران مدرسه ي تان خواندم.بنده هم به نوبه ي خود ياد شهيد گرامي آقاي اكبر اسماعيلي را گرامي ميدارم.

    زندگي در كنار تمام لذت هايي كه دارد سرشار از غم ها و رنج هايي است.هميشه با خواندن خاطرات كسي خود به خود بعضي از خاطرات خودمان هم در ذهن تداعي ميشود.

    از شما دعوت ميكنم تا جهت مطالعه ي دو موضوع جديد(روحيه محافظه كاري ما ايرانيان- درك صحيح از تعاليم اسلام)از وبلاگ بنده بازديد داشته باشيد.

    از خداوند متعال براي شما آرزوي موفقيت ميكنم.

    هوالحق

    سلام

    ممنون نوشتيد از اون روزها... از خاطراتتون و از دوست شهيدتون...

    خوشحالم اين موج داره به اين قسمتا و خاطرات اون دوران كشيده ميشه...

    التماس دعا

    سلام آقاي حسامي.ممنون از شما.

    يه چيزهايي به نام خاطرات نوشتم. البته به خوبي نوشته شما نميشه.

    + اكبر زارعين ريزي 

    سلام بر دوست عزيزم

    مرا نيز ياد خاطرات نوجواني انداخت مرسي

    خاطره دومي خيلي جالب بود اري كاش جوانان ميدانستند و سالخوردگان ميتوانستند ولي نميدانم ايا ان موقع زندگي ارزشي داشت يا خير

    فقط ميدانم و مطمئنم كه بزرگان زاده نميشوند بلكه ساخته ميشوند

    مرسي

    به نام خدا

    سلام عليكم !

    خاطره ي دومتون يه حسي بهم داد كه نمي دونم چيه ...

    پيروز باشيد

    يا حق

    سلام

    خاطرات زيبايي بودن

    موفق باشين

    باي

    خاطرات مدرسه و درس همه شيرين و جاودانه هستند

    قبول داريد كه فقط خاطره ها هستند كه ما را زنده نگه ميدارند .......

    موفق باشيد

    خاطرات قشنگي بود. يادم مياد راهنمايي كه بودم يكي از دوستان سر درس زبان شيشه آب مقطري را انداخت داخل بخاري كلاس و قطره‏هاي نفت را كاملا باز كرد! آقاي معلم مشغول تدريس بود و چند دفعه اي عرض كلاس را طي كرد. لحظه موعود كه نزديك شد، معلم بيچاره هم درست كنار بخاري قرار گرفته بود.

    ناگهان بووووووووم. لوله بخاريها از آن بالا افتادند سر معلم. همه لباسش هم سياه شده بود...

    البته آقا معلم از خجالت بچه ها در اومد و چند تا فحش ركيك نثار عاملان اين كار كرد؟؟؟!!!!!!

    خاطرات زيبايي بود .بسيار زيبا ...موفق باشيد برادر گرامي.باعث خوشحاليم است كه اولين نظر را دادم.
    از دوستان تنها يادگارشان ميماند و بس...زندگي همين است و راه بازگشتي به دوران گذشته نيست . بايد از تنها فرصت باقيمانده حداكثر استفاده را نمود. بايد با رود خروشان زندگي خروشان حركت كرد و بايد كه راكد نبود...