جنس نيستم تا براي خريدم به مغازه بروي زير خاکي ام کشفم کن
بام نيستم تا براي هواخوري به سراغم بيايي آسمانم پرواز را بياموز
ساحل نيستم تا روي ماسه هايش آفتاب بگيري دريام دل به دريا بزن
سيگار نيستم که بکشي و تمامم کني اکسيژنم مرا نفس بکش
روزنامه نيستم که بخواني و روي نيمکتي جا بگذاري کتابم مرا زندگي کن
حوا نيستم تا از بهشت بيرون ات کنم زنم اگر مي تواني مرد باش مرد
(صدف درخشان