• وبلاگ : حسام ســرا
  • يادداشت : نگاهي به جايگاه «زن» درشعر فارسي
  • نظرات : 1 خصوصي ، 28 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + قزل حصاري 
    مي توانستيد اشعار مثبت را هم مورد تامل قرار دهيد

    سعدي شاعر غزلسراي فارسي، سلطان بوستان وگلستان اشعاري چند درباره ي زن قلم زده است. ليکن در باب "مادر" تنهاشعر موجود در کتاب بوستان اين شاعر گرانقدر، در باب هشتم،حکايت دوم آمده است. واژه زن ومادر نه فقط در اشعار سعدي،بلکه در اشعار تمامي شعرا مورد توجه قرارگرفته ومقام ومنزلت زن بويژه در نقش مادر مورد ستايش و قدرداني قرارگرفته است.

    در قطعه شعر فوق الذکر،اين شاعر شيرين سخن در باب مقام مادر و آزردن دل مادر حکايتي در قالب شعر آورده که شنيدني وبسي عبرت انگيز مي باشد.

    متن شعر از قرار زير مي باشد:

    جوانى سر از رأى مادر بتافت

    دل دردمندش به آذر بتافت

    چو بيچاره شد پيشش آورد مهد

    كه اى سست مهر فراموش عهد

    نه در مهد نيروى حالت نبود

    مگس راندن از خود مجالت نبود؟

    تو آنى كزان يك مگس رنجه اى

    كه امروز سالار و سرپنجه اى

    ب

    زن خوب فرمانبر پارسا

    كند مرد درويش را پادشا

    برو پنج نوبت بزن بر درت

    چو يارى موافق بود در برت

    همه روز اگر غم خورى غم مدار

    چو شب غمگسارت بود در كنار

    كرا خانه آباد و همخوابه دوست

    خدا را به رحمت نظر سوى اوست

    چو مستور باشد زن و خوبروى

    به ديدار او در بهشت است شوى

    كسى بر گرفت از جهان كام دل

    كه يك دل بود با وى آرام دل

    اگر پارسا باشد و خوش سخن

    نگه در نكويى و زشتى مكن

    زن خوش منش دل نشان تر كه خوب

    كه آميزگارى بپوشد عيوب

    ببرد از پرى چهره ى زشت خوى

    زن ديو سيماى خوش طبع، گوى

    چو حلوا خورد سركه از دست شوى

    نه حلوا خورد سركه اندوده روى

    دلارام باشد زن نيك خواه

    وليكن زن بد، خدايا پناه



    و در جاي ديگر زن را عالي همت مي خواند و مرد را کوته نظر:

    يكى طفل دندان برآورده بود

    پدر سر به فكرت فرو برده بود

    كه من نان و برگ از كجا آرمش؟

    مروت نباشد كه بگذارمش

    چو بيچاره گفت اين سخن، پيش جفت

    نگر تا زن او را چه مردانه گفت

    مخور هول ابليس تا جان دهد

    همان كس كه دندان دهد نان دهد

    تواناست آخر خداوند روز

    كه روزى رساند، تو چندين مسوز

    نگارنده ى كودك اندر شكم

    نويسنده عمر و روزى است هم ...

    و در جاي ديگرزن را مايه ي آبادي خانه مي داند:


    خرابت كند شاهد خانه كن

    برو خانه آباد گردان به زن

    شايد هوس باختن با گلى

    كه هر بامدادش بود بلبلى

    چو خود را به هر مجلسى شمع كرد

    تو ديگر چو پروانه گردش مگرد

    زن خوب خوش خوى آراسته

    چه ماند به نادان نو خاسته؟

    در او دم چو غنچه دمى از وفا

    كه از خنده افتد چو گل در قفا



    پاسخ

    همه اينها درست ومنطقي است اما درديدگاه سعدي وديگر شاعران ايراني زن همان است كه درشعرهايشان آمده است مادربودن صفت ديگري از زن بودن است چه بسيار زناني كه زن هستند اما به هردليل هنوز مادرنشده اند مادربودن دركنارپدربودن معنا مي يابد وشايد پرداختن به آن براي آسودگي مردان در انجام وظايف مردانه شان باشد