• وبلاگ : حسام ســرا
  • يادداشت : سبك جديد برده داري
  • نظرات : 0 خصوصي ، 16 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + درباغ 

    يه روزي سنجش اتفاقي افتاد
    از روي عمد نه، اتفاقي افتاد
    جمع شدن و حساب کتابي کردن
    به به!! چه فکر بکرِ نابي کردن
    گفتن چه معني داره سه ظرفيت
    با هم برن دانشگاه، بي تربيت!!
    بهتره که ختم کلامو بگيم
    قبولي مشتي غلامو بگيم
    مشتي غلام دو تا سهميه داره
    اگرچه اونقده سواد نداره!!
    مشتي غلام بره توي ظرفيت
    معترض اسمش ميشه بي ظرفيت!
    القصه اين تصميما رو گرفتن
    تصميماي اشتبا رو گرفتن
    از اون طرف يه عده پير و پاتال
    داوطلبان دکتراي محال
    پيش خودشون عشق و حالي داشتن
    Isi و قال و مقالي داشتن
    چند تا همايشو، کتاب، پژوهش
    پارتي که نه، زنگ و هزار تا خواهش
    براي اينکه آشنا پيدا کنن
    تو دل استادا رهي وا کنن
    اما يه روز کارنامه هارو ديدن
    شاخ بلند رو سرا رو ديدن
    بجاي اينکه سه جا دعوت بشن
    سه جا قبول پنجاه تا جا رد بشن
    ديدن فقط يکي دو جا آوردن
    بيشتراشون شبانه را آوردن
    يه عده هم جايي نديدن! اي واي
    چه لحظه اي.. آرزوها و باي باي
    چه لحظه اي!! نميشه بر لب آ ورد
    شنيده اين يکي سکته کردو مرد؟
    القصه اين ماجرا رو نوشتن
    تموم اعتراضها رو نوشتن
    چيزي قريب صد نفر تو تهران
    تجمع کردن رو پل کريم خان
    حسيني باي اومدو فيلم گرفت
    توکلي هم ژست تفهيم گرفت
    تو 20:30 ماجرا رو توجيه کرد
    حسيني گفت حق با توئه.. شوخي کرد
    هر کي گفت اينطوري شد .. اونطوري
    توکلي ميگه اينه …. اينجوري…
    اما
    اما ميون اينهمه بچه ها
    بچه هاي خسته و بي ادعا
    اونايي که سي ساله درس ميخونن
    بيچاره ها هزينشو ميدونن
    حتي يجا اونا رو کار نميده
    ميگن برو کي به شما کار ميده
    شما برين سر درس و مشقتون
    شرکت و کار پيشکش و کشکتون
    اين نسل سوخته، نسل بي حمايت
    آخه کجا برن کنن شکايت؟
    کيه بدونه چه چيزا کشيدن؟
    کيه بدونه چه چيزايي ديدن؟
    کيه غم باباشونو بدونه!
    دعاي مادراشونو بخونه؟
    کيه ببينه دارن از دست ميرن
    خسته شدن خسته که از بس ميرن
    هي ميرنو مقصدشون رو بردن
    اونايي که حق اونا رو خوردن!!
    خدا خودش درد اونا رو ديده
    آرزوي اين جوونها رو ديده
    خدا خودش يجاي حق نشسته
    خدا ره عدالتو نبسته
    يه عده از خدا خبر ندارن
    سنگ روي راه بنده ها ميذارن
    اما خدا جوابشونو ميده
    جواب اين حساب کتابو ميده
    جوونهاي نخبه و خسته ي ما
    اميدشون فقط بسته به خدا
    دارن يواش يواش به حق ميرسن
    اين اوله حقه ولي… ميرسن
    مي رسنو ميگن که آزاده ايم
    هردو جهان ما بخدا بنده ايم
    ميرسن و ميگن گرفتنيه
    حق، که توي جامعه خوردنيه
    يه روزي سنجش اتفاقي افتاد
    تمام اينا شايد عمدي افتاد!!