يه روزي سنجش اتفاقي افتاداز روي عمد نه، اتفاقي افتادجمع شدن و حساب کتابي کردنبه به!! چه فکر بکرِ نابي کردنگفتن چه معني داره سه ظرفيتبا هم برن دانشگاه، بي تربيت!!بهتره که ختم کلامو بگيمقبولي مشتي غلامو بگيممشتي غلام دو تا سهميه دارهاگرچه اونقده سواد نداره!!مشتي غلام بره توي ظرفيتمعترض اسمش ميشه بي ظرفيت!القصه اين تصميما رو گرفتنتصميماي اشتبا رو گرفتناز اون طرف يه عده پير و پاتالداوطلبان دکتراي محالپيش خودشون عشق و حالي داشتنIsi و قال و مقالي داشتنچند تا همايشو، کتاب، پژوهشپارتي که نه، زنگ و هزار تا خواهشبراي اينکه آشنا پيدا کننتو دل استادا رهي وا کنناما يه روز کارنامه هارو ديدنشاخ بلند رو سرا رو ديدنبجاي اينکه سه جا دعوت بشنسه جا قبول پنجاه تا جا رد بشنديدن فقط يکي دو جا آوردنبيشتراشون شبانه را آوردنيه عده هم جايي نديدن! اي وايچه لحظه اي.. آرزوها و باي بايچه لحظه اي!! نميشه بر لب آ وردشنيده اين يکي سکته کردو مرد؟القصه اين ماجرا رو نوشتنتموم اعتراضها رو نوشتنچيزي قريب صد نفر تو تهرانتجمع کردن رو پل کريم خانحسيني باي اومدو فيلم گرفتتوکلي هم ژست تفهيم گرفتتو 20:30 ماجرا رو توجيه کردحسيني گفت حق با توئه.. شوخي کردهر کي گفت اينطوري شد .. اونطوريتوکلي ميگه اينه …. اينجوري…امااما ميون اينهمه بچه هابچه هاي خسته و بي ادعااونايي که سي ساله درس ميخوننبيچاره ها هزينشو ميدوننحتي يجا اونا رو کار نميدهميگن برو کي به شما کار ميدهشما برين سر درس و مشقتونشرکت و کار پيشکش و کشکتوناين نسل سوخته، نسل بي حمايتآخه کجا برن کنن شکايت؟کيه بدونه چه چيزا کشيدن؟کيه بدونه چه چيزايي ديدن؟کيه غم باباشونو بدونه!دعاي مادراشونو بخونه؟کيه ببينه دارن از دست ميرنخسته شدن خسته که از بس ميرنهي ميرنو مقصدشون رو بردناونايي که حق اونا رو خوردن!!خدا خودش درد اونا رو ديدهآرزوي اين جوونها رو ديدهخدا خودش يجاي حق نشستهخدا ره عدالتو نبستهيه عده از خدا خبر ندارنسنگ روي راه بنده ها ميذارناما خدا جوابشونو ميدهجواب اين حساب کتابو ميدهجوونهاي نخبه و خسته ي مااميدشون فقط بسته به خدادارن يواش يواش به حق ميرسناين اوله حقه ولي… ميرسنمي رسنو ميگن که آزاده ايمهردو جهان ما بخدا بنده ايمميرسن و ميگن گرفتنيهحق، که توي جامعه خوردنيهيه روزي سنجش اتفاقي افتادتمام اينا شايد عمدي افتاد!!