• وبلاگ : حسام ســرا
  • يادداشت : زندگي بدون تلويزيون
  • نظرات : 0 خصوصي ، 8 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام همکار عزيز
    وبلاگ قشنگي درايد.
    به من هم سر بزنيد خوشحال ميشم و نظرتون رو بگيد
    [گل]
    + شهريار 
    سلام و درود
    يک کتاب هم بايد " در ستايش بي برقي " نوشته شود.
    مواقعي که برق قطع ميشود خانواده صميمي تر ميشوند . مجبورند دور هم باشند وچون هيچ وسيله ي سرگرم کننده اي نيست باهم گفتگو مي کنند .


    درود جناب حسامي

    2_3 سالي ميشود که به اين نتيجه رسيده ام که بدون تلويزيون هم ميتوان زندگي کرد... بارها و طولاني مدت امتحان کرده ام! واقعا ميشود زندگي کرد!

    التماس دعا

    برقرار باشيد

    + مهدي خليلي 

    دورودي دوباره....

    آيا ما اصولا"به تلويزيون نيازي هم داريم يا....؟؟؟!

    به نظر من تلويزيون يک پديده مدرن است. منظور من از مدرن بودن آن اينست که تلويزيون حاصل مدرنيته است و زاييده جامعه مدرن و فرآيندهاي تاريخي تمدن جديد. تلويزيون به اين معنا محصول کور نيروهاي اجتماعي جهان جديد است که در اثر فرآيندهاي تفکرنشده و ناانديشيده‌ي تاريخي نامشخصي به وضع فعلي رسيده است. به همين دليل است که وجه مدرن بودن تلويزيون از جنس مدرن بودن آن محصولاتي از جهان مدرن نيست که واضع و مبدع مشخصي دارد و با ايده و ذهنيتي آگاهانه ساخته و پرداخته شده است.

    موفقيت و شادکامي را برايتان آرزومندم

    آري بدون تلويزيون هم مي توان زندگي كرد حتي شايد قدري راحتتر و آرامتر

    عجب صبري خدا دارد

    اگر من جاي او بودم

    همان يک لحظه اول

    که اول ظلم را مي ديدم

    جهان را با همه زيبايي و زشتي

    بروي يکدگر ويرانه مي کردم

    عجب صبري خدا دارد

    اگر من جاي او بودم

    که در همسايه صدها گرسنه چند بزمي گرم عيش و نوش مي ديدم

    نخستين نعره مستانه را خاموش آندم

    بر لب پيمانه مي کردم

    عجب صبري خدا دارد

    اگر من جاي او بودم

    که مي ديدم يکي عريان و لرزان ديگري پوشيده از صد جامه رنگين

    زمين و آسمان را

    واژگون مستانه مي کردم

    عجب صبري خدا دارد

    اگر من جاي او بودم

    نه طاعت مي پذيرفتم

    نه گوش از بهر استغفار اين بيدادگرها تيز کرده

    پاره پاره در کف زاهد نمايان

    سبحه صد دانه مي کردم

    عجب صبري خدا دارد

    اگر من جاي او بودم

    براي خاطر تنها يکي مجنون صحراگرد بي سامان

    هزاران ليلي نازآفرين را کو به کو

    آواره و ديوانه مي کردم

    عجب صبري خدا دارد

    اگر من جاي او بودم

    بگرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان

    سراپاي وجود بي وفا معشوق را

    پروانه مي کردم

    عجب صبري خدا دارد

    اگر من جاي او بودم

    بعرش کبريائي با همه صبر خدايي

    تا که مي ديدم عزيز نابجائي ناز بر يک ناروا گرديده خواري مي فروشد

    گردش اين چرخ را

    وارونه بي صبرانه مي کردم

    عجب صبري خدا دارد

    اگر من جاي او بودم

    که مي ديدم مشوش عارف و عامي ز برق فتنه اين علم عالم سوز مردم کش

    بجز انديشه عشق و وفا معدوم هر فکري

    در اين دنياي پر افسانه مي کردم

    عجب صبري خدا دارد

    چرا من جاي او باشم

    همين بهتر که او خود جاي خود بنشسته و تاب تماشاي تمام زشتکاريهاي اين مخلوق را دارد

    وگرنه من جاي او چو بودم

    يکنفس کي عادلانه سازشي

    با جاهل و فرزانه مي کردم

    عجب صبري خدا دارد! عجب صبري خدا دارد!

    عجب صبري خدا دارد ؟ ! ....
    عجب صبري خدا دارد ؟ ! ....

    معيني کرمانشاهي
    سلام همکار خوبم صبحتون بخير [گل][لبخند]

    عجب صبري خدا دارد

    اگر من جاي او بودم

    همان يک لحظه اول

    که اول ظلم را مي ديدم

    جهان را با همه زيبايي و زشتي

    بروي يکدگر ويرانه مي کردم

    عجب صبري خدا دارد

    اگر من جاي او بودم

    که در همسايه صدها گرسنه چند بزمي گرم عيش و نوش مي ديدم

    نخستين نعره مستانه را خاموش آندم

    بر لب پيمانه مي کردم

    عجب صبري خدا دارد

    اگر من جاي او بودم

    که مي ديدم يکي عريان و لرزان ديگري پوشيده از صد جامه رنگين

    زمين و آسمان را

    واژگون مستانه مي کردم

    عجب صبري خدا دارد

    اگر من جاي او بودم

    نه طاعت مي پذيرفتم

    نه گوش از بهر استغفار اين بيدادگرها تيز کرده

    پاره پاره در کف زاهد نمايان

    سبحه صد دانه مي کردم

    عجب صبري خدا دارد

    اگر من جاي او بودم

    براي خاطر تنها يکي مجنون صحراگرد بي سامان

    هزاران ليلي نازآفرين را کو به کو

    آواره و ديوانه مي کردم

    عجب صبري خدا دارد

    اگر من جاي او بودم

    بگرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان

    سراپاي وجود بي وفا معشوق را

    پروانه مي کردم

    عجب صبري خدا دارد

    اگر من جاي او بودم

    بعرش کبريائي با همه صبر خدايي

    تا که مي ديدم عزيز نابجائي ناز بر يک ناروا گرديده خواري مي فروشد

    گردش اين چرخ را

    وارونه بي صبرانه مي کردم

    عجب صبري خدا دارد

    اگر من جاي او بودم

    که مي ديدم مشوش عارف و عامي ز برق فتنه اين علم عالم سوز مردم کش

    بجز انديشه عشق و وفا معدوم هر فکري

    در اين دنياي پر افسانه مي کردم

    عجب صبري خدا دارد

    چرا من جاي او باشم

    همين بهتر که او خود جاي خود بنشسته و تاب تماشاي تمام زشتکاريهاي اين مخلوق را دارد

    وگرنه من جاي او چو بودم

    يکنفس کي عادلانه سازشي

    با جاهل و فرزانه مي کردم

    عجب صبري خدا دارد! عجب صبري خدا دارد!

    عجب صبري خدا دارد ؟ ! ....
    عجب صبري خدا دارد ؟ ! ....

    معيني کرمانشاهي
    سلام همکار خوبم صبحتون بخير [گل][لبخند]